فرید مدرسی

«حکومت مسلمین در عهد غیبت حضرت صاحب‌الزمان عجل‌الله فرجه با جمهور مسلمین است...» این جمله گویای اندیشه سیاسی یک روشنفکر مدافع آرای غربی نیست، بر پایه مکاتب لیبرالیسم و سکولاریسم قوام نیافته، ‌در دهه‌های اخیر ابراز نشده است؛ بلکه یک فقیه بزرگ تشیع بر آن تاکید داشته، بر مبنای مبانی فقه جعفری بیان کرده و در حدود صد سال پیش فتوا داده است. این مدافع «جمهوری»‌پیش از اینکه «جمهوریت» در مقابل «سلطنت» در ایران مطرح شود، از «مشروطه‌خواهی» پلی برای «جمهوری‌خواهی» ساخته و رنگ و بوی «عدالت» و «آزادی» را در این نظام متصور شده و ضرورت «مذهب» دانسته است. او فقیهی «جمهوری‌خواه» است که نامش در جای‌جای حوزه‌های علمیه دیده و کتابش «کفایه‌الاصول» بیش از یک قرن است که از سوی روحانیون و علمای شیعه تحصیل و تدریس می‌شود، اما اندیشه سیاسی او آنچنان در میان آنان جایی ندارد. او «ملامحمد کاظم آخوند خراسانی» است.

***
«محمدکاظم» دانش‌آموخته امور معقول و منقول است که در محضر «شیخ اعظم» (شیخ مرتضی انصاری) فقیه اصولی رشد یافت و پس از او، میرزای بزرگ (میرزا محمدحسن شیرازی) را درک کرد. اما درک او از میرزا، همچون دانش‌آموزی یک استاد از یک استاد دیگر بود و روزها مباحثه آن دو به درازا می‌کشید. اینگونه بود که میرزا به او پیشنهاد داد به «نجف» برود و «سامرا» را ترک کند، تا حوزه نجف راکد نشود. از این رو، میرزا در تثبیت موقعیت او در نجف تمام توان خود را به کار گرفت. آخوند عالمی بود که ملاهادی سبزواری درباره او گفته بود: «نبوغی خارق‌العاده و آینده‌ای بس درخشان دارد. او به پایگاهی از علم خواهد رسید که هزار نفر از انوار دانش او بهره خواهند یافت و به جایگاهی تکیه زند که به فرمان او پادشاهی از سلطنت خلع خواهد شد.» اینگونه شد و در پای درس او بیش از هزار نفر حضور می‌یافتند. سه مدرسه در روز برپا کرده بود؛ صبح‌ها در مدرسه هندی فقه می‌گفت، شب‌ها در مسجد طوسی اصول تدریس می‌کرد و عصرها شاگردان برگزیده‌اش را در منزل گرد هم می‌آورد و فقه استدلالی آموزش داده و بحث می‌شد. او پس از میرزا، بزرگترین مرجع تقلید و زعیم دنیای تشیع شد و شاگردانش هم پس از او، همچون او شدند؛ سیدابوالحسن اصفهانی، شیخ‌ضیاءالدین عراقی، شیخ محمدحسین اصفهانی، شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی،‌حاج آقا محمدحسین بروجردی، حاج آقا حسین قمی،‌سیدمحمد حجت کوه‌کمره‌ای،‌سیدمحمد تقی خوانساری، سیدصدرالدین صدر،‌ سیدعبدالهادی شیرازی، سیدمحسن حکیم،‌ سیدمحمود شاهرودی و سیداحمد خوانساری. این فقیه با ریش سپید و اندام لاغر و ظریف آنچنان هیبتی داشت که شاهان قاجار برای امور خصوصی بدون فتوایش آب نمی‌خوردند؛ مظفرالدین‌شاه قاجار از این فقیه مشروطه‌خواه استفتاء می‌کند و می‌گوید: «من مقلد شما هستم و شما دولت را مالک نمی‌دانید. شما این املاک را به من اجاره دهید تا تصرفات من در این قصرها مشروع باشد و تعیین کنید که مال‌الاجاره را در چه مورد صرف کنم.» حتی در زمان تبعید محمدعلی‌شاه و خلع او از سلطنت توسط آخوند، شاه مخلوع از روسیه تلگرافی برای آخوند خراسانی می‌فرستد و می‌گوید: «ماه رمضان نزدیک است و غذاهای اینجا نجس. حکم شما چیست؟» آخوند فتوا می‌دهد: «غذا بخورید و روزه بگیرید.» مرحوم آخوند حتی در عرصه سیاست و دفاع از مشروطه هم از واژگان فقهی و شرعی سود می‌جست و حکم‌اش را به مقلدین‌اش اعلام می‌کرد: «اهتمام در تشیید مشروطیت چون موجب حفظ دین است در حکم جهاد در رکاب امام زمان ارواحنافداه، و سر مویی همراهی با مخالفین و اطاعت حکمشان در تعرض به مجلس‌خواهان به منزله اطاعت یزیدبن معاویه و با مسلمانی منافی است.» او بر اساس شرع به همراه «عقل» سخن می‌گفت و فتوا می‌داد و احکامی را بر صفحات تاریخ اندیشه سیاسی تشیع ثبت کرد که نادر بود. او نه تنها ولایت مطلقه را برای «فقها» نمی‌پذیرد، بلکه ولایت معصومین(ع) را هم «مقیده» می‌داند: «در ولایت امام(ع) در امور مهم کلیه متعلق به سیاست که وظیفه رئیس است، تردیدی نیست اما در امور جزئیه متعلق به اشخاص - از قبیل فروش خانه و غیر آن از تصرف در اموال مردم - اشکال است...» اندیشه سیاسی آخوند، نه تنها مورد نفی علمای مخالف مشروطه بود، حتی در میان مدافعان او همچون میرزای نائینی هم روی خوش نشان داده نمی‌شود و بر نفی آن برآمدند و حکم او را در ولایت مقیده ائمه نپذیرفتند. اگرچه آخوند از «جمهوریت» پیش از پیشنهاد آن در زمان تغییر سلسله قاجاریه به پهلوی سخن گفته بود و شاگردانش آن رای را دیده بودند، اما در ابتدای مقدمه‌چینی برای سلطنت رضاخان، جانب «سلطنت» را گرفتند و «جمهوریت»‌را به دلیل قدرت یافتن «توده‌ای‌ها» نفی کردند. پسرانش هم همچون او نبودند و نه تنها به مبارزه با استبداد نپرداختند، بلکه «میرزا محمد آقازاده» تاج بر سر رضاخان گذاشت و «میرزا احمد» در آن سال‌ها که علما پس از وقایع ایالتی و ولایتی به شاه روی خوش نشان نمی‌دادند، «محمدرضا» را به حضور می‌پذیرفت و همراه مبارزات نشد.
***
اگرچه او و شیخ اعظم، دو فقیهی هستند که هنوز که هنوز است، کتاب‌هایشان از قدرت و قوام در حوزه‌ها برخوردار است؛ «رسائل و مکاسب شیخ انصاری» و «کفایه‌الاصول آخوند خراسانی»، اما اندیشه سیاسی - اجتماعی او که بر مبنای اصول فقهی و فقه جعفری است، مهجور است. «جمهوریت» نه تنها آنچنان در آرای فقها دیده نمی‌شود، بلکه مورد ارزیابی هم قرار نگرفته است. آخوند بنا بر قول خودش صد سال زود متولد شده بود، اما می‌توان گفت که در دایره حوزه‌های علمیه بیش از این است. چرا که کمتر فقیهی امروز می‌پذیرد که در حیطه سیاست فرقی میان فقیه و غیرفقیه وجود ندارد و اداره امور بر عهده «ثقه مسلمین» است: «موضوعات عرفیه و امور حسبیه در زمان غیبت به عقلای مسلمین و ثقات مومنین مفوض است» و «ضرورت مذهب» بر «جمهور مسلمین» تاکید دارد. آخوند قدرت «مطلقه» را بر هیچ شخصی در زمان غیبت کبری نمی‌پذیرد و می‌گوید: «مطلق‌الاختیار بودن غیرمعصوم را هرکس از احکام دین شمارد، لااقل مبدع خواهد بود.» چرا که معتقد بود: «... عدالت و مساوات در کلیه امور حسبیه به شرع اقرب از استبداد است...»
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.