چند روزی همقدم با شهید بربری
چشم انتظاری های همسر شهید بربری چگونه به پایان رسید؟
مژده آمدنش را داده بودند، نه خودش که استخوان های پیکرش پس از سال ها غربت و دوری از وطن، قصد آمدن کرده بودند تا پایانی…
مژده آمدنش را داده بودند، نه خودش که استخوان های پیکرش پس از سال ها غربت و دوری از وطن، قصد آمدن کرده بودند تا پایانی…
با بارانی شدن چشم های آقای طیبی انگار بانوی جوان آینده اش را دید که باید با این دو بچه کوچک چه کند؟!
بی خبر از اینکه قرار است اسد برای همیشه تنهایشان بگذارد از او خواست تا فربد را به تهران بفرستند.
از گلی که کاشته بود به بانویش چیزی نگفت تا اینکه تبریک همکارانش باعث تعریف خاطره شکار میگ ها شد.
آیت الله شهید مدنی برای استقبالشان آمدند و آنها را به هتلی در تبریز بردند و برایشان گوسفند قربانی کردند...
اسد نه در مراسم نامزدی حضور داشت و نه در مراسم عقد.