وقتی عدالت برای اشتغال جوانان نباشد، وقتی حرف حق جوانان زیر پاها لگدمال شود، وقتی نیروهای ارزشی جوان از محیط های کاری طرد شوند، وقتی کسی پاسخگوی این بی عدالتی ها نباشد، وقتی غریبه خارجی دردت را بهتر از هموطنت بفهمد، آن موقع است که می فهمی این عدالت رو به مرگ، نفس های آخرش را می کشد و دیگر به این زودی ها زنده نمی شود!!
عدالت، مطلوب همه انسانهاست، به ویژه در زمینه اشتغال، آن هم برای جوانان؛ وضعیت اشتغال جامعه امروز ما نشان می دهد که از چندان عدالتی برخوردار نیست و شاید اگر بگوییم که عدالت در این زمینه دچار مرگ تدریجی شده است چندان هم اغراق نکرده ایم.
امید به زندگی، ازدواج، فرزند آوری، تأمین مسکن و معاش زندگی، همه در سایه فراهم شدن شغلی مناسب برای هر فرد بخصوص یک جوان است.
وقتی اشتغال جوانان در جامعه مورد بی توجهی قرار گیرد، خود به خود آمارهای جرم نیز افزایش می یابد. نبود شغل مناسب برای یک جوان، یعنی سوق دادن آن جوان به سمت افسردگی روحی و در بدترین حالت، احتمالا ارتکاب جرم.
وقتی در جامعه امروز، شایسته سالاری جای خودش را به رابطه و پارتی بازی بدهد؛ حتما عدالت در زمینه اشتغال هم کم کم به سمت مرگ خواهد رفت.
وقتی روز به روز تعداد جوانان تحصیل کرده بیکار در جامعه افزایش می یابد آن هم در مقاطع تحصیلی ارشد و دکترا، یقینا که بی عدالتی هم بر عدالت رو به مرگ، غلبه می کند.
وقتی در بعضی ادارات، بعضی بازنشستگان همچنان با عناوین مشاور مشغول به کار هستند؛ یقینا جوانان مستعد و تحصیلکرده باید پشت درهای بسته قرار گیرند.
وقتی تجربه بازنشستگان، بهانه ای برای مدیران می شود تا از به کارگیری نیروی جوان اجتناب کنند؛ حتما وضع جامعه بهتر از این نمی شود.
وقتی افراد بدون تخصص و مهارت با فکرهای محدود و بسته در مدیریت کارها قرار می گیرند؛ باید هم جوان این سرزمین به کشورهای دیگر مهاجرت کند.
وقتی مدیران و رئیسان ارگان های دولتی، بدترین و سردترین رفتار را با نیروی تحصیل کرده به بهانه بی تجربه بودن آنها می کنند؛ باید هم آمار افسردگی جوانان در کشور بالا رود.
وقتی مدیرانی که دو دستی به میزهایشان چسبیده اند و تحمل دیدن نیروی جوان باسواد و مستعدتر از خود را ندارند؛ باید هم کشورهای خارجی، جوانان ما را به فرار از کشور تشویق کنند.
وقتی برخی صاحبان میز همزمان دارای چند میز هستند! و حتی زمان هم کم می آورند تا به همه کارها برسند!؛ دیگر مرگ تدریجی عدالت برای جوانان این سرزمین، عجیب و غریب نیست بلکه عین حقیقتی تلخ است.
وقتی عدالت برای اشتغال جوانان نباشد، وقتی حرف حق جوانان زیر پاها لگدمال شود، وقتی نیروهای ارزشی جوان از محیط های کاری طرد شوند، وقتی کسی پاسخگوی این بی عدالتی ها نباشد، وقتی غریبه خارجی دردت را بهتر از هموطن ات بفهمد، آن موقع است که می فهمی این عدالت رو به مرگ، نفس های آخرش را می کشد و دیگر به این زودی ها زنده نمی شود!
طبق آمارها، نزدیک دو میلیون نفر در گروه سنی 15 تا 29 سال، جزء جمعیت بیکاران کشور هستند که بیش از یک میلیون آنها از فارغ التحصیلان دانشگاهی کشور هستند و متأسفانه این آمار، رشد جمعیت بیکار فارغ التحصیل کشور نسبت به سال های گذشته را نشان می دهد.
و حرف آخر اینکه: جوانان سرمایه های هر کشوری هستند و اگر به نیازهای به حق این گروه، پاسخی منصفانه و عادلانه داده نشود متأسفانه دیگر هیچ سرمایه ای برای کشور نخواهد ماند! پس قبل از اینکه دیر شود باید اقدامی انقلابی برای احیای عدالت تقریبا مرده در اشتغال جوانان صورت گیرد.
6132/3071
عدالت، مطلوب همه انسانهاست، به ویژه در زمینه اشتغال، آن هم برای جوانان؛ وضعیت اشتغال جامعه امروز ما نشان می دهد که از چندان عدالتی برخوردار نیست و شاید اگر بگوییم که عدالت در این زمینه دچار مرگ تدریجی شده است چندان هم اغراق نکرده ایم.
امید به زندگی، ازدواج، فرزند آوری، تأمین مسکن و معاش زندگی، همه در سایه فراهم شدن شغلی مناسب برای هر فرد بخصوص یک جوان است.
وقتی اشتغال جوانان در جامعه مورد بی توجهی قرار گیرد، خود به خود آمارهای جرم نیز افزایش می یابد. نبود شغل مناسب برای یک جوان، یعنی سوق دادن آن جوان به سمت افسردگی روحی و در بدترین حالت، احتمالا ارتکاب جرم.
وقتی در جامعه امروز، شایسته سالاری جای خودش را به رابطه و پارتی بازی بدهد؛ حتما عدالت در زمینه اشتغال هم کم کم به سمت مرگ خواهد رفت.
وقتی روز به روز تعداد جوانان تحصیل کرده بیکار در جامعه افزایش می یابد آن هم در مقاطع تحصیلی ارشد و دکترا، یقینا که بی عدالتی هم بر عدالت رو به مرگ، غلبه می کند.
وقتی در بعضی ادارات، بعضی بازنشستگان همچنان با عناوین مشاور مشغول به کار هستند؛ یقینا جوانان مستعد و تحصیلکرده باید پشت درهای بسته قرار گیرند.
وقتی تجربه بازنشستگان، بهانه ای برای مدیران می شود تا از به کارگیری نیروی جوان اجتناب کنند؛ حتما وضع جامعه بهتر از این نمی شود.
وقتی افراد بدون تخصص و مهارت با فکرهای محدود و بسته در مدیریت کارها قرار می گیرند؛ باید هم جوان این سرزمین به کشورهای دیگر مهاجرت کند.
وقتی مدیران و رئیسان ارگان های دولتی، بدترین و سردترین رفتار را با نیروی تحصیل کرده به بهانه بی تجربه بودن آنها می کنند؛ باید هم آمار افسردگی جوانان در کشور بالا رود.
وقتی مدیرانی که دو دستی به میزهایشان چسبیده اند و تحمل دیدن نیروی جوان باسواد و مستعدتر از خود را ندارند؛ باید هم کشورهای خارجی، جوانان ما را به فرار از کشور تشویق کنند.
وقتی برخی صاحبان میز همزمان دارای چند میز هستند! و حتی زمان هم کم می آورند تا به همه کارها برسند!؛ دیگر مرگ تدریجی عدالت برای جوانان این سرزمین، عجیب و غریب نیست بلکه عین حقیقتی تلخ است.
وقتی عدالت برای اشتغال جوانان نباشد، وقتی حرف حق جوانان زیر پاها لگدمال شود، وقتی نیروهای ارزشی جوان از محیط های کاری طرد شوند، وقتی کسی پاسخگوی این بی عدالتی ها نباشد، وقتی غریبه خارجی دردت را بهتر از هموطن ات بفهمد، آن موقع است که می فهمی این عدالت رو به مرگ، نفس های آخرش را می کشد و دیگر به این زودی ها زنده نمی شود!
طبق آمارها، نزدیک دو میلیون نفر در گروه سنی 15 تا 29 سال، جزء جمعیت بیکاران کشور هستند که بیش از یک میلیون آنها از فارغ التحصیلان دانشگاهی کشور هستند و متأسفانه این آمار، رشد جمعیت بیکار فارغ التحصیل کشور نسبت به سال های گذشته را نشان می دهد.
و حرف آخر اینکه: جوانان سرمایه های هر کشوری هستند و اگر به نیازهای به حق این گروه، پاسخی منصفانه و عادلانه داده نشود متأسفانه دیگر هیچ سرمایه ای برای کشور نخواهد ماند! پس قبل از اینکه دیر شود باید اقدامی انقلابی برای احیای عدالت تقریبا مرده در اشتغال جوانان صورت گیرد.
6132/3071
کپی شد