حزب مجمع ایثارگران در بیانیه ای تاکید کرد: پدیده انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری فرصتی را رقم زده است که شاید بتوان از این فضای تیره و تار و ناامید افزا فرهنگی و هنری کورسویی را با حداقل انتظار برای نیل به وضعیت فرهنگی و هنری کمی بهتر و تا حدی در شان مردم و جایگاه جامعة فرهنگی و هنری بازگشود.

به گزارش جماران؛ متن بیانیه حزب مجمع ایثارگران بدین شرح است:

برگزاری نابه ­هنگام چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری و تایید صلاحیت دکتر مسعود پزشکیان به عنوان نامزد ریاست جمهوری که از شروط مشارکت جبهة اصلاحات و جناب آقای سیدمحمد خاتمی در انتخابات بوده و نیز بحران فزایندة اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاست خارجی و تحریم و ...، تحولی و شور و نشاطی را در صحنة سیاست­ورزی ایران برانگیخته است که شاید بتوان به اتکای مشارکت مردم کمی از دردها و رنج­ها و زندگی فلاکت­بار مردم شریف ایران کاست و در فضای بسته کشور، پنجرة کمی هوای تازه­ را بازگشود.

در این فضای انتخاباتی وضعیت آشفته و بی­سامان و بحران­زده قلمرو فرهنگ و هنر و زیست حرفه­ای تمامی گروه­ها و اصناف اهالی فرهنگ و هنر که خود نمادی از این وضعیت در سایر بخش­ها است و نمایان­تر، موجب شد که مجمع ایثاگران دربارة مسائل کلان و ریشه­ای و تاریخی این قلمرو مبتنی بر نگرش اصولی اصلاح­طلبی به مثابة خواست و مطالبات این فعالان و کنشگران این قلمرو، اعلام مواضع کند. این اعلام مواضع به معنای دخالت حزبی سیاسی در این قلمرو نیست. زیرا مجمع باور دارد که نهادهای مدنی و صنفی همانند نهادهای صنفی بخش فرهنگ و هنر نیازمند قیم و نمایندگی نیستند و شان و جایگاهی برابر با دیگر نهادهای صنفی و از جمله نهادهای مدنی حزبی دارند و در شناخت مسائل و ارایة راه­های اساسی و راهبردی نهادی خودبسنده، فهیم و دارای تجربه و تخصص و دارای مسئولیت­اند و صاحب­اختیار­­ نیز باید باشند. اما مجمع ایثارگران بنا بر وظیفة ذاتی خود برای دفاع از حقوق تمامی شهروندان و صنوف و گروه­های مدنی گوناگون، بر خود فرض می­داند تا از حقوق این نهاد فخیم فرهنگی، مهمترین و اساسی­ترین مسائل آنها و بخش فرهنگ و هنر را تبیین و اعلام و تحقق آنها را در برنامة رییس جمهوری نامزد جبهة اصلاح­طلبان و وزرای وی پیگیری کند.

پدیدة انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری فرصتی را رقم زده است که شاید بتوان از این فضای تیره و تار و ناامید افزا فرهنگی و هنری کورسویی را با حداقل انتظار برای نیل به وضعیت فرهنگی و هنری کمی بهتر و تا حدی در شان مردم و جایگاه جامعة فرهنگی و هنری بازگشود.

مقدمه

تاریخ ایران اسلامی بیش از هر چیز دیگری تاریخ فرهنگ و ادب است، هویت ملی ایرانیان هویت فرهنگی است. برای مردم ایران، شناسنامة این هویت؛ فردوسی، سعدی، حافظ، عطار، مولوی و... و اندیشمندانی مانند فارابی، ابن­سینا، سهروردی، ملاصدرا و ... هستند. این هویت امری زیباشناختی و موزه­ای نیست. همة این نامداران بر سر سفرة دو سنت بزرگ تاریخی و ریشه­دار یعنی فرهنگ و ادب ایرانی و فلسفه و حکمت و عرفان اسلامی نشسته و جام دانایی و داداندیشی نوشیده­اند. تمدن فرهنگ و هنر ایرانی تمدنی دست­ساخته و به فرموده نبوده و از دل و جان زندگی فرهنگی مردم سربرآورده است. این تمدن مرهون نگاه جهان­شمولی و مدیون و بینش هستی­شناسی و حکمت گمشدة ایرانیان بوده است و این گمشده را در گفت­وگوی درونی نه تزیینی و نمایشی خود با دیگر فرهنگ­ها و تمدن­ها ­یافته­اند. اساس این تفکر و نگرش فرهنگی بر این اصل ماندگار و زرین استوار بوده است که فرهنگ و هنر و اندیشه مرز نمی­شناسد. هزاران سال پیش از فروریختن مرزهای جغرافیایی در وضعیت مدرن جهانی شدن، ایرانیان بودند که جهانی می­اندیشیدند و محلی عمل می­کردند. چهارراه تمدنی و فرهنگی ایرانی، نه تنها متکی بر وضعیت مختصات جغرافیایی و آفاقی بلکه بر مختصات انفسی و درونی بیناد یافته است. آنها از دل و جان و ژرفای خردورزی و داداندیشی و دادورزی و دادخواهی خود باور داشتند که جهان فرهنگی بر سه اصل پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک استوار است و در این جهان فرهنگی، خودی و غیرخودی، شهروند وفادار و شهروند منتقد و شهروند معترض در یک چیز مشترک­اند؛ شهروندی جهان فرهنگی ایرانی اسلامی. اندیشمندان و هنرمندان و حکمای اصیل مسلمان ایرانی این سنت اصیل ایرانی و حکمت خسروانی را دُر یافتند و قدر نهادند و همین آموزة ایرانی را به کار بستند و دوره­ای را در سده­های چهارم و پنجم آفریدند که به عصر زرین در ایران و رنسانس فرهنگی در جهان شهرت یافته است. این دوران گذشته هنوز هم چراغ راه آینده است و شوربختانه در پس پیامدهای ماندگار و ریشه­دار دوران تحجر قشرگری و اشعری­­گری و اخباری­گری و ضدیت با فلسفه و حکمت و عرفان و ... هنوز این گذشته، آینده ما است. به رغم، هزینة هزاران میلیارد تومان منابع مالی­ بی­حساب و کتاب در بخش فرهنگ و هنر و پیشکش کردن بودجه­های نجومی به موسسات و نهادهای فرهنگی ریز و درشت، هنوز هم جامعه در حسرت ظهور یک علامه طباطبایی و شهید مطهری و دکتر شریعتی و شاعران و نویسندگان نامدار فارسی و ... چشم در راه است و هنوز هم آینده فرهنگی ایران را باید در گذشته بازجست. هنوز هم باید با چراغی در تاریک­خانة فضای فرهنگی و هنری کنونی، در جست­وجوی روحانیان و مدیران عالی­رتبه­ای چون شهید باهنر باشیم که در مجلس خبرگان قانون اساسی می­گفت کتابی که در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی نگاشته شده، چون فعلیت ندارد، منعی برای انتشار ندارد و نیز چهره­ای چون شهید بهشتی باشیم که خطاب به آیت الله­های مشهور در مجلس و مخالف آزادی نشر افکار و ایدئولوژی مارکسیستی و غیردینی و .. می­افزود؛ آقایان! سنت حوزوی ما در درازای تاریخ این بوده است که دیگران اندیشه و عقاید خود را بیان و آرای دینی را نقد می­کردند و ما پاسخ می­داده­ایم. راه بگیر و ببند و سانسور ضررش از نفعش بیشتر است. هنوز هم تحقق اصل آزادی به عنوان یک رکن از شعارهای انقلاب اسلامی (استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی) و پیمان نظام با مردم انقلابی و رای داده به جمهوری اسلامی یک رویا و آرزو در بستر وضعیت واقعی انسداد فرهنگی و فکری است. انسدادی که با برچسب­های گوناگون دشمن­ستیزی و انگ توطئه بیگانگان با چمدانی پر از پول، امر فرهنگی را به امر امنیتی مبدل کرده است. با این که نخستین اثر فلسفی در رشتة موسیقی در جهان به فیلسوف ایرانی؛ فارابی اختصاص دارد و فخر ایرانیان است، هنوز تکلیف آموزش موسیقی نامعلوم است و مدیران فرهنگی دولت کنونی به بها و گسترش ندادن آموزش موسیقی فخر می­کنند و می­بالند و به شکلی کمدیک توام با تراژیک، نمایش ابزار و الات موسیقایی در برنامه­های موسیقیایی در صداوسیما را ممنوع می­کنند و گویی از صدور حکم امام در مورد موسیقی شرمنده و دل­خورند؛ هم­چون ده­ها حکم ایشان. هنوز خبرنگاران این راویان ایرانی صادق در گزارش خود دربارة انبوهی و روندهای فساد و تباهی و معضلات فزایندة مردم در رنج و فقر با اندک اتهامی به زندان­های طولانی مدت محکوم می­شوند و نویسندگان و هنرمندان در دستگاه­های ممیزی ارشاد به اتهام غیرخودی بودن تحقیر و سرزنش و محکوم به حبس و حصر آثارشان می­شوند. این وضعیت، فضا و قلمرو فرهنگ را چنان تنگ و تار کرده است که برخی جز ترک وطن راهی را برای خودشکوفایی فرهنگ و هنر نمی­یابند.

در عصر ارتباطات و جهانی شدن که کشورها خود را برای عصر دیجیتال و هوشمندسازی آماده و برای آن برنامه­ریزی می­کنند و به رقابت با هم برخاسته­اند، هنوز هم نگرش­ها و بینش­های مبانی سیاست­ها و مدیران فرهنگی پیشاشهری است و به شهر شهروندی نرسیده­اند و از موضع می­نگرند و مدیریت می­کنند و درصدند تا قبیله و قوم و باند و فرقة خود را به عنوان هنرورزان و کنشگران حقیقی و اصیل در سفرة رانت بیت­المال بر صدر نشانند؛ و در فهم و درک مقدمات اولیه ضرورت­ها و مقتضیات بدیهی جهان فرهنگی و هنری فرومانده­اند چه رسد به این­که بخواهند ساکن و مقیم جهان بزرگ فرهنگی و هنری باشند و بیاندیشند اما میل سیری­ناپذیری برای نسخه­نویسی برای کل جهان دارند و سودای تمدن­سازی و سرمشق دیگران شدن.

از منظر تاریخی و جان­اندیش فرهنگ و هنر، برخلاف آرای سرداران قرارگاه­های نظامی، عمق استراتژیک جمهوری اسلامی، خاک و سرزمین دیگری نیست بلکه خاک­ریز آن، جان و دل انسان­ها است. خلفای اموی که برای غارت و چپاول ثروت و سرمایه ایرانیان به این سرزمین تاختند، سرزمین را قرارگاه این چپاول می­فهمیدند و چندان به باورها و دلدادگی ایرانیان بهایی نمی­دادند. برخلاف شیعیان که هنرشان فتح دل­ها بود و باروی اندیشه و فرهنگ و آنچه امروز میراث ارزشمند و بی­بدیل فرهنگی و هنری و ادبی ایران اسلامی برشمرده می­شود، ره­آورد و دست­رنج همین بینش و بصیرت فرهنگی بوده است. زیرا می­دانستند فتح سرزمین بر قدرت و زور شمشیر و سرنیزه استوار و البته، ناپایدار است اما فتح دل­ها و جان­ها به قدرت عشق­ورزی و داداندیشی و دادورزی و محبت ماندگار و تمدن­ساز است.

نمودارهای تولید و مصرف آثار فرهنگی گرچه رشد را نشان می­دهند اما در روند دهه­های اخیر کیفیت رو به زوال و میان تهی آثار سینمایی، تئاتر، موسیقی و کتاب و مطبوعات بیانگر آن است که جامعة فرهنگی و هنری زیر فشار بی­مهار و بی­پروای سانسور و فساد رانت­ها فرقه­ای و خودی­ها، دستورات دیکته شده به نهادهای صنفی و مداخلة چند جانبة قرارگاه­های فرهنگی سخت­ترین دوران خود را سپری می­کند و با اعمال بی­حد و وصف و استنطاق مدیران بنگاه­های فرهنگی و هنری، فرهنگ و هنر را دو پاره کرده­اند؛ فرهنگ رسمی دیکته­ای و کلیشه­ای که روز به روز برای امتیاز دادن به جانب فرهنگ ابتذال و فرمایه می­گراید و فرهنگ و هنر زیرزمینی که یک نمونة آن موسیقی کلامیی که با سرودن "برای ایران، برای یک زندگی" معمولی جهان­شمول می­شود. در حالی صدها هنرمند و فیلم­ساز و نویسنده و... سفارشی و رانتی در حسرت تولید یک اثر معمولی به هزار ترفند ضد فرهنگی و هنری دست می­یازیند و هنوز هم آنان گله­مند و معترض­اند که چرا فرهنگ و هنر فاخر رسمی کم­اند و کم­اثر و چرا بودجه بیشتری به آنها اختصاص داده نمی­شود!

 

بارزترین مسائل کلان فرهنگی و هنری

  1. بالندگی اهالی فرهنگ و هنر در ناترازی زوال مدیریت فرهنگی

جامعة فرهنگی و هنری جامعه­ای رشید و آگاه و کارخبره و دردمند و مدنی شده است. انباشت تجربه و دانش در چندین دهة گذشته، و تعامل و هم­زیستی با نهادها و فعالیت­های فرهنگی و هنری جهانی، شناخت روندهای توسعه و پیشرفت در تولید و توزیع و مصرف کالاهای جهانی فرهنگی و هنری، چانه­زنی با بی­شمار مدیران فرهنگی با سلیقه­های گوناگون، شناخت مستقیم با جامعة مخاطبان فرهنگی و هنری و درک دردها و مسائل اجتماعی و اقتصادی، منابع انسانی و مدیران این بنگاه­ها را به مدیرانی در تراز جهانی و به روز و کارآمد مبدل کرده است. برخلاف این گروه مدنی، بی­ثباتی مدیران و انتصابات رانتی و فرقه­ای و فقدان انباشت تجربه و دانش و زوال بینش مدیریتی، گروه مدیران فرهنگی را ناکارآمدتر، ناگاه­تر و بی­تجربه­تر کرده است. دورة توهمی صغارت بنگاه­های فرهنگی و هنری که انگاره مدیران دهة 60 بوده و تصور می­کردند و برخی هنوز می­­کنند که شناخت مسائل و کشف راه­ها را باید مدیران فرهنگی جمع­بندی و دیکته کنند، سپری شده است. نهادها و بنگاه­های نیاز به سرپرست و وکیل ندارند، به واقع، در وضعیت کنونی جای استاد/شاگردی تغییر کرده و این مدیران بخش خصوصی­اند که درس­آموز و اندرزگوی مدیران فرهنگی شده­اند و وضعیت فرهنگ و هنر و مسائل و اقتضائات آن و حتی مصالح و منافع ملی فرهنگی و هنری را برای مدیران واکاوی می­کنند. در عمل هم در جلسات مشورتی با مدیران عالی و میانی وزارت ارشاد هم چنین می­کنند، بدون آنکه جایگاه حقیقی و حقوقی آنها به رسمیت شناخته شود.

 

2. دولت بی حد فرهنگی

ساختار و سازمان دولت فرهنگی که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تجسم  و تعیین یافته است، ثمره و میراث سازمان وزارت فرهنگ و هنر در دهة 40 است؛ با همان رویکردهای ارشادی و هدایتی و حمایتی. هنوز هم سرمشق مدیران فرهنگی امروز کپی کردن همان رویه­ها و سیاست­ها در تاسیس نهادها و موسسات دولتی و شبه دولتی و مداخله در اجرای صدها برنامه­ و برگزاری فعالیت­ها و جشنواره­ها و نمایشگاه­های فرهنگی و هنری، ذیل برنامة مهندسی فرهنگ است. دولت فرهنگی فربه خود را دانای کل می­داند، که باید هم قوانین وضع، هم اجراء، هم نظارت و هم داوری کند. این دولت هیچ حد و مرزی برای خود قائل نیست و کمترین حق حقوقی و قانونی را برای نهادها و بنگاه­های فرهنگ و هنر قائل است و حداکثر آنها را عوامل و مجریان اوامر و فرمامین خود می­شناسد و معتبر می­داند.   

هنوز هم تصور می­شود که راه شکوفایی و رونق و توسعة فرهنگ و هنر از درون هزارتویی ادارات وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی و شورای انقلاب فرهنگی و با کارگزاری و همت مدیران با سلیقه­های شخصی و محدود و مصلحت­اندیش گذر می­کند. در حالی که این نظام فرسوده و میراثی از دهة 40 روز به روز فربه­تر و اما بی­رمق­تر و پیرتر شده است.

 

3. نهادهای حقیقی و حقوقی بی حق

در ساختار دولت فرهنگی و فرهنگ دولتی، نهادها و صنوف و مدیران بنگاه­های فرهنگی و هنری صاحب حق در تصمیم­سازی و سیاست­گذارهای نظارتی و حمایتی نیستند و حداکثر طرف مشورت در فضای خواست و ارادة مدیران فرهنگی هستند. بارزترین مظهر این بی­حقی و بی­عدالتی در حوزة نظارت است که نویسندگان و صاحبان اثر بعد از تحویل اثر خود به ارشاد به اندازة یک کارمند و کارشناسی اداری صاحب حق و نظر نیستند و در انتشار اثر خود نقشی ندارند. دامنه و نوع این حق را نظام اداری تعیین می­کند. نهادهای صنفی در صدور پروانة کسب و کار نقشی تزیینی و امضای شاهد را دارند و مجوزهای اصلی و معتبر حتی در حد کارت خبرنگاری را باید نظام اداری رانتی و ناکارآمد صادر کند.

 

4. کثرت و انبوهی قوانین و مقررات فرهنگی و هنری

مدیران فرهنگی و هنری تنها راهی که برای اعمال مدیریت خود می­شناسد و به این ابزار خود را قادر و توانا می­دانند، وضع قوانین، مقررات، آیین­نامه و شیوه­نامه متنوع و متکثر است. این انبوهی قوانین کارکردی جز اخلال در تولید و توزیع و مصرف کالاهای فرهنگی نداشته است. یکی از شاخص­های جهانی توسعة فرهنگ، شمار کم قوانین و مقررات و برخلاف آن یکی از شاخص­های دولت مداخله­گر و فربه و بورکراتیک پرشماری آن است.

 

5. فساد و رانت

فساد و رانت گونه­های فساد فردی و رشوه­گیری، فساد سازمان­یافته توسط گروه­های ذی­نفع و حلقه­های هم­پیوند با مدیران مریدپرور و فساد ساختاری و سیستماتیک را دربرمی­گیرد. بسترهای این فساد رانت­های اطلاعاتی و ارتباطی است. توزیع منابع حمایتی و یارانه و توزیع مواد مصرفی مانند کاغذ ابزارهای این فساد در دهه­های گذشته بوده است. امروز نظام بروکراتیک و اداری فرهنگ در هر سه سطح دچار فساد عمیق و نهادین است.  روش­های مبارزه با این فساد مانند شفاف­سازی و نظارت قضایی و اداری در برابر این فساد سازمان­یافته و نهادین و سیستماتیک مسکنی ناکارآمد و بی­تاثیر شده است. در وزارت فرهنگ موسسات و نهادهای شبه­عمومی و خصوصی که به شکل اقماری در پیرامون معاونت­ها شکل گرفته­اند، نهادهای پول­شویی و فرار از قانون و محاسبات و نظارت­اند. کارویژة این نهادها به مثابة ابزار موثر مدیریتی مدیران عالی و میانی، تحکیم و تثبیت و گسترش فسادهای مالی و رانتی و بی­عدالتی و ظلم یارانه­ای است.

سرچشمة تمامی این فساد­های فردی و سازمان­یافته و سیستماتیک اندازه و قواره نظام و سازمان اداری فرهنگ است. دولت مداخله­گر و تصدیگر و به اصطلاح دولت فرهنگی و مهندسی فرهنگ که تمامی اختیارات و وظایف امور فرهنگی مشتمل بر قانون­گذاری، سیاست­گذاری و برنامه­ریزی، اجراء و نظارت و حمایت و هدایت و هم­چنین داور و قاضی را در اختیار دارد، به طور طبیعی با این تجمع و تمرکز قدرت در درون خود، بستر فساد را فراهم آورده است. سازمان فربه وزارت ارشاد که به طور فزاینده­ای بزرگ­تر و پهن­تر شده است، دچار ناکارآمدی و نااثربخشی فرسودگی و ناشایسته­سالاری مدیریت شده است، نتیجة بی­­اعتمادی و سلب اطمینان نهادها و بنگاه­های فرهنگی و هنر و شهروندان به این نظام اداری، از بین رفتن زمینة رقابت سالم و فاسد شدن برخی کارکنان و فسادپروری و رانت­خواری مدیران بنگاه­ها و نهادهای خصوصی فرهنگی است. این روند ناکارآمدی و فساد متنوع معلول انتصاب مدیران بر حسب پیوندهای خویشاوندی­های خونی، قومی و باندی و فرقه­ای و سازمان­یافته بوده است. تا زمانی که این سازمان اداری فربه همه­کاره و همه­حاضر و همه­دان وجود دارد، سالم­ترین وزیر و مدیران عالی و میانی هم کاری از پیش نمی­برند کما اینکه نبرده­اند و تسلیم این وضع شده­اند. آب را باید از سرچشمه مهار کرد. دولت بی­حد و نهادها و صنوف و بنگاه­های بی­حق و بی­اختیار که در برابر این سازمان و ساختار فربه منفعل­اند؛ سرچشمة فساد است که به جای توسعه پایدار فرهنگی توسعة فساد فرهنگی را دامن زده است. راه اساسی توزیع حقوقی و قانونی قدرت ساختاری وزارت ارشاد در سه نهاد بخش خصوصی، نهادهای مدنی و صنفی و دولت است.

 

6. تقدیس رشد آمارهای فرهنگی و طرح­های زودبازده

بی­ثباتی و کوتاه­مدت بودن عمر مدیران عالی و میانی و کارشناسان تخصصی این باور ناشایست را نهادین کرده است، که تفکر و بینش مدیریتی آینده­نگر و راهبردی را فدای حال­اندیشی و طرح­های زودبازده و رشد و افزایش آمارهای تولید و تداوم و گسترش فعالیت­های جاری کنند؛ و فکر فردا را مدیران فردایی کنند. شاخص اساسی و معیار بینادین سنجش کارنامه موفق مدیریتی، کارنامة کمّی است؛ هر چه آمارها بیشتر باشد، مدیران شایسته­تراند. این نگرش کمیّت­نگر مدیریت فرهنگی، اصل و قاعدة دیگری را تثبیت و تقویت کرده است؛ رونق فرهنگی مساوی است با افزایش تولید و فعالیت­ها و این افزایش مساوی است با افزایش بودجه و پول. در نهایت رونق و شکوفایی فرهنگ مساوی است با هزینة بیشتر پول؛ هر چه قدر دولت فرهنگی پول بیشتری به فرهنگ اختصاص دهد، آش فرهنگی بیشتری پخت و پز می­شود. هنوز هم این پرسش بزرگ مطرح است که اگر میان پول و فرهنگ نسبت تساوی برقرار است، علامه طباطبایی، مطهری، شریعتی، شجریان، علی حاتمی، شهریار، بسیاری آثار ماندگار و تاثیرگذار فرهنگی و هنری محصول کدام هزینه و بودجه فرهنگی بوده­اند؟ چرا صدها موسسه و نهادهای بزرگ تبلیغانی و هنری مانند صداوسیما و برخوردار از بودجه دولت و نظام در اثربخشی و کارآمدی ناموفق بوده و سربار سرمایه­ها و بیت­المال ملی­اند؟ فرهنگ و هنر را پول نمی­سازد بلکه عشق و انگیزه­های شخصی دینی و ملی رونق می­بخشد و شکوفا می­کند.

این روند سبب شده است که برای اجرای صدها طرح­ها و برنامه­های کوتاه­مدت و زودبازده با شاخص­ها کمی در دهه­های گذشته در وزارت فرهنگ برنامه­­ریزی، بودجه­گذاری­ و اجراء شود و مدیران بعدی آنها را متوقف و طرح­ها و برنامه­های خودش را عملی سازند و کارنامه­ای درخشان و بی­مانند ارایه دهند!

 

7. امنیتی سازی و تعدد مراکز مداخله گر

فهم و درک از امنیت هنوز هم میراثی از دهة 60 و ترورها و آشوب­های گروهک­های ضد انقلاب است. تسری و تعمیق این فهم از امنیت در قلمرو فرهنگ و هنر سبب شده است تا هر اثر و هر هنرمند و نویسنده­ای از منظر همین تعریف امنیتی وارسی و ارزیابی شود. نتیجة این اقدام پنهان و غیررسمی به واسطة نهادهای رسمی و گاهی با عنوان قرارگاه­های فرهنگی و هنری، این شده است که همة مدیران و نویسندگان و هنرمندان در وهلة نخست متهم امنیتی محسوب شوند مگر آن­که در استعلام­ها یا مشورت­ها خلاف آن اثبات شود. در این فرایند فرهنگ ذیل امنیت تعریف می­شود در حالی در حکمرانی عادلانه و حکیمانه، امنیت محصول شکوفایی و رونق فرهنگ و هنر است.

مجمع ایثارگران با رعایت اصل استقلال مدنی نهادها و شخصیت­های حقیقی و حقوقی فرهنگی و هنری و اعتقاد به باور که این نهادها نباید ذیل سیاست و ابزاری در خدمت احزاب تعریف شوند، به عنوان یک حزب سیاسی باور دارد که حق مسلم این نهادها و بنگاه­ها است که خود امور فرهنگی و هنری را در مدیریت کنند و دولت در خدمت آنها باشند نه این­که آنها در خدمت مقاصد و اهداف مدیران فرهنگی. این جامعه رشید بعدها از دهه­ها فعالیت فرهنگ­ساز و با کارنامة چشم­گیر و ارزنده بیش از رییس جمهور و وزرا و سطوح مدیران فرهنگی، مصالح و منافع ملی را می­شناسد، فهم عمیق­تر و به روزتر و کارآمدتری از مناسبات و اقتضائات امور فرهنگی و هنری با چشم­انداز آینده دارد. در یک کلام؛ اکنون نوبت آن است که دولت در بیشتر امور هدایتی و حمایتی و نظارتی از سر راه هنرمندان و نویسندگان کنار رود و کار را به کاردان­ها بسپرد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.