سه سال از شهادت مردی می گذرد که رفتنش مایه وفاق ملی شد، همو که خود را سرباز وطن می دانست. چه شده که اکنون تنها پس از گذشت سه سال یادمان رفته که او چه می گفت و چگونه همه سلیقه ها را به رسمیت می شناخت؟!
جماران ـ منصوره جاسبی: بیش از صد روز از فوت دردناک دختری زیبارو از تبار کردستان می گذرد، دختری که مرگش بهانه ای شد برای اعتراض، اعتراضی که انباشته از خشمی فرو خفته بود. خشمی که کار یک روز و دو روز نبود و پیشتر جامعه شناسان بارها و بارها درباره آن تذکر داده بودند اما گوش شنوایی برای شنیدن نصیحت هایشان پیدا نمی شد. شعار معترضان زن، زندگی، آزادی بود. برخی آن را به دهه هشتادی ها نسبت دادند، برخی به همه طیف های جامعه و... .
مهسا دختری کرد، اهل سنت، مهمانی در پایتخت و... بود. فوت او همه شاخصه ها را برای ماهی گرفتن دشمنان از آبی که گل آلود شده بود، فراهم آورده بود تا انتقامی سخت از ملتی که ۴۳ سال در همه تنگناها پای نظام جمهوری اسلامی ایستاده بود بگیرند؛ نظامی که ریشه اش را خون جوانانی غیور آبیاری کرده بود و پیری عارف به نام خمینی کبیر شالوده اش را ریخته بود.
پیشتر اما دوستان غافل مدام بر طبل خود می کوبیدند و مرغشان یک پا داشت؛ انگار همه فسادها را ریشه کن کرده بودند و تنها مانده بود معضل بدحجابی و حالا تیر آخر را فوت مهسا زده بود و مردم خشمگینانه به خیابان آمده بودند. اعتراض و اغتشاش در هم آمیخته بود و خون های زیادی ریخته شد.
ناامنی خود را به رخ مردم شهرها می کشید و برایش فرقی نمی کرد معترض هستی یا خیر، همه را گرفتار می کرد و خانواده ها را داغدار.
مسئولان قول گفت و گو دادند، کار سخنگوی دولت این شده بود که از این دانشگاه خود را به آن دانشگاه می رساند و حرف هایی که نشان از ناپختگی داشت، نه تنها آبی بر آتش خشم جوان دانشگاهی نبود که آن را شعله ور می کرد. کار سخنگو سخنگویی است نه حضور در جمع دانشگاهی. با دانشگاهی باید با زبان خودش سخن گفته می شد، کسی که از میان خودشان باشد و به افکار و عقایدشان آشنا. شاید حتی یک مسئول رده بالاتر را می طلبید.
این روزها اعتصابات رو به افول گذاشته، سخنانی که از تریبون های رسمی بلند می شد و این فضا مدتی آنها را خوابانده بود با شدت و حدّت هر چه تمام تر بار دیگر بلند شده است. هر روز از تریبونی سخنی نسنجیده می شنوی؛ از همان هایی که به قول فرمایش امام باید برای مردم پدری کنند: «ائمۀ جمعه، ائمۀ جماعت، روحانیون محترم، اینها باید توجه به این معنا داشته باشند که اینها پدر هستند از برای ملت. اینها با مردم باید سمت پدری داشته باشند، اینها با مردم باید رفتارشان رفتار پدرانه باشد». (صحیفه امام؛ ج 19، ص 250) شک می کنی اینها نمی دانند یا خودشان را به ندانستن زده اند که سخنان و رفتارهای نسنجیده شان، چه هزینه گزافی برای نظام تراشید و چرا باید به خاطر اینان اینهمه هزینه تراشی شود؟!
حجاب از دستورات دین مبین اسلام است و در رعایت احکام دینی هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد؛ حجاب قانون کشور است و در اجرای قانون حرف و بحثی نیست. اما کجای دین اینگونه امر به معروف و نهی از منکر را توصیه کرده، کجای اسلام اجازه قطبی شدن جامعه آن هم با این شدت را داده است؟! مدام بر طبل خودی و غیر خودی کوفتن چه سودی برای نظام داشته است، جز پاشیدن بذر کینه و نفرت میان مردمان جامعه، طوری که برخی برای خالی کردن خشمشان، دست به عمامه پرانی و کشیدن چادر از سر بانوی محجبه می زنند؟!
چه شده که هنوز کاملا آب ها از آسیاب نیفتاده، باز هم پیامک حجاب برای صاحب وسایل نقلیه صادر می شود، آیا آزمودن دوباره راه خطا، خطا نیست؟! آیا این برخوردها جامعه را به سمت باحجابی سوق می دهد؟ آیا همین بر سر لج آوردن برخی از بانوان این کشور نشد آنطور که نباید می شد و همان حجاب نیم بند را نیز از سرشان نکشید؟ آیا به قول حاج قاسم اینها دختران همین ملک و مملکت نیستند؟
گفتم حاج قاسم و آه از نهادم بلند شد، مردی که حتی رفتنش و تشییع پیکر مطهرش نیز مایه وفاق ملی بود. او که خود را سرباز این مردم و این وطن می دانست و برای سربلندی اسلام عزیز صخره ها و بیابان ها را در نوردیده بود، او که از هجوم مجدد دشمن این بار نه از جنس بعثی که از طرف دشمنانی جدید به نام داعش به سوی سرزمین مان ایران پیشگیری کرد و حالا در نبودنش داعش گستاخانه از شکاف های امنیتی که در شهر پیش آمده بود خود را به حرم رساند و زائران را در کمال خونسردی به رگبار بست.
یادمان هست که حفظ امنیت شوخی نیست و دشمن را از در بیرون کنی از پنجره داخل می شود، اما این را هم یادمان باشد که دشمن خوب می داند که باید از احساسات تحریک شده مردم نهایت استفاده را برد؛ مردمانی که روزگاری نه چندان دور یعنی همین دیروزها دل در گروی یکدیگر داشتند و بهترین حربه برای مقابله با آنان را دشمن وفاق ملی می دید و می بیند، همان که امام روح الله مدام توصیه به آن می کرد، «وحدت، وحدت». هیچ شکی نیست که دشمنان جامعه ایرانی را ید واحده نمی خواهند چون تا امروز همین ید، نقشه هایشان را بر روی آب روان کرده و حافظ این ملت و کشور و آیین بوده است اما آیا لطف و نصر الهی باید مانع آن شود که اشتباهات قبلی را چاره ای نیندیشیم، عملکرد خود را مورد سنجش قرار ندهیم، ببینیم کجاها از خدا بیشتر فاصله گرفته ایم، کجاها مردم را مورد ظلم قرار داده ایم؟ و درصدد چاره بر آییم.
جامعه دو قطبی یعنی جامعه امروز ایران و حاج قاسم مرد میدانی بود که درک درستی از مسائل فرهنگی داشت، شاید برای اینکه مدام میان مردم بود نه مانند سایر مسئولان که حلقه حفاظتی شان اجازه نزدیکی به مردم را نمی دهد و وقتی هم که مراسمی با حضورشان برگزار می شود، بیشتر مایه طنز و خنده را فراهم می کند، از بس که همه حضار از یک گروه اند.
ایران هشتاد و پنج میلیون جمعیت دارد با آداب و رسوم مختلف و خرده فرهنگ های متفاوت و گویش های گوناگون، با سلایق خوب و خوب تر و بد و بدتر، با گرایش های سیاسی، از اصولگرا و اصلاح طلب و میانه رو گرفته تا بی تفاوت به وقایع، با مذاهب مختلف از شیعه و سنی تا کلیمی و زرتشتی؛ همه اینها اعضای پیکره ای واحد به نام ایران هستند. یادمان باشد ایران و ایرانی برای سربلندی و افتخار و اقتدار باید ید واحده بماند. اگر کشتی سوراخ شود، همه را به زیر آب خواهد برد. بیایید مانند حاج قاسم برای سلامتی کشتی انقلاب دردمندانه درد مردم را به جان بخرید.