پدرش می گوید: مهدی آقا وقتی عازم رفتن شد فرزندی چهار ماهه در راه داشت و ماهها منتظر دیدن او بود، بارها بین رفتن و ماندن قرار گرفته بود، ماندن و دیدن رخسار روی فرزند و یا رفتن و دفاع از حرم بانو حضرت زینب(س).
پدر و مادر شهید سادات به دعوت ایرنا، ساعتی را مهمان خبرگزاری جمهوری اسلامی یزد بودند، آنها در حالیکه عکسی از فرزند شهید خود در دست داشتند در جمع کارکنان دفتر ایرنا یزد حاضر شدند.
داشتم با خودم فکر می کردم نخستین سوال من چه می تواند باشد تا خاطر آنها با یادآوری دوباره فرزندشان، کدر نشود، شهدای مدافع حرم، داوطلبانه پا در میدان نهادند و از حریم ولایت دفاع کردند، انها بدون هیچ چشمداشتی به آن سوی مرزها رفتند تا شرمنده حضرت زینب (س) نشوند.
شهدای مدافع حرم تنها دلیل رفتنشان به غربت، دفاع از حرم بود، پس سفری بیپایان در پیش گرفتند، پرندگان مهاجری که جز حریم امن الهی به چیزی دل نبستند.
از شدت سنگینی فضای معنوی حاکم بر جلسه نمی توانستم سر صحبت را باز کنم، چیدن کلمات برای ساختن جملات به آرامی صورت می گرفت زیرا با دیدن چهره مادر شهید مدافع همه چیز را متوجه شدم که گویی امروز او خبر شهادت پسرش را شنیده است.
اما پدر بزرگوار این شهید که همه چیز در درون خود پنهان کرده بود وقتی گفتم از سید مهدی بگویید با صلابت وصف نا پذیر که از ویژگی های خانواده های شهدای مدافع حرم است، شروع به سخن کردن کرد و از 'سید مهدی' گفت.
*** فرزندم را حضرت زینت(س) دعوت کرده بود
پدر شهید مهدی سادات گفت: سید مهدی را حضرت زینب (س) دعوت کرده بود و او هم لبیک گفت تا شرمنده دخترالمومنین (ع) و حضرت ابوالفضل در قیامت نشود.
وی در مورد سوریه رفتن پسرش افزود: روزی سید مهدی نزد من آمد و گفت می خواهم بروم از حریم جدم حضرت زینب (س) در سوریه دفاع کنم تا رضایت ندهی نمی توانم بروم.
وی تصریح کرد: وقتی پسرم نام حضرت زینب (س) را به زبان آورد خدا گواه است بی درنگ و بدون تردید گفتم پسرم تو برای دفاع از حریم زینب (س) می روی ، برای دفاع از اسلام و قرآن می روی ، راه خوبی انتخاب کردی ،من 'نه 'بگویم و مانع شوم آنگاه شرمنده ائمه (ع) می شوم.
این پدر مدافع شهید حرم افزود: فرزندم موقع رفتن بسیار خوشحال و مسرور بود بطوریکه من از رفتارش بسیار متعجب شده بودم ،برای رفتن، سر از پا نمی شناخت.
** مهدی در میان فرزندانم، خاص بود
پدر شهید مدافع حرم به ویژگی های فرزندش اشاره کرد و افزود: پسرم سید مهدی در بین فرزندانم، خاص بود، بسیار با حوصله ، خوش اخلاق ، خوش گفتار و دارای اخلاق بسیار نیکو.
این پدر شهید که دارای 9 فرزند، چهار دختر و پنج پسر است اظهار کرد: سیدمهدی علاوه بر احترام به بزرگترها همیشه به خواهران و برادران کوچکتر از خود احترام می گذاشت و در کارها به دیگران تا جایی که می توانست کمک می کرد.
پدر شهید سادات با اشاره به اینکه سیدمهدی در رفتار و کارهای خوب همیشه از دیگران سبقت می گرفت و می خواست خودش به بهترین نحو آن انجام دهد افزود: سید مهدی 6 سال بیشتر نداشت که برای ولادت حضرت امام زمان (عج) در منزلمان جشن گرفته بودیم قرار بود که بردار بزرگترش مداحی کند، سید مهدی اصرار داشت که من باید قرآن بخوانم هرچه گفتم تو کوچکی و نمی توانی، قبول نکرد.
وی ادامه داد: یک ساعت مانده بود به پایان مراسم ، دیدم سید مهدی رفت و بلندگو را گرفت و با لحن بسیار زیبا قرائت کرد که حاضران را به وجد آورد.
پدر شهید مدافع حرم که بسیار خوش صحبت بود ادامه داد: بعد از شهادت پسرم، خواب دیدم که با تعدادی از نیروهای بسیجی همراه است که به او بسیار احترام می گذارند گفتم سیدمهدی تو که شهید شدی گفت: پدر من زنده ام، ما هنوز در نبرد با دشمن و دفاع از حریم عمه ام زینب (س) هستیم.
از وی در مورد خبر شهادت پسرش سوال کردم گفت: یک از دوستانش بامن تماس گرفت و گفت سید مهدی با چند نفر دیگر بچه ها زخمی شده است گفتم الان کجاست گفت در بیمارستان تهران.
وی با بیان اینکه در مدت سه روز در آتش می سوختم و به هرکجا زنگ می زدم چیزی دستگیرم نمی شد افزود: انتظار خیلی سخت است خدا می داند که چه به ما گذشت روز و شبم یکی شده بود تا اینکه بعد از سه روز پسر بزرگم و دامادم به همراه یک نفر دیگر پیش من آمدند و جویای احوال سید مهدی شدند.
پدر این شهید در حالیکه آه های جانسوزش را با بغض هایش فرو می خورد ادامه داد: بعد از چند دقیقه به من گفتند سید مهدی زخمی شده و حالش هم خوب نیست من هم در جوابشان گفتم راضی ام به رضای پروردگار، دوباره بعد از چند دقیقه گفتند سید مهدی شهید شده و من پاسخ دادم ما همه از خداییم و اولاد هم امانت خداست.
پدر شهید سادات گفت: افتخار می کنم که فرزندم شهید شده است ، من کجا پدر شهید کجا؟ نور شهادت کجا و خانه ما کجا؟ شاکر خدا هستم که قربانی من را قبول کرد.
وی افزود: انشاالله این شهادت مورد رضای پروردگار و بانوی بزرگوار حضرت حضرت زینب(س) عمه سادات قرار گیرد.
وی پاسخ به این سوال که آیا حاضری دیگر فرزندانت به سوریه برای نبرد با داعشی ها بروند گفت: برای رفتن آنها به سوریه و دفاع از حریم اهل بیت (ع) و دفاع از اسلام و قرآن هرگز مانعشان نمی شوم.
** اخلاق سید مهدی، نمونه بود
مادر شهید مدافع حرم هم که از لحظه ورود به خبرگزاری اشک در چشمانش حلقه زده بود و گاهی هم از گوشه چشمش جاری می شد و سکوت کرده بود لب به سخن گشود و گفت:پسرم فقط 25 سال داشت که در دفاع از حریم حضرت زینب به شهادت رسید.
وی افزود: پسرم اخلاق بسیار خوبی داشت و اگر یک کشیده به صورتش می زدی سرش را بالا نمی گرفت و نمی گفت چرا .
وقتی در مورد رفتن سید مهدی از او سوال کردم اظهار کرد: اصلا در جریان رفتنش نبودم به من گفت مادر، من برای دفاع از حرم زینب (س) عمه ام به سوریه می روم، حلالم کن من فقط گریه می کردم و زبانم بند آمده بود و چیزی نگفتم و او را بوسیدم و به دست خدا سپردم.
مادر این شهید والامقام افزود:همیشه با ما در تماس بود چند روزی در سوریه بود که زنگ زد و جویای احوال همه شد و گفت من دوباره تماس می گیرم اما دیگر زنگ نزد و این آخرین تماسش بود و همان شب در عملیات به شهادت رسید.
*** روضه زینب (س) و ابوالفضل(ع) می خواند
وی با بیان اینکه پسرم متاهل بود و اکنون یک پسر بنام سید علیرضا از وی به یادگار مانده افزود: وقتی مهدی اقا به سوریه برای دفاع از حرم زینب رفت همسرش چهارماهه باردار بود و اکنون پسرش 1.5 سال دارد.
وی یادآور شد: سید مهدی در دفتر خاطراتش نوشته بود جانم علیرضا مثل اینکه خودش می دانسته فرزندش پسر است.
مادر این شهید والامقام می گوید: سید مهدی، مداح هم بود و همیشه روضه حضرت ابوالفضل (ع) و زینب (س) را می خواند و ارادت خاصی به ائمه اطهار (ع) داشت.
وی افزود: مکبر نماز بود در سوریه هم مکبر بوده و هیچ گاه نماز و قرآن خواندن را فراموش نمی کرد .
*** عاشقانه رفت و شهید شد
مادر این شهید مدافع حرم اظهار داشت: آرزوی سید مهدی شهادت بود و عاشقانه رفت و شهید شد، موقع رفتن به همرزمانش گفته بود که من شهید می شوم.
وی اظهار کرد: وقتی پیکر فرزندم را بعد از شهادت دیدم بسیار نورانی بود مثل اینکه خواب بود او را بوسیدم تا آرام گیرم.
این مادر که فراق این شهید والامقام را بسیار سخت توصیف می کند گفت: یکی از آشناهایمان سید مهدی را خواب دیده بود که بهش گفته برای مادرم بگو هر موقع دل تنگم شد بیاید سرمزارم .
وی در ادامه اظهار داشت: خاطرات زیادی از این پسر شهیدم دارم اما از بیان آنها عاجزم.
مادر شهید سادات از سختی های زندگی کردن بدون فرزندش می گوید اما این را هم اضافه می کند از اینکه فرزندم راه درستی را انتخاب کرده و در آخرت، سربلند است افتخار می کنم.
شهید سید مهدی سادات متولد 25 شهریور سال 1370 در یزد دیده به جهان گشود و از فدائیان لشکر فاطمیون بود که در سن 25 سالگی در 13 شهریور 95 در سوریه به فیض شهادت نائل شد.
2088/ 6197
محمدحسین فلاح و کبری دانشی
پدر و مادر شهید سادات به دعوت ایرنا، ساعتی را مهمان خبرگزاری جمهوری اسلامی یزد بودند، آنها در حالیکه عکسی از فرزند شهید خود در دست داشتند در جمع کارکنان دفتر ایرنا یزد حاضر شدند.
داشتم با خودم فکر می کردم نخستین سوال من چه می تواند باشد تا خاطر آنها با یادآوری دوباره فرزندشان، کدر نشود، شهدای مدافع حرم، داوطلبانه پا در میدان نهادند و از حریم ولایت دفاع کردند، انها بدون هیچ چشمداشتی به آن سوی مرزها رفتند تا شرمنده حضرت زینب (س) نشوند.
شهدای مدافع حرم تنها دلیل رفتنشان به غربت، دفاع از حرم بود، پس سفری بیپایان در پیش گرفتند، پرندگان مهاجری که جز حریم امن الهی به چیزی دل نبستند.
از شدت سنگینی فضای معنوی حاکم بر جلسه نمی توانستم سر صحبت را باز کنم، چیدن کلمات برای ساختن جملات به آرامی صورت می گرفت زیرا با دیدن چهره مادر شهید مدافع همه چیز را متوجه شدم که گویی امروز او خبر شهادت پسرش را شنیده است.
اما پدر بزرگوار این شهید که همه چیز در درون خود پنهان کرده بود وقتی گفتم از سید مهدی بگویید با صلابت وصف نا پذیر که از ویژگی های خانواده های شهدای مدافع حرم است، شروع به سخن کردن کرد و از 'سید مهدی' گفت.
*** فرزندم را حضرت زینت(س) دعوت کرده بود
پدر شهید مهدی سادات گفت: سید مهدی را حضرت زینب (س) دعوت کرده بود و او هم لبیک گفت تا شرمنده دخترالمومنین (ع) و حضرت ابوالفضل در قیامت نشود.
وی در مورد سوریه رفتن پسرش افزود: روزی سید مهدی نزد من آمد و گفت می خواهم بروم از حریم جدم حضرت زینب (س) در سوریه دفاع کنم تا رضایت ندهی نمی توانم بروم.
وی تصریح کرد: وقتی پسرم نام حضرت زینب (س) را به زبان آورد خدا گواه است بی درنگ و بدون تردید گفتم پسرم تو برای دفاع از حریم زینب (س) می روی ، برای دفاع از اسلام و قرآن می روی ، راه خوبی انتخاب کردی ،من 'نه 'بگویم و مانع شوم آنگاه شرمنده ائمه (ع) می شوم.
این پدر مدافع شهید حرم افزود: فرزندم موقع رفتن بسیار خوشحال و مسرور بود بطوریکه من از رفتارش بسیار متعجب شده بودم ،برای رفتن، سر از پا نمی شناخت.
** مهدی در میان فرزندانم، خاص بود
پدر شهید مدافع حرم به ویژگی های فرزندش اشاره کرد و افزود: پسرم سید مهدی در بین فرزندانم، خاص بود، بسیار با حوصله ، خوش اخلاق ، خوش گفتار و دارای اخلاق بسیار نیکو.
این پدر شهید که دارای 9 فرزند، چهار دختر و پنج پسر است اظهار کرد: سیدمهدی علاوه بر احترام به بزرگترها همیشه به خواهران و برادران کوچکتر از خود احترام می گذاشت و در کارها به دیگران تا جایی که می توانست کمک می کرد.
پدر شهید سادات با اشاره به اینکه سیدمهدی در رفتار و کارهای خوب همیشه از دیگران سبقت می گرفت و می خواست خودش به بهترین نحو آن انجام دهد افزود: سید مهدی 6 سال بیشتر نداشت که برای ولادت حضرت امام زمان (عج) در منزلمان جشن گرفته بودیم قرار بود که بردار بزرگترش مداحی کند، سید مهدی اصرار داشت که من باید قرآن بخوانم هرچه گفتم تو کوچکی و نمی توانی، قبول نکرد.
وی ادامه داد: یک ساعت مانده بود به پایان مراسم ، دیدم سید مهدی رفت و بلندگو را گرفت و با لحن بسیار زیبا قرائت کرد که حاضران را به وجد آورد.
پدر شهید مدافع حرم که بسیار خوش صحبت بود ادامه داد: بعد از شهادت پسرم، خواب دیدم که با تعدادی از نیروهای بسیجی همراه است که به او بسیار احترام می گذارند گفتم سیدمهدی تو که شهید شدی گفت: پدر من زنده ام، ما هنوز در نبرد با دشمن و دفاع از حریم عمه ام زینب (س) هستیم.
از وی در مورد خبر شهادت پسرش سوال کردم گفت: یک از دوستانش بامن تماس گرفت و گفت سید مهدی با چند نفر دیگر بچه ها زخمی شده است گفتم الان کجاست گفت در بیمارستان تهران.
وی با بیان اینکه در مدت سه روز در آتش می سوختم و به هرکجا زنگ می زدم چیزی دستگیرم نمی شد افزود: انتظار خیلی سخت است خدا می داند که چه به ما گذشت روز و شبم یکی شده بود تا اینکه بعد از سه روز پسر بزرگم و دامادم به همراه یک نفر دیگر پیش من آمدند و جویای احوال سید مهدی شدند.
پدر این شهید در حالیکه آه های جانسوزش را با بغض هایش فرو می خورد ادامه داد: بعد از چند دقیقه به من گفتند سید مهدی زخمی شده و حالش هم خوب نیست من هم در جوابشان گفتم راضی ام به رضای پروردگار، دوباره بعد از چند دقیقه گفتند سید مهدی شهید شده و من پاسخ دادم ما همه از خداییم و اولاد هم امانت خداست.
پدر شهید سادات گفت: افتخار می کنم که فرزندم شهید شده است ، من کجا پدر شهید کجا؟ نور شهادت کجا و خانه ما کجا؟ شاکر خدا هستم که قربانی من را قبول کرد.
وی افزود: انشاالله این شهادت مورد رضای پروردگار و بانوی بزرگوار حضرت حضرت زینب(س) عمه سادات قرار گیرد.
وی پاسخ به این سوال که آیا حاضری دیگر فرزندانت به سوریه برای نبرد با داعشی ها بروند گفت: برای رفتن آنها به سوریه و دفاع از حریم اهل بیت (ع) و دفاع از اسلام و قرآن هرگز مانعشان نمی شوم.
** اخلاق سید مهدی، نمونه بود
مادر شهید مدافع حرم هم که از لحظه ورود به خبرگزاری اشک در چشمانش حلقه زده بود و گاهی هم از گوشه چشمش جاری می شد و سکوت کرده بود لب به سخن گشود و گفت:پسرم فقط 25 سال داشت که در دفاع از حریم حضرت زینب به شهادت رسید.
وی افزود: پسرم اخلاق بسیار خوبی داشت و اگر یک کشیده به صورتش می زدی سرش را بالا نمی گرفت و نمی گفت چرا .
وقتی در مورد رفتن سید مهدی از او سوال کردم اظهار کرد: اصلا در جریان رفتنش نبودم به من گفت مادر، من برای دفاع از حرم زینب (س) عمه ام به سوریه می روم، حلالم کن من فقط گریه می کردم و زبانم بند آمده بود و چیزی نگفتم و او را بوسیدم و به دست خدا سپردم.
مادر این شهید والامقام افزود:همیشه با ما در تماس بود چند روزی در سوریه بود که زنگ زد و جویای احوال همه شد و گفت من دوباره تماس می گیرم اما دیگر زنگ نزد و این آخرین تماسش بود و همان شب در عملیات به شهادت رسید.
*** روضه زینب (س) و ابوالفضل(ع) می خواند
وی با بیان اینکه پسرم متاهل بود و اکنون یک پسر بنام سید علیرضا از وی به یادگار مانده افزود: وقتی مهدی اقا به سوریه برای دفاع از حرم زینب رفت همسرش چهارماهه باردار بود و اکنون پسرش 1.5 سال دارد.
وی یادآور شد: سید مهدی در دفتر خاطراتش نوشته بود جانم علیرضا مثل اینکه خودش می دانسته فرزندش پسر است.
مادر این شهید والامقام می گوید: سید مهدی، مداح هم بود و همیشه روضه حضرت ابوالفضل (ع) و زینب (س) را می خواند و ارادت خاصی به ائمه اطهار (ع) داشت.
وی افزود: مکبر نماز بود در سوریه هم مکبر بوده و هیچ گاه نماز و قرآن خواندن را فراموش نمی کرد .
*** عاشقانه رفت و شهید شد
مادر این شهید مدافع حرم اظهار داشت: آرزوی سید مهدی شهادت بود و عاشقانه رفت و شهید شد، موقع رفتن به همرزمانش گفته بود که من شهید می شوم.
وی اظهار کرد: وقتی پیکر فرزندم را بعد از شهادت دیدم بسیار نورانی بود مثل اینکه خواب بود او را بوسیدم تا آرام گیرم.
این مادر که فراق این شهید والامقام را بسیار سخت توصیف می کند گفت: یکی از آشناهایمان سید مهدی را خواب دیده بود که بهش گفته برای مادرم بگو هر موقع دل تنگم شد بیاید سرمزارم .
وی در ادامه اظهار داشت: خاطرات زیادی از این پسر شهیدم دارم اما از بیان آنها عاجزم.
مادر شهید سادات از سختی های زندگی کردن بدون فرزندش می گوید اما این را هم اضافه می کند از اینکه فرزندم راه درستی را انتخاب کرده و در آخرت، سربلند است افتخار می کنم.
شهید سید مهدی سادات متولد 25 شهریور سال 1370 در یزد دیده به جهان گشود و از فدائیان لشکر فاطمیون بود که در سن 25 سالگی در 13 شهریور 95 در سوریه به فیض شهادت نائل شد.
2088/ 6197
محمدحسین فلاح و کبری دانشی
کپی شد