ماجرایی که در 5-4 سال گذشته برای اقتصاد آمریکا رخ داد، ریشه در مصرف گرایی افراطی دارد. اگر مصرفگرایی افراطی وجود نداشت این بی قاعدگی را در حوزه ی اقتصاد و مصرف ایجاد نمی کرد و ابهام در سرمایه گذاری، تولید و سیاستهای نامناسب رخ نمیداد و سرمایهداری آمریکایی و جامعه جهانی دچار بحران نمی شد و مشکلاتی این چنین در جامعه جهانی رخ نمیداد و جامعهی ما از این مشکلات متاثر نمی شد.
جماران - توحید علیزاده: 25 سال پیش، کمی پس از پایان جنگ، حضرت امام خمینی، در پیامی مفصل و مهم خطاب به ملت، سیاست های کلی نظام اسلامی در دوران بازسازی کشور را اعلام کرد. این پیام افزون بر مقدمه ای مفصل، در 9 بند ترتیب یافته است. جمله به جمله این پیام حکیمانه و البته بسیار دقیق، جای موشکافی و بازاندیشی بسیار دارد؛ آزادی تجارت، مقابله با فرهنگ مصرفی، خودکفایی در امر کشاورزی، توسعه مراکز علمی، حمایت از مخترعین، بر حفظ و نگهداری ترکیب یک یا چند شهر خراب شده در جنگ ، برنامه ریزی برای رفاه اجتماعی، توسعه صنعتی، حفاظت از صنایع دفاعی و ... از جمله محورهای این فرمان حکیمانه است. سوال اساسی این است که این پیام بسیار مهم در دوران بازسازی و در امر توسعه کشور چقدر مورد توجه و تدقیق سیاستگذاران توسعه قرار گرفته است. شایسته است، 25 سال بعد از صدور این پیام به بازخوانی این متن ارزشمند که به قلم و امضای رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار نظام تدوین شده است، بپردازیم و از رهگذر آن، مسائل و مصائب توسعه را بسنجیم. از همین رو، جماران با درک این وظیفه مهم، رئوس این فرمان را روی میز گفتگو با مسوولان بازسازی و صاحبنظران توسعه گذاشته است. آنچه میآید گفتگوی مفصلی با دکتر تقی آزاد ارمکی است که به چندوچون فرهنگ مصرفی در جامعه ما میپردازد. فرهنگ مصرفی یکی از رئوس فرمان امام در مهر 67 است. امام با تاکید بر مبارزه با فرهنگ مصرفی میفرماید: «مبارزه با فرهنگ مصرفی که بزرگترین آفت یک جامعۀ انقلابی است.»
همانطور که در جریان هستید حضرت امام پیامی تاریخی در 11 مهر1367 دارند و در بندی از این پیام میفرمایند که فرهنگ مصرفی آفت جامعه انقلابی است. برای شروع بحث لطفاً با توجه به شرایط زمانی زمان صدور این نامه، توضیحاتی پیرامون این نکته از پیام ارائه فرمایید؟
به دو شیوه میتوان با این موضوع برخورد کرد؛ یکی بحث زمان و موقعیتی که پیام مطرح شده بحث و دوم اینکه با موقعیت جدید به بررسی آن بپردازیم. واقعیت این است که شرایط سال 67 بگونهای است که ما همچنان درگیر جنگ و مسائل نزدیک به انقلاب هستیم و ضرورت سروسامان دادن به نظام به معنای عام و به معنای خاص مانند حوزههای اقتصاد، فرهنگ و سیاست وجود داشت. در این شرایط طبیعی است که این تأملات و توجهاتی که حضرت امام دارند، ضروری و واقعی است. چون جامعهای که در حال پایهریزی است یکی از رقبای اصلی و اساسیاش غربگرایی، شرقگرایی و مصرفگرایی است. و این توجه بسیار دقیقی است که امام دارند و عدم تأکید بر اینکه باید اجتناب کرد از مصرفگرایی یا رفاهگرایی افراطی، که معادل دیگری برای مصرفگرایی است باز نکتهای در تایید این پیام تاریخی است. امام مبارزه با مصرف گرایی را یک ضرورت برای جامعه درحال توسعه میداند.
بحث دوم این است که اساساً مصرفگرایی چیست؟ و کجا مصرفگرایی به عنوان نیرو، حادثه و جریان اختلال آفرین در حوزهی تولید و مصرف هست؟ مصرفگرایی وقتی حالت افراطی پیدا میکند و از حالت رفاه خارج میشود، در هر شرایطی و نه الزاماً شرایط انقلابی خطر آفرین است. ماجرایی که در 5-4 سال گذشته برای اقتصاد آمریکا رخ داد، ریشه در مصرفگرایی افراطی دارد. اگر مصرفگرایی افراطی وجود نداشت این بی قاعدگی را در حوزهی اقتصاد و مصرف ایجاد نمیکرد و ابهام در سرمایهگذاری، تولید و سیاستهای نامناسب رخ نمیداد و سرمایهداری آمریکایی و جامعه جهانی دچار بحران نمیشد و مشکلاتی این چنین در جامعه جهانی رخ نمیداد و جامعهی ما از این مشکلات متاثر نمی شد، چون ما هم بخشی از جامعه جهانی هستیم. البته این بحث در بین جامعه شناسان انتقادی خیلی مورد چالش قرار گرفته است. مثلا فردی مثل وبلن در دورهی سرو سامان دادن به جامعه ی مدرن و نظام سرمایهداری، از طریق مصرف متظاهرانه یعنی مصرف افراطی، مصرف غیر واقعی، مصرفی که در آن رفاه نیست و دچار تظاهر و جلوهگری نامناسب است، دچار آسیب میشود.
ما در ادبیات هم این مصرفگرایی را داریم. و در جامعهی خودمان هم اگر خوب نگاه کنیم، با یک نیروی اجتماعی روبرو هستیم که، این نیروی اجتماعی، منزلتش را از مصرفگرایی افراطی و تجملی به دست میآورند نه از طریق تولید و توزیع و مصرف طبیعی. شرایط انقلاب و بحث کلی نظام اجتماعی و بحث جامعهی امروز اساساً نقد مصرف گرایی به معنای مصرف افراطی و شبه افراطی و نه مصرفی که وجود دارد، صادق است. اما اشکالی که در این بحث وجود دارد، اختلاف مفهومی است. بسیاری از افراد برای مصرف گرایی دقت مفهومی قائل نیستند و هر کس که چیز متفاوتتری از دیگری داشته باشد را به عنوان مصرفگرایی میداند. در اینجاست که ما دچار یک بههم ریختگی رفتاری، سازماندهی و برنامهریزی شدیم.
مصرفگرایی اساسا چرا دامنگیر جامعه ای مثل ایران می شود؟
جامعهای مانند ایران که یک جامعهی طبقاتی است، یک طبقه با درآمد بیشتر، موقعیت اجتماعی بهتر و مصرف متفاوت از طبقهی دیگر وجود دارد، اگر چنانچه امکان جدا شدن و درهم شدن طبیعی پیدا نکنند، اختلاط و بهم ریختگی پیدا خواهند کرد. یکی از اشکالاتی که اکنون در جامعهی ما وجود دارد، و ما بحث را افزون بر مشکلاتش گرفتار آن هستیم، مقولهی در هم شدن جامعهی شهری است. ببینید در شهر های بزرگ با سابقه در دنیا مانند نیویورک، لندن، جامعهای طبقاتی دارند و شهر هم سازوکار طبقاتی دارد. و طبقات متفاوت در جاهای متفاوتی برای زندگی تقسیم شدند. در شهر جایی وجود دارد که قیمت مسکن، نوع فروشگاهها و مصرفی که وجود دارد و ماشین و لباسی که استفاده میکنند، کاملا متفاوت از منطقه ی دیگر شهر است که به طبقه پایین جامعه تعلق دارد. چون جامعه طبقاتی است، هر طبقه اجتماعی براساس توانایی اقتصادی که دارد شروع به مصرف کالای مورد نظرش میکند، مثلا ماشین بسیار گران یا ماشین بسیار پایین سوار میشود. کارخانه ای که تولید ماشین میکند، دو سه جور ماشین برای طبقهی بالا، متوسط و پایین تولید میکند و همهی آنها از آن ماشین استفاده میکنند.
در طراحی مهندسی جامعهی تهران، بهم ریختگی بعد از انقلاب ایجاد شده، که به همین دلیل هر بخش از آن از لحاظ طبقاتی، بالا، پایین و متوسط درهم شده است و نمیتوانید بگویید که آیا این منطقه متعلق به طبقه بالا یا پایین جامعه است. چون در مهندسی شهری با بهم ریختگی مواجه هستیم، در سرو سامان دادن از لحاظ طبقاتی به موقعیت مکانی و اجتماعی هم این بهم ریختگی را می بینیم. شما در خیابان که حرکت می کنید دهن کجی طبقات اجتماعی بهم را میبینید. یکی ماشین بسیار گران قیمت سوار شده و دیگری ماشینی سوار شده که باید هلش داد و همهی اینها هم از همان خیابان رد می شوند. جدای اینکه حرف من مورد نقد است یا نه و جامعه ما طبقاتی است یا این بهم خوردگی خوب است یا بد، واقعیت این است که چنین اتفاقی رخ داده است.
فاصله طبقاتی چگونه می تواند به مصرف گرایی جامعه دامن بزند؟
بالای شهر، که میشود گفت بالای شهر در ادبیات اجتماعی نداریم، و این بالا و پایین در تهران تعریف میشود. این بهم ریختگی اجازه سر و سامان دادن به حوزهی مصرف را ممکن نمیکند و بیشتر روابط اجتماعی را آزار میدهد. طبقات دارا و ندار در یک جنگ مستمر اجتماعی و فرهنگی در شهر قرار گرفته اند. بسته به سیاست که کدام طبقه اجتماعی را غالب بکند، طبقه اجتماعی دیگر که مغلوب است آزار میبیند. اینجاست که تز عدالت اجتماعی میآید و دفاع از محرومان بر سرکوب طبقهی متمول مینشیند و سرمایه و سرمایهدار از کشور خارج میشوند. تزی بر بازسازی و نوسازی مینشیند و دفاع از طبقه سرمایه دار و سرمایهگذارکه محرومین دچار آسیب میشوند.
خود حوزهی ساماندهی شهری، مهندسی و حوزهی سیاسی باعث شده یک دهن کجی خیلی افراطی در حوزهی طبقاتی اجتماعی ایجاد شود و تعبیرغلطی از مصرف و مصرف گرایی به وجود بیاید. در جامعهی متمدن و معاصر، طبقات مختلف وجود دارد، طبقاتی که تظاهر و موقعیت آنها در مصرف کالا است. به طور نمونه خیلیها میگویند که آقا نگاه کنید ببینید که سنگهای بنای خانهاش چطوری است. یا به ماشین نگاه کنید که چگونه است. یا مثلا عروسی گرفته اند و شام آن اینگونه بوده است. این در جامعهای است که جامعه طبیعی است و مصرف وجود دارد، نه اینکه مصرف برای سرکوب نیروی دیگر و ایجاد نابسامانی است. چون جامعهی ما از لحاظ اجتماعی نابسامان است، اینها به یک دعوای مستمر اجتماعی تبدیل شده است. و اگر در سیاست هم دست از این دعوا بردارد، در جامعه این نزاع وجود دارد و این نزاع لحظه به لحظه جان جدید و نیروی جدیدی پیدا میکند.
آقای دکتر اشارهای کردید به نزاع مکرر و در کنار آن بحث طبقاتی را هم بیان کردید. و فرمودید که نزاع بین دارا و ندارا همواره در حال افزایش است. آیا این به ویژگیهای جوامع توسعه نیافته بستگی دارد؟
خیلی از اینها برمیگردد به سیاست و گرایش جریان های سیاسی ایرانی که عموما بر اساس قطبی شدن بالا میرود. یکی از این علتها ماهیت و ساختار عرصه سیاسی جامعهی ایرانی است و دوم برمیگردد به گم شدن عنصری به نام تولید. چون جامعه ایرانی جامعه تولیدی نیست، عنصر مصرف کارگزار اجتماعی است. تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه ی سرمایه داری ریشه در تولید دارد و این تولید کنندگان هستند که زمینه تغییر اجتماعی را فراهم میکنند. ولی در جامعه ایرانی آن گروه هایی که تغییرات اجتماعی را ممکن میکنند، بیشتر در حوزهی مصرف عمل می کنند. مثلا صادر کننده ها و وارد کننده ها که صادرات و واردات کالا را بر عهده دارند یا کسانی که در حوزهی توزیع عمل میکنند، مثلا توزیع تلویزیون و یا برق، کالاها و توزیع برنامهریزی هستند که تعیین کننده تغییرات اجتماعی هستند. اسم این را میگذارند عقب ماندگی، یعنی توسعه نیافتگی چون جامعهای که تولید نکند جامعه ای عقب افتاده است. جامعه ای که تولید میکند در حوزه مصرف هم حرف برای گفتن دارد. جامعهای که تولید نمیکند وارد کننده، تعیین کننده سیاستهای مصرف جامعه است و اینکه چه چیزی ، کجا، چگونه و با چه هدفی مصرف شود نیز توسط واردکننده تعیین میگردد. در اینجا مصرف تجملی خودش را به وضوح نشان میدهد تا مصرفی که از یک زیست بوم تولیدی فراهم شده است.
همین مصرف تجملی تا چه حد میتواند یک چالش جدی در اجتماع باشد؟
مصرف تجملی تبدیل به یک ارزش مصرف در جامعه ایرانی شده است. آدمها ندارند ولی تلاش میکنند آنچه که در طبقه اجتماعی دیگری وجود دارد را مصرف کنند. شاید بهترین مثال را در حوزهی ماشین بتوان مشاهده کرد. جامعه ایرانی میل افراطی در خرید ماشین دارد، هر چند ماشین تنها عنصر مصرفی نیست و بلکه عنصر سرمایهگذاری هم هست. خیلیها ماشین میخرند که بتوانند با آن کار کنند ولی بیشتر کسانی که ماشین میخرند، افرادی هستند که از آن به عنوان یک عنصر تجملی استفاده میکنند. مثلا در یک کوچه شش متری جای رفتن نیست ولی ده عدد ماشین وجود دارد که برای خروج ماشین آخری باید همه ماشین ها از کوچه خارج شوند. و این یک دردسر بزرگی ایجاد کرده. ماشین جای پارک میخواهد، و خیلی چیزهای دیگر که جامعه ایرانی به سمت یک مصرف و رقابت در ماشین دارد؛ به همین ترتیب لباس و غذا و فراغت. فراغتی که نزد ایرانیان وجود دارد یک فراغت تجملی است. مثلا مصرف رسانههای خارجی و کالاهای فرهنگی در بین جوانان طبیعی نیست و متناسب با حوزه ی اجتماعی و موقعیت طبقاتی نیست. افراد عموما به دنبال مصرف یک کالای عام هستند که در جامعه منزلت و ارزش پیدا کرده است. عموما افراد دنبال دیدن فلان سریال یا برنامه یا خرید فلان لباس، موسیقی هستند که نوعی مصرف تجملی است. از ماشین تا کالاهای فرهنگی، لباس ، غذا و فراغت جاهایی هستند که تجمل مصرفی خودش را نشان میدهد و هزینه بسیار زیادی برای افراد و جامعه فراهم میکند که نتایجی غیرواقعی هم دارد. یعنی چیزی که مصرف میشود متناسب با نیاز درون خانواده نیست. وقتی افراد میل پیدا میکنند که یک موسیقی، فیلم و یا سینما را مصرف کنند، در دراز مدت باعث اختلال در خانواده ، روابط اجتماعی و اقتصاد میشود یا دچار یک نوع یاس یا عصیانگری. البته اینجا رسانه خیلی مهم است. تولید کنندگان خیلی مهم هستند. از طرفی بحث استعمار هم خیلی مهم است و شما نمیتوانید از این تهاجم فرهنگی اجتناب کنید. اینها تشویق میکنند مصرف کننده را برای مصرف چیزی که نیازش نیست که باز هم در نهایت به اختلال میرسند.
آیا میتوانیم فرض کنیم که وضعیت فرهنگ مصرفی در کشور ما بوردیویی نیست یعنی انتخابی نیست؟ و با شرایط اجتماعی خاص تعریف می
شود؟
نه، اینگونه نیست که آدمها با شرایط اجتماعی که دارند مصرف میکنند، چون اینجا از یک جامعه قوام یافته حرف میزنیم که آدمهایی مثل بوردیو مفروض خود را در بحث مصرف بر جامعه قوام یافته میگذارد. جامعهای که به لحاظ طبقاتی ساختار یافته است و سازمان های اجتماعی نه خیلی شفاف ولی براساس عنصر منفعت عمل میکنند و کنشگر هم بر اساس عنصر منفعت عمل میکند، این انتخاب آنجا وجود دارد. در جامعهی ایرانی چنین چیزی نداریم یعنی چون قوام یافتگی تولید نداریم، مصرف ما یک مصرف اعوجاجی است. روز به روز تغییر میکند. مثلا لباس را نگاه کنید، روزی ترکی میشود، روزی چینی یا پاکستانی و مالزیایی. چرا؟ برای اینکه این تصمیم و اراده وارد کننده کالاست و توزیع کننده آن است که این را فراهم میکند. چون مصرف کنندهی دقیقی هم ندارد که بگوید من فلان کالا را میخرم چون در بازار وجود دارد و از قیمتهای متفاوت و کیفیتهای متفاوت انتخاب میکنم که شما تنوع و گوناگونی مد را داشته باشید. بسیاری از مصرف کننده ما اختیار جدی ندارند؛ این مصرف اعوجاجی است که متناسب با نیازهای ما هم نیست. کالای مصرفی میتواند خودش را با سیستم تولید اصلاح کند ولی نمیکند. چون چیزی که ما مصرف میکنیم به جامعه ی تولید بر نمیگردد از جامعه ی ذیگری و از فضای دیگری ایجاد شده است.
این فقدان انتخاب که میفرمایید تا چه حدی تحت اختیار نظام های سلطه استعماری است؟
عوامل این حوزه سیاست، حوزهای درگیر اقتصاد مانند وارد کنندگان کالا، و رسانه و خصوصا رسانههای خارجی و شرایط خارجی همگی تاثیر دارند. ولی من معتقد به این نیستم که بخواهند جامعه را به سمتی ببرند که این علایق به وجود بیاید. این اراده ای که در اقتصاد و سیاست وجود دارد تغییر کند آنها هم تغییر میکنند. خیلی نمی توان یقین پیدا کنیم و بگوییم برنامهای از پیش تعیین شده که جامعه ایران به لحاظ سلیقه و انتخاب به جایی برسند که جامعه ایران دچار مصرف گرایی مفرط شود و جامعه ایران انحطاط یابد. تعامل بین عناصر سیاسی اقتصادی و به همراه عامل ها یعنی کنشگران انسانی -که اینجا مهم هستند -باعث این وضعیت شده است. ما وقتی از تولید کننده داخلی حمایت کنیم و به او اعتماد کنیم خب کالا تولید کردهایم و بعد در رقابت با بازار جهانی قرار میگیرد. ما این را هم الان نداریم، شما نگاه کنید ما الان در حوزه صنایع لباس پوشاک دچار یک انحطاط جدی شدهایم یک زمانی این صنایع ما مهم بودند کفش، پیراهن، لباس و...همه این ها قبلا مهم بودند اما الان از تولید کننده حمایت نکردیم و دچار چنین وضعی شدهایم. همانطور هم در جریان واردات عمل کردیم بیشتر به منافع وارد کنندگان اندیشیدیم تا بحث حمایت از تولیدات داخلی. اگر سیاست اقتصادی در کشور تغییر کند و حمایت از بخش تولید ملی اتفاق بیافتد، یک تغییر در مسیر و حوزه مصرف میتوان مشاهده کرد.
این موضع در رسانه چقدر قابل تحلیل است؟
اگر رسانه از این همشکلی علائق و سلیقهها-در حوزه مصرف- دست بردارد و به تنوع سلیقه ها و متناسب با امکانات و نیازهای جامعه را دنبال کند خب طبیعی است که اصلاح سازوکارهای مصرف اتفاق خواهد افتاد. به طور مثال هنرپیشه، گوینده و یا مجری یا بازیگر در حوزه رسانهای را در نظر بگیرید، میبینید که داره کالایی را مصرف میکند که واردکننده درگیر است تا تولیدکننده. شما نگاه کنید مجری خبر ساعت هشت و سی شب، نمایندگی نمیکند یک کارخانه پوشاک در کشور را که مردم ترغیب شوند برای خرید کت و شلوار و پیراهن آن کارخانه. مجری وقتی کت و شلوار وارداتی را نمایش میدهد خب مردم هم ناخودآگاه ترغیب میشوند به سمت واردات در این زمینه. در صورتی که در دنیا، مجری یک برنامه پر بیننده لباسش تولید یک کمپانی خاصی است. لباسش گران است و کلا روی حساب و کتاب است. ساعت، کفش، پیراهن همه با حساب کتاب پوشیده و نمایش داده میشود، در ایران این مسئله سودش را یک عده افراد به اصطلاح نیروی پنهان میبرند در صورتی که سودش را می توانست یک کارخانه تولید کت و شلوار در داخل ببرد. این وزرای ما اگه لباسشان یا کت و شلوارشان را از یک فروشگاه ملی میخریدند فروشگاه تولیدش رونق پیدا میکرد. ماشینهایی را که نیروهای اصلی کشورسوار میشوند تولیدی چه کمپانی است ؟ ماشین کدام کمپانی داخلی ما را وزرای یا نمایندگان ما سوار میشوند که مردم وقتی میبینند ترغیب شوند. در واقع اینها نمایندگان تبلیغ کننده محصولات کمپانیهای خارجیاند. همه اینها آدمهایی ذی نفوذ هستند و شناخته شده در نتیجه تاثیرگذار. اینها افرادی هستند که مردم به هر صورت آنها را می شناسند. وقتی خود اینها ماشین آمریکایی یا آلمانی سوار میشوند آنوقت شما انتظار دارید که صنایع داخلی رشد کنند یا پوشاک ایران رشد ملی داشته باشد یا میوه و هر چیز دیگری مصرف داخلی داشته باشد؟ وقتی در خانه این آدمها فرش ماشینی هست شما انتظار دارید فرش تولید ملی ایران رشد کند . شما نگاه کنید به همین دید و بازدیدهای اخیر همه فرشهای ماشینی است و خبری از تولید ملی نیست. این خودش یعنی مرگ فرش دستبافت ایرانی. محل دید و بازدید یک رجل سیاسی یا رجل فرهنگی باید یک کالای اصیل ملی ایرانی باشد.
شما نگاه کنید وقتی تلویزیون با رئیس جمهور یا یک وکیل و وزیر دولت صحبت میکند، فکر نمیکنم کالای ایرانی در آنجا وجود داشته باشد، همه کالاهای خارجیاند و عمدتا کالاهای لوکس از کارتن درآمده چینی، اروپایی یا آمریکایی. خوب با این شرایط نمیتوان انتظار داشت که تولید ملی رشد کند. بعد تازه آن آقای وکیل و وزیر که صحبت میکند چند تا مفهوم انگلیسی هم در لابه لای صحبت میاره که من انگلیسی هم بلدم؛ با این وضعیت شما انتظار دارید فرهنگ ملی و دینی تقویت شود؟ اینها چیزهایی است که در حوزه های سیاسی فرهنگی و اجتماعی با آنها درگیریم. بایستی آدمایی که در این موقعیتها قرار میگیرند باید آدمایی متناسب با موقعیت باشند. آیا جامعه ما فرصت انتخاب برای آدمهایی با موقعیت مناسب را پیدا کرده است؟ نه. چون هوچی هستش با یک فشار و زور وارد عرصه میشود شما نگاه کنید در جریان چنین هوچیگریهایی یک نماینده مجلس میاد در عرصه و فردا میبینی که میرود دنبال خرید و فروش باغ، ویلا و.. تا موقعیت اجتماعی خودش را بهتر کند. ایران به اندازه خودش منابع دارد کافی است مدیریت درست صورت گیرد. اگر از تولیدکننده در همه سطوح حمایت شود آنوقت است که مفهوم اقتصاد بومی، محلی و ملی معنادار میشود. وقتی از تولید حمایت شود هر کسی در هر موقعیت مکانی میتواند کالایی تولید کند ما اینهمه خودکار، میز، سطل آشغال و هزاران نوع کالا نیاز داریم با اقتصاد محلی و ملی میشود این کار را انجام داد اما وقتی یک بههم ریختگی در حوزه تولیدات اقتصادی اجتماعی حاکم است و از طرفی حمایتی هم از تولیدکننده داخلی صورت نمیگیرد، طبیعی است که در یک جامعه 75میلیونی، بالای 40درصد بیکار داشته باشیم.
آقای دکتر می توان فرض کرد که این مسئله جزو ویژگی ساختاری فرهنگ مصرف است؟
معتقدم که بهم ریختگی در عرصه سیاستگذاری، در عرصه اقتصاد افتاده است؛ مفهوم گم شده در اقتصاد، مفهوم تولید است. مفهوم سرمایه است سرمایه گذار است مفهوم بخش خصوصی است.مفهوم سیاستگذار حوزه اقتصاد است. اگر اینها وجود داشته باشد ما به این اندازه در حوزه تولید مشکل نخواهیم داشت. اگر این مسائل رفع شود در حوزه سیاستگذاری مثلا مجلس هم امور بهتر پیش خواهند رفت و نیروهای استراتژیست وارد این عرصه خواهند شد. بسترهای فراهم شده باعث کم شدن بحرانها میشود و در اینجا نماینده ها نقش پیشگیرنده خواند داشت نه اینکه بعد از به وجود آمدن بحران سوار بر موج آن شوند. شما نگاه کنید کار مجلس این شده است که استانها را بزرگ یا کوچک کند یا روستاها را به شهر تبدیل کند. کدام یک از این اقدامات با توجه به مسائل کارشناسانه بوده است و نظریات اقتصاد و تولید در آن ارزیابی شده است؟. اصلا منطق اقتصادی ندارد و اینها صرفا بازیهای سیاسی بود که عدهای چنین تصمیماتی را میگرفتند.
برای چنین وضعیتی چه راهکاری میتوان اتخاذ کرد؟
قبل از این باید در نظر داشته باشید که حوزه سیاست حوزه بیرونی از نظام اجتماعی است. بعضی ها قبول کردند که نفت پول مفت است. این نگاه، نگاه غلطی است در حوزه نفت. سیاسی ها این کار را کردند؛ به نظرم باید این موضوع را مشخص کنیم که نفت صرفا مال ما نیست نفت برای آیندگان هم است. بله ما اقتصاد نفتی داریم و اقتصاد نفتی هم میمانیم این حرف را باید جدی مطرح کرد. در دولت قبلی در باب مسئله نفت یک بی رحمی اتفاق افتاد طوری که ما به اندازه ثروت ملی پول بگیریم و بعدش این وضعیت اقتصادیمان باشد. حالا باید دقت کنیم که وقتی نگاه ما نسبت به پول نفت و سیاست اقتصادی تغییر کرد و به تولید توجه شد و قانون ما از تجارت مبتنی بر تولید حمایت کند آنوقت خیلی از نمایندگان فعلی دیگر نماینده مجلس نیستند، خیلی از کسانی که الان وزیرند، دیگر وزیر نخواهند بود. چون وزیر که فقط جریان سیاسی را نمایندگی کند بدرد نمیخورد، وزیر باید جریان اقتصادی اجتماعی فرهنگی را نمایندگی کند. وزیر باید کلیت نظام اجتماعی، یعنی ملت را ببیند. آن وقت است در کانون ملت بحثها و تعاملاتی در حوزه تولید توزیع و مصرف؛ در حوزه فرهنگ هم نیازها، ارزشها، رفتارها و بحثهایی پیرامون آن شکل میگیرد؛ در حوزه سیاست هم بحث رقابت سیاسی معنا پیدا می کند. وقتی مجموعه اینها یک استراتژی کلان را برای نظام ایران تنظیم میکنند آنوقت جای خیلی از این نیروها عوض میشود خیلی از این نیروهایی که الان تصمیم گیر هستند می روند دنبال کار خودشان. خیلیهایی که فکر میکنند در حوزه اقتصاد فرهنگ و سیاست آدم های مهمی هستند میروند کنار و نیروهایی که فی الواقع متناسب با آن ساختار هستند جایگزین می شوند.
خارج از حوزه قدرت، جامعه مدنی چه کاری برای تحقق این امر یعنی فرار از مصرف گرایی می تواند انجام دهد؟
برای تحقق این امر بایستی نقد عالمانه انجام داد چون واقعا در مورد شرایط فعلی بدفهمی وجود دارد، ابهام وجود دارد و تنها دانش، دانش و دانش است که میتواند این کار را انجام دهد. دانش شفافیت مفهومی و معنایی در باب آنچه انجام میدهیم را به ما نشان می دهد. همین الان گفتند که در مورد دولت قبل حرف نزنید حتما ابهامی وجود دارد که این حرف زده میشود؛ میگویند در مورد جنگ، انقلاب، آدمها، سیاست و دولتها هم حرف نزنید پس ما در مورد چی حرف بزنیم ؟ بعد این باعث شود که همه مبهم بگوییم و همه هوچیگری کنیم سیاست ، دانشگاه، دانشمند همه و همه حوزه عمومی هم هوچیگری کند و دعوای هوچیگری اتفاق بیافتد. اما وقتی که دانش محور باشد و علم محور باشد و نقد عالمانه اتفاق بیافتد آنوقت خیلی از مسائل فعلی سروسامان پیدا خواهد کرد. باید برگردیم به شفافسازی. باید حوزههای عمل اقتصادی اجتماعی و سیاسی خود را شفاف کنیم. بالاخره باید جامعهشناسان، روانشناسان، مهندسان و در کل متخصصان ما اعلام کنند که ما در کجا قرار گرفتیم ؟! پس از اعلام آن است که ما میتوانیم برنامهریزی درستی داشته باشیم. ما الان نمیدانیم که چقدر درآمد داریم، نمیدانیم چقدر ذخیره ارزی داریم اصلا نمیدانیم پول نفت ما توسط چه نیروهایی فروخته میشود. ما نمیدانیم واردکنندگان کالاهای آشغال چینی چه کسانی هستند و برندگان این واردات کی هستند. از طرفی در حوزه علم هم همینطور؛ دانشمندان واقعی خودمان را نمیشناسیم ، نمیدانیم که محققان واقعی ما چه کسانی هستند و به همین دلیل در انتخاب معاونین پژوهشکدههای فلان وزارت خانه، فلان دانشگاه و فلان دانشکده برمیگردیم به آدمهای مبتدی.
به جای همه اینها باید برگردیم به دامن علم و دانشگاه. اگر دانشگاه محور باشد کجا قرار گرفتن و کجا واقع شدن آدمها شفاف میشود. تا دیروز داشتند میگفتند که ما رشد اقتصادی داریم اما معلوم شد ما رشد منفی پنج درصد داشتیم؛ میگفتند تورم را کنترل کردیم اما دیدید که 40درصد تورم داریم؛ میگفتند که میلیاردها دلار ذخیره ارزی داریم اما وقتی دولت جدید بر سر کار آمد صحبت از خالی بودن صندوق ذخیره ارزی کرد. نماینده مجلس که مسئول کمسیون اقتصادی هست نباید در مورد میزان پول صندوق ذخیره ارزی بداند نباید اطلاعی در مورد تورم داشته باشد. چرا تا دیروز حرف متعارض یا بی ربط میزد؟ اینها آن چیزهایی است که ما با آن درگیریم. حالا جامعه باثبات چکار میکند سیاستمدار در لایهرو عمل میکند در درونش هم تکنوکراتها و بوروکراتها عمل میکنند، همین افراد بر اساس دانشمحوری این کارها را انجام میدهند. بعد این جامعه دچار آشفتگی و بی هنجاری نمی شود. سیاستمدارها اگر هم بخواهند نمیتوانند هوچیگری کنند چون قدرت آن چنانی ندارند، چون کارشناسان و دانشمندان در سیستم امکان عمل به آنها را نمیدهند. در حالی که در کشور ما کارشناسان علمی هم سیاسیون هستند تا دانشمندان. بعد همین مشکلات در حوزه امنیت، اقتصاد، فرهنگ و سیاست تداوم پیدا میکند.