این روزها وقتی خاطراتم را مرور می کنم، نام و یادی از ذهنم مرور می شود که جای خالیاش بسیار قابل احساس است. هرچند که هیچ انسانی جاودانه نیست اما آنچه ماندگارش می کند، گفتار و رفتار و اعمال به یادگار مانده است.
یکی از چهرههای ماندگار در تاریخ سیاسی ایران معاصر که این روزها در سالگرد آرامیدن ابدیاش همزمان با سالروز شهادت امیرکبیر ایران همان لقبی که به او دادند به سوگ نشسته ایم، اکبر هاشمی بهرمانی یا همان رفسنجانی است. چهرهای که به گواه واقع بینان در تاریخ انقلاب اسلامی و تحولات آن نقش محوری داشته و در میان یاران و همراهان انقلاب اسلامی ایران از روش و منش خاصی پیروی می کرده و همواره رویکرد اعتدالی اش نمادی از جمهوری اسلامی بود.
اگرچه نقدهای بسیاری می توان برای هر انسان عملگرا در صفحه مشق عملکردی اش نوشت و هاشمی نیز بی نقد و اشتباه نبود اما آنچه از او برجای مانده است نشانه هایی در مسیر اعتلای کشور و بالندگی جامعه است که اگر غیر آن بود هیچگاه در ذهن ها باقی نمی ماند و آنگونه که شایسته اش بود بدرقه نمی شد.
برایم نام رفسنجانی گره خورده به دوران نوجوانیم است. آن روزها که دوران دفاع مقدس بود و نام و تصویرش در کنار سایر مسوولان ارشد کشور از شهیدان رجایی و باهنر و بهشتی گرفته تا امام خمینی و آیت الله خامنه ای در مناسبت های مختلف مشاهده می شد و همه آن مردان و زنان نسل اول و دومی انقلاب هم نامش را از بر بودند و حتی ادای اسمش به زبان مادر بزرگ روستایی ام که 'رسپنجانی 'می نامیدش؛ از خاطرم محو نمی شود به هر حال او در اوج قدرت و اقتدار به عنوان کسی که در راس قوه مقننه بود و ماموریت های ویژه ای هم از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی بر دوش می کشید، مردی برای تمام فصول خوانده می شد با همه اتفاق هایی که در آن مقطع تاریخ این کشور پشت سر گذاشته شد و او نیز در شطرنج بازی سیاسی آن روزگاران، نقش کلیدی داشت.
بعدها که بزرگتر شدم و آشنا به عالم فرهنگ و سیاست پیرامون این نام و شخصیت بیشتر پرسه زدم و جذابیت های رفتاریش برایم جذاب تر می شد بویژه نقش آفرینی هایی که پس از ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و تصمیم مجلس خبرگان که بعدها فیلم و اظهار نظرهایش برای جایگزینی و انتخاب رهبری برای ادامه مسیر انقلاب رونمایی شد و یا حضور و تصمیماتش در گردنه های پر پیچ حوادث کشور که از او مرد بحران ها یاد می شد!
بدون شک هیچ انسان توسعه گرایی نمی تواند هشت سال دوران ریاست او بر قوه مجریه را که دوران سازندگی نامیده می شد و او را نیز سردار سازندگی لقب دادند، نادیده بگیرد زیرا پس از یک دوره جنگ 8ساله و دفاع مقدس که در کنار خسارات منابع انسانی برجای مانده، شاهد خسارت یک هزار میلیارد دلاری از ویرانی های جنگ تحمیلی بودیم که می بایست با مدیریتی کارآمد آبادانی ها مدبرانه هدایت می شد و او توانست کلید سازندگی را به خوبی در دست بگیرد و پا در توسعه زیر ساخت ها بگذارد. هر چند که فشارهای برجای مانده بر اثر برنامه توسعه او تاب و توان جامعه را دچار آسیب قرار داده و شکافهای ایجاد شده در دو قطبی شدن فقیر و غنی در کنار همه خدماتی که برای کشور انجام داده بود، بعدها پاشنه آشیل او شد و چه بسیار دوستانش را در این دو قطبی منتقدش کرد، چه آنان که از ابتدا با او از چپ، چپ افتاده بودند و چه دوستانی که از راست، چپ گرا شده بودند و این هزینه سنگینی برایش بود و تاوانی که تا پایان عمر به همراه داشت.
اما آنچه برایم بیش از همه جالب بود خاطراتی است که به عنوان روزنامه نگار و فعال سیاسی در این سال ها از او به یادگار دارم، و از همه مهمتر سیر تحولی است که از دوران ریاست جمهوری تا آخرین دیدار در پیش از انتخابات خبرگان رهبری گذشته از او در ذهنم به تصویر کشیده است.
هاشمی شخصیتی است که اولین بار در سال های اولیه دهه هفتاد و در دوران ریاست جمهوری دور دومش از نزدیک مشاهده اش کردم و آن روزهای سفرش به استان گیلان بود و من هم خبرنگار ایرنا در شهرهای شرق گیلان که پوشش اخبار این سفر را بر عهده داشتم.
اولین دیدار گذر از کنارم و برای ورود به جایگاه سخنرانی در شهر لاهیجان و در کنار استخر این شهر بود که استوار از پله های جایگاه بالا می رفت اما او را چندان صمیمی نمی یافتم و شاید این عدم صمیمیت در میان حصار محافظین برای خیلی ها غیرقابل درک بود! او را هرچند که بعدها در لابه لای اخبار و تصاویر تلویزیون جستجو کردم اما نقش آفرینی اش در اعتمادسازی عمومی به انتخابات سال 76 و آن سخنان معروف در نماز جمعه که در نهایت منجر به روی کار آمدن دولت اصلاحات سید محمد خاتمی شد، مهم ترین جرقه در ذهنم برای شناخت او شد هرچند که بعدها براثر برخی عقده گشایی ها و نقدهای تند و افراطی، طوفانی به پاشد و او را در تیر تهمت ها قرار داد که هنوز هم شاید هزینه های آن جبران نشده است زیرا در پس این سال ها و شلیک به او برای کنار زدنش از صحنه سیاسی، تصمیم سازی ها را به آغاز دیگری کشاند و آنچه نمی باید می شد، هر چند که همان جامانده از قدرت ها دوباره دست به دامان او شدند و برغم همه دلخوریها چاره ای جز پرکردن خلاء حضورش و یکصدایی ها در حمایت و سپردن دوباره سکان هدایت اجرایی کشور به او ندیدند، اما دیگر خیلی دیر شده بود!
ولی او مرد گذشت ها بود که شاید می بخشید اما فراموش نمی کرد و در این میان نام های بسیاری به جمع بدهکاران اخلاق و مرامش اضافه شدند. بعد این سال ها چند بار موفق به دیدار با او در قالب همراهی با دوستان اعتدالی در نشست هایی که در مجمع تشخیص مصلحت نظام می شد بویژه در آستانه انتخابات ها تا 92 شدم؛ البته سفر او در سال 85 به استان گیلان که این بار در قامت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو مجلس خبرگان رهبری که به تازگی پس از انتخابات ریاست جمهوری 84 با رای بالای استان تهران راهی آن مجلس شده بود، هم خالی از لطف نبود چه در منزل آیت الله قربانی نماینده ولی فقیه در گیلان که با حضور جمعی از فعالان سیاسی برگزار شد و آیت الله هم به مصلحت ها اشاره و به اتفاق هایی که در انتخابات 84 افتاده بود، گریزی زده بود، شد و یا در بازدید از مجموعه 50هکتاری در دانشگاه آزاد رشت در منطقه لاکان در جمعی بسیار صمیمی و گفت و گویی هایی که در ساده ترین تشریفات انجام شد.
البته یاد آخرین دیدار با ایشان هم بخیر که مربوط به انتخابات پیش از ریاست جمهوری 96 و سال منتهی به انتخابات خبرگان رهبری و آخرین ابراز اعتماد مردم به ایشان با رای خیره کننده در تهران بود که در حسینیه جماران با دوستان حزب اعتدال و توسعه انجام شد و خالی از لطف نبود و بهره مندی از تفسیرهایی که از شرایط کشور و جهان داشت.
این ها را از این جهت یادآور شدم تا به نکته ای اشاره کنم که او دارای شخصیتی آرام، پیچیده، صبور، برنامه ریز و مردمی بود که باورمندانه برای کشور زحمت کشید و در این سال ها و دیدارها ، صمیمی تر شدن او با اجتماعات و در جمع قرار گرفتن بدون حصار بندی های حفاظتی بود که از زمان ریاست جمهوری تا این سال های پایانی عمر تغییر رفتارش از نگاه ها دور نماند و نشان از شخصیت اجتماعی او داشت هرچند در قالب مسئولیت ها شاید نتوان آن خواسته درونی را آنچنان که هست نشان داد.
نام هاشمی رفسنجانی برای هر اهل رسانه و سیاستمداری یک نام خاص و دارای ارزش های خبری و سیاسی بود و حتی امروز هم این نام در بازخوانی تاریخ کشور یک اعتبار است اما آنچه هاشمی را ماندگار کرد، شخصیت او بود و اعتباری که به هر حوزه ای می بخشید و سنگ صبور جریان های سیاسی و فکری با هر گرایشی با حداقل درک واقعیت ها در مسیر اعتدالگرایی بود و شاید بهترین تفسیر از اعتبار هاشمی برای او را باید در جملات آیت الله جوادی آملی جستجو کرد که گفته بود 'آیت الله هاشمی از تخت به تخته کشانده شد، هیچ تکان نخورد. معلوم میشود آن وقتی که روی تخت بود، آیت الله هاشمی رفسنجانی بود و آن وقتی که روی تخته آمد، آیت الله هاشمی رفسنجانی بود!'
2007
یکی از چهرههای ماندگار در تاریخ سیاسی ایران معاصر که این روزها در سالگرد آرامیدن ابدیاش همزمان با سالروز شهادت امیرکبیر ایران همان لقبی که به او دادند به سوگ نشسته ایم، اکبر هاشمی بهرمانی یا همان رفسنجانی است. چهرهای که به گواه واقع بینان در تاریخ انقلاب اسلامی و تحولات آن نقش محوری داشته و در میان یاران و همراهان انقلاب اسلامی ایران از روش و منش خاصی پیروی می کرده و همواره رویکرد اعتدالی اش نمادی از جمهوری اسلامی بود.
اگرچه نقدهای بسیاری می توان برای هر انسان عملگرا در صفحه مشق عملکردی اش نوشت و هاشمی نیز بی نقد و اشتباه نبود اما آنچه از او برجای مانده است نشانه هایی در مسیر اعتلای کشور و بالندگی جامعه است که اگر غیر آن بود هیچگاه در ذهن ها باقی نمی ماند و آنگونه که شایسته اش بود بدرقه نمی شد.
برایم نام رفسنجانی گره خورده به دوران نوجوانیم است. آن روزها که دوران دفاع مقدس بود و نام و تصویرش در کنار سایر مسوولان ارشد کشور از شهیدان رجایی و باهنر و بهشتی گرفته تا امام خمینی و آیت الله خامنه ای در مناسبت های مختلف مشاهده می شد و همه آن مردان و زنان نسل اول و دومی انقلاب هم نامش را از بر بودند و حتی ادای اسمش به زبان مادر بزرگ روستایی ام که 'رسپنجانی 'می نامیدش؛ از خاطرم محو نمی شود به هر حال او در اوج قدرت و اقتدار به عنوان کسی که در راس قوه مقننه بود و ماموریت های ویژه ای هم از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی بر دوش می کشید، مردی برای تمام فصول خوانده می شد با همه اتفاق هایی که در آن مقطع تاریخ این کشور پشت سر گذاشته شد و او نیز در شطرنج بازی سیاسی آن روزگاران، نقش کلیدی داشت.
بعدها که بزرگتر شدم و آشنا به عالم فرهنگ و سیاست پیرامون این نام و شخصیت بیشتر پرسه زدم و جذابیت های رفتاریش برایم جذاب تر می شد بویژه نقش آفرینی هایی که پس از ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و تصمیم مجلس خبرگان که بعدها فیلم و اظهار نظرهایش برای جایگزینی و انتخاب رهبری برای ادامه مسیر انقلاب رونمایی شد و یا حضور و تصمیماتش در گردنه های پر پیچ حوادث کشور که از او مرد بحران ها یاد می شد!
بدون شک هیچ انسان توسعه گرایی نمی تواند هشت سال دوران ریاست او بر قوه مجریه را که دوران سازندگی نامیده می شد و او را نیز سردار سازندگی لقب دادند، نادیده بگیرد زیرا پس از یک دوره جنگ 8ساله و دفاع مقدس که در کنار خسارات منابع انسانی برجای مانده، شاهد خسارت یک هزار میلیارد دلاری از ویرانی های جنگ تحمیلی بودیم که می بایست با مدیریتی کارآمد آبادانی ها مدبرانه هدایت می شد و او توانست کلید سازندگی را به خوبی در دست بگیرد و پا در توسعه زیر ساخت ها بگذارد. هر چند که فشارهای برجای مانده بر اثر برنامه توسعه او تاب و توان جامعه را دچار آسیب قرار داده و شکافهای ایجاد شده در دو قطبی شدن فقیر و غنی در کنار همه خدماتی که برای کشور انجام داده بود، بعدها پاشنه آشیل او شد و چه بسیار دوستانش را در این دو قطبی منتقدش کرد، چه آنان که از ابتدا با او از چپ، چپ افتاده بودند و چه دوستانی که از راست، چپ گرا شده بودند و این هزینه سنگینی برایش بود و تاوانی که تا پایان عمر به همراه داشت.
اما آنچه برایم بیش از همه جالب بود خاطراتی است که به عنوان روزنامه نگار و فعال سیاسی در این سال ها از او به یادگار دارم، و از همه مهمتر سیر تحولی است که از دوران ریاست جمهوری تا آخرین دیدار در پیش از انتخابات خبرگان رهبری گذشته از او در ذهنم به تصویر کشیده است.
هاشمی شخصیتی است که اولین بار در سال های اولیه دهه هفتاد و در دوران ریاست جمهوری دور دومش از نزدیک مشاهده اش کردم و آن روزهای سفرش به استان گیلان بود و من هم خبرنگار ایرنا در شهرهای شرق گیلان که پوشش اخبار این سفر را بر عهده داشتم.
اولین دیدار گذر از کنارم و برای ورود به جایگاه سخنرانی در شهر لاهیجان و در کنار استخر این شهر بود که استوار از پله های جایگاه بالا می رفت اما او را چندان صمیمی نمی یافتم و شاید این عدم صمیمیت در میان حصار محافظین برای خیلی ها غیرقابل درک بود! او را هرچند که بعدها در لابه لای اخبار و تصاویر تلویزیون جستجو کردم اما نقش آفرینی اش در اعتمادسازی عمومی به انتخابات سال 76 و آن سخنان معروف در نماز جمعه که در نهایت منجر به روی کار آمدن دولت اصلاحات سید محمد خاتمی شد، مهم ترین جرقه در ذهنم برای شناخت او شد هرچند که بعدها براثر برخی عقده گشایی ها و نقدهای تند و افراطی، طوفانی به پاشد و او را در تیر تهمت ها قرار داد که هنوز هم شاید هزینه های آن جبران نشده است زیرا در پس این سال ها و شلیک به او برای کنار زدنش از صحنه سیاسی، تصمیم سازی ها را به آغاز دیگری کشاند و آنچه نمی باید می شد، هر چند که همان جامانده از قدرت ها دوباره دست به دامان او شدند و برغم همه دلخوریها چاره ای جز پرکردن خلاء حضورش و یکصدایی ها در حمایت و سپردن دوباره سکان هدایت اجرایی کشور به او ندیدند، اما دیگر خیلی دیر شده بود!
ولی او مرد گذشت ها بود که شاید می بخشید اما فراموش نمی کرد و در این میان نام های بسیاری به جمع بدهکاران اخلاق و مرامش اضافه شدند. بعد این سال ها چند بار موفق به دیدار با او در قالب همراهی با دوستان اعتدالی در نشست هایی که در مجمع تشخیص مصلحت نظام می شد بویژه در آستانه انتخابات ها تا 92 شدم؛ البته سفر او در سال 85 به استان گیلان که این بار در قامت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو مجلس خبرگان رهبری که به تازگی پس از انتخابات ریاست جمهوری 84 با رای بالای استان تهران راهی آن مجلس شده بود، هم خالی از لطف نبود چه در منزل آیت الله قربانی نماینده ولی فقیه در گیلان که با حضور جمعی از فعالان سیاسی برگزار شد و آیت الله هم به مصلحت ها اشاره و به اتفاق هایی که در انتخابات 84 افتاده بود، گریزی زده بود، شد و یا در بازدید از مجموعه 50هکتاری در دانشگاه آزاد رشت در منطقه لاکان در جمعی بسیار صمیمی و گفت و گویی هایی که در ساده ترین تشریفات انجام شد.
البته یاد آخرین دیدار با ایشان هم بخیر که مربوط به انتخابات پیش از ریاست جمهوری 96 و سال منتهی به انتخابات خبرگان رهبری و آخرین ابراز اعتماد مردم به ایشان با رای خیره کننده در تهران بود که در حسینیه جماران با دوستان حزب اعتدال و توسعه انجام شد و خالی از لطف نبود و بهره مندی از تفسیرهایی که از شرایط کشور و جهان داشت.
این ها را از این جهت یادآور شدم تا به نکته ای اشاره کنم که او دارای شخصیتی آرام، پیچیده، صبور، برنامه ریز و مردمی بود که باورمندانه برای کشور زحمت کشید و در این سال ها و دیدارها ، صمیمی تر شدن او با اجتماعات و در جمع قرار گرفتن بدون حصار بندی های حفاظتی بود که از زمان ریاست جمهوری تا این سال های پایانی عمر تغییر رفتارش از نگاه ها دور نماند و نشان از شخصیت اجتماعی او داشت هرچند در قالب مسئولیت ها شاید نتوان آن خواسته درونی را آنچنان که هست نشان داد.
نام هاشمی رفسنجانی برای هر اهل رسانه و سیاستمداری یک نام خاص و دارای ارزش های خبری و سیاسی بود و حتی امروز هم این نام در بازخوانی تاریخ کشور یک اعتبار است اما آنچه هاشمی را ماندگار کرد، شخصیت او بود و اعتباری که به هر حوزه ای می بخشید و سنگ صبور جریان های سیاسی و فکری با هر گرایشی با حداقل درک واقعیت ها در مسیر اعتدالگرایی بود و شاید بهترین تفسیر از اعتبار هاشمی برای او را باید در جملات آیت الله جوادی آملی جستجو کرد که گفته بود 'آیت الله هاشمی از تخت به تخته کشانده شد، هیچ تکان نخورد. معلوم میشود آن وقتی که روی تخت بود، آیت الله هاشمی رفسنجانی بود و آن وقتی که روی تخته آمد، آیت الله هاشمی رفسنجانی بود!'
2007
کپی شد