به گزارش جماران؛ دکتر محمد فاضلی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی، در کانال تلگرامی خود نوشت:
«زوج جوان برای درد ساده پای بیمار مراجعه کردند ولی اسکن استخوانهای کل بدن که شاید برای تشخیص علت درد مفصل پا ضرورت هم نداشت چیز دیگری نشان داد. توموری در استخوانهای قفسه سینه آشکار شده بود. زندگی به یکباره به هیچ تبدیل شده بود.
چهل و هشت ساعت طول نکشید تا تصاویر امآرآی و سیتیاسکن بیمار آماده شود. پزشک تصویربردار، متخصص خوشخلق فوقالعادهای بود که صدا و توضیحاتش آرامش میداد. چند ساعت بعد فایل تصاویر را – بدون آنکه بیمار بداند - برای یکی از مهمترین مراکز سرطانشناسی آمریکا ارسال کرده بود، جایی که خودش آموزش دیده بود. تشخیص آمریکاییها: یکی از بدترین انواع سرطانهای استخوان و ضرورت خارج کردن فوری تومور. نشانی مطب یک متخصص سرطانهای استخوان را به زوج جوان داد و دعای خیر بدرقهشان کرد.
انتظار ملاقات پزشک سه ساعت طول کشید. پیرمرد لاغراندام سادهپوش، عکسها را که رو به روی نور گرفت، در کمال تعجب، گفت جای نگرانی نیست، هیچ ضرورتی برای جراحی وجود ندارد. بگذارید سر جایش باشد. همسرش اول فکر کرد پزشک نمیخواهد خبر بدی به بیمار بدهد و بعداً به خودش خواهد گفت، اما پیرمرد اصرار داشت که هیچ چیز مهمی نیست. اصرار زوج را که دید به سختی پذیرفت بیمار را راهی نمونهبرداری کند. پزشک تصویربردار که تا روز قبل اصرار به جراحی داشت، بعد از شنیدن نظر پیرمرد، نظر همکار آمریکاییاش را رها کرده و میگفت هر چه این مرد بگوید درست است.
همسرش فردا پنهانی با عکسها دوباره راهی مطب پیرمرد شده بود. این بار انتظار بیش از سه ساعت طول کشید، پیرمرد پزشک که شیوه رفتارش با همه بیماران یکسان و منحصربهفرد بود، باز هم اصرار داشت که هیچ عملی ضرورت ندارد، اما دست آخر گفته بود اگر اصرار دارید که تومور داخل بدن نباشد، جراحیاش کار من نیست، شما را به دوستم معرفی میکنم، کارتان را به سرعت انجام میدهد.
زوج جوان روزهای بعد دریافته بودند که پیرمرد، هموطنی زرتشتی است و از برترین پزشکان و جراحان رشته تخصصی خودش حتی در جهان و بقیه پزشکان دربارهاش حکایتها گفتند. هموطن زرتشتی زوج را به جراح قفسه سینهای که مسلمانی از تبار سیّدها بود معرفی کرد. جراح قفسه سینه، شصتوچند سالهای خوشخلق، به غایت اخلاقی، مهربان و اهل شوخی؛ شیکپوش با کراواتی که حتی در مطب هم میپوشید. خودش با بیمارستان هماهنگ کرده بود و بستری شدن بیمار برای عمل فقط 48 ساعت بعد رخ داد. خوشگفتاری و خوشرفتاری سیّد شیکپوش تا آخرین لحظه که به سمت اتاق عمل میرفت، قوت قلبش بود.
سیّد خوشخلق کراواتی مهربان، یکونیم ساعت بعد تومور را در یک ظرف استیل تحویل همسرش داده بود تا تحویل آزمایشگاه پاتولوژی بدهد. ده روز بعد نتیجه پاتولوژی نشان داد تشخیص پیرمرد درست و تشخیص مرکز سرطانشناسی آمریکا اشتباه بود.
جای عمل جراحی اما تا مدتها بعد درد میکرد و چند بار دیگر هم برای بررسیهای بعد از عمل راهی مطب سید شیکپوش کراواتی شدند. برعکس رسم خیلی از پزشکهای این زمانه که وقت ندارند، او با حوصله و وقت فراوان بیمار را معاینه میکرد، شیرین سخن میگفت و شوخی میکرد؛ و عجیبتر اینکه هرگز پول ویزیت نگرفت؛ خود را متعهد به بهبودی بیمار بعد از عمل میدانست. تلفن بیمار را هم پاسخ میداد. همسر بیمار آخرین بار وقتی از مطب خارج میشدند پرسیده بود:آیا همه پزشکهای نسل شما این گونه هستند؟ تصورش این بود که هر قدر به زمان حال نزدیکتر شدهایم، پزشکها کجخلقتر، مادیتر، کمسخنتر و خشنتر شدهاند.
بیمار حس خوبی داشت. یک آموزشدیده آمریکا، یک هموطن زرتشتی و یک سید شیکپوش خوشسخن کراواتی تیم درمانش بودند. پزشکان دیگر وقتی درباره تخصص ستودنی هموطن زرتشتیاش میگفتند، احساس غرور میکرد. یک ماه جهنمی پایانی خوش یافته بود، اما قریب یک ماه تجربه بودن در کنار سه هموطن متخصص، خوشخلق، اخلاقمدار و مهربان برایشان تجربهای بینظیر بود. زیبا بود که هیچ خط فاصلی شیعه سید شیکپوش کراواتی را از زرتشتی کاربلد جدا نمیکرد. هر سه در سه صفت شریک بودند: تخصص، اخلاق انسانی و تعهد به حقوق شهروندی بیمار.
آنها در میان موجهای بیاعتمادی و بیاخلاقی این روزها، سه هموطن یافته بودند. آنقدر دلشان قرص شده بود و خوشحال که یکیشان از من به اصرار خواست درباره این سه هموطنشان بنویسم. این پیام قدردانی آنها و به همان اندازه، درباره اینکه چگونه هموطن باشیم: با تخصص، اخلاق انسانی و تعهد به حقوق شهروندی، بدون تبعیض.»