اکنون که در سالهای انتهایی این قرن پر فراز و نشیب قرار داریم، نیاز به این نوع مرورها داریم تا قدرآنچه در طول این صد سال به دست آوردیم، بدانیم و برای جبران و به دست آوردن آنچه هنوز روح ملت از فقدان آن در رنج است، تلاش کنیم. برای دستیابی به چنین آرزویی، راهی نیست جز بازگشت به روح ملت؛ به راه امام خمینی(ره).
پایگاه خبری جماران، در پایان خرداد، مرور رویدادهای این ماه، اتفاقات تلخ و شیرین متفاوتی را در برابر ذهنها به رژه در میآورد اما در این میان درگذشت امام خمینی(ره) حادثهای نیست که اکنون پس از این همه سال از خاطرهها برود. شاید ما آخرین نسل جوانهایی باشیم که امام(ره) را از نزدیک دیدیم و لحظات درگذشت او و حوادث آن زمان همچنان در خاطرمان مرور میشود.
اما پس از گذشت این سال ها، یک پرسش همچنان در ذهنها وجود دارد و آن اینکه به راستی امام خمینی(ره) چگونه شخصیتی بود؟ و چه ویژگیهایی داشت که توانست انقلاب اسلامی را در ایران به پیروزی برساند؟ اگر خود را در انتهای قرنی که در آن قرار داشتیم، بنگریم و حوادث و اتفاقات و رویدادهای 100 سال اخیر را از نظر بگذرانیم، شاید اندکی از ابعاد شخصیت و کاری که امام(ره) به عنوان یکی از شخصیت های این قرن انجام داد، بهتر مشخص شود.
در سال انتهایی قرن گذشته (1299) و در حالیکه ملت ایران خسته و رنجور از انقلابی به نام مشروطیت که همه را از سرانجام آن ناامید کرده بود، فردی نظامی با حمایت یک کشور خارجی به نام انگلیس دست به کودتا میزند و تهران را تسخیر میکند و بعد از 5 سال با ترفندهای مختلف به سلطنت میرسد و شکلگیری حکومت پهلوی را در سال 1304 اعلام میکند؛ حکومتی که با دو سه ویژگی مهم شناخته میشود: مخالفت با دین و مذهب با انواع روش ها، دیکتاتوری خشن و سرکوبگر و نوسازی و مدرنیزاسیون کشور. اگر با نوسازی کشور موافق باشیم و آن را کاری مفید برای کشور بدانیم، قطعاً با دو مورد دیگر نمیتوان موافق بود. در نهایت هم در سال 1320، وابستگی به استعمار را به عینه برای ملت به نمایش گذاشت، هنگامیکه به خیال اینکه این قدرت واقعاً در اختیار اوست، گرایشی به قدرت دیگر جهانی آن روزها یعنی آلمان نازی از خود نشان داد و عروسک گردان فهمید دیگر این عروسک به دردش نمیخورد و همچون تفالهای آن را به دور انداخت.
پس از آن بود که پهلوی دوم به عنوان عروسک جدید و جوان به خدمت همان قدرتها درآمد و در این میانه داغ ملت برای استقلال از بیگانه در قالب پیگیری ملی شدن صنعت نفت تازه شد و پس از سالها تلاش توانست شر استعمارگری همچون انگلستان را با ملی کردن صنعت نفت از سر ملت کم کند. اما همین کام شیرین دیری نپایید که با کودتای 28 مرداد 1332 به تلخی انجامید و در کنار آن دیکتاتوری خشن بار دگر سربرآورد. این بار نیز حکومت پهلوی دوم با شتاب و شدت بیشتری دیکتاتوری، فساد، تبعیض، وابستگی به بیگانه و مخالفت با دین و ارزشهای دینی را به منصه ظهور رسانید.
انقلاب اسلامی بهمن 1357، پاسخی بود به همه این سالهای رنج و ناکامی، همه بیعدالتیها، همه فسادها، همه سرکوبها، همه ضدیتها با ارزشها و همه وابستگیها به بیگانه و گویی ملت در این انقلاب زنده شد و چه کسی جز خمینی توانست روح این ملت مرده و دربند را بیدار کند؟ به راستی چگونه توانست رهبری چنین ملتی برای گذر از همه این پلیدیها را به عهده گیرد؟
شاید آنچه باعث شد در میانه این قرن، ملت پس از سالها ناکامی در مشروطه و ملی شدن صنعت نفت و... شخصی همچون امام خمینی(ره) را به عنوان رهبر برگزیند، آن بود که او را روح و نماد همه خواستههای خود در طول همه این تلخکامیها می دید. گویی او ظهور کرده بود تا مردم آزادی، استقلال، عدالت، جمهوری و اسلام را همگی در وجود او متبلور یابند. او در سالهای زعامت خود بر این ملت هم نشان داد که به همه این آرمان ها پایبند است و حاضر نیست یکی را فدای دیگری کند. لذا شخصیت او بیشک درخشانترین و مهمترین چهره این قرن است.
در حال حاضر پس از نزدیک به چهل سال از آن انقلاب و سی سال از درگذشت وی، بیش از همه دغدغه از بین رفتن روح این ملت وجود دارد. روحی که سرخورده از عدالتی است که به چشم نمیبیند، نگران از آزادیهایی است که هرچند وقت یکبار نقض میشود، افسرده از فسادی است که در حکومت رخنه کرده و معترض بر بیگانهای است که همه جور فشار میآورد تا او را دوباره دربند کند.
اکنون که در سالهای انتهایی این قرن پر فراز و نشیب قرار داریم، نیاز به این نوع مرورها داریم تا قدرآنچه در طول این صد سال به دست آوردیم، بدانیم و برای جبران و به دست آوردن آنچه هنوز روح ملت از فقدان آن در رنج است، تلاش کنیم. برای دستیابی به چنین آرزویی، راهی نیست جز بازگشت به روح ملت؛ به راه امام خمینی(ره).