به همراه 2 تن از برادرانم که از من بزرگتر بودند؛ دامادم و هشت نفر دیگر از اهالی روستای چم امام حسن در سپاه قصرشیرین و سرپل ذهاب حضور داشتم.
تقویم تاریخ فروردین سال 1360 را پشت سر گذاشته و اردیبهشت ماه سال خود را نمایان می کرد. اگر چه فصل بهار بود و پهنه دشت‌ها و سینه کوه های غرب کشور مملو از گل های رنگارنگ شده بود و ارتفاعات بازی دراز نیز از این قاعده مستثنی نبودند.
اما حضور سربازان ارتش بعث تحت فرماندهی صدام حسین بر بلندی قلل بازی دراز؛ باعث گردید تا نه تنها بهار طراوت همیشگی را نداشته باشد بلکه غم جانکاهی بر روح و روان رزمندگان مستولی شود.
آن دوران آوردگاه عزت و شرف و مردانگی برپا بود. مردانی از جنس ایثار؛ از خودگذشتگی؛ ایمان به خدا و وطن دوستی می زیستند.
در ایام عید و سال نو؛ به تنها چیزی که فکر نمی کردند تفریح و رفتن به خانه و دید و بازدیدهای مرسوم بود.یکی از شعرها و یا بهتر بگویم نوحه ها در ایام نوروز در جبهه این بیت بود:
عید را با رنگ سرخ لاله ها باید گرفت/ حمله را از سر به یاری خدا باید گرفت......
حال و هوای دیگری بر جبهه حاکم بود. موقعیت بازی دراز طوری بود که ارتش متجاوز بعث بر پادگان ابوذر؛ دشت های ذهاب؛ دیره؛ منطقه عمومی چم امام حسن؛ دشت و تنگه حاجیان........تسلط کامل داشت.
شهر سرپل ذهاب در معرض تیر و دید مستقیم ارتش متجاوز قرار گرفته بود. آزادسازی بازی دراز در دستور کار فرماندهان نظامی قرار گرفته بود.
اولین روز سال 1360عملیات شروع گردید. دشمن به دلیل قرار گرفتن در ارتفاعات؛ دست بالا را داشت. از زمین و آسمان آتش توپ؛ تانک؛ خمپاره و شلیک بالگردها و تیراندازی نیروهای پیاده نظام لحظه ای قطع نمی شد.
در زمین قهرمان قهرمانان همیشه جاوید وطن در حال نبردی نابرابر بودند و خلبان خلبانان شجاع هوانیروز بدون وقفه بر مواضع دشمن آتش می گشودند.
هفته اول اردیبهشت پشت سر گذاشته شد و هر روز رزمندگان بخشی از سرزمین های اشغالی را آزاد می کردند. روز هشتم اردیبهشت فرا رسید. مانند روزهای گذشته خلبانان تیزپرواز هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران در حال پشتیبانی از نیروهای رزمنده بودند.اما بعد از ظهر این روز؛ به همراه تعدادی دیگر از بچه ها از جمله حاجی محمد خزلی پور و محسن قمی و.......به یکباره شاهد برگشت یکی از بالگردهای شرکت کننده در عملیات بودیم که برخلاف دفعات قبل که از مسیر سینه ارتفاعات دانه خشک به طرف پادگان ابوذر و ارتفاعات بازی دراز در پرواز بودند؛ با حالتی که تا به حال ندیده بودیم به طرف روستای هنیدر و سپس زرین جوب می رود.
در حین رفتن با وجود اینکه از مسایل پرواز چیزی سر در نمی آوردیم اما تردید نداشتنم که این نوع پریدن؛ غیرعادی است و هر لحطه فکر می کردیم که الان با زمین برخورد خواهد کرد.
دیری نپایید که نگرانی آنانی که آن بالگرد را می دیدند؛ به واقعیت پیوست و خبر رسید که 'شیرودی' شهید شد. اگر چه هر یک از رزمندگان بارها شاهد به شهادت رسیدن همرزمان خود بودند اما غم و اندوه بر همه جا حکم فرما شد.هیچ کس خجالت نمی کشید از اینکه گریه سر داده و بر سر و صورت خویش می زند.همه صاحب عزا بودند.
شیرودی اهل شمال بود؛ اما برادر و عزیز همه به ویژه رزمندگان میدانهای جهاد و شهادت بود.
رشادتهای او، سهیلیان، کشوری، داورزاده، نژاد رضایی و.......در دشت های ذهاب، گورسفید، تنگ حاجیان و جبهه های ایلام زبانزد همه و بخصوص ساکنان مناطق مرزی بود.
بدینسان یک روز قبل از اتمام عملیات آزادسازی بازی دراز، علی اکبر قربان شیرودی آسمانی گردید و برای همیشه تاریخ به یکی از سندهای افتخارآفرینی ملت ایران در مقابله با نیروهای اجنبی مبدل شد.
هشتم اردیبهشت ماه روز آسمانی شدن شیرودی و نهم اردیبهشت ماه سالروز آزادسازی بازی دراز را گرامی می داریم و به روح و روان آنانی که در سخت ترین شرایط و در اوج مظلومیتی وصف ناپذیر مردانه پای در میدان نبرد گذاشتند درود می فرستیم. در برابر عظمت کار آنان سر تعظیم فرود می آوریم و خود را برای همیشه مدیون و وامدار آنان می دانیم.
پروردگارا توفیقمان ده تا در امروز و فردای قیامت شرمنده شهدا نباشیم.
.......................................................................................................................................................................................................
مدیرکل سیاسی و انتخابات استانداری کرمانشاه
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.