در این گزارش که مهسا رمضانی تهیه کرده، می خوانیم: دوباره دیدمش! این بار در گوشهای از دیوار نزدیک به ورودی پمپ بنزین روی زمین نشسته بود؛ زانوهایش را بغل کرده و به اطراف نگاه میکرد، نزدیک غروب بود و هوا رو به سرد شدن میرفت، از کیسهای که کنارش بود؛ کتی را بیرون کشید و تنش کرد. کت تقریبا نو، اما بزرگتر از قد و قوارهاش بود؛ با آستینهای بلندی که دستهای کوچکش را میپوشاند.
با اینکه وسایل زیادی با خود به همراه داشتم؛ اما در فاصلهای تقریبا دور برای چند دقیقه تماشایش میکردم، دوست داشتم دوربینم را روشن کرده و از او عکس میگرفتم و با عکس سال پیش مقایسهاش میکردم. در نظرم هیچ تغییری نکرده بود. مثل دفعه قبلی که دیده بودمش با دستهای سیاه شده و کوچکی چشمانش را میمالید و بعد اشکهایش را پاک میکرد ...
نزدیک که شدم، خواستم به اسم کوچک صدایش بزنم و بگویم اینجا چه کار میکنی؟ اما سکوت کردم، کنارش نشستم و کیکی را که در کیفم مانده بود؛ برایش باز کردم و تعارف کردم که بردارد، بدون آنکه چیزی بگویم شروع کرد به صحبت کردن و تعریف کرد از ماجرایی که برایش پیش آمده، ماجرایی که از اول تا آخرش را بار قبل شنیده بودم و هر چه صحبتهایش جلوتر میرفت؛ شنواییام کمتر میشد و توجهام به اطراف بیشتر!
ماجرایش بدون تغییر نسبت به گذشته بود، با همان سناریو که از صبح کار کرده و تمام آدامسها و کیسه فریزرهایش را فروخته و سپس پولهایش را موقع پیاده شدن از تاکسی و یا قبل آن گم کرده است. وانمود می کرد که نمیداند چه اتفاقی افتاده و شاید شخصی آنها را دزدیده باشد! هنگامی که به او گفتم تا خانهشان همراهیاش میکنم و نگران پول تاکسی نباشد؛ جواب داد که بدون پولهایم به خانه برنخواهم گشت! مادرم دعوایم میکند! اصلا مرا به خانه راه نمیدهد!
همیشه با افرادی که همهی متکدیها یا کودکان را به یک چشم دیده و آنها را دروغگو میپنداشتند؛ سر جنگ داشتم و بر این باور بودم که باید کمی به حرفهای کسی که طلب کمک میکند؛ اعتماد داشت، او ممکن است کمی برای تحریک احساسات عابران و مردم اغراق کند؛ ولی قطعا عزت نفسش را دوست داشته و از سر عادت دست به چنین کاری نمیزند و در پس این طلب و دست دراز کردن جلوی دیگران قطعا نیازی وجود دارد.
مثل همهی ما که روزهایی که کم میآوریم، با هزاران فکر در سر و اضطراب در سینه موضوع را با اطرافیان مطرح کرده و از آنها طلب قرض میکنیم! هنگامی که پسرک ِخیابان تبریز را برای دومین بار دیدم و او بدون اینکه مرا بشناسد باز هم همان دروغها را برایم بازگو کرد، از اینگونه کمک کردن دلسرد شدم.
جالب آنجاست که علی 12 ساله تورم و گرانی را به خوبی درک میکرد و قیمتهای گنجانده شده در داستانش را بالا برده بود. خیابان محل کارش را برای پایین آمدن خطر شناسایی شدن توسط افراد تغییر داده بود و یاد گرفته بود که از موضع خودش پایین نیاید و تا به هدفش نرسیده قانع نشود، او گدا یا متکدی نیست! او کودک کار است، کودکی که به جرم سن و سال کم، به جرم بهتر گریه کردن، به جرم تاثیرگذار بودن روی عواطف مردم مورد سوءاستفاده قرار میگیرد؛ کودکی که به جای مدرسه رفتن محکوم به دروغ گفتن و گریه کردن است. محکوم به گوش دادن به کلکهای برادر بزرگترش برای پول درآوردن!
متاسفانه علیرغم مخالفت با تکدیگری بسیاری از نقاط دنیا، این فرآیند برخی کشورها از جمله در ایران شایع بوده و ما نیز به خودی خود سهمی در افزایش آن داشتهایم. این مساله از جنبههای مختلف بررسی میشود و گاهی اوقات هم در کنار همهی آگاهیها شخص احساس میکند که اکنون باید کمک کرد. حتی به شکل معمول و نادرست، حتی با علم به اینکه اینگونه کمکها باعث رواج استفاده از کودکان کم سن و سال برای کار میشود!
نرگس راجی، مدیر عامل یکی از سازمان مردم نهاد که برای کودکان کار اختصاص یافته است؛ در این خصوص معتقد است: «پدیده کودکان خیابانی به عنوان یکی از مشکلات آسیبزای اجتماعی از گذشته در کشورهای توسعه نیافته وجود داشته و در سالهای اخیر به دلایلی از جمله افزایش شکاف طبقاتی، جنگ، مهاجرت و حاشیهنشینی افزایش یافته است و در صورت مواجهه با کودکان کار از آنها خرید نکنید؛ چون این موضوع باعث میشود که خانوادهها بیش از پدر به درآمد کودکانشان تکیه کنند و همین موضوع به عمیقتر شدن آسیبهای خانواده کمک خواهد کرد.
این کارشناس گفت: بهتر است مردم به سازمانها و موسساتی که حامی کودکان کار هستند و این کودکان و خانودههایشان را تحت پوشش قرار دادند؛ کمک کنند.
'محدودیت ها، فقط بهانهاند برای موفق نشدن!'، 'از شوک گرانی تا رکود در بازار مسکن'،' احتکار؛ دلیل اصلی افزایش قیمت خودرو' به همراه 'قیمت کاذب زمین در قزوین به سرنوشت دلار دچار میشود' از دیگر عناوین این شماره روزنامه ولایت هستند.
روزنامه ولایت به مدیرمسئولی عبدالعظیم موسوی و سردبیری محمد حسن سلیمانی منتشر می شود.
3013
با اینکه وسایل زیادی با خود به همراه داشتم؛ اما در فاصلهای تقریبا دور برای چند دقیقه تماشایش میکردم، دوست داشتم دوربینم را روشن کرده و از او عکس میگرفتم و با عکس سال پیش مقایسهاش میکردم. در نظرم هیچ تغییری نکرده بود. مثل دفعه قبلی که دیده بودمش با دستهای سیاه شده و کوچکی چشمانش را میمالید و بعد اشکهایش را پاک میکرد ...
نزدیک که شدم، خواستم به اسم کوچک صدایش بزنم و بگویم اینجا چه کار میکنی؟ اما سکوت کردم، کنارش نشستم و کیکی را که در کیفم مانده بود؛ برایش باز کردم و تعارف کردم که بردارد، بدون آنکه چیزی بگویم شروع کرد به صحبت کردن و تعریف کرد از ماجرایی که برایش پیش آمده، ماجرایی که از اول تا آخرش را بار قبل شنیده بودم و هر چه صحبتهایش جلوتر میرفت؛ شنواییام کمتر میشد و توجهام به اطراف بیشتر!
ماجرایش بدون تغییر نسبت به گذشته بود، با همان سناریو که از صبح کار کرده و تمام آدامسها و کیسه فریزرهایش را فروخته و سپس پولهایش را موقع پیاده شدن از تاکسی و یا قبل آن گم کرده است. وانمود می کرد که نمیداند چه اتفاقی افتاده و شاید شخصی آنها را دزدیده باشد! هنگامی که به او گفتم تا خانهشان همراهیاش میکنم و نگران پول تاکسی نباشد؛ جواب داد که بدون پولهایم به خانه برنخواهم گشت! مادرم دعوایم میکند! اصلا مرا به خانه راه نمیدهد!
همیشه با افرادی که همهی متکدیها یا کودکان را به یک چشم دیده و آنها را دروغگو میپنداشتند؛ سر جنگ داشتم و بر این باور بودم که باید کمی به حرفهای کسی که طلب کمک میکند؛ اعتماد داشت، او ممکن است کمی برای تحریک احساسات عابران و مردم اغراق کند؛ ولی قطعا عزت نفسش را دوست داشته و از سر عادت دست به چنین کاری نمیزند و در پس این طلب و دست دراز کردن جلوی دیگران قطعا نیازی وجود دارد.
مثل همهی ما که روزهایی که کم میآوریم، با هزاران فکر در سر و اضطراب در سینه موضوع را با اطرافیان مطرح کرده و از آنها طلب قرض میکنیم! هنگامی که پسرک ِخیابان تبریز را برای دومین بار دیدم و او بدون اینکه مرا بشناسد باز هم همان دروغها را برایم بازگو کرد، از اینگونه کمک کردن دلسرد شدم.
جالب آنجاست که علی 12 ساله تورم و گرانی را به خوبی درک میکرد و قیمتهای گنجانده شده در داستانش را بالا برده بود. خیابان محل کارش را برای پایین آمدن خطر شناسایی شدن توسط افراد تغییر داده بود و یاد گرفته بود که از موضع خودش پایین نیاید و تا به هدفش نرسیده قانع نشود، او گدا یا متکدی نیست! او کودک کار است، کودکی که به جرم سن و سال کم، به جرم بهتر گریه کردن، به جرم تاثیرگذار بودن روی عواطف مردم مورد سوءاستفاده قرار میگیرد؛ کودکی که به جای مدرسه رفتن محکوم به دروغ گفتن و گریه کردن است. محکوم به گوش دادن به کلکهای برادر بزرگترش برای پول درآوردن!
متاسفانه علیرغم مخالفت با تکدیگری بسیاری از نقاط دنیا، این فرآیند برخی کشورها از جمله در ایران شایع بوده و ما نیز به خودی خود سهمی در افزایش آن داشتهایم. این مساله از جنبههای مختلف بررسی میشود و گاهی اوقات هم در کنار همهی آگاهیها شخص احساس میکند که اکنون باید کمک کرد. حتی به شکل معمول و نادرست، حتی با علم به اینکه اینگونه کمکها باعث رواج استفاده از کودکان کم سن و سال برای کار میشود!
نرگس راجی، مدیر عامل یکی از سازمان مردم نهاد که برای کودکان کار اختصاص یافته است؛ در این خصوص معتقد است: «پدیده کودکان خیابانی به عنوان یکی از مشکلات آسیبزای اجتماعی از گذشته در کشورهای توسعه نیافته وجود داشته و در سالهای اخیر به دلایلی از جمله افزایش شکاف طبقاتی، جنگ، مهاجرت و حاشیهنشینی افزایش یافته است و در صورت مواجهه با کودکان کار از آنها خرید نکنید؛ چون این موضوع باعث میشود که خانوادهها بیش از پدر به درآمد کودکانشان تکیه کنند و همین موضوع به عمیقتر شدن آسیبهای خانواده کمک خواهد کرد.
این کارشناس گفت: بهتر است مردم به سازمانها و موسساتی که حامی کودکان کار هستند و این کودکان و خانودههایشان را تحت پوشش قرار دادند؛ کمک کنند.
'محدودیت ها، فقط بهانهاند برای موفق نشدن!'، 'از شوک گرانی تا رکود در بازار مسکن'،' احتکار؛ دلیل اصلی افزایش قیمت خودرو' به همراه 'قیمت کاذب زمین در قزوین به سرنوشت دلار دچار میشود' از دیگر عناوین این شماره روزنامه ولایت هستند.
روزنامه ولایت به مدیرمسئولی عبدالعظیم موسوی و سردبیری محمد حسن سلیمانی منتشر می شود.
3013
کپی شد