کسایی مروزی در قرن چهارم و همزمان با سامانیان و نیز آغاز غزنویان میزیسته است. نخستین مرثیه فارسی کربلا که موجود است، بخشی از بهاریهای است که او سروده. بهاریه با «باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا» آغاز میشود، اما پس از چند بیت مسیری دیگر در پیش میگیرد و شاعر میگوید که نمیتواند از بهار لذت ببرد چون بهار «بر ما چنان شد از غم، چون گور تنگ و تنها».
مقصود آن مصرع است که در میان غمگساری شاعر میگوید: «بیچاره شهربانو، مصقول کرده زانو». میدانیم که اگر شهربانو به عنوان شخصیتی تاریخی پذیرفته شود، بسیار پیش از واقعه عاشورا درگذشته و نبوده که در عزای «اشرف اولاد آدم» سر به زانو بگذارد و چنان بگرید که زانو براق شود.
کسایی در ری و قم و کاشان که جایگاه و پایگاه شیعیان بوده یا در شمال البرز که علویان در آن میزیستند زندگی نمیکرده، او در خراسان میزیسته و مردم آنها اغلب مسلمانان اهل سنت بودهاند که هر چند دوستدار اهل بیت بودهاند اما کاری به شهربانو نداشتهاند. اگر این تصویر از معاشران مستقیم یا باواسطه به کسایی رسیده باشد شاید از پارسیان و زرتشتیانی آمده باشد که آن زمان در خراسان زندگی میکردهاند، اما مگر حسین سیدالشهدا(ع)برای زرتشتیان موضوع قابل تأمل بوده است؟ خبر گرفتن از آن روزگار را به مورخان و پژوهشگران وا میگذاریم و به تهران خودمان برمیگردیم. ارباب کیخسرو که ۱۰ دوره نماینده جامعه زرتشتیان در مجلس شورای ملی بود و به همین دلیل از کرمان به تهران مهاجرت کرده بود، کتابخانه نفیس مجلس شورا را که از گنجینههای پرافتخار نه تنها ایران بلکه منطقه است، بنیان نهاد و ریاست آن را به شخصیت بافرهنگی مثل میرزا یوسف اعتصامالملک (پدر پروین اعتصامی) سپرد. آرامگاه فردوسی بی کمک او ساخته نمیشد. مردی درستکار و نیکوکار بود که در جنبش مشروطه و نیز دولت در تبعید حضور داشت. او همان است که به شهادت امام خمینی، مدرس ـ یکی از پنج فقیه ناظر مجلس شورای ملی و نمایندة بعدی تهران ـ دربارهاش گفته بود: «در مجلس ما یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو». شاید هموطنان دارالعبادة یزد هم مثل شهید مدرس فکر کردهاند که یکی از همشهریان زرتشتی خود را برای دومین بار با بیشترین رای به عضویت در شورای اسلامی شهر برگزیدند. همین ارباب کیخسرو به گفتة مرحوم استاد لرزاده که معماری یگانه، متدین و مورد وثوق علمای اسلام بود، هر ساله جشن مفصلی به مناسبت سوم شعبان و ولادت امام حسین در منزل خودش برگزار میکرده است.
ارباب جمشید هم زرتشتی ثروتمندی بود که هنوز کوچهای به نامش در خیابان منوچهری هست. او هم یک دوره نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی بود و از بانیان بانک ملی به شمار میرود. دستش به خیر گشاده بود و در زمانهای کمآبی، آب قناتهای خودش را رایگان به مردم میداد. در مشروطیت هم از فعالان جنبش مشروطه بود. ارباب جمشید هم انگار که نذری داشته باشد زیرا هر سال چندین اسب و برخی وسایل دیگر در اختیار مردم تهران میگذاشت تا تعزیه بر پا کنند.
ارباب هرمز آرش دیگر فقط از شنیدهها نیست. در یکی از تهرانگردیها بازدیدی از خانه ـ باغ او داشتم و با پیگیری بسیار آن میراث ارزشمند از تخریب در امان ماند و ثبت و بازسازی و اینک به موزه گرافیک تبدیل شده است. هر چند پیشنهاد نخست من تبدیل این خانه به موزه ادیان بود… ارباب هرمز همان است که تهرانپارس را ساخته است. او هم سر و سرّی با امام حسین داشته و زمینی به مساحت ۱۲۰۰ مترمربع را برای ساخت مسجد در فلکة دوم تهرانپارس اختصاص داده است؛ مسجدی با نام اباعبدالله الحسین(ع).
کتاب شازده حمام دکتر پاپلی یزدی را بخوانید تا با آش حضرت ابوالفضل آشنا شوید که مردم مسلمان و زرتشتی یزد با مشارکت هم میپختند و توزیع میکردند.
در یکی از تهرانگردیهایم به آرامستان زرتشتیان سری زدم. آنجا میان سروهای نقرهای و درختان انار و بوی خوش کندری که دود میکنند، مزار شهیدان زرتشتی جنگ را خواهید یافت. اینها رفتند و از این کشور دفاع کردند و از جان خودشان گذشتند.
آیا فراست و تیزهوشی سرهنگ فریدون ایزدستا در طراحی بزرگترین عملیات هوایی(اچ۳) و در هم کوبیدن مهمترین پایگاه هوایی عراق را میتوان فراموش کرد؟ او همان کسی است که در کنار تیمسار بهرام هوشیار این عملیات رشادتآمیز را همراهی و فرماندهی کرد.
ما در این شهر و کشور شریعتگریز و دیانتستیز نبودهایم. در اولین انجمن بلدیه تهران عضو زرتشتی هم داشتهایم: بهرام پارسی از محلة دولت (یکی از شش محلة بزرگ آن روز تهران). در قانون اساسی جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر و روستا برای آنها جایگاهی پیشبینی شده است تا مانند همیشه حق شهروندی را به زیباترین وجه مراعات کرده باشیم. ما در یزد و کرمان و تهران و شیراز و اصفهان و اهواز با زرتشتیان به آرامی زندگی کردهایم. آنها نیز همیشه حق متقابل را به زیباترین شکل به جای آوردهاند.
در نهایت، من اگر روزی اهورا نیکنام فرزند تازه به دنیا آمده سپنتا نیکنام را ببینم، برایش از حرفهای این روزها نخواهم گفت. از حرفهای آن روزها خواهم گفت. به او میگویم: ما خوب میدانیم که ایران قدر مشترک همة ماست و عکس مزار شهید گشتاسبی ۲۱ ساله را در آرامستان زرتشتیان تهران نشانش میدهم که بر سنگ مزارش نوشتهاند:
… جوانی پر از شور و خوشخوی بود
روانش ز دانش سخنگوی بود
کمر تنگ بست و شد سوی جنگ
به شایستگی از در نام و ننگ
چنان چون بود راه آئین و دین
که کوشند در مهر ایران زمین
… پدر چشم بر راه و مادر همان
که چون گشت بر آن ستوده جوان
بشد میهن آزاد و نامد خبر
از آن پور فرخندة نامور
تو گویی به ایران به پیوست اوی
که دیگر سر او ندیدند روی…