به گزارش ایرنا، داستان کوتاه ' نایب الزیاره ' وی به انتخاب داوران از بین 68 اثر ارسالی به دبیرخانه جشنواره ادبی یوسف با مضمون دفاع مقدس رتبه دوم را کسب کرد.سال 96 نیز داستانی از وی در جشنواره داستان نجدی منتخب شد.
شعله آریان پور مدرس زبان انگلیسی ، مترجم ، نقاش و کاریکاتوریست است.
این بانوی داستان نویس زمان را با تلاش و تکاپوی مدام برای فراگرفتن و آموزش دادن و آفریدن پاس می دارد.
می گوید از کودکی به داستان علاقمند بودم حتی دلم می خواست در رشته ادبی درس بخوانم اما خانواده ام مخالفت کردند ولی پس از دیپلم برای ادامه تحصیل رشته زبان و ادبیات انگلیسی را در دانشگاه تهران انتخاب کردم .
از سال 65 ساکن بندرانزلی است و به این شهر کوچک ساحلی کرانه ی جنوبی خزر که زمانی دروازه اروپا لقب داشته عشق می ورزد. می گوید: از زندگی در این شهر با فرهنگ و زیبا بسیار خشنودم.
این بانوی داستان نویس می افزاید: بدون اغراق تاکنون هزاران شاگرد تربیت کرده ام که چون با عشق به آنها آموزش می دادم بر روح و دلشان می نشست.
آریان پور گرچه سالها است که می نویسد در مورد چگونگی ورود جدی به دنیای داستان نویسی یاداور می شود :حدود هفت سال قبل با انجمن هزار و یک شب آشنا شدم و بانو مریم ساحلی مدرس خوب این انجمن نقش به سزایی در راهبرد من در زمینه نویسندگی داشتند و من همیشه از این بابت قدردان ایشان هستم .
وی بخشی از موفقیت در این عرصه را در گرو خواندن کتابهای بسیار ؛ و خوب خواندن این آثار می داند . وی در بین ایرانی ها از گلی ترقی و عباس معروفی ، صادق هدایت و سیمین دانشور و از نویسندگان خارجی آنتوان چخوف و ریموند کارور یاد می کند . با اینحال بر این باور است که مطالعه ی تنها کافی نیست بلکه نویسنده باید به جهان پیرامون خود بیش تر و دقیق تر توجه کند و چشم دل خود را بگشاید ؛ آدم ها را و حتی آن گیاهی که با سرسختی از زیر سنگ خودش را بالا کشیده ببیند .
وی دقت در احوالات مردم را در بهتر نوشتن موثر می داند و می گوید :مسیرهای کوتاه را پای پیاده می روم و در مسافتهای طولانی از وسایل نقلیه عمومی مثل تاکسی استفاده می کنم چون پر از سوژه های داستانی و کاریکاتور است.
این بانوی داستان نویس همچنین خاطرنشان می کند برای خوب نوشتن و عمق دادن به داستان هایمان باید با ساختار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کشور آشنا باشیم و مهمتر از همه چیز قسمتی از روز حداقل به نوشتن بپردازیم و فکر نکنیم هرچه نوشتیم قابل چاپ است .نوشته هایمان را برای آدمهای مختلف حتی کودکان بخوانیم و نظرشان را جویا شویم و گمان نکنیم که منتقدین ما باید حتما از قشر فرهیخته جامعه باشند .
وی تصریح می کند خواندن برای مخاطبان و نظر خواستن از آنان به ویژه برای اصلاح و ویرایش نوشته هایمان به کار می آید ولی یادمان نرود که هر منتقدی صرفا عقیده خودش را بیان می کند و امکان دارد منتقد و نویسنده هم رای و نظر نباشند .
آریان پور می افزاید: همیشه خدا را شاکرم که رشته تحصیلی و زمینه کاری من یکی بوده .
این بانوی داستان نویس در مورد علاقه اش به نقاشی می گوید : زمانی که تنها دخترم خردسال بود او را برای فراگیری هنر نقاشی نزد زنده یاد حسین شمیسا می بردم و با تشویق ایشان از سال 70 خودم هم دست به قلم شدم .
داستان ' نایب الزیاره ' وی روایت خواهر شهیدی است که به جای مادر علیلش راهی سفر کربلا شده .
در بخشی از این داستان کوتاه می خوانیم ' مادرم خیلی ساله زمین گیر شده. شهادت برادرم مثل تبری بود که به تنه ی سبز درخت خورده باشه. مادرم را از پا انداخت. دده جانم2 طاقت نیاورد. بهار سال بعد عمرشو داد به شما. چهل سال بیشتر نداشت که راهی اون دنیا شد. اون موقع بچه سال بودم. حق با توئه، تازه بیست سالم شده. سختی زیاد کشیدم. داغ، خیلی سخته. داغِ دوتا عزیز. مادرم را علیل کرد. چشم باز کردم دیدم من موندم، مادر و چند تا گاو... خدا پدرِ گاوها را بیامرزه. با همون ها گذران می کنیم. البته بهت بگم ها... واسه این سفر مجبور شدم یکی شونو بفروشم. '
6030
شعله آریان پور مدرس زبان انگلیسی ، مترجم ، نقاش و کاریکاتوریست است.
این بانوی داستان نویس زمان را با تلاش و تکاپوی مدام برای فراگرفتن و آموزش دادن و آفریدن پاس می دارد.
می گوید از کودکی به داستان علاقمند بودم حتی دلم می خواست در رشته ادبی درس بخوانم اما خانواده ام مخالفت کردند ولی پس از دیپلم برای ادامه تحصیل رشته زبان و ادبیات انگلیسی را در دانشگاه تهران انتخاب کردم .
از سال 65 ساکن بندرانزلی است و به این شهر کوچک ساحلی کرانه ی جنوبی خزر که زمانی دروازه اروپا لقب داشته عشق می ورزد. می گوید: از زندگی در این شهر با فرهنگ و زیبا بسیار خشنودم.
این بانوی داستان نویس می افزاید: بدون اغراق تاکنون هزاران شاگرد تربیت کرده ام که چون با عشق به آنها آموزش می دادم بر روح و دلشان می نشست.
آریان پور گرچه سالها است که می نویسد در مورد چگونگی ورود جدی به دنیای داستان نویسی یاداور می شود :حدود هفت سال قبل با انجمن هزار و یک شب آشنا شدم و بانو مریم ساحلی مدرس خوب این انجمن نقش به سزایی در راهبرد من در زمینه نویسندگی داشتند و من همیشه از این بابت قدردان ایشان هستم .
وی بخشی از موفقیت در این عرصه را در گرو خواندن کتابهای بسیار ؛ و خوب خواندن این آثار می داند . وی در بین ایرانی ها از گلی ترقی و عباس معروفی ، صادق هدایت و سیمین دانشور و از نویسندگان خارجی آنتوان چخوف و ریموند کارور یاد می کند . با اینحال بر این باور است که مطالعه ی تنها کافی نیست بلکه نویسنده باید به جهان پیرامون خود بیش تر و دقیق تر توجه کند و چشم دل خود را بگشاید ؛ آدم ها را و حتی آن گیاهی که با سرسختی از زیر سنگ خودش را بالا کشیده ببیند .
وی دقت در احوالات مردم را در بهتر نوشتن موثر می داند و می گوید :مسیرهای کوتاه را پای پیاده می روم و در مسافتهای طولانی از وسایل نقلیه عمومی مثل تاکسی استفاده می کنم چون پر از سوژه های داستانی و کاریکاتور است.
این بانوی داستان نویس همچنین خاطرنشان می کند برای خوب نوشتن و عمق دادن به داستان هایمان باید با ساختار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کشور آشنا باشیم و مهمتر از همه چیز قسمتی از روز حداقل به نوشتن بپردازیم و فکر نکنیم هرچه نوشتیم قابل چاپ است .نوشته هایمان را برای آدمهای مختلف حتی کودکان بخوانیم و نظرشان را جویا شویم و گمان نکنیم که منتقدین ما باید حتما از قشر فرهیخته جامعه باشند .
وی تصریح می کند خواندن برای مخاطبان و نظر خواستن از آنان به ویژه برای اصلاح و ویرایش نوشته هایمان به کار می آید ولی یادمان نرود که هر منتقدی صرفا عقیده خودش را بیان می کند و امکان دارد منتقد و نویسنده هم رای و نظر نباشند .
آریان پور می افزاید: همیشه خدا را شاکرم که رشته تحصیلی و زمینه کاری من یکی بوده .
این بانوی داستان نویس در مورد علاقه اش به نقاشی می گوید : زمانی که تنها دخترم خردسال بود او را برای فراگیری هنر نقاشی نزد زنده یاد حسین شمیسا می بردم و با تشویق ایشان از سال 70 خودم هم دست به قلم شدم .
داستان ' نایب الزیاره ' وی روایت خواهر شهیدی است که به جای مادر علیلش راهی سفر کربلا شده .
در بخشی از این داستان کوتاه می خوانیم ' مادرم خیلی ساله زمین گیر شده. شهادت برادرم مثل تبری بود که به تنه ی سبز درخت خورده باشه. مادرم را از پا انداخت. دده جانم2 طاقت نیاورد. بهار سال بعد عمرشو داد به شما. چهل سال بیشتر نداشت که راهی اون دنیا شد. اون موقع بچه سال بودم. حق با توئه، تازه بیست سالم شده. سختی زیاد کشیدم. داغ، خیلی سخته. داغِ دوتا عزیز. مادرم را علیل کرد. چشم باز کردم دیدم من موندم، مادر و چند تا گاو... خدا پدرِ گاوها را بیامرزه. با همون ها گذران می کنیم. البته بهت بگم ها... واسه این سفر مجبور شدم یکی شونو بفروشم. '
6030
کپی شد