در این یادداشت آمده است: مثل سیب بود در پایان پاییز، رسیده و خوش رنگ و آماده چیدن. تندبادی کافی بود تا از شاخه بیفتد.
مثل ابر فشردهای که تمامی آسمان ایران را پوشانده بود بارید و بارید و سیل راه انداخت مثل تولد یک نوزاد که در کوتاه ساعت به دامن مادر مینشست.
مثل رعد که تمامی آسمان زمینیان را روشن کرد.
مثل پایان یک انتظار دو هزار ساله که از اعماق سر برون کرد.
آری مثل سرازیر شدن میل یک ملت برای بریدن بندهای استعمار…
مثل خیلی وقایع باورنکردنی که تاریخ آبستن آن است.
مثل دیروز، مثل امروز و مثل فردا.
انقلاب را میگویم. همانکه در آستانه چهل سالگی تمامی معیارهای جامعهشناسانه را در خود هضم کرده است و به تمامی دشمنیها، توطئهها، فشارها، جنگها و تحریمها، نه گفته است.
انقلاب، قدرت به هم پیوسته و متراکم حرکت مردمی بود که به نظام شاهنشانی نه گفتند و بر تمامی ابزارها، حصارها، زندانها و نظامات آن شوریدند و آنان را از میان برداشتند.
انقلاب یک تغییر بود. تغییری که در شکست و تخریب یک ساختار چند هزار ساله رخ داد بدون چون و چرا!
در بهمن، بهمنی سرازیر شد مهیب، تند و سریع و بیتوقف از بدنه کوه بلند مغرورانه ملت فرود آمد و نشست روی تمامی ساختار نظام ستمشاهی در سطحی از یک میلیون و ششصد و هشتاد و چهار هزار کیلومتر مربع چنانکه هجمه آن مرزها را درنوردید و رعب و وحشت در دل دیکتاتورها و امیران منطقه انداخت. واقعاً انقلاب بود یک انقلاب مردمی با پشتوانه قوی ایدئولوژی اسلامی و ملی فجری بود که شکوفا شد و آسمان دلها را به آیندهای بهتر روشن کرد.
و اما بعد:
کسی آمد، کسی که مثل هیچکس نبود.
با صورتی روشن و عزمی جزم برای تغییر. کسی آمد که به قول فروغ کاری کرد، چراغ مسجدها را روشن کرد، اما نگذاشتند شربت سیاه سرفه را تقسیم کند، سینمای فردین را تعطیل کرد و چکمههای چکسلواکی را نه. کسی آمد، کسی که به خواب هم آمده بود در بیداری. بیداری ملتی که از پس سالها قیام و قعود توانسته بود تمامی نیروهای راست و چپ و میانه و حاشیهها را در صفی واحد برای براندازی یک نظام تا دندان مسلح به قدرتنمایی ترغیب کند.
کسی آمد که گفت من دولت تعیین میکنم و کرد. من چنین میکنم و کرد. کسی که اهل تعارف و سازش نبود. اهل سیاست هم نبود. هر چند سیاست را دیانت و دیانت را سیاست میدانست.
او گفت من به پشتوانه این ملت دولت تعیین میکنم و کرد. گفت چون ملت مرا میخواهند در پاسخ به خواست آنها دولت تعیین میکنم و کرد. هر چه گفت از قلب و دلش بود اما گفتههایی چند در وقایع تلخ دخالتهای داخلی و خارجی تحقق نیافت و مردم برای رهایی از بند استبداد داخلی و خارجی و استعمار نو و استثمار به شیوه غربیان نه تنها از انقلاب طلبکار نشدند بلکه در چهل سال و چند نسل برای حفظ این انقلاب جنگیدند. هر چند شاهد بسیاری از خیانتها، نامردی و نامردمیها بوده و هستند.
اینک ما وارثان انقلاب اسلامی در یک دو راهی و آزمون سخت قرار گرفتهایم. آزمونی که دشمن تمامی داشتهها و دانستههای ما را به گرو گرفته و جز تسلیم ما به قول خودش هدف دیگری ندارد و آزمونی که تاریخ عقوبت ما را با نتایج آن رقم میزند.
سؤال؟
ما در کدام آزمون شرکت میکنیم؟
در آزمون مقاومت یا در آزمون تسلیم؟
اگر تسلیم شویم چه پاسخی برای شهدا و بر خاک رفتگان قهرمان داریم و اگر مقاومت کنیم با کدام قدرت و ابزار و دستاورد چهل ساله میتوانیم از این میدان سرافراز بیرون آییم؟
ما علیرغم تنوع و تکثر باورها، سلیقهها، فرهنگها، موقعیتهای جغرافیایی و باورهای دینی و مذهبی همه در به ثمر رساندن انقلاب عظیم و مردمیمان یکصدا و متحد بودیم.
در آزمون مقاومت هم جز با وحدت و یکصدایی راهی برای پیروزی بر دشمنان نداریم.
یک ملت، یک صدا و یک خواسته برای بقای خود، کشور، انقلاب، فرهنگ و ارزشها در برابر دشمن پرقدرتی چون آمریکا.
و اما بعدتر:
دشمن ما که دشمن تمام خلقهای ستمدیده و آزاد است توانسته با حیلهها، ترفندها، خیانتها و خباثتها و جنگافزارهای پیشرفته نظامی و سیاستهای جهانی و منطقهای، فشارها و تحریمهای اقتصادی همه جانبه را بر ما تحمیل کند و هر روز و ساعت در طول این چهل سال بر این فشارها افزوده است اما نتوانسته عزت، شجاعت و اراده ما را تضعیف کند یا از میان بردارد.
آنچه امروز بیشتر ما را میترساند خیانت و فریبکاری بعضی از ریاکاران و گرگهای در لباس میش است که گاه شناسایی میشوند و گاه در سایه ماندهاند. مثل آفتها و کرمهایی که درخت سیب خوشرنگ انقلاب را گاز زده و تخریب میکند. این کرمها که هنوز کاملاً آفتزدایی نشدهاند به برگ و محصول درخت انقلاب حملهور شدهاند اما هنوز به ریشه و تنه آن نرسیدهاند.
یک سمپاشی مدبرانه در زمان مناسب لازم است تا کرمها و آفتها را از بین ببرد و اقتصاد بیمار کشور را بهبود بخشد. آسیب در روند رشد یک باغ بیانگر کوچکترین غفلت باغبان است که کرمها میتوانند آسیب وارد کنند و غفلت مهمتر آنکه باغبان بموقع آفتزدایی نکند.
ما همان ریشههاییم، ریشههای ستبر انقلاب که میمانیم اگر کرمها نتوانند به ما برسند.
آزمون دولت هم آزمون سختی است همانگونه که آزمون ملت سختتر است. ما پیروز میشویم زیرا ریشه در اعماق داریم حتی اگر سر و تنهمان با تبر خائنان زده شود دوباره میروییم.
تاریخ گواه این ادعاست.
اسکندر، چنگیز، هلاگو، انگلیس، روسیه و بسیاری متجاوزان و غارتگران و کشتارکنندگان دیگر را پشت سر گذاشتهایم. بارها سربریده شدهایم اما باز سر برون آوردیم مثل سر برون آوردن گل از درون برف. زیرا
زندگی زیباست.
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست.
گر بیافروزیش رقص شعلهاش در هر کران پیداست
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست.
والسلام
ـــ
شعر از سیاوش کسرایی. منظومه آرش
منبع: روزنامه عصرمردم
2027
مثل ابر فشردهای که تمامی آسمان ایران را پوشانده بود بارید و بارید و سیل راه انداخت مثل تولد یک نوزاد که در کوتاه ساعت به دامن مادر مینشست.
مثل رعد که تمامی آسمان زمینیان را روشن کرد.
مثل پایان یک انتظار دو هزار ساله که از اعماق سر برون کرد.
آری مثل سرازیر شدن میل یک ملت برای بریدن بندهای استعمار…
مثل خیلی وقایع باورنکردنی که تاریخ آبستن آن است.
مثل دیروز، مثل امروز و مثل فردا.
انقلاب را میگویم. همانکه در آستانه چهل سالگی تمامی معیارهای جامعهشناسانه را در خود هضم کرده است و به تمامی دشمنیها، توطئهها، فشارها، جنگها و تحریمها، نه گفته است.
انقلاب، قدرت به هم پیوسته و متراکم حرکت مردمی بود که به نظام شاهنشانی نه گفتند و بر تمامی ابزارها، حصارها، زندانها و نظامات آن شوریدند و آنان را از میان برداشتند.
انقلاب یک تغییر بود. تغییری که در شکست و تخریب یک ساختار چند هزار ساله رخ داد بدون چون و چرا!
در بهمن، بهمنی سرازیر شد مهیب، تند و سریع و بیتوقف از بدنه کوه بلند مغرورانه ملت فرود آمد و نشست روی تمامی ساختار نظام ستمشاهی در سطحی از یک میلیون و ششصد و هشتاد و چهار هزار کیلومتر مربع چنانکه هجمه آن مرزها را درنوردید و رعب و وحشت در دل دیکتاتورها و امیران منطقه انداخت. واقعاً انقلاب بود یک انقلاب مردمی با پشتوانه قوی ایدئولوژی اسلامی و ملی فجری بود که شکوفا شد و آسمان دلها را به آیندهای بهتر روشن کرد.
و اما بعد:
کسی آمد، کسی که مثل هیچکس نبود.
با صورتی روشن و عزمی جزم برای تغییر. کسی آمد که به قول فروغ کاری کرد، چراغ مسجدها را روشن کرد، اما نگذاشتند شربت سیاه سرفه را تقسیم کند، سینمای فردین را تعطیل کرد و چکمههای چکسلواکی را نه. کسی آمد، کسی که به خواب هم آمده بود در بیداری. بیداری ملتی که از پس سالها قیام و قعود توانسته بود تمامی نیروهای راست و چپ و میانه و حاشیهها را در صفی واحد برای براندازی یک نظام تا دندان مسلح به قدرتنمایی ترغیب کند.
کسی آمد که گفت من دولت تعیین میکنم و کرد. من چنین میکنم و کرد. کسی که اهل تعارف و سازش نبود. اهل سیاست هم نبود. هر چند سیاست را دیانت و دیانت را سیاست میدانست.
او گفت من به پشتوانه این ملت دولت تعیین میکنم و کرد. گفت چون ملت مرا میخواهند در پاسخ به خواست آنها دولت تعیین میکنم و کرد. هر چه گفت از قلب و دلش بود اما گفتههایی چند در وقایع تلخ دخالتهای داخلی و خارجی تحقق نیافت و مردم برای رهایی از بند استبداد داخلی و خارجی و استعمار نو و استثمار به شیوه غربیان نه تنها از انقلاب طلبکار نشدند بلکه در چهل سال و چند نسل برای حفظ این انقلاب جنگیدند. هر چند شاهد بسیاری از خیانتها، نامردی و نامردمیها بوده و هستند.
اینک ما وارثان انقلاب اسلامی در یک دو راهی و آزمون سخت قرار گرفتهایم. آزمونی که دشمن تمامی داشتهها و دانستههای ما را به گرو گرفته و جز تسلیم ما به قول خودش هدف دیگری ندارد و آزمونی که تاریخ عقوبت ما را با نتایج آن رقم میزند.
سؤال؟
ما در کدام آزمون شرکت میکنیم؟
در آزمون مقاومت یا در آزمون تسلیم؟
اگر تسلیم شویم چه پاسخی برای شهدا و بر خاک رفتگان قهرمان داریم و اگر مقاومت کنیم با کدام قدرت و ابزار و دستاورد چهل ساله میتوانیم از این میدان سرافراز بیرون آییم؟
ما علیرغم تنوع و تکثر باورها، سلیقهها، فرهنگها، موقعیتهای جغرافیایی و باورهای دینی و مذهبی همه در به ثمر رساندن انقلاب عظیم و مردمیمان یکصدا و متحد بودیم.
در آزمون مقاومت هم جز با وحدت و یکصدایی راهی برای پیروزی بر دشمنان نداریم.
یک ملت، یک صدا و یک خواسته برای بقای خود، کشور، انقلاب، فرهنگ و ارزشها در برابر دشمن پرقدرتی چون آمریکا.
و اما بعدتر:
دشمن ما که دشمن تمام خلقهای ستمدیده و آزاد است توانسته با حیلهها، ترفندها، خیانتها و خباثتها و جنگافزارهای پیشرفته نظامی و سیاستهای جهانی و منطقهای، فشارها و تحریمهای اقتصادی همه جانبه را بر ما تحمیل کند و هر روز و ساعت در طول این چهل سال بر این فشارها افزوده است اما نتوانسته عزت، شجاعت و اراده ما را تضعیف کند یا از میان بردارد.
آنچه امروز بیشتر ما را میترساند خیانت و فریبکاری بعضی از ریاکاران و گرگهای در لباس میش است که گاه شناسایی میشوند و گاه در سایه ماندهاند. مثل آفتها و کرمهایی که درخت سیب خوشرنگ انقلاب را گاز زده و تخریب میکند. این کرمها که هنوز کاملاً آفتزدایی نشدهاند به برگ و محصول درخت انقلاب حملهور شدهاند اما هنوز به ریشه و تنه آن نرسیدهاند.
یک سمپاشی مدبرانه در زمان مناسب لازم است تا کرمها و آفتها را از بین ببرد و اقتصاد بیمار کشور را بهبود بخشد. آسیب در روند رشد یک باغ بیانگر کوچکترین غفلت باغبان است که کرمها میتوانند آسیب وارد کنند و غفلت مهمتر آنکه باغبان بموقع آفتزدایی نکند.
ما همان ریشههاییم، ریشههای ستبر انقلاب که میمانیم اگر کرمها نتوانند به ما برسند.
آزمون دولت هم آزمون سختی است همانگونه که آزمون ملت سختتر است. ما پیروز میشویم زیرا ریشه در اعماق داریم حتی اگر سر و تنهمان با تبر خائنان زده شود دوباره میروییم.
تاریخ گواه این ادعاست.
اسکندر، چنگیز، هلاگو، انگلیس، روسیه و بسیاری متجاوزان و غارتگران و کشتارکنندگان دیگر را پشت سر گذاشتهایم. بارها سربریده شدهایم اما باز سر برون آوردیم مثل سر برون آوردن گل از درون برف. زیرا
زندگی زیباست.
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست.
گر بیافروزیش رقص شعلهاش در هر کران پیداست
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست.
والسلام
ـــ
شعر از سیاوش کسرایی. منظومه آرش
منبع: روزنامه عصرمردم
2027
کپی شد