علیرضا بهشتی در این نشست با تأکید بر اهمیتی که شهید بهشتی بر کار دسته جمعی و حزب قائل بود با بر شمردن یازده ویژگی احزاب نوع اول و نوع دوم، دیدگاه آیت الله بهشتی را بر دیدگاه نوع دوم نزدیک دانست. حجت الاسلام والمسلمین ورعی نیز با تشریح جایگاه مقام رهبری در اندیشه شهید بهشتی ملاک ولایت فقیه را آرای مردم عنوان کرد.
نشست«بهشتی و امروز ما» عصر امروز با سخنرانی سید علیرضا بهشتی و حجت الاسلام والمسلمین جواد ورعی و به همت انجمن اندیشه و قلم در محل خانه موزه شهید بهشتی برگزار شد.
به گزارش خبرنگار جماران در ابتدای این نشست علیرضا بهشتی گفت: یکی از ویژگیهایی که معمولاً با نام آیتالله بهشتی به ذهن می رسد، نقش ایشان در تشکلها و احزاب اجتماعی است.
وی با بیان اینکه شهید بهشتی در کنار مسئولیت اداره شورای انقلاب، اداره مجلس خبرگان و قوه قضائیه، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود، اظهار کرد: در این جا این سوال پیش میآید که اصرار و تاکید شهید بهشتی بر این همه کار دستهجمعی که در فرهنگ ما جایگاه رفیعی ندارد، برای چه بود؟
فرزند شهید بهشتی افزود: ما در مراحل زندگی متأسفانه کار دسته جمعی را یاد نمی گیریم. کمتر خانواده، مدرسه و دانشگاهی در ایران وجود دارد که به کودکان و جوانان کارهای دسته جمعی را آموزش دهد. معمولاً این کارها به صورت تقسیم کار که نازل ترین شکل کارهای دسته جمعی است در این مراکز صورت می گیرد. به همین دلیل است که وقتی فرد وارد اجتماع میشود طبیعی است که هیچ گونه تجربه ای در این زمینه ندارد و دچار سردرگمی است.
علیرضا بهشتی با بیان اینکه وقتی به کارنامه شهید بهشتی نگاه می کنیم ایشان قبل از پیروزی انقلاب در شکل گیری بیش از ۳۰ تشکل نقش مهم داشتند، تصریح کرد: برای نمونه طلاب علوم دینی در ایام مختلف برای تبلیغ به نقاط مختلف کشور سفر می کنند. شهید بهشتی در زندگی نامه و در یکی از مصاحبههای که در مورد زندگی خودشان انجام داده اند به یکی از آن سفرهای تبلیغی که در زمان حیات آیتالله بروجردی صورت گرفته است، اشاره میکنند. ایشان به اتفاق مرحوم منتظری و شهید مطهری و عده ای دیگر تصمیم میگیرند به نقاطی بروند که اولاً، کمتر طلبه ای به آن جا می رود و ثانیاً مخارج خودشان را هم با خود ببرند و از کسی کمک نگیرند. وقتی برمی گردند هر کسی جمع بندی خود را از سفر ارائه می دهد و نتایج این سفر را به به آیتالله بروجردی گزارش می کنند.
وی اضافه کرد: این سفر جرقه ای را در ذهن شهید بهشتی می زند که این وضع تبلیغ باید سرو سامانی پیدا کند. به تدریج این فکر در شهید بهشتی به وجود می آید که طلاب مبلغ باید آموزش ببیند وگرنه آن بازدهی لازم را ندارند. به خصوص بعد از این که از آلمان برمی گردند، ایشان مصمم به این کار می شوند و یک برنامه 17 ساله ای را برای تعلیم مبلغان تنظیم می کنند. و سه نفر را برای پیگیری این موضوع انتخاب می کنند.
علیرضا بهشتی یادآور شد: آقایان مسیح مهاجری، محمد باقر انصاری و حسین مهر پور مسؤول پیش برد این برنامه و و برگزاری جلسات هفتگی می شوند که ما امروز صورت جلسه های این جلسات را در اختیار داریم. چرا این اتفاق رخ می دهد؟ چون اگر قرار است اصلاحی در جامعه به وجود بیاید، این اصلاحات نمی تواند متکی به فرد باشد. افراد می آیند و می روند، باید نهادی به وجود بیاید. همین کار را آیت الله بهشتی در مدرسه علوی شروع می کنند و بعد در مدرسه حقانی ادامه می دهند. این فعالیت ها ادامه دارد تا این که به آخرین تجربه و دست آورد همه فعالیت ها یعنی حزب جمهوری اسلامی می رسیم. شهید بهشتی می خواهد اصلاحی که قرار است در جامعه صورت بگیرد چه او باشد و چه نباشد، چه توسط او یا افراد متخصص تر، مستمر و نهادینه صورت گیرد و برای همیشه باقی بماند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه تفکر جمعی، در جامعه ما غریب است و کمتر کسانی در طول تاریخ ما این گونه فکر میکرده اند، خاطرنشان کرد: با کمال تاسف وقتی حتی به کارهای اقتصادی جمعی نگاه میکنید کمتر کاری یافت میشود که عمرش از دو دهه بیشتر باشد در حالی که در غرب این مسئله رایج است و تشکل هایی را می توانیم ببینیم که بیش از 200 سال سابقه دارند و با نیت بنیانگذارنش و با ایجاد تحول و به روز کردن کارهای شان به فعالیت ادامه میدهد.
بهشتی اظهار کرد: ما وقتی در علوم سیاسی به مقوله حزب نگاه می کنیم معمولاً به دو نوع تشکل و حزب میرسیم . البته تقسیم بندی های دیگری هم وجود دارد.این دو نوع حزب که من نام آن ها را تشکل نوع اول و نوع دوم گذاشته ام، یازده ویژگی مرتبط به هم دارند که من به صورت مقاسه ای در اینجا آن ها را بیان می کنم.
یازده ویژگی تشکل های نوع اول و نوع دوم
وی ابراز داشت: اولین ویژگی تشکل نوع اول این است که معمولاً این احزاب دولت ساخته هستند. یعنی بعد از این که عواملی دست به دست هم می دهد و گروهی قدرت را در دست می گیرند بر اساس یک سری منابع مشترک یک حزب یا سازمانی را تشکیل می دهند و هیچ اشتراک فکری با هم ندارند. این افراد با هدف دست یابی به قدرت دور هم جمع می شوند و بعد از دست یابی به قدرت برای استمرار قدرت خود احزابی را تشکیل می دهند. در حالی که در تشکل های نوع دوم این گونه نیست. این احزاب قبل از به قدرت رسیدن بر اساس اشتراکات فکری عده ای و نه بر اساس منافع مشترک شکل می گیرند. و به جای این که دولت ساخته باشند دولت ساز هستند.
فرزند شهید بهشتی افزود: ویژگی دوم این که تشکل های نوع اول معمولاً موسمی هستند و در ایستگاه های انتخاباتی سر و کله شان پیدا می شود و ما بین انتخابات هیچ گونه فعالیتی ندارند به همین دلیل آن احزاب معمولاً فعالیت هایشان محدود در عرصه قدرت رسمی است . در حالی که تشکل های نوع دوم غیر موسمی هستند و رویکردشان به جای دولت محور جامعه محور است و سعی می کنند در عرصه مدنی نقش و برنامه های خودشان را در مقابل دولت حاکم تشریح کنند به طوری که آگاهی بخشی عمومی یکی از کارهای عمده این نوع تشکل هاست.
وی ویژگی سوم را در نوع ائتلاف دانست و اظهار کرد: معمولاً تشکل های نوع اول ائتلافی شکننده دارند. این مسئله در این احزاب طبیعی است و اصلاً باید این گونه باشد چون ائتلاف این ها بر اساس یک تفکر منسجم و اصول شکل نگرفته است تا انسجام داشته باشد در حالی که در تشکل نوع دوم انسجام و پایداری بیشتری دارند و تشکلشان بر اساس قرابت های فکریشان شکل گرفته است و روز به روز با گفت و گوهایی که بینشان در می گیرد انسجام بیشتری پیدا می کنند.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: تشکل نوع اول وقتی به قدرت میرسند، تازه اول دعواست، زیرا هر کس سهمی از قدرت میخواهند مخصوصاً اگر بر اساس یک ائتلاف شکل گرفته باشند.
وی در ادامه گفت: ویژگی چهارم این است که تشکل های نوع اول به رأی تاکتیکی یا سلبی متکی هستند، یعنی این که ما به حزب یا کسی رای می دهیم که کس دیگری رای نیاورد. مثل انتخابات فرانسه، درحالی که تشکل نوع دوم به رای ایجابی متکی است و در واقع سعی می کند برتری گفتمانی خودش را به جامعه بقبولاند.
بهشتی با بیان اینکه ویژگی پنجم تشکل های نوع اول معمولاً مواضع فکری تبیین و تدوین شده ای ندارند، گفت: این در حالی است که تشکل نوع دوم سعی می کند که ابتدا مواضع خودش را روشن و تبیین کند و افراد اساساً به خاطر آن مواضع دور هم جمع شده اند، نه از روی رفاقت یا منافع
وی ویژگی ششم تشکل نوع اول را نداشتن برنامه خواند و ابراز داشت: این تشکل ها وقتی قوه ای را می گیرند برنامه ای برای اداره آن ندارند و معمولاً آن نهاد را بدون برنامه ای منسجم اداره می کنند در حالی که افراد در تشکل نوع دوم بر اساس مواضع اصولیشان برای همه حوزه ها برنامه دارند.
بهشتی ادامه داد: تشکل های نوع اول به همین علت که شیوه شکل گیریشان، خیلی راحت به سمت ماکیاولیسم می روند. به این معنا که مواضع و برنامه های تبیین شده ندارد، به دنبال منافع روزانه خود می روند و برای کارهای روزانه شان از منابع مختلف دینی و سنتی تئوری درست می کنند و فردای آن روز تئوریشان را بر اساس منافعشان عوض می کنند. این ها ثباتی در دیدگاه هایشان وجود ندارد چون بر اساس ثباتی شکل نگرفته اند. در حالی که در تشکل نوع دوم حرکت بر اصول اعلام شده متکی است. البته این به آن معنا نیست که در این اصول تغییر و تحول به وجود نمی آید، بلکه بر اساس مسائل روز این اصول ممکن است باز تفسیر و بازنگری شود اما به هر حال در یک ساز و کار روشنی این کار صورت می گیرد.
وی ابراز داشت: هشتمین ویژگی تشکل های نوع اول این است که در بازی سیاسی معمولا به تهییج افکار عمومی دست می زنند و کارهایشان احساسی هستند، شما معمولا هیچ حرف ایجابی در آنها نمی بینید و اگر به تبلیغات آن ها نگاه کنید مدام از نفی دیگران حرف می زنند. در حالی که در نوع دوم بسیج افکار عمومی براساس ارجاع بر اصول اعلام شده صورت می گیرد.
این استاد علوم سیاسی ویژگی نهم تشکل های نوع اول را عدم شفافیت در کارها دانست و اظهار کرد: این تشکل ها معمولاً شفافیت ندارند چون شما باید از قبل مواضع و برنامه های را اعلام کرده باشید تا اساساً امکان شفافیت وجود داشته باشد. حالی که در تشکل نوع دوم شفافیت به صورت طبیعی و ضروری همراه کارها است رفتار این تشکل ها باید با ان برنامه ها و مواضع اعلام شده اش سازگار باشد.
وی با بیان این که ویژگی دهم این است که به همین دلیل عدم شفافیت و نداشتن برنامه، تشکل های نوع اول پاسخ گو نیستند، اظهار کرد: آن ها پاسخ گوی چه چیزی می خواهند باشند. چون هیچ برنامه ای ندارند تا در مورد آن نیاز به پاسخ گوی باشند. مخاطب بر اساس چه چیزی باید پاسخ گویی بخواهد. شما از حزبی که هیچ برنامه ای ارائه نداده است نمی توانید در پایان چهار سال پاسخ گویی بخواهید، در مورد چه چیزی می خواهید از او سوال کنید. در حالی که در تشکل نوع دوم این گونه نیست و حزب مجبور است که در مورد عملکردش پاسخ گو باشد چرا که به شهروندان بر اساس برنامه های این تشکل به آن رای داده اند و در پایان دوره می خواهند ببینند چه قدر از شعار ها تحقق پیدا کرده است.
این استاد دانشگاه در تبیین ویژگی یازدهم تشکل های نوع اول، گفت: در درون تشکل های نوع اول گردش دموکراتیک قدرت و مسئولیت اتفاق نمی افتد و شایسته سالاری هم بسیار کم رنگ است چون اساسا این ها اعضایی را پرورش نمی دهند که تا افراد شایسته داشته باشند. در صورتی که در تشکل های نوع دوم، یکی اهتمام های اصلیشان کشف استعداد های مناسب، جذب و پرورش آن ها است به همین خاطرهمیشه نوعی نو شوندگی در آن ها وجود دارد. در این تشکل ها استمرار هم وجود دارد. یعنی ممکن است مأسسان روزی کنار بروند و جایشان را افراد با استعدادتر پر کنند.
کابینه سایه در کشور ما بعضی اوقات مورد بی مهری و سوء استفاده قرار می گیرد
فرزند شهید بهشتی ادامه داد: شهید بهشتی نظر جالبی در بحث استعدادیابی دارند که در سال 1347 تحت عنوان "مرحل اساسی یک نهضت" ایراد شده است. در این سخنرانی آقای بهشتی مراحل مختلف یک نهضت را بر می شمرند و به مرحله پیروزی نهضت می رسند. ایشان می گویند بعد از پیروزی نهضت معلوم نیست کسانی که تا این مرحله رهبری نهضت را بر عهده داشته اند برای مرحله بعدی که ساختن جامعه ایدال است، آمادگی داشته باشند، اگر مناسب نیستند باید این رهبران کنار بروند و عرصه را برای افرادی که برای مرحله بعد مناسب هستند باز بکنند. چه کسی گفته است کسانی که تا اینجا رهبری نهضت را بر عهده داشته اند لزوماً برای ادامه کار هم توانمندی دارند.
وی خاطرنشان کرد: تشکل های نوع دوم این گونه عمل می کنند و همیشه سعی می کنند از افراد تازه نفس استفاده کنند. افرادی که به لحاظ توانمندی از مؤسسان هم توانمند تر هستند تا در تجربه کار حزبی پخته شوند. اساساً حزب به این معنا است. یادم هست در زمانی که در انگلستان مشغول تحصیل بودم یک خانمی در حزب کارگر انگلیس بود که همه مراحل حزب را از پایه تا مراحل بالا طی کرده بود تا جزو کابینه سایه قرار گرفته بود.
بهشتی با بیان اینکه البته خود این کابینه سایه هم در کشور ما بعضی اوقات مورد بی مهری و سوء استفاده قرار می گیرد، گفت: شرایط برای کابینه سایه در کشور باید مهیا شود، کابینه سایه یعنی وقتی افراد رای کافی را کسب نمی کنند به عنوان دیدبان و رقیب دست به فعالیت می زنند و البته باید اطلاعاتی که به دولت می رسد به آن ها هم برسد.
وی افزود: به هر حال تشکل های نوع دوم به خاطر مجموعه دلایلی که عرض کردم تشکل هایی هستند که استمرار در فعالیت ها در آن ها شکل می گیرد و دیگر به چند نفر پدر خوانده و شخصیت ها متکی نیستند.جالب است که اگر دقت کنیم می بینم که فقدان چنین تشکل هایی چه هزینه هایی را به نظام و جامعه ما تحمیل می کند. وقتی شما حزب را به معنای شکل دوم ندارید افرادی که قرار است در سلسله مراتب دولت یا هر نهاد انتخابی دیگر فعالیت کنند، بعد از انتخاب، تازه باید چند سال آموزش ببینند و هزینه های این آموزش ها را باید مردم بپردازند. در حالی که این دوران باید دوره اوج کاری این ها باشد. و حتی یک روز این زمان هم باید صرف پیشرفت کشور بشود.
حزب جمهوری اسلامی قبل از انقلاب تشکیل شده بود
فرزند شهید بهشتی با بیان این که این که دلیل این که مرحوم شهید بهشتی بر تشکیل حزب جمهوری اسلامی تاکید دارد به خاطر این مسائل است، گفت: البته حزب جمهوری اسلامی قبل از انقلاب شکل گرفته است نه بعد از انقلاب. این حزب در 29 بهمن 57 اعلام موجودیت می کند اما شکل گیری آن به سال های 55 و 56 برمی گردد، زیرا بسیاری از تشکل های جامعه در آن دوران به بنبست رسیده بودند. احزاب ملی به محاق رفته و تشکل هایی با خط و مشی مسلحانه سرکوب شده بودند. به علاوه این که در این سال ها یک فضای نسبتاً باز سیاسی در کشور به وجود می آید. در ابتدا اعضای اولیه حزب جمهوری اسلامی قرار می گذارند که اساسنامه و مرام نامه ای را تدوین کنند و شورای مرکزی انتخاب می شود و بنا بر این می شود که افراد حلقه اول موجودیت حزب را اعلام کنند و بعد از این که احتمالاً دستگیر شدند گروه دوم به فعالیت حزب به صورت مخفیانه ادامه دهند. این فعالیت مصادف می شود با اوج گیری انقلاب و این مسئله به تعویق می افتد و در 29 بهمن 57 حزب اعلام موجودیت می کند. به همین دلیل حزب جمهوری اسلامی یک حزب دولت ساخته محسوب نمی شود بلکه یک حزب دولت ساز است.
وی یاد آور شد: حزب جمهوری اسلامی برای شهیدبهشتی چنان اهمیت دارد که بعد از پایان کار شورای انقلاب، ایشان دو هفتهای با چهرهای شادتر دیده میشدند و اکثر مواقع در حال تنظیم دوره یادداشت ها و برنامه های شخصی بودند. در این دوره از ایشان پرسیدیم که بالاخره شما می خواهید چه کار بکنید؟ گفتند قصد پذیرفتن مسئولیتی را ندارم بلکه می خواهم وقتم را به دو قسمت تقسیم کنم. یکی ادامه مطالعات و تحقیقات علمی جمعی که با مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی و دیگران در مرکز تحقیقات اسلامی داشتند و بخش دوم سامان دهی به حزب، چون حزب به یک باره بزرگ شده بود.
امام ریاست شورای عالی قضایی را به شهید بهشتی تکلیف کردند
فرزند شهید بهشتی در تشریح چرایی پذیرش مسئولیت ریاست شورای عالی قضایی توسط شهید بهشتی تصریح کرد: امام هنگامی که دچار ناراحتی قلبی می شوند و بیمارستانی در تهران منتقل شدند، همه را فراخواندند و فرمودند من باید به وظایف قانونی خودم که در قانون اساسی عنوان شده است عمل کنم و در صحبتی که می شود امام شهید بهشتی را منصوب به ریاست شورای عالی قضائی می کنند. در آن زمان ما شورای عالی قضایی داشتیم و رئیس دیوان عالی کشور رئیس قوه محسوب می شد و رئیس دیوان عالی کشور و دادستان توسط رهبری انتخاب می شد و سه نفر دیگر باید توسط قضات انتخاب می شدند. بازنگری سال 68 در موارد بسیاری نوعی عقبگرد محسوب می شود. بالاخره این تغییرات به وجود آمد و شورای عالی قضایی برداشته شد. به هر حال مرحوم بهشتی دو بار در برابر پیشنهاد امام مقاومت کردند تا اینکه امام تکلیف میکنند. اما در همین شرایط هم شهید بهشتی شرط میکند که در زمان ساعات کار، رئیس شورای عالی و بعد از آن مشغول حزب باشد. این تأکید شهید بهشتی بر فعالیت حزبی به خاطر چیست؟ به خاطر این است که ایشان می داند اگر قرار است جامعه ای شکل بگیرد، اصلاح شود و مستمر و پویا باشد نمی تواند متکی به فرد یا افراد باشد. حالا همین مسئله را می توانیم تقلیل بدهیم به یک مدرسه یا به یک نظام تعمیم بدهیم.
نظامی که نتوانند استمرار خودش را با تربیت نیروهای جدید تضمین کنند باید مراقب خودش باشد
بهشتی در پایان گفت: اگر امروز جامعه مان زایش داشت باید تنها یاد و خاطره شهید مطهری و شهید بهشتی ها را گرامی می داشتیم و می گفتیم ما امروزه افرادی را داریم که این افراد به مراتب از مؤسسان توانمند تر هستند. اما این گونه نیست. برداشت من این است که متاسفانه در نظام ما و تشکل ها و احزاب آن، آنقدر همه چیز متکی به فرد و افراد است که اساساً آن کار جمعی در آن نهادینه نشده است و نوعی سترونی در این فعالیتها دیده می شود. این باید زنگ هشداری برای همه باشد. نظامی که نتوانند استمرار خودش را با تربیت نیروهای جدید و با تربیت امواج مختلف نیروی انسانی تضمین کنند باید مراقب خودش باشد. بنابراین ما می توانیم از شهید دکتر بهشتی این درس را بگیریم و اگر قرار است برای آینده تلاشی در این راستا صورت بگیرد باید این تلاش از همین امروز شروع شود.
ورعی: شهید بهشتی معتقد بود جایگاه رهبری را نباید تنزل داد
حجتالاسلام جواد ورعی به عنوان سخنران دوم این نشست سخنرانی خود را تحت عنوان " جایگاه رهبری در اندیشه شهید بهشتی" ارائه داد و اظهار کرد: این انقلاب با رهبری یک مرجع تقلید آغاز شد ادامه پیدا کرد و به پیروزی رسید. حضرت امام(ره) بعداز ناامید شدن از اصلاح نظام سلطنت، موضوع ولایت فقیه را در حوزه نجف مطرح کردند که در محافل مختلف مورد توجه و مورد نقد هم قرار گرفت. به عنوان نمونه یک نامه مفصلی را شهید ربانی شیرازی به امام نوشتند و سوالات و اشکالاتی که مد نظرشان بود را برای امام منعکس کردند و در خواست کردند که در مورد موضوعات جدید هم فکر شود تا در آینده به ابهامات پاسخ داده شود.
وی ادامه داد: امام در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب و تا قبل از تصویب اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی، امام سخنی از ولایت فقیه به میان نیاوردند. البته طبیعی بود چون این موضوع این سوال را به وجود می آورد که مصداق این ولایت فقیه چه کسی است و مشخصاً کسی جز امام ارجح نبود. اما امام کسی نبود که بخواهد برای خودش قدمی بردارد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه تصور من این است و البته این موضوع در صحبت های شهید بهشتی در جلسات تصویب قانون اساسی نیز وجود دارد که تصویب اصل ولایت فقیه خواست اکثریت جامعه آن روز بود، اظهار داشت: حرف هایی در سال های اخیر زده می شود که مثلاً اصل ولایت فقیه بر اساس یک توطئه ای در قانون اساسی گنجانده شد که این ها به لحاظ تاریخی سخنان مطابق با واقعی نیست. ما اگر نسبت به یک نظریه ای نقد هم داشته باشیم نباید به لحاظ تاریخی واقعیت ها را نادیده بگیریم و دچار تحریف و خطا نشویم. این موضوع یک خواست عمومی بود به خصوص اکثریت جامعه که قشر مذهبی بودند. در عین حال که این نظریه در بین اشخاص و احزاب مخالفان جدیی هم داشت.
وی افزود: آنچه که مسلم است این است که شهید بهشتی قائل به ولایت فقیه بودند و از اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی دفاع کردند و دفاع عقلانی ایشان یکی از علل تصویب این اصل در مجلس خبرگان بود چون افرادی بودند که با این اصل در قانون اساسی مخالف بودند. داخل پرانتز هم بگویم که شهید بهشتی نه تنها ولایت فقیه را قبول داشت بلکه ولایت مطلقه فقیه را نیز قبول داشت البته با همان تفسیر صحیحی که مراد امام از ولایت مطلقه بوده است. این تفسیر بسیار با تفاسیری که بعد ها و یا در سال های اخیر از این اصل می شود.
این استاد دانشگاه مفید قم خاطر نشان کرد: شهید بهشتی معتقد بود که رهبری نظام مکتبی جمهوری اسلامی و نه جمهوری دموکراتیک باید بر عهده یک فقیه مکتب شناس باشد. اما آنچه که شهید بهشتی را از اقران خودش امتیاز می بخشد، تصوری است که ایشان از اصل ولایت فقیه داشتند و این که چگونه این اصل در مجموعه قانون اساسی قرار بگیرد و چه ارتباطی با اصول و نهاد های دیگر داشته باشد. چهارچوب اختیارات و مبنای این که چرا باید فقیه واجد شرایط محور جمهوری اسلامی باشد، است. مسئله ولایت فقیه مسئله ای است که در بین علمای ما سابقه طولانی دارد اما معمولاً قلمرویی که در فقه برای ولی فقیه در فقه تعریف می شده است به دلیل این که دسترسی به حکومت نداشتند در دایره امور حسبیه محدود می شده است.
ورعی با بیان این که در امور حسبیه قلمرویی که برای فقیه در نظر گرفته می شد همین امور جزئی اجتماعی بوده است و کمتر در قلمروی حکومت مطرح می شده است و چون معتقد بودند که هر کسی که مصداق این فقیه عادل است وظیفه دارد که متصدی این امور شود، گفت: این سوال پیش می آمد که با وجود فقهای متعدد چه کسی باید زمام را به دست بگیرد؟ معمولاً می گفتند که هر کسی که زودتر اقدام کرد و این موقوفه بی متولی را سرپرستی کرد دیگر فقیه دیگر حق دخالت ندارد. اما در حکومت داری این گونه نمی شد اقدام کرد. شهید بهشتی در مجلس خبرگان اعلام کرد فقیهی که منتخب آرای مردم باشد باید بر سرمسند حضور یابد. شهید بهشتی معتقد بود مبنای نظم اجتماعی حق است و فقیهی که از مقبولیت بیشتری برخوردار است باید رهبر باشد. این دیدگاه دقیقا در برابر آن دسته از فقیهانی است که امروزه هم در برخی از نهاد ها حضور دارند و هیچ ملاک و اولویتی برای منتخب بودن قائل نیستند. و معتقدند که فقیه منتخب و غیر منتخب هیچ تفاوتی ندارد.
وی ابراز داشت: انچه که در اندیشه های شهید بزرگوار اهمیت دارد این است که چرا فقیه منتخب؟ استدال ایشان صرفاً این نکاتی نیست که عرض کردم ایشان به یک مبنایی استناد کرده که من آن را در استدلال فقهای دیگر ندیدم. ایشان می فرمایند: در یک نظام اجتماعی نظم اجتماعی نیاز به مبنا دارد، مبنای نظم اجتماعی باید بر حقانیت استوار باشد و اگر این حقانیت امکان نداشته باشد ما باید به دنبال یک مبنای دیگری باشیم. در زمان معصوم حقانیت با معصوم است و امام ولایت دارد اما در عصر غیبت کدام مجتهد میتواند ادعا کند فتوای من بر حق است؟ شهید بهشتی میگوید در چنین جامعهای مبنا رأی اکثریت است. شهید بهشتی معتقد بودند بهترین نوع رهبری این است که مردم انتخاب کنند و رهبری خواستههای مردم را اجرا کند.
شهید بهشتی شورای رهبری را ترجیح می دهد
این استاد حوزه علمیه قم در ادامه گفت: ایشان می گوید : «در یک مجموعه نمی شود گفت که هر کسی بگوید که چه چیزی بر حق است و بر آن عمل کند. این می شود هرج و مرج در اینجا ناچار باید یک نظر و فکر مورد قبول قرار گیرد. یا راه حق که در زمان معصوم امکان پذیر است یا آنجا که تصمیم از فرد یا گروهی ناشی شود. البته گروه بسیار بهتر می تواند باشد». همین اینجا ایشان شورای رهبری را بر رهبری فردی ترجیح می دهند. « آنجاکه تصمیم از فرد یا گروهی ناشی شود که تبلور اکثریت جامعه باشد چاره ای جز این راه حل به نظر نمی رسد که اکثریت معیار باشد». در جای دیگر می گویند: بهترین نوع رهبری یک کشور آن است که واقعاً هر انسانی بتواند در امامت و رهبری جامعه سهیم باشد و آن هایی که در رأس جامعه قرار دارند بازگو کننده شعار و خواسته خود مردم باشند و این بهترین و سازنده ترین پیوند رهبر و مردم است.
این محقق دینی در رابطه با نحوه مدیریت صداوسیما به مذاکرات خبرگان قانون اساسی اشاره و خاطرنشان کرد: اصل این بود که صداوسیما زیر نظر سه قوا باشد اما آیتالله منتظری معتقد بود که رهبری هم باید نظارت داشته باشد. شهید بهشتی پاسخ داد، درست آن است که رهبری مستقیما وارد نشوند و از مجاری پیگیر باشند. آیتالله صدوقی معتقد بود شاید نماینده قوه قضائیه نتواند کاری کند بنابراین رهبری هم نماینده داشته باشند.
ورعی اضافه کرد: آیتالله صدوقی میگفت نماینده قوه قضائیه کاری نمیکند، شهید بهشتی گفت خط صداوسیما باید مشخص شود اگر کسی نخواست نماند به زور نمیشود مملکتداری کرد. شهید بهشتی اعتقاد داشت نباید شان رهبری را پایین آورد. میگفتند رهبری نباید در هر موضوعی دخالت کند.
وی تاکید کرد: شهید مطهری گفتند از ناچاری نظارت انتخابات را به شورای نگهبان گذاشتیم چون نهاد دیگری نداریم. شهید بهشتی اعتقاد داشت رهبری در برابر خدا و مردم مسئول است.
گزارش از: فرهاد فتحی