به گزارش جماران، حجتالاسلام و المسلمین محمدتقی فاضل میبدی عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، استاد دانشگاه مفید، پژوهشگر، خطیب و نویسنده است. با وی که از مرتبطین با مرحوم آیت الله العظمی صانعی بوده در باب ویژگیهای علمی و سیره عملی آن مرحوم به گفتوگو نشستیم.
با عرض تسلیت به مناسبت رحلت مرحوم آیتالله العظمی صانعی، با توجه به اینکه حضرتعالی از نزدیکان ایشان و از مرتبطین ویژه و صمیمی ایشان بودهاید از شما درخواست داریم در رابطه با ابعاد مختلف شخصیتی ایشان، آنگونه که میلتان هست صحبت بفرمایید.
اجازه بدهید بحث و موضوع گفتوگو را با یک مقدمه شروع بکنم. من سال 1350-51 به قم آمدم. هواداریِ فکر امام(ره)در ذهن خیلیها، و از جمله در ذهن من بود. در پی راه امام خمینی(ره)به دنبال اساتید و بزرگانی میگشتیم که در آن راستا فکر و حرکت میکنند. اساتیدی که بالأخره به تعبیر آن روز، در جهت خط امام باشند. در آن زمان، یکی از کسانی که اسمش مطرح بود با این عنوان که از شاگردان خیلی خصیص مرحوم امام(ره)است، مرحوم آیتالله صانعی بود. البته آن زمان درس من هنوز در سطوح خیلی ابتدایی بود و ایشان درسشان در سطح بالا و خارج بود. کم کم من جلوتر رفتم و در کلاس مکاسب ایشان شرکت کردم، و باب آشنایی با ایشان، اینطور برای من باز شد.
آیتالله صانعی استاد بسیار برجستهای بود. خیلی باهوش بود.صدای خیلی رسا و بلندی هم داشت. و معروف بود که از اساتید خیلی جوانی است که مورد توجه مرحوم امام خمینی(ره)است.
بنابراین، از دهه پنجاه تا انقلاب، جوانترین استادی که در حوزه بود، درسهای سطح بالا میگفت و به امام(ره)بسیار نزدیک بود، مرحوم آیتالله صانعی بود. من در سالهای 1355و 1356 در مدرسه حقانی بودم، و ایشان هم جوانترین استادی بود که در مدرسه حقانی، و حتی در کل حوزه، درس خارج میگفت.
بنابراین، یکی از ویژگیهای مهم ایشان، این بود که در سن خیلی پایین و در جوانی وارد حوزه شده بود. هوش خیلی بالا و سرشاری هم داشت؛ و این بود که توانسته بود تقریباً در سن بیست سالگی به مرحله اجتهاد برسد. کسی که ده سال در حوزه باشد، با هوش و ذکاوت بالا هم درس بخواند، پیداست که بالأخره زود ترقی میکند. ایشان هم در درسهای مرحوم آیتالله بروجردی حضور پیدا کرده بود و هم در درسهای مرحوم امام(ره)شرکت کرده بود. و از شاگردان خیلی برگزیده مرحوم آیتالله بروجردی و مرحوم آیتالله امام(ره)بود.
با روحیه انقلابیای که داشت، خیلی از جوانها را به سوی خودش جذب کرده بود. درس را هم خیلی پخته و خوب میگفت و تدریس میکرد. اول انقلاب هم که شد، جوانترین فقیهی که به امر امام(ره)به شورای نگهبان راه پیدا کرد مرحوم آیتالله صانعی بود. جوانترین فقیهی هم که دادستان کل کشور بود، مرحوم آیتالله صانعی بود. ولی به هر حال، از آنجایی که ایشان خیلی به حوزه و فقه علاقه داشت، تمامی سمَتهایی را که مرحوم امام(ره)به ایشان محول کرده بود رها کرد و به قم آمد.
آیا آیتاللهالعظمی صانعی، به دنبال نقد یا اعتراضی که احیاناً داشتند، تمامی آن مناصب و سمَتها را رها کردند و به قم برگشتند؟
مرحوم آیتالله صانعی همیشه دو نقد داشت: یک نقد به وضع موجود، از جهت سیاسی و یک نقد هم به فقه موجود، یعنی فقهی که در حوزهها هست. ایشان معتقد بود که فقه موجود در حوزه، در ظرف امروز زمان نمیگنجد و پاسخگوی بسیاری از نیازها نیست.
مرحوم آیتاللهالعظمی صانعی چطور به این دیدگاه رسیده بودند؟
البته که دلایل و محرکهای بسیاری میتوانند بر شکلگیری یک ایده یا تفکر اثر بگذراند، مرحوم آیتالله صانعی هم، از آن جهت که مصاحبههای زیادی با خارج و داخل کشور داشت و همچنین از این جهت که با قشر جوان دانشگاهی و تحصیل کرده ارتباط داشت، با سؤالهای خیلی اساسی، هم از ناحیه خارجیها و هم از ناحیه داخلیها مواجه میشد. طبیعتاً این مواجهه و طرح سؤال، ایشان را لاجرم به این فکر وا میداشت که باید به آنها پاسخ بدهد.
ایشان میفرمود اسلام یا برای این سؤالات پاسخ دارد یا ندارد. و به نظر من، با همین طرز تفکر، فقه را وارد مدار دیگری کرد. مدار عقلانیت، مدار عدالت و مدار قرآن، که اصلاً کمتر در اجتهادات و استنباطات، به آنها رجوع میشود.
و لذا از این مدارهای مختلفِ عقلانیت، عدالت و توجهِ متفاوت به قرآن، فتاوای متفاوتی هم استخراج شد. به ویژه راجع به حقوق زنان، تساوی دیه و طهارت اهل کتاب. اینها مسائلی بودند که به نظر من، باید در دنیای امروز به آنها پاسخ داده میشد، وگرنه اگر اسلام و فقه میخواست با آن راههای سنتی و به دور از عدالت و عقلانیت، به آنها پاسخ بدهد، مورد حقارت و استهزاء قرار میگرفت. بنابراین، ویژگی دوم آیتالله صانعی این بود که در فقه نوآوری داشتند و خیلی در حصار تعصبات گذشتگان قرار نمیگرفتند. بالأخره ایشان در مسائل بسیاری هم حصارشکنی میکردند، منتها این حصارشکنیها طبق مبنایی بود که خودشان داشتند. و به نظر من، این نبود که بخواهد نظری را بیمبنا مطرح کند.
و بر همین اساس هم بود که خوشبختانه آثار بسیار ارزشمندی را نیز در مسائل جدید فقهی، حقوق زنان، حقوق خانواده و مسائل پزشکی و جز اینها منتشر کرد.
ویژگی سومی که مرحوم آیتالله صانعی داشت این بود که اگر به یک مطلب میرسید، از آنجایی که آدم صریحاللهجهای بود و لکنت زبان نداشت، عقیدهاش را میگفت. نظرش را میداد. کلمهی حق را اظهار میکرد. مثلاً میگفت که این بخش از مطلب خوب است و این بخش آن بد است. نه خیلی ملاحظه نمیکرد و نظر خودش را میداد. ایشان بر اساس تعبیر امام موسی بن جعفر(ع)، که میفرمود «حق را بگویید ولو اینکه تلخ باشد»، حقیقت را میگفت و در ادای حقیقت هم، به تعبیر امام علی(ع)، هیچ لکنت زبانی نداشت، با اینکه در خیلی از جاها مواضعش به گونهای بود که شاید برای برخیها خوشایند نبود.
اینکه مواضع ایشان با مواضع برخی افراد زاویه داشته و برای آنها ناخوشایند بوده است، چه تبعاتی برای ایشان به همراه داشت؟
متاسفانه نسبت به ایشان، در اواخر دهه هشتاد، نامهربانیهای بسیاری شد. برخوردهای بسیار بدی با ایشان شد. به بیت و خانه ایشان حمله شد.
به نظر من، شکستن شیشههای منزل ایشان، آن هم در حوزه علمیه قم، آن هم توسط عدهای در لباس و کسوت روحانیت، یک خورده ایشان را اذیت کرد. هر کسی باشد اذیت میشود. کسی که شاگرد امام بوده و درس خوانده بوده و سالها در حوزه فقه و اصول تدریس میکرده و از طرف امام منصبهای مهمی داشته است، اینطور مورد حمله قرار گرفته است. اینکه شما بیایید به خانه کسی با این سوابق درخشان حمله بکنید، به نظر من زیبنده نبود و برای حوزه هم اتفاق بدی بود. ولی شخصیت ایشان شخصیت بسیار بزرگی بود و با این چیزها خیلی صدمه ندید، اما به هر حال اذیت شد. لذا من جای آقای صانعی را الآن در حوزه تا حدودی خالی میبینم. امیدوارم که جای ایشان را برخی از کسانی که همفکر و همراه ایشان بودند پر کنند و ادامه بدهند.
ایشان برای نسل جوان امروز مایه امید بود چون بالأخره برای پارهای از مسائل که مطرح میشد، با نگاه دیگری که داشت و با نواندیشی و اجتهاد تازهای که داشت، میتوانست پاسخگوی خیلی از مسائل باشد.
آیا تأثرات فقهی و فکری حضرت امام و ارادت متقابل ایندو بزرگوار به هم، در این حوزه اثرگذار بود؟
ایشان اینقدر به امام علاقهمند بود که تا همین اواخر که صحبت از مرحوم امام میشد، کلمه سلامالله علیه را همیشه به دنبال نام امام میآورد. هیچ لحظهای علاقهاش به امام کمتر نشد، بلکه روز به روز هم بیشتر میشد، ولی غصه ایشان این بود که چرا آن چیزی که امام دنبالش بود و برای مردم مطرح میکرد و میگفت، الآن به دست فراموشی سپرده شده است.
اینکه مثلاً پارهای از یاران امام، که به امام نزدیک بودند، الآن دارد در حقشان نامهربانی میشود و در حقشان اجحاف میشود و برخوردهای بدی با آنها میشود. ایشان از این جهت خیلی ناراحت بود و میگفت بالأخره این انقلاب به نام امام است و اگر ضربهای بخورد به امام ضربه میخورد، به اسلام، به تشیع و به روحانیت ضربه میخورد. بارها به بقیه اظهار میکرد و میگفت که من برای خودم غصه نمیخورم، که اگر به این انقلاب صدمه و ضربهای وارد شود، به شخص امام وارد میشود. چون ایشان خیلی به مرحوم استادش، مرحوم امام علاقهمند بود، نمیخواست ضربهای به ایشان وارد شود، ولی شاهد بود که بعضی کارها دارد انجام میگیرد که ممکن است برای ایشان بدنامی ایجاد کند.
اینکه گفتید متأثر بود و بالأخره غصههای فراوان دید، برخوردش با منتقدین و نگاهش نسبت به آنها چگونه بود؟ اینها را چطور آدمهایی میدید؟ شخصیتهایی که استضعاف فکری دارند، یا نه، بحث کرامت انسانی آنها را هم در نظر میگرفت؟
ببینید به هر حال من هیچوقت ندیدم ایشان برخورد خشن یا تند یا به هر حال، برخورد بدی داشته باشد. منتها از جهل بعضیها خیلی ناراحت بود. بالأخره وقتی یک طلبه به در خانه آدم بیاید، نامهربانی بکند، و انسان ببیند که با قصد قربت هم آمده است، این یک جهل است.
آن زمان که برای مرحوم آیتالله منتظری هم آن مسئله پیش آمد، ایشان خیلی غصه میخورد که چرا باید در خانه یک مرجع این طوری برخورد شود. که برای خودش هم شد. ولی به نظر من آقای آیتالله صانعی خیلی صبور بود. نسبت به دوستان خیلی مهربان بود. برخوردش خیلی خوب بود. ولی بالأخره از این جهت که بعضی حرکات خیلی ساختارشکنانه از سمت بعضیها اتفاق میافتاد، رنج میبرد.
بالأخره خیلی طبیعی است که کسی که خودش از وضع موجود منتقد باشد، نسبت به منتقدینِ خودش هم باید یک نوع تسامح داشته باشد و ایشان به نظر من داشتند.
یکی دیگر از نکاتی که مورد توجه ماست و حضرتعالی هم با توجه به نزدیکی به ایشان، نسبت به آن مطلع هستید، توجه ایشان نسبت به توسل به اهلبیت(ع)و تهجد، و در واقع حالات معنوی فردی ایشان است. در این مورد هم توضیح بفرمایید.
من میخواهم در اینجا دو ویژگی دیگر به ویژگیهای ایشان اضافه کنم. یکی اینکه ایشان خیلی دغدغه بحث داشتند. یعنی هیچوقت از درس و بحث خسته نمیشد. همین اواخر هم، که یک هفته قبل از فوتشان بود، جلسه بعد از ظهرها را داشتند. من هم گاهی شرکت میکردم و میدیدم که ایشان، با اینکه پیرمرد بود و مریض هم بود، از درس و بحث خسته نمیشد.
ویژگی دیگر هم مسئله توجه به روضه و اهلبیت(ع)و اینها بود، که هیچوقت خسته نمیشد. پای منبر و صحبت و روضه و اینها مینشست و خودش هم همراهی میکرد. گریههای بلندی داشت و گاهی هم که خودش منقلب میشد، میکروفون میگرفت و مصیبت میخواند و بعد از منبری که داشت سخنرانی میکرد. بالأخره در مصائب اهلبیت(ع)ناخودآگاه به گونهای بود که اصلاً ذوب میشد. عشق خودش را نشان میداد.
ایشان را میتوانیم به عنوان یک مخالف نظام بپنداریم، یا برخلاف آنچه که منتقدین میگویند یک موافق دلسوز بود؟
نه من هیچوقت ندیدم که جناب آقای آیتالله صانعی مخالف نظام باشد. برای اینکه ایشان این نظام را میراث امام خمینی میدانست و برای این هم خیلی غصه میخورد. بالأخره یک میراثی بود که داشت صدمه میدید.
آقای صانعی هیچوقت با نظام قهر نکرد. هیچ وقت مخالف نظام نشد. البته منتقد بعضی از کارهایی بود که دارد در این نظام صورت میگیرد و همواره این دغدغه را داشت که این میراث امام، از این آسیبها و از این صدمات رهایی پیدا بکند و به آن اصالت خودش برگردد.
به عنوان سخن پایانی، نکتهای در مورد شخصیت ایشان هست که دوست داشته باشید به آن اشاره کنید؟
آیتالله صانعی، چون خودش از خانواده فقیری بود، با اینکه پدرش هم روحانی بود، خیلی به مردم و به قشر پایین جامعه و مستضعفین اهمیت میداد. یعنی واقعاً یک مرجع مردمی بود. اینکه حالا بیاید و فاصله بگیرد و خودش را جایی بنشاند نبود. خیلی مردمی یک گوشه مینشست و خیلی مردمی سلوک داشت. با همه کسی صحبت میکرد و به حرف همه کس هم توجه میکرد.
من بارها در خدمتشان بودهام. بارها دیدهام که با حوصله با مردم صحبت میکرد و جوابشان را میداد. مردمی بودنِ یک مرجع به نظر من در این روزگار خیلی مهم است؛ تا اینکه شما بخواهید یک مرجع باشید که در یک اتاق بنشینید، مردم بیایند و وقت بگیرند، بعد شما فرصتی به آنها ندهید و بگویید برو با رئیس دفتر من صحبت کن! ایشان نه دفتر آنچنانیای داشت و نه رئیس دفتری داشت. سعی میکرد خودش همیشه با مردم رابطه مستقیم داشته باشد.