احمد آذرپیرا، نامی آشنا برای علاقه مندان به تار ایرانی است که علاوه بر ساخت تارهای خوش دست برای فعالان هنر موسیقی، خود را نیز با جامه دایره نوازی در عالم موسیقی زینت داده است؛ آذرپیرا از 10 سالگی دایره به دست گرفته و پس از حدود دو دهه فعالیت موسیقیایی، دایره ذوق زدگی اش به موسیقی را فراخ تر کرده و کارگاهش در محله نوساز 'یاغچیان' تبریز مامن و محملی برای تولید تارهای ماندگار شده است.
کارگاه تارسازی 'آذرپیرا'، فضایی ساده و دلنشین است که به محض ورود، قناری های خوش آواز با چهچه های ممتدش از میهمانان استقبال می کنند؛ چهچه قناری های فسفری با فضای موسیقیایی کارگاه و دایره نوازی های 'احمد' آقا هارمونی عجیبی دارد.
احمد آقا آذرپیرا بسیار خوش محضر و شیرین سخن است؛ زبان به سخن که باز می کند، با شیوایی، شیرینی و طمانینه ویژه ای که خاص اوست، صحبت می کند. انگار کلمات نه از حلقومش، بلکه از جان و روانش بیرون می آیند و فوران می کنند.
صحبت که می کند، چشم هایش از شادی می درخشد و جملات همانند نت های موسیقی که با گرم تر شدن ساز پخته تر و دانشین تر می شوند، منسجم تر و تاثیرگذار تر می شوند و مخاطب را در حس و حال تصویر شده از عالم موسیقی و ابزار آلات آن، غوطه ور می کنند.
احمد آقای آذرپیرا یک ویژگی دیگر نیز دارد که در همان برخورد اول، او را در دل مخاطب اش جا می کند؛ همه حرکات وسکنات او لعابی از تبسم دارد و همین خصوصیت است که مخاطب را زمین گیر می کند و زمان و مکان در مکالمه با او ماهیت خود را از دست می دهد.
احمد آقا می گوید: 'من با یکایک سلول هایم کشورم را دوست دارم. بعد از پایان تحصیلاتم در آمریکا، پیشنهادهای زیادی برای ماندنم بود، ولی من نماندم. حتی رزیدنت هستم. یعنی دلیلی برای ماندن در آن کشور نداشتم. من علقه ای به آمریکا ندارم و خودم را بدهکار این سرزمین و یکایک مردمانش می دانم'.
وی در تشدید و تاکید علاقه مندی اش به مام میهن، در حالی که چهره سرخ گونش، از شرم وحیا سرخ تر می شود، اضافه می کند: 'شاید به کار بردن این عبارت دست نباشد، ولی واقعیت این است که من گوشه ای از این کشور و حتی دستشویی آن را به آمریکا ترجیح می دهم. من در اینجا به دنیا آمده و با آب و خاک و هوای آن قد کشیده ام. من خودم را به این مملکت بدهکار می دانم. با این نگاه سالیانه سه چهار تا از سازهای دست ساخت ام را با عشقی سرشار به دوستان هنری تقدیم می کنم'.
آذرپیرا، اما همانند دیگر همسلکان هنرمند خود از اینکه فعالان عرصه هنر کمتر شناخته، شناسانده و دیده می شوند، گلایه دارد و می گوید: 'در تعجب ام چرا برای معرفی و شناساندن انسان های بزرگ در همه عرصه ها از جمله عرصه هنر موسیقی آن چنان که باید نمی کوشیم. به عنوان نمونه از آقای کیهان کلهر نام می برم؛ نخستین انسانی که در رشته موسیقی، جایزه گرمین را کسب کرد. قبل از او موسقیدانان نام آور و بزرگی زیادی بوده اند، ولی او نخستین برنده این جایزه در عالم موسیقی محسوب می شود.
باید تلاش کنیم این رویداد بزرگ و ارزشمند را فراتر از مرزهای ملی در سطح بین المللی بشناسانیم. باید تامل و تعقل کنیم که هنرمندی مانند مرحوم بیوک شکورزاده چه ضرری می تواند برای جامعه داشته باشد. ما درس های بزرگی از او آموختیم. هنرمندان ایرانی، سفیران بی مزد و منت فرهنگ کشورمان در جهان هستند. البته هنرمندان عرصه های دیگر مانند شعر و شاعری، خوشنویسی، نقاشی، مجسمه سازی و ... نیز همین وضعیت را دارند'.
احمدآقا که فرزندش هادی نیز امروز از سرآمدان موسیقی فاخر ایرانی و از همنوازان آقای کلهر است، توضیح می دهد: 'من اگر چند دهه عمر خود را صرف هنر کرده ام، به این دلیل است که شاید بتوانم بخشی از دین خود را به سرزمین آباء و اجدادی ام ادا کنم و اذعان می کنم که هنوز نتوانسته ام. تمام تلاشم این بوده که بتوانم ردپا و اثری از خود در عرصه هنر این سرزمین بر جای بگذارم'.
** کاشکی اهل هنر را مردمان مرده دوست در زمان زندگانی مرده می پنداشتند
آقای آذرپیرا باز هم بر ضرورت شناساندن و بها دادن به قشر هنرمند از سوی نهادهای متولی و رسانه ها تاکید می کند و می گوید: ' تمام حرف من این است که باید هنرمندان این مرز و بوم را در زمان حیات شان قدر بدانیم و الا قدرشناسی بعد از مرگ فایده چندانی ندارد. هنرمندان برای اعتلای این سرزمین از نور چشم شان و از جان شان مایه می گذارند. هنرمند باید مانند شمع بسوزد تا هنر او پله ای ارتقا پیدا کند و هیچ ادعایی هم در این راه ندارند و چیزی هم برای خود نمی خواهند.
تکلمه مصاحبه با 'استاد آذرپیرا' به شکل سوال و جواب در زیر می آید:
- س: لطفا در مورد محل تولد و مراحل نخست زندگانی خود توضیح دهید؟
- ج: من، احمد آذرپیرا، ششم شهریور 1329 شمسی در محله 'شیخ تاج' شهر مراغه از مادری آذربایجانی و پدری اهل مازندران متولد شده ام. البته در شناسنامه این گونه نوشته اند و احتمالا سن ام اندکی بیشتر است. موقعی که من کودک بودم در مراغه نوازندگان بزرگ تار از قبیل مرحوم بیوک آقا شکورزاده (معروف به دلی بیوک آقا؛ البته 'دلی' به معنای شوریده است) و شخصی به نام شولان بودند و من نخستین بار در سن 10 سالگی با مادر آقای شولان به نام 'شیرین خانم' که او نیز نوازنده تار ماهری بود، دایره نواختم. و این سرآغازی به علاقه مندی من به موسیقی بود و پس از آن هر روز بیشتر از روز قبل به موسیقی و عالم آن علاقه یافتم.
- س: در مورد آشنایی تان با مرحوم بیوک آقا برای ما بگویید؟
- ج: البته بیوک آقا در محله ما نبود، اما ما او را می شناختیم. در همان زمان، یعنی دهه 1330 شمسی، می گفتند که بیوک آقا در 20 سالگی به کوه رفته و پس از بازگشت از آنجا شوریده و مجنون(به ترکی 'دلی') شده است. البته مرحوم بیوک آقا دنیا را از زاویه دیگر، درست، می دید و معنا و مفهوم شوریده در ترکی هم همین است. او شیدای موسیقی شده بود.
- س: تحصیلات تان را در کجا آغاز و طی کردید؟
- ج: تا 15 سالگی در مدرسه خواجه نصیر مراغه تحصیل کردم و چون پدرم ارتشی بود، سپس به کرمانشاه رفتیم و آنجا نیز فضا، موسیقیایی بود. مدتی بعد به تهران نقل مکان کردیم و تا دیپلم در آنجا در رشته طبیعی (علوم تجربی امروزی) ادامه تحصیل دادم. در دوره دبیرستان نیز در گروه های موسیقی و تئاتر فعالیت و همکاری داشتم.
- س: سپس چه شد؟
- ج: 19ساله بودم که برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم؛ سال 1348 شمسی بود، در آمریکا در رشته های الکترونیک و فلزشناسی، مهندسی و نیز تربیت بدنی درس خواندم و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اواخر 1358 شمسی، به وطن ام بازگشتم.
- س: در آمریکا نیز فعالیت های هنری را ادامه دادید؟
- ج: در آمریکا نیز در برخی از گروه های هنری برای نواختن 'تمپو' از من دعوت می کردند. در یکی از برنامه ها، پیانو می نواختم و با خانمی که بعدا فهمیدم پیانونواز بسیار معروف و ماهری است، آشنا شدم. من آن زمان به آن خانم پیشنهاد کردم که اگر می خواهد مهارتش بیشتر شود از آثار آقای انوشیروان روحانی بهره ببرد و بعد فهمیدم که آن خانم از سرآمدن پیانونوازی در آمریکاست. البته خانم هنرمند آمریکایی، حرف مرا به غربت نیانداخت و من یک نوار کاست از آقای روحانی به وی دادم که هر کاری کردم آن را به من پس نداد و گفت که آقای انوشیروان روحانی باید به آمریکا برود که بعدا همین طور هم شد؛ حالا نمی دانم که معرفی من نیز موثر بود یا اینکه خودشان پیدا کردند و او را بردند.
- س: چگونه شد که ارتباط و دوستی تان با مرحوم بیوک آقا ادامه یافت؟ نقل مکان به تهران و بعد هم آمریکا، خللی در این ارتباط ایجاد نکرد؟
- ج: من هر جا که بودم به دیدن بیوک آقا می رفتم. حتی وقتی در تبریز ساکن شدم، هفته ای یک بار به او سر می زدم و باهم می نواختیم؛ او تار و من دایره.
- س: چه شد که مسیر زندگی تان عوض شد و مهندس تحصیلکرده آمریکا از عالم موسیقی سردرآورد؟
- ج: من با اینکه تحصیل کرده در رشته های مهندسی و ورزش بودم، شغلم، موسیقی و ساختن تار ایرانی شد. البته اگر می دانستم که ساختن تار این قدر دشوار است، هرگز قدم در این مسیر نمی گذاشتم. سختی این مسیر زمانی بیشتر آشکار میشود که بدانیم 'یحیای دوم' که سلطان تارسازی ایران است، بعد از پنجاه سالگی به دوران طلایی خود رسید و از آن پس چند عدد تاری را که امروز زینت بخش موزه های معروف و شناخته شده اند، خلق کرد.
- س: از چه زمانی ساختن تار را آغاز کردید و اصلا چگونه شد که وارد این عرصه شدید؟
- ج: پسرم هادی که هم اکنون با آقای کیهان کلهر همنوازی می کند، کوچک سال بود که دیدم تارهای موجود در بازار، صدای مورد نظر را نمی دهند و من خودم برایش سازی ساختم و این مقدمه ورود من به حوزه هنری شد. ساز دیگری را نیز برای آقای داود آزاد ساختم که او نیز به دامادشان داد. البته در آن دوره هنوز برای دلم ساز درست می کردم.
- س: چه کسانی در این راه مشوق تان بودند و شما را راهنمایی و کمک کردند؟
- ج: پدر آقای مهندس پورابراهیم در این راه مرا بسیار راهنمایی کرد. برای یادگیری بیشتر فنون ساختن تار، ناچار از مسافرت به تهران شدم، زیرا بدون آموزش و فراگیری، پیشرفت در این رشته مقدور نیست. از آقای داود علیاری از شاگردان استاد فرهمند چیزهای زیادی یاد گرفتم.
-س: بزرگ ترین آرزویتان چیست؟
- ج: بزرگ ترین آرزویم این است که قبل از مرگ به مرحله ای برسم که حداقل 10 عدد از تارهایم در تاریخ موسیقی ایران ماندگار شود.
-س: لطفا در مورد مسایل فنی ساخت تار برایمان بگویید؟
-ج: ساخت تار متاثر از مسایلی مانند هنر، ریاضی و عشق است و تاری که بر مبنای این اضلاع ساخته شود، ماندگار خواهد بود. البته در زمان حاضر تارهایی نیز به شکل کپی با استفاده از دستگاه و ماشین آلات ساخته می شوند که ارزش هنری پایینی دارند و مصداق مقایسه شان با تار دست ساخت، مثل فرش ماشینی و دستبافت است. دستگاه های 'کپی تراش' به بازار آمده که یک نمونه از تار را در داخل آن می گذارند و دستگاه مانند دستگاه کلیدسازی در یک ربع چند عدد تار مشابه را بیرون می دهد. در بازار طیف متنوعی از تار وجود دارد، اما تاری به معنای واقعی کلمه، 'تار' است که اساتید بزرگ موسیقی آن را بنوازند و با آن برای عموم کنسرت دهند. البته شنیده ام که تارهای چینی نیز در بازار عرضه می شود که به نظر من فقط به درد دکور و آویختن از دیوار می خورد.
-س: لطفا از مراحل تولد یک تار برای ما بگویید؟
-ج: درخت توت، بهترین نوع درخت برای ساختن تار است، زیرا تنها چوبی است که موریانه نمی خورد. درختان مناطق گرمسیری برای ساختن تار مناسب ترند. کاسه تار به طور حتم باید از چوب درخت توت و دسته اش از چوب گردو باشد. البته بهترین جای درخت توت برای ساختن کاسه تار نیز سمت آفتاب خور آن است و از همه قسمت های درخت نمی توان استفاده کرد.
-س: شما چوب مورد نیازتان را از کجا تهیه می کنید؟ تهیه تار چه مراحلی دارد؟
-ج: از جاهای مختلف. از آبش احمد، مراغه و کرمان و ... بعد از تهیه چوب، آن را برای مدتی در آب می گذاریم تا شیره چوب به ویژه روی آن تا حدی گرفته شود. پس از آن کاسه را در حالت مرطوب می سازیم و نگهداشتن کاسه برای خشک شدن در حدی که ترک برندارد، فرآیند بسیار دشوار و پیچیده ای است؛ تنها این مرحله شش ماه طول می کشد. در مجموع حداقل 18 ماه طول می کشد تا تار ساخته شده به مرحله پرده گذاری برسد و در نهایت پس از حدود دو سال تار برای ارایه مشتری آماده می شود.
-س: نقش اخلاق و وجدان در این میان چیست؟
-ج: البته اخلاق و وجدان در این فرآیند، نقش اساسی را ایفا می کند. کسی که با هنر به طور عام و تارسازی به طور خاص سر و کار دارد، باید مردم و فرهنگ اش را دوست اشته باشد. او باید در فرآیند ساخت تار این نکته را مدنظر قرار دهد که تار او می تواند یک هنرمند نخبه ای را به جامعه معرفی کند و یا موجب بی اعتمادی و دلسردی یک استعداد ناشناخته در این عرصه شود.
-س: مهمترین عامل در موفقیت یک هنرمند تارسازی چیست و تاکنون چه تعداد تار ساخته اید؟
-ج: موفقیت در این عرصه مستلزم داشتن خصوصیاتی از قبیل زیبایی شناسی بصری و سمعی و تسلط به اصول محاسبات و فیزیک است. من در حدود چهار دهه فعالیت در این عرصه حدود 250 تار ساخته ام. از این تعداد نیز در سال های اخیر از 10 عدد تار دست ساخت ام حدود 20 درصد رضایت داشته ام.
-س: از اساتید موسیقی که بر شما تاثیر خاصی داشته اند برای ما بگویید و اینکه چگونه با آنها آشنا شدید؟
-ج: از استاد کیهان کلهر تاثیر زیادی پذیرفته ام. هادی آذرپیرا، پسرم، با استاد کلهر همنواز است. چند سال قبل یک سفر ایرانگردی در خدمت استاد کلهر بودیم که فرصت شد با همدیگر بیشتر آشنا شویم. آنجا بود که من فهمیدم این انسان چه شناخت بالایی از صدا و موسیقی و چه قلب مهربانی دارد.
-س: از هنرمندان تارساز تبریز برایمان بگویید؟
-ج: در تبریز هنرمندان تارسازی، بیشتر در زمینه ساخت تار آذربایجانی فعالیت می کنند که خوشبختانه ارتباط بسیار خوبی با آنان داریم. سه چهار نفر در مراغه و یکی دو نفر در اهر در زمینه ساخت تار ایرانی فعال اند. آقا خلیل نامی نیز در مراغه استاد متبحر ساخت تار ایرانی بود که من چیزهای زیادی از او آموختم و اکنون در قید حیات نیست. آقایان امیری و برادران آل یاسین نیز در تبریز تار می سازند و توانمندند.
- س: شما یکی از دوستان و حامیان مرحوم بیوک آقا شکورزاده بودید، در مورد تارهایی که برایش می ساختید، بگویید؟
- ج: مرحوم بیوک آقا هر تاری را می گرفت بلافاصله نابود می کرد. یک بار تاری برای او به یکی از دوستان داده بودم که بیوک آقا تار را از او می گیرد. بعد از یک ماه دوست مان می پرسد تار چه شد و بیوک آقا جواب می دهد که تهران رفته بودیم، پول برای خرید نان نداشتیم و مجبور شدیم تار را در ازای چند قرص نان به نانوا بدهیم. یک بار دیگر نیز رفته بودم سری به بیوک آقا بزنم، دیدم کاسه و نقاره تار را هر پنج سانتی متر یک سوراخ کنده و آبکش کرده است. پرسیدم بیوک آقا چرا این کار را با تار کردی. پاسخ داد آقا بیکار بودم، چه کار باید می کردم.
-س: آقای شجریان از کجا بیوک آقا را می شناخت که بعد از مرگ اش همایون در مراسم اش حاضر شد؟
-ج: من و بیوک آقا کنسرتی در تهران دادیم که آقایان همایون شجریان و مجید درخشانی در آن شرکت داشتند و آنجا به توانمندی های بی بدیل آن مرحوم پی بردند. البته آقای علیرضا انصاریان نیز در اوایل دهه 1370 فیلم مستندی با عنوان 'زخمه بر زخم' درباره زندگی بیوک آقا ساخت که وی را در سطوح ملی و بین المللی شناساند. دوستان نسخه های این فیلم را به مناطق مختلف جهان فرستادند و خود من حداقل یکهزار حلقه لوح فشرده آن را به نقاطی از جهان با پست فرستادم.آقای انصاریان بدون هیچ ادعا و چشمداشتی فیلم مستند 'زخمه بر زخم' را ساخت و نقش اصلی را در شناساندن بیوک آقا، او داشت.
سال 1390 یا 1391 من با مرحوم بیوک آقا شکورزاده، دو نفری کنسرتی در مراغه برگزار کردیم که مردم استقبال گسترده ای کردند و همه موسیقیدان های تبریز در آن حضور داشتند و حتی میهمانانی از شهرهای مختلف ایران و خارج از کشور داشتیم.
-س: چگونه بیوک آقا را راضی به نشستن در یک جا برای برگزاری کنسرت کردید؟
-ج: آن مرحوم به من اعتماد داشت. گفتم میهمانان بزرگی داریم که باید برایشان کنسرت برگزار کنیم و پذیرفت. بعد از برگزاری نخستین کنسرت، دیگر از واژه 'کنسرت' خوشش آمده بود و مدام می گفت که برویم کنسرت برگزار کنیم. روز دوم کنسرت گفت نمی آیم، پول می خواهم. مدام از من می پرسید آن همه آدم آمدند پس پول کو. گفتیم مقداری را داده اند و بقیه را بدهکارند. در نهایت هر کدام مقداری پول روی هم گذاشتیم و به او دادیم تا راضی شود.
-س: اصلا بیوک آقا موسیقی را از کجا یاد گرفته بود و چگونه وارد این عرصه شده بود؟
-ج: از قراری که من میدانم ناپدری اش نوازنده تار بوده است و او بعد از یادگیری اولیه پیش او به تبریز آمده و در 12 سالگی در کنسرت شرکت کرده بود. از مرحوم لطف الله مجدی بسیار یاد می کرد و گویا تاثیر زیادی از او پذیرفته بود.
در 18 سالگی در رادیو مهاباد، تار و ویولون نواخته بود. او یک نابغه موسیقی بود و در حالی که در خطه آذربایجان، شناخت 'نوا' تازگی دارد، بیوک آقا دهه ها قبل آن را می شناخت. در بزرگی بیوک آقا همین بس که استاد شجریان در سال 1388 شمسی، نامه ای پرمعنا به او نوشت و خطاب به او گفت که تو از دنیا و مافیها گذشتی و به آنچه می خواستی، رسیدی.
خبرنگار و انتشار: عزیزی راد
518
کارگاه تارسازی 'آذرپیرا'، فضایی ساده و دلنشین است که به محض ورود، قناری های خوش آواز با چهچه های ممتدش از میهمانان استقبال می کنند؛ چهچه قناری های فسفری با فضای موسیقیایی کارگاه و دایره نوازی های 'احمد' آقا هارمونی عجیبی دارد.
احمد آقا آذرپیرا بسیار خوش محضر و شیرین سخن است؛ زبان به سخن که باز می کند، با شیوایی، شیرینی و طمانینه ویژه ای که خاص اوست، صحبت می کند. انگار کلمات نه از حلقومش، بلکه از جان و روانش بیرون می آیند و فوران می کنند.
صحبت که می کند، چشم هایش از شادی می درخشد و جملات همانند نت های موسیقی که با گرم تر شدن ساز پخته تر و دانشین تر می شوند، منسجم تر و تاثیرگذار تر می شوند و مخاطب را در حس و حال تصویر شده از عالم موسیقی و ابزار آلات آن، غوطه ور می کنند.
احمد آقای آذرپیرا یک ویژگی دیگر نیز دارد که در همان برخورد اول، او را در دل مخاطب اش جا می کند؛ همه حرکات وسکنات او لعابی از تبسم دارد و همین خصوصیت است که مخاطب را زمین گیر می کند و زمان و مکان در مکالمه با او ماهیت خود را از دست می دهد.
احمد آقا می گوید: 'من با یکایک سلول هایم کشورم را دوست دارم. بعد از پایان تحصیلاتم در آمریکا، پیشنهادهای زیادی برای ماندنم بود، ولی من نماندم. حتی رزیدنت هستم. یعنی دلیلی برای ماندن در آن کشور نداشتم. من علقه ای به آمریکا ندارم و خودم را بدهکار این سرزمین و یکایک مردمانش می دانم'.
وی در تشدید و تاکید علاقه مندی اش به مام میهن، در حالی که چهره سرخ گونش، از شرم وحیا سرخ تر می شود، اضافه می کند: 'شاید به کار بردن این عبارت دست نباشد، ولی واقعیت این است که من گوشه ای از این کشور و حتی دستشویی آن را به آمریکا ترجیح می دهم. من در اینجا به دنیا آمده و با آب و خاک و هوای آن قد کشیده ام. من خودم را به این مملکت بدهکار می دانم. با این نگاه سالیانه سه چهار تا از سازهای دست ساخت ام را با عشقی سرشار به دوستان هنری تقدیم می کنم'.
آذرپیرا، اما همانند دیگر همسلکان هنرمند خود از اینکه فعالان عرصه هنر کمتر شناخته، شناسانده و دیده می شوند، گلایه دارد و می گوید: 'در تعجب ام چرا برای معرفی و شناساندن انسان های بزرگ در همه عرصه ها از جمله عرصه هنر موسیقی آن چنان که باید نمی کوشیم. به عنوان نمونه از آقای کیهان کلهر نام می برم؛ نخستین انسانی که در رشته موسیقی، جایزه گرمین را کسب کرد. قبل از او موسقیدانان نام آور و بزرگی زیادی بوده اند، ولی او نخستین برنده این جایزه در عالم موسیقی محسوب می شود.
باید تلاش کنیم این رویداد بزرگ و ارزشمند را فراتر از مرزهای ملی در سطح بین المللی بشناسانیم. باید تامل و تعقل کنیم که هنرمندی مانند مرحوم بیوک شکورزاده چه ضرری می تواند برای جامعه داشته باشد. ما درس های بزرگی از او آموختیم. هنرمندان ایرانی، سفیران بی مزد و منت فرهنگ کشورمان در جهان هستند. البته هنرمندان عرصه های دیگر مانند شعر و شاعری، خوشنویسی، نقاشی، مجسمه سازی و ... نیز همین وضعیت را دارند'.
احمدآقا که فرزندش هادی نیز امروز از سرآمدان موسیقی فاخر ایرانی و از همنوازان آقای کلهر است، توضیح می دهد: 'من اگر چند دهه عمر خود را صرف هنر کرده ام، به این دلیل است که شاید بتوانم بخشی از دین خود را به سرزمین آباء و اجدادی ام ادا کنم و اذعان می کنم که هنوز نتوانسته ام. تمام تلاشم این بوده که بتوانم ردپا و اثری از خود در عرصه هنر این سرزمین بر جای بگذارم'.
** کاشکی اهل هنر را مردمان مرده دوست در زمان زندگانی مرده می پنداشتند
آقای آذرپیرا باز هم بر ضرورت شناساندن و بها دادن به قشر هنرمند از سوی نهادهای متولی و رسانه ها تاکید می کند و می گوید: ' تمام حرف من این است که باید هنرمندان این مرز و بوم را در زمان حیات شان قدر بدانیم و الا قدرشناسی بعد از مرگ فایده چندانی ندارد. هنرمندان برای اعتلای این سرزمین از نور چشم شان و از جان شان مایه می گذارند. هنرمند باید مانند شمع بسوزد تا هنر او پله ای ارتقا پیدا کند و هیچ ادعایی هم در این راه ندارند و چیزی هم برای خود نمی خواهند.
تکلمه مصاحبه با 'استاد آذرپیرا' به شکل سوال و جواب در زیر می آید:
- س: لطفا در مورد محل تولد و مراحل نخست زندگانی خود توضیح دهید؟
- ج: من، احمد آذرپیرا، ششم شهریور 1329 شمسی در محله 'شیخ تاج' شهر مراغه از مادری آذربایجانی و پدری اهل مازندران متولد شده ام. البته در شناسنامه این گونه نوشته اند و احتمالا سن ام اندکی بیشتر است. موقعی که من کودک بودم در مراغه نوازندگان بزرگ تار از قبیل مرحوم بیوک آقا شکورزاده (معروف به دلی بیوک آقا؛ البته 'دلی' به معنای شوریده است) و شخصی به نام شولان بودند و من نخستین بار در سن 10 سالگی با مادر آقای شولان به نام 'شیرین خانم' که او نیز نوازنده تار ماهری بود، دایره نواختم. و این سرآغازی به علاقه مندی من به موسیقی بود و پس از آن هر روز بیشتر از روز قبل به موسیقی و عالم آن علاقه یافتم.
- س: در مورد آشنایی تان با مرحوم بیوک آقا برای ما بگویید؟
- ج: البته بیوک آقا در محله ما نبود، اما ما او را می شناختیم. در همان زمان، یعنی دهه 1330 شمسی، می گفتند که بیوک آقا در 20 سالگی به کوه رفته و پس از بازگشت از آنجا شوریده و مجنون(به ترکی 'دلی') شده است. البته مرحوم بیوک آقا دنیا را از زاویه دیگر، درست، می دید و معنا و مفهوم شوریده در ترکی هم همین است. او شیدای موسیقی شده بود.
- س: تحصیلات تان را در کجا آغاز و طی کردید؟
- ج: تا 15 سالگی در مدرسه خواجه نصیر مراغه تحصیل کردم و چون پدرم ارتشی بود، سپس به کرمانشاه رفتیم و آنجا نیز فضا، موسیقیایی بود. مدتی بعد به تهران نقل مکان کردیم و تا دیپلم در آنجا در رشته طبیعی (علوم تجربی امروزی) ادامه تحصیل دادم. در دوره دبیرستان نیز در گروه های موسیقی و تئاتر فعالیت و همکاری داشتم.
- س: سپس چه شد؟
- ج: 19ساله بودم که برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم؛ سال 1348 شمسی بود، در آمریکا در رشته های الکترونیک و فلزشناسی، مهندسی و نیز تربیت بدنی درس خواندم و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اواخر 1358 شمسی، به وطن ام بازگشتم.
- س: در آمریکا نیز فعالیت های هنری را ادامه دادید؟
- ج: در آمریکا نیز در برخی از گروه های هنری برای نواختن 'تمپو' از من دعوت می کردند. در یکی از برنامه ها، پیانو می نواختم و با خانمی که بعدا فهمیدم پیانونواز بسیار معروف و ماهری است، آشنا شدم. من آن زمان به آن خانم پیشنهاد کردم که اگر می خواهد مهارتش بیشتر شود از آثار آقای انوشیروان روحانی بهره ببرد و بعد فهمیدم که آن خانم از سرآمدن پیانونوازی در آمریکاست. البته خانم هنرمند آمریکایی، حرف مرا به غربت نیانداخت و من یک نوار کاست از آقای روحانی به وی دادم که هر کاری کردم آن را به من پس نداد و گفت که آقای انوشیروان روحانی باید به آمریکا برود که بعدا همین طور هم شد؛ حالا نمی دانم که معرفی من نیز موثر بود یا اینکه خودشان پیدا کردند و او را بردند.
- س: چگونه شد که ارتباط و دوستی تان با مرحوم بیوک آقا ادامه یافت؟ نقل مکان به تهران و بعد هم آمریکا، خللی در این ارتباط ایجاد نکرد؟
- ج: من هر جا که بودم به دیدن بیوک آقا می رفتم. حتی وقتی در تبریز ساکن شدم، هفته ای یک بار به او سر می زدم و باهم می نواختیم؛ او تار و من دایره.
- س: چه شد که مسیر زندگی تان عوض شد و مهندس تحصیلکرده آمریکا از عالم موسیقی سردرآورد؟
- ج: من با اینکه تحصیل کرده در رشته های مهندسی و ورزش بودم، شغلم، موسیقی و ساختن تار ایرانی شد. البته اگر می دانستم که ساختن تار این قدر دشوار است، هرگز قدم در این مسیر نمی گذاشتم. سختی این مسیر زمانی بیشتر آشکار میشود که بدانیم 'یحیای دوم' که سلطان تارسازی ایران است، بعد از پنجاه سالگی به دوران طلایی خود رسید و از آن پس چند عدد تاری را که امروز زینت بخش موزه های معروف و شناخته شده اند، خلق کرد.
- س: از چه زمانی ساختن تار را آغاز کردید و اصلا چگونه شد که وارد این عرصه شدید؟
- ج: پسرم هادی که هم اکنون با آقای کیهان کلهر همنوازی می کند، کوچک سال بود که دیدم تارهای موجود در بازار، صدای مورد نظر را نمی دهند و من خودم برایش سازی ساختم و این مقدمه ورود من به حوزه هنری شد. ساز دیگری را نیز برای آقای داود آزاد ساختم که او نیز به دامادشان داد. البته در آن دوره هنوز برای دلم ساز درست می کردم.
- س: چه کسانی در این راه مشوق تان بودند و شما را راهنمایی و کمک کردند؟
- ج: پدر آقای مهندس پورابراهیم در این راه مرا بسیار راهنمایی کرد. برای یادگیری بیشتر فنون ساختن تار، ناچار از مسافرت به تهران شدم، زیرا بدون آموزش و فراگیری، پیشرفت در این رشته مقدور نیست. از آقای داود علیاری از شاگردان استاد فرهمند چیزهای زیادی یاد گرفتم.
-س: بزرگ ترین آرزویتان چیست؟
- ج: بزرگ ترین آرزویم این است که قبل از مرگ به مرحله ای برسم که حداقل 10 عدد از تارهایم در تاریخ موسیقی ایران ماندگار شود.
-س: لطفا در مورد مسایل فنی ساخت تار برایمان بگویید؟
-ج: ساخت تار متاثر از مسایلی مانند هنر، ریاضی و عشق است و تاری که بر مبنای این اضلاع ساخته شود، ماندگار خواهد بود. البته در زمان حاضر تارهایی نیز به شکل کپی با استفاده از دستگاه و ماشین آلات ساخته می شوند که ارزش هنری پایینی دارند و مصداق مقایسه شان با تار دست ساخت، مثل فرش ماشینی و دستبافت است. دستگاه های 'کپی تراش' به بازار آمده که یک نمونه از تار را در داخل آن می گذارند و دستگاه مانند دستگاه کلیدسازی در یک ربع چند عدد تار مشابه را بیرون می دهد. در بازار طیف متنوعی از تار وجود دارد، اما تاری به معنای واقعی کلمه، 'تار' است که اساتید بزرگ موسیقی آن را بنوازند و با آن برای عموم کنسرت دهند. البته شنیده ام که تارهای چینی نیز در بازار عرضه می شود که به نظر من فقط به درد دکور و آویختن از دیوار می خورد.
-س: لطفا از مراحل تولد یک تار برای ما بگویید؟
-ج: درخت توت، بهترین نوع درخت برای ساختن تار است، زیرا تنها چوبی است که موریانه نمی خورد. درختان مناطق گرمسیری برای ساختن تار مناسب ترند. کاسه تار به طور حتم باید از چوب درخت توت و دسته اش از چوب گردو باشد. البته بهترین جای درخت توت برای ساختن کاسه تار نیز سمت آفتاب خور آن است و از همه قسمت های درخت نمی توان استفاده کرد.
-س: شما چوب مورد نیازتان را از کجا تهیه می کنید؟ تهیه تار چه مراحلی دارد؟
-ج: از جاهای مختلف. از آبش احمد، مراغه و کرمان و ... بعد از تهیه چوب، آن را برای مدتی در آب می گذاریم تا شیره چوب به ویژه روی آن تا حدی گرفته شود. پس از آن کاسه را در حالت مرطوب می سازیم و نگهداشتن کاسه برای خشک شدن در حدی که ترک برندارد، فرآیند بسیار دشوار و پیچیده ای است؛ تنها این مرحله شش ماه طول می کشد. در مجموع حداقل 18 ماه طول می کشد تا تار ساخته شده به مرحله پرده گذاری برسد و در نهایت پس از حدود دو سال تار برای ارایه مشتری آماده می شود.
-س: نقش اخلاق و وجدان در این میان چیست؟
-ج: البته اخلاق و وجدان در این فرآیند، نقش اساسی را ایفا می کند. کسی که با هنر به طور عام و تارسازی به طور خاص سر و کار دارد، باید مردم و فرهنگ اش را دوست اشته باشد. او باید در فرآیند ساخت تار این نکته را مدنظر قرار دهد که تار او می تواند یک هنرمند نخبه ای را به جامعه معرفی کند و یا موجب بی اعتمادی و دلسردی یک استعداد ناشناخته در این عرصه شود.
-س: مهمترین عامل در موفقیت یک هنرمند تارسازی چیست و تاکنون چه تعداد تار ساخته اید؟
-ج: موفقیت در این عرصه مستلزم داشتن خصوصیاتی از قبیل زیبایی شناسی بصری و سمعی و تسلط به اصول محاسبات و فیزیک است. من در حدود چهار دهه فعالیت در این عرصه حدود 250 تار ساخته ام. از این تعداد نیز در سال های اخیر از 10 عدد تار دست ساخت ام حدود 20 درصد رضایت داشته ام.
-س: از اساتید موسیقی که بر شما تاثیر خاصی داشته اند برای ما بگویید و اینکه چگونه با آنها آشنا شدید؟
-ج: از استاد کیهان کلهر تاثیر زیادی پذیرفته ام. هادی آذرپیرا، پسرم، با استاد کلهر همنواز است. چند سال قبل یک سفر ایرانگردی در خدمت استاد کلهر بودیم که فرصت شد با همدیگر بیشتر آشنا شویم. آنجا بود که من فهمیدم این انسان چه شناخت بالایی از صدا و موسیقی و چه قلب مهربانی دارد.
-س: از هنرمندان تارساز تبریز برایمان بگویید؟
-ج: در تبریز هنرمندان تارسازی، بیشتر در زمینه ساخت تار آذربایجانی فعالیت می کنند که خوشبختانه ارتباط بسیار خوبی با آنان داریم. سه چهار نفر در مراغه و یکی دو نفر در اهر در زمینه ساخت تار ایرانی فعال اند. آقا خلیل نامی نیز در مراغه استاد متبحر ساخت تار ایرانی بود که من چیزهای زیادی از او آموختم و اکنون در قید حیات نیست. آقایان امیری و برادران آل یاسین نیز در تبریز تار می سازند و توانمندند.
- س: شما یکی از دوستان و حامیان مرحوم بیوک آقا شکورزاده بودید، در مورد تارهایی که برایش می ساختید، بگویید؟
- ج: مرحوم بیوک آقا هر تاری را می گرفت بلافاصله نابود می کرد. یک بار تاری برای او به یکی از دوستان داده بودم که بیوک آقا تار را از او می گیرد. بعد از یک ماه دوست مان می پرسد تار چه شد و بیوک آقا جواب می دهد که تهران رفته بودیم، پول برای خرید نان نداشتیم و مجبور شدیم تار را در ازای چند قرص نان به نانوا بدهیم. یک بار دیگر نیز رفته بودم سری به بیوک آقا بزنم، دیدم کاسه و نقاره تار را هر پنج سانتی متر یک سوراخ کنده و آبکش کرده است. پرسیدم بیوک آقا چرا این کار را با تار کردی. پاسخ داد آقا بیکار بودم، چه کار باید می کردم.
-س: آقای شجریان از کجا بیوک آقا را می شناخت که بعد از مرگ اش همایون در مراسم اش حاضر شد؟
-ج: من و بیوک آقا کنسرتی در تهران دادیم که آقایان همایون شجریان و مجید درخشانی در آن شرکت داشتند و آنجا به توانمندی های بی بدیل آن مرحوم پی بردند. البته آقای علیرضا انصاریان نیز در اوایل دهه 1370 فیلم مستندی با عنوان 'زخمه بر زخم' درباره زندگی بیوک آقا ساخت که وی را در سطوح ملی و بین المللی شناساند. دوستان نسخه های این فیلم را به مناطق مختلف جهان فرستادند و خود من حداقل یکهزار حلقه لوح فشرده آن را به نقاطی از جهان با پست فرستادم.آقای انصاریان بدون هیچ ادعا و چشمداشتی فیلم مستند 'زخمه بر زخم' را ساخت و نقش اصلی را در شناساندن بیوک آقا، او داشت.
سال 1390 یا 1391 من با مرحوم بیوک آقا شکورزاده، دو نفری کنسرتی در مراغه برگزار کردیم که مردم استقبال گسترده ای کردند و همه موسیقیدان های تبریز در آن حضور داشتند و حتی میهمانانی از شهرهای مختلف ایران و خارج از کشور داشتیم.
-س: چگونه بیوک آقا را راضی به نشستن در یک جا برای برگزاری کنسرت کردید؟
-ج: آن مرحوم به من اعتماد داشت. گفتم میهمانان بزرگی داریم که باید برایشان کنسرت برگزار کنیم و پذیرفت. بعد از برگزاری نخستین کنسرت، دیگر از واژه 'کنسرت' خوشش آمده بود و مدام می گفت که برویم کنسرت برگزار کنیم. روز دوم کنسرت گفت نمی آیم، پول می خواهم. مدام از من می پرسید آن همه آدم آمدند پس پول کو. گفتیم مقداری را داده اند و بقیه را بدهکارند. در نهایت هر کدام مقداری پول روی هم گذاشتیم و به او دادیم تا راضی شود.
-س: اصلا بیوک آقا موسیقی را از کجا یاد گرفته بود و چگونه وارد این عرصه شده بود؟
-ج: از قراری که من میدانم ناپدری اش نوازنده تار بوده است و او بعد از یادگیری اولیه پیش او به تبریز آمده و در 12 سالگی در کنسرت شرکت کرده بود. از مرحوم لطف الله مجدی بسیار یاد می کرد و گویا تاثیر زیادی از او پذیرفته بود.
در 18 سالگی در رادیو مهاباد، تار و ویولون نواخته بود. او یک نابغه موسیقی بود و در حالی که در خطه آذربایجان، شناخت 'نوا' تازگی دارد، بیوک آقا دهه ها قبل آن را می شناخت. در بزرگی بیوک آقا همین بس که استاد شجریان در سال 1388 شمسی، نامه ای پرمعنا به او نوشت و خطاب به او گفت که تو از دنیا و مافیها گذشتی و به آنچه می خواستی، رسیدی.
خبرنگار و انتشار: عزیزی راد
518
کپی شد