شب گذشته، پرونده ایران در جام جهانی فوتبال 2018 روسیه بسته شد و این سه شب هیجان انگیز فوتبالی راوی درسها و آموزههایی بود که تا ساعتها میتوان به تجزیه و تحلیل آن پرداخت. تیم ملی که در آغاز راه در سخت ترین گروه این رقابت ها جلوس کرده بود و همچون یوزپلنگی وحشتزده به رقبای خود در گروه مرگ می نگریست. حتی وقتی بعنوان نخستین تیم وارد سرزمین تزارها شدیم، هموطنان به شوخی میگفتند که بعنوان اولین تیم آمدیم و سرانجام هم بخاطر نتایج بد، نخستین تیمی خواهیم بود که به خانه بازخواهیم گشت.
اما شرایط به متفاوت ترین شکل ممکن رقم زده شد. جایی که تیمهای آسیایی به بدترین شکل در برابر رقبای اروپایی و آمریکایی کنار زده میشدند به مانند چهره بنسلمان ولیعهد عربستان در بازی افتتاحیه برابر پوتین که میدید کشورش چگونه مقابل میزبان رقابتها گلباران می شود و یا سایر تیم های آسیایی که عملکردشان چندان چنگی به دل نمی زد اما ایران برخلاف تصورات ظاهر شد و در نخستین گام در برابر مراکش توانست قهرمان قاره سیاه را کنار بزند و با پیروزی که پس از 20 سال از آن ما شد، بگوید که حرف های بسیاری برای گفتن داریم. جایی که ضربان قلبها بیشتر از پاها به جنب و جوش میپرداخت و همگرایی ایجاد شده در کشور در راستای یک هدف تاریخساز و بزرگ، زمینه های شگفتیسازی را بیش از پیش فراهم میکرد.
در گام بعدی مقابل ماتادورهای اسپانیایی صف آرایی کردیم. جایی که ستاره های گران قیمت اسپانیا آمده بودند تا خاطره شیرین قهرمانی گذشته را تکرار کنند. وضعیت تیم ما بدون شک قابل قیاس با برنامه ریزی و آماده سازی هیچ تیمی نبود و فشارهای سیاسی و اجتماعی که باعث شده بود بدون بازی تدارکاتی و امکانات حداقلی گام در این بازیها بگذاریم. اما این ها باعث نشد تا یوزها پا پس بکشند و قابل تامل ترین صحنه آن بازی جایی بود که در لحظه پرالتهابی که ملیپوشان برای نجات دروازه همچون سربازان فداکار یکی پس از دیگری بر روی توپ غلت میخوردند و سر و جسمی که حتی در برابر لگد رقیب قرار میدادند. قدرت دفاعی که تحسین جهانیان را بدنبال داشت و دل پیرو بازیکن پرآوازه ایتالیایی به کنایه گفت که بازی ایران قهرمانانه و دفاعش به نوعیست که انگار فردایی وجود ندارد! صحنه هایی که تراژدیهای تلخ تاریخی را نیز در پس پرده همراه خود داشت.
و سرانجام آخرین بازی گروهی نیز از راه رسید و ایران میبایست با پرتغال برای صعود از گروه دوئل کند. سبک بازی ایران زبانزد عام و خاص شده بود و موجب گردید که تا آخرین لحظه سرنوشت تیم ها با ابهام همراه باشد که بالاخره کدام تیم به دور بعد راه می یابد. جایی که حالا کارلوس کیروش از یک سو رهبری تیم ما را برعهده داشت و از سوی دیگر باید به مصاف زادگاه خود میرفت. کشوری که از دل آن امثال کریس رونالدو را کشف و به دنیای فوتبال اعطا کرده بود. رقابت استادی که شاگردش را به خوبی میشناخت و شیوه ای را اتخاذ کرد که عملا دست بزرگترین بازیکن تاریخ و تیمش را در پوست گردو قرار داد. بازی تا جایی پیش رفت که تنها چند اینچ با صدرنشینی فاصله داشتیم و آنجایی که سی آر سون حتی در مصاف تک به تک مغلوب بیرانوندی شد که تا همین چند روز پیش تصور صفآرایی او با غول های فوتبال سوژه تمسخر کاربران شبکه های اجتماعی را فراهم آورده بود. صحنهای که بیرانوند زیر نگاه سنگین و مات و مبهوت رونالدو، پنالتی را مهار کرده و سر بر توپ دراز کشیده بود و به روزهای مشقت باری می اندیشید که بر او گذشت.حکایت سختی ها و تلخ کامی های جامعهای که امروز بیش از گذشته کمر خود را خم کرده است و انگار جام جهانی را خدا برای ما فرستاد تا در این بحبوحه نابسامانی ها، پنجره ای باشد برای تنفس، روزنهای باشد برای امیدواری و دلخوشیها و شادیهایی که قد توپ فوتبال باد شده بود!
آری ما به خیابان میریختیم و پایکوبی می کردیم، حتی برای نتایجی که مثمرثمر واقع نشده بود اما سربلند بودیم از اینکه هر آنچه در توان داشتیم به نمایش گذاشتیم. برای نزدیکتر شدن قلبها، برای بهانههای شادمانی که باید با قطرهچکان بهره میبردیم. اما امید را از یاد نبردهایم اینکه در عمق تاریکی میتوان به جستجوی روزنه نور دلخوش کرد. اینکه در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای دستیابی که زندگیت را روشن خواهد کرد و این برای امتداد مسیری است که اتحاد و انسجام بیش از پیش همه ما در برابر ناملایمات را میطلبد. پس دوباره یک ملت، یک ضربان خواهیم شد تا بدخواهان از صحنه بازی کنار بکشند!
2007/7294
اما شرایط به متفاوت ترین شکل ممکن رقم زده شد. جایی که تیمهای آسیایی به بدترین شکل در برابر رقبای اروپایی و آمریکایی کنار زده میشدند به مانند چهره بنسلمان ولیعهد عربستان در بازی افتتاحیه برابر پوتین که میدید کشورش چگونه مقابل میزبان رقابتها گلباران می شود و یا سایر تیم های آسیایی که عملکردشان چندان چنگی به دل نمی زد اما ایران برخلاف تصورات ظاهر شد و در نخستین گام در برابر مراکش توانست قهرمان قاره سیاه را کنار بزند و با پیروزی که پس از 20 سال از آن ما شد، بگوید که حرف های بسیاری برای گفتن داریم. جایی که ضربان قلبها بیشتر از پاها به جنب و جوش میپرداخت و همگرایی ایجاد شده در کشور در راستای یک هدف تاریخساز و بزرگ، زمینه های شگفتیسازی را بیش از پیش فراهم میکرد.
در گام بعدی مقابل ماتادورهای اسپانیایی صف آرایی کردیم. جایی که ستاره های گران قیمت اسپانیا آمده بودند تا خاطره شیرین قهرمانی گذشته را تکرار کنند. وضعیت تیم ما بدون شک قابل قیاس با برنامه ریزی و آماده سازی هیچ تیمی نبود و فشارهای سیاسی و اجتماعی که باعث شده بود بدون بازی تدارکاتی و امکانات حداقلی گام در این بازیها بگذاریم. اما این ها باعث نشد تا یوزها پا پس بکشند و قابل تامل ترین صحنه آن بازی جایی بود که در لحظه پرالتهابی که ملیپوشان برای نجات دروازه همچون سربازان فداکار یکی پس از دیگری بر روی توپ غلت میخوردند و سر و جسمی که حتی در برابر لگد رقیب قرار میدادند. قدرت دفاعی که تحسین جهانیان را بدنبال داشت و دل پیرو بازیکن پرآوازه ایتالیایی به کنایه گفت که بازی ایران قهرمانانه و دفاعش به نوعیست که انگار فردایی وجود ندارد! صحنه هایی که تراژدیهای تلخ تاریخی را نیز در پس پرده همراه خود داشت.
و سرانجام آخرین بازی گروهی نیز از راه رسید و ایران میبایست با پرتغال برای صعود از گروه دوئل کند. سبک بازی ایران زبانزد عام و خاص شده بود و موجب گردید که تا آخرین لحظه سرنوشت تیم ها با ابهام همراه باشد که بالاخره کدام تیم به دور بعد راه می یابد. جایی که حالا کارلوس کیروش از یک سو رهبری تیم ما را برعهده داشت و از سوی دیگر باید به مصاف زادگاه خود میرفت. کشوری که از دل آن امثال کریس رونالدو را کشف و به دنیای فوتبال اعطا کرده بود. رقابت استادی که شاگردش را به خوبی میشناخت و شیوه ای را اتخاذ کرد که عملا دست بزرگترین بازیکن تاریخ و تیمش را در پوست گردو قرار داد. بازی تا جایی پیش رفت که تنها چند اینچ با صدرنشینی فاصله داشتیم و آنجایی که سی آر سون حتی در مصاف تک به تک مغلوب بیرانوندی شد که تا همین چند روز پیش تصور صفآرایی او با غول های فوتبال سوژه تمسخر کاربران شبکه های اجتماعی را فراهم آورده بود. صحنهای که بیرانوند زیر نگاه سنگین و مات و مبهوت رونالدو، پنالتی را مهار کرده و سر بر توپ دراز کشیده بود و به روزهای مشقت باری می اندیشید که بر او گذشت.حکایت سختی ها و تلخ کامی های جامعهای که امروز بیش از گذشته کمر خود را خم کرده است و انگار جام جهانی را خدا برای ما فرستاد تا در این بحبوحه نابسامانی ها، پنجره ای باشد برای تنفس، روزنهای باشد برای امیدواری و دلخوشیها و شادیهایی که قد توپ فوتبال باد شده بود!
آری ما به خیابان میریختیم و پایکوبی می کردیم، حتی برای نتایجی که مثمرثمر واقع نشده بود اما سربلند بودیم از اینکه هر آنچه در توان داشتیم به نمایش گذاشتیم. برای نزدیکتر شدن قلبها، برای بهانههای شادمانی که باید با قطرهچکان بهره میبردیم. اما امید را از یاد نبردهایم اینکه در عمق تاریکی میتوان به جستجوی روزنه نور دلخوش کرد. اینکه در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای دستیابی که زندگیت را روشن خواهد کرد و این برای امتداد مسیری است که اتحاد و انسجام بیش از پیش همه ما در برابر ناملایمات را میطلبد. پس دوباره یک ملت، یک ضربان خواهیم شد تا بدخواهان از صحنه بازی کنار بکشند!
2007/7294
کپی شد