تدوین الگوی کنش رسانهای مطلوب به ترسیم سیمای الگوی آرمانی در این زمینه باز میگردد. به نظر نگارنده این سیمای آرمانی را میتوان اینگونه ترسیم کرد: برخورداری از یک رسانه هوشمند، دارای آیندهنگری، مورد وثوق برای یافتن حقایق، دستیابی به جایگاه رسانه مرجع و مولد از طریق کنترل مسیرهای معناسازی و حقیقتسازی با تکیه بر ظرفیتهای گفتمان اسلامی و ایرانی در سطح بینالمللی و دستیابی به رسانه تراز و مورد وثوق در سطح ملی با هدف دستیابی به سطح قابل قبولی از قدرت اجتماعی و اعتماد عمومی
با گذشت بیش از یک ماه از آغاز جنگی نابرابر در غزه و کشتار وحشیانه غیرنظامیان، زنان و کودکان در اثر حمله به مراکز درمانی، آموزشی و عبادتگاهها از سوی رژیم غاصب صهیونیستی، بار دیگر موجب شد تا رسانهها از ناحیه جوامع بشری برای کسب اطلاع از جزئیات این رخداد تلخ و دریافتن واقعیت جنگ به صدر مراجعات بازگردند. طبعاً در چنین حوادثی، این رسانهها هستند که به عنوان اصلیترین کارگزار در ساخت واقعیت و بازنمایی آنچه در میدان نبرد میگذرد، کنشگری دارند و از این حیث میتوان جنگ غزه را همچون دیگر حوادث مشابه، جنگ روایتها دانست؛ روایتهایی که رسانهها آن را برمیسازند و به آن صورت حقیقت میپوشانند. با این حال، و علیرغم عدم ورود مستقیم ایران به معرکه نبرد، در عین تأثیرگذاری مستقیم آن بر فرهنگ مقاومت و حمایت آشکار از گروههای مقاومت، رسانههای ایرانی در این مصاف رسانهای و جنگ روایتها تا کنون موفقیتی حاصل نکردهاند تا جایی که حتی در بهترین حالت، پوشش اخبار از شبکههای برونمرزی داخلی از قاب رسانه بینالمللی دیگری همچون الجزیره قطر به مخاطبان منعکس میشود که این امر به شدت از مرجعیت رسانهای شبکههای برونمرزی ایرانی میکاهد و سرمایه اجتماعی آن را در بعد نظام بینالمللی به تحلیل میبرد. لذا، به نظر الگوی کنش سیاستگذاری رسانهای در داخل نیازمند یک بازنگری و تحول اساسی است تا بتوان به این مهم دست یافت.
نگارنده در این نوشتار سعی دارد تا علاوه بر تبیین وضعیت جهانزیست رسانهای معاصر، برخی از مهمترین چالشهای کنش رسانهای را به رشته تحریر درآورد. طبعاً مرحله بعدی ارائه راهکارهای عملیاتی برای این مهم است که به دلیل اطناب مباحث در این دو حوزه، در نوشتار دیگری بدان پرداخته خواهد شد.
از آنجا که میدانیم، سیاستگذاری رسانهای به دلیل تأثیرات متقابل قابلتوجهی که بر ساخت فرهنگ سیاسی جوامع داخلی و بینالمللی دارد، یکی از حوزههای راهبردی مهم در مدیریت کلان نظم سیاسی و اجتماعی جوامع محسوب میشود؛ لذا، بدون پردازش دقیق مؤلفههایی چون دگرگونیهای صورت پذیرفته در محیط کنش انسانی، شناسایی زمینههای شکلدهنده به وضعیت چالش، و نیز فقدان یک تصویر روشن از آینده مطلوب از آن، نمیتوان کنش مطلوبی را در این زمینه سامان داد. لذا، برای ارائه یک الگوی سیاستگذارانه مطلوب از کنش رسانهای، نیازمند شناسایی مختصات نوین محیط کنش رسانهای هستیم تا بر اساس آن بتوان راهبردهای متناسبی را ارائه کرد.
در باب دگرگونیهای صورت پذیرفته در محیط کنش انسانی و اجتماعی میتوان به مؤلفههایی چون ظهور نسلهای جدید از فناوریهای ارتباطی اشاره نمود که بیش از هر زمان دیگر جامعه انسانی را به یک جامعه شبکهای شده سوق داده است. طبعاً تسریع در فرایند دموکراتیزاسیون فناوری در جوامع از طریق افزایش ضریب نفوذ اینترنت در جوامع، کاربرد پرشمار تلفنهای هوشمند، شکلگیری پرقدرت رسانههای جمعی همچون شبکههای اجتماعی و رسانههای اجتماعی، کاهش میزان کنترل دولت ها بر فرایند مبادلات تحت شبکه وب و نیز امکان دسترسی فراگیر به اینترنت ماهوارهای در آیندهای نزدیک از طریق توسعه پروژه استارلینک و ... همگی موجب شده است تا جهانزیست انسان معاصر دستخوش تغییراتی شگرف قرار گیرد.
از سوی دیگر، ظهور جوامع اطلاعاتی و نیز امکان قیاس میان شیوههای مختلف خبررسانی و همچنین دریافت اطلاعات از مجاری مختلف موجب شده است تا پدیدهای سرمایه اجتماعی دولت ها دستخوش تغییر شود. لذا، به هر میزان که افکار عمومی نسبت به کنش رسانهای بومی احساس اعتماد نماید، به همان میزان نیز سرمایه اجتماعی در آن جامعه نهادینه میشود. نکته دیگر در همین رابطه، به کارویژه رسانه ها در امر واقعیت سازی باز میگردد. امروزه واقعیت ر را میتوان با پنداشت مردمان برابر دانست که مستقیماً از آنچه رسانههای میگویند برساخته میشود. لذا، کنش رسانهای در مدیریت چالشهای مختلف زیست جوامع تأثیرگذاری بالایی داشته باشد و به عنوان پشتوانهای برای ارتقای سرمایه اجتماعی جوامع به کار گرفته شود.
نکته دیگر در تغییر در جهانزیست معاصر به پویاییهای موجود در نظام بینالمللی بازمی گردد. نظم بینالمللی امری سیال بوده که میتواند حسب شرایطی برخی ویژگیهای خود را از دست دهد و ویژگیهای جدیدی به خود بگیرد و یا این که ماهیت آن به معنای تمام تغییر یابد و الگوی نوینی از روابط میان واحدهای سیاسی برقرار سازد. از همین منظر، یکی از ابزارهای مؤثر در اختیار قدرتهای نظمساز، قدرت رسانهای و انحصار ایشان در ساخت واقعیت مطابق با خوانش آنها میباشد. لذا، در ترسیم الگوی کنش رسانهای باید به این مهم توجه داشت که اساساً رسانه یکی از مجاری اصلی تحقق منویات بازیگران در سطح نظام بینالمللی است و بدون برخورداری از قدرت رسانهای نمیتوان به توان قاعدهسازی در عرصه نظام دست یافت. تمامی این عوامل بر وجه اهمیت کنش رسانهای و نیز ضرورت تدوین الگوی مطلوب کنش رسانهای صحه میگذارد. طبعاً بدون توجه به تغییر در مؤلفههای جهانزیست معاصر نمیتوان برنامه جامع و شاملی را برای رسانه سامان داد.
وجه دوم در ارتباط با نحوه ساخت الگوی کنش رسانهای مطلوب، شناخت زمینه ها و علل بروز وضعیت چالش است. طبعاً وجه دلیلشناسی، میتواند ناظر به علل مختلفی باشد و شناخت علل تامه در یک پدیده امری بسیار دشوار است؛ با این حال، در این تحقیق، سعی بر آن شده است تا اهم دلایل در پیدایش وضعیت چالش به بحث گذاشته شود. از نقطه نظر کارگزاری، مؤلفههای مختلفی در پیدایش وضعیت چالش نقشآفرینی دارند. مؤلفههای روانی همچون ایجاد استرس و اضطراب، فقدان خلاقیت و انعطافپذیری، فقدان نگاه حرفهای به خبر، کاهش قدرت ریسکپذیری، فقدان روحیه هویت سیاسی در میان کارگزاران رسانهای، وجود خطوط قرمز مختلف و در مواقع عمده، بلا ضرور برای کنش رسانهای، فقدان حمایتهای قانونی از کنشگران رسانهای، فقدان منشور اخلاقی برای کنش رسانهای، و ... همگی از جمله عواملی هستند که بر بعد کارگزاری کنش رسانهای تأثیرگذار هستند. در بعد ساختاری نیز برخی علل و زمینهها مقوم شرایط موجود هستند. برای مثال، حمایت مستقیم دولت از رسانهها، و یا رسانهداری دولت، از جمله مواردی هستند که قدرت رقابتپذیری رسانهها را با یکدیگر تحت تأثیر قرار میدهد و یا این که فضای محافظهکاری را به شدت افزایش میدهد. چالش دیگر در ورود دولت به حوزه تولیگری در امر خبر، به انزوا رفتن اقتصاد خبر در میان اصحاب رسانه میشود و امکان حمایت دیگر مراکز قدرت و ثروت از کنش رسانهای فراهم نمیشود. لذا به نظر میرسد ورود تصدیگرایانه دولت به حوزه کنش رسانهای شایسته نبوده و میتواند بر مؤلفههای ترسیمکننده وضع موجود بیافزاید.
در حوزه محتوا و سیاستگذاری محتوایی نیز شاهد بروز چالشهای مختلف هستیم. برای مثال، عدم رعایت اصول بیطرفی، عینیت و جامعیت در خبر موجب شده است تا مرجعیت خبری به بیرون از مرزهای ملی منتقل شود و همین امر به کاهش سطح اعتماد عمومی به رسانههای رسمی دامن زده است. امری که طبعاً به کاهش سرمایه اجتماعی در داخل و افزایش فضای واگرایی میان نیروهای سیاسی و توده جامعه را موجب میشود. این مسئله زمانی پر رنگ تر میشود که انتقال مرجعیت خبری به بیرون را با میزان سطح سواد رسانهای در داخل مقایسه نماییم. فقدان آموزشهای عمومی در زمینه سواد رسانهای و عدم سرمایهگذاری شایسته در زمینه تربیت نیروی انسانی متخصص در امر رسانه و ارتباطات موجب شده است تا کنترلپذیری تبعات ناشی از فضای کنش رسانهای بیرونی بسیار سخت و پر هزینه باشد تا جایی که عملاً رسانههای بیگانه را میتوان بازیگر اصلی در صحنههای آشوب سالیان اخیر در سالهای 96، 98 و نهایتاً ناآرامیهای پس از فوت مهسا امینی در شهریورماه سال 1401 دانست.
چالش دیگر در ارتباط با کنش رسانهای را میتوان به ضعف در نهاد جامعه مدنی مرتبط دانست. فقدان نظام حزبی ساختارمند در کشور، تقلیل رسانه به ارگان خبری حزب و بنگاه تبلیغاتی، آفرینش فضاهای جدید برای کنش رسانهای، عدم نگاه اقتصادی به کنش رسانهای، تقلیل رسانه به روابط عمومی نهادهای دولتی و حاکمیتی، تکثرگرایی نهادی، عدم توجه به سلایق مختلف جامعه در تولیدات رسانهای، از جمله عواملی است که موجب شده تا ارتباط معناداری میان کنش رسانهای و قدرت اجتماعی برقرار نگردد. طبعاً جامعه مدنی به عنوان مهمترین جامعه هدف در بحث کنش رسانهای، در چنین شرایطی اقبال چندانی به رسانه در سطح داخل پیدا نخواهد کرد و بحث مرجعیت خبر در بیرون را بیش از پیش برجسته مینماید.
چالش دیگر در بحث محتوای کنش رسانه ای، به غلبه نگاه ایدئولوژیک به رسانه باز میگردد. این مسئله زمانی حادتر میشود که به تأثیرات آن در فضای بینالمللی توجه نماییم. لذا، عدم موفقیت رسانههای برونمرزی رسمی در مقام قیاس به دیگر رقبای منطقهای و بینالمللی را میتوان در همین نکته یافت. هر چند علل دیگری نیز در این زمینه نقشآفرینی دارند و نمیتوان این عدم موفقیت را تنها به یک عامل فروکاهید.
مرحله مهم دیگر در تدوین الگوی کنش رسانهای مطلوب به ترسیم سیمای الگوی آرمانی در این زمینه باز میگردد. به نظر نگارنده این سیمای آرمانی را میتوان اینگونه ترسیم کرد: برخورداری از یک رسانه هوشمند، دارای آیندهنگری، مورد وثوق برای یافتن حقایق، دستیابی به جایگاه رسانه مرجع و مولد از طریق کنترل مسیرهای معناسازی و حقیقتسازی با تکیه بر ظرفیتهای گفتمان اسلامی و ایرانی در سطح بینالمللی و دستیابی به رسانه تراز و مورد وثوق در سطح ملی با هدف دستیابی به سطح قابل قبولی از قدرت اجتماعی و اعتماد عمومی. این مؤلفهها از سیمای آرمانشهری رسانه مطلوب میتواند تدبیرپردازان و سیاست گذاران را در ترسیم راهبردهای اجرایی یاری نماید.
-------------------------------------------------------------
دکتر محمد محمودی کیا - عضو هیأت علمی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی