گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

گفت و گوی جماران با آیت الله محمود قوچانی؛

حاج احمد آقا صندوق اسرار انقلاب بودند/ حق ایشان آن طور که لازم بود ادا نشد و حتی حق فرزندانشان هم ادا نمی شود

آیت الله محمود قوچانی با بعض و آه از دوران نجف یاد می کند و می گوید: من در نجف و در قم با خیلی از بزرگان و مراجع زیست و زندگی کردم اما نظیر امام را ندیدم.

نماینده امام خمینی در ارتش، پس از چند دهه همراهی با حضرت امام و بیت ایشان در قبل و بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی و همکاری در آثاری مثل تحریر الوسیله امام خمینی (س) اکنون سالهاست که امام جماعت مسجد الرسول(ص) سعادت آباد است. هم زمان با بیست و دومین سالگرد ارتحال یادگار امام، به دیدار او رفتیم تا پای صحبت هایش در مورد یادگار مرحوم امام (حاج احمد آقا) بنشینیم. خاطرات وی پیشتر در کتابهای متعددی از سوی موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی، مانند: خاطرات سالهای نجف 2 جلدی، از نجف تا پاریس و خاطرات مبارزه و زندان به چاپ رسیده است. 

 

متن گفت و گوی جماران با آیت الله محمود قوچانی را در ادامه می خوانید:

 

نقش مرحوم حاج احمد آقا را در تحولات انقلاب اسلامی چطور ارزیابی می کنید؟

 

حجت الاسلام و المسلمین مرحوم حاج احمد آقای خمینی (ره) نبوغ خاص خدادادی داشت که دیگران کمتر داشتند و یا نداشتند و علی رغم آن در خدمت پدر بزرگوارشان حضرت امام همواره فعال بودند؛ در عین حال مرتب به درس هایشان می رسیدند و در حوزه حضور داشتند و درس های حوزوی دیگران را ایشان هم داشتند و فعالیت خوبی هم از نظر درسی و هم از نظر اجتماعی داشتند.

در نجف یک خانه خیلی معمولی اجاره کرده بودند و مسافت بین منزل ایشان و منزل امام زیاد نبود ولی ایشان معمولی زندگی می کردند و مثل طلبه های دیگر بدون هیچ امتیازی در لباس، خوراک و مسائل دیگر خیلی معمولی و یک طلبه فاضل درس خوان بود و در عین حال که کارهای امام را انجام می دادند و با دوستان خیلی خوش برخورد و خوشرو و اهل گعده و فوق العاده جاذبه دار بودند.

 

مهمترین خصوصیت اخلاقی ایشان از نظر شما چه بود؟

 

از خصوصیات ایشان این بود که چه زمانی که نجف بودند و از نجف به سمت پاریس حرکت کردند و چه زمانی که به ایران آمدند و تا زمان پایان عمر امام خیلی فانی در رفتار و کردار پدر بودند.

ایشان به یک تعبیر می شود گفت صندوق اسرار انقلاب بودند و علی رغم فشارهای زیاد و مسائل مختلف انقلاب سیاسی از جمله مسائل مختلف اجتماعی، اداری، تشکیلات، استوانه قوی ای در انقلاب بودند و اسرار انقلاب همواره در سینه ایشان جمع شده بود. حاج احمد آقا از نیروهای فوق العاده قوی انقلاب بودند که حضرت امام کمال اطمینان را به ایشان داشتند و چه بسا در بسیاری مسائل مورد مشورت ایشان قرار می گرفتند.

 

خاطره ای از مرحوم حاج احمد آقا برای ما بیان بفرمایید.

 

فراموش نمی کنم که روز ارتحال مرحوم حاج آقا مصطفی برادر ایشان اول صبح یا نزدیک طلوع آفتاب بود که ما متوجه خبر شدیم و من فورا تاکسی گرفتم و به طرف بیمارستان رفتم و بعد از پیاده شدن از با مرحوم حاج احمد آقا مواجه شدم؛ ایشان من را خطاب کرد که «آقای قوچانی داداشم مرد» و فوق العاده منقلب بود که من هم منقلب شدم و به طرف جنازه رفتم.

حاج احمد آقا از طرفی نمی توانست پدر بزرگوار را تنها بگذارد و از طرف دیگر مصیبت خیلی سنگین بود و واقعا قابل تحمل نبود. مقداری که گذشت ایشان به سمت منزل رفتند. حضرت امام هنوز از فوت مرحوم حاج آقا مصطفی خبردار نبودند. آنچه به امام گفته شده بود این بود که حال حاج آقا مصطفی به هم خورده و به بیمارستان بردند و منتظرند که خبر سلامتی یا خبر خوشی بیاید. حاج احمد آقا خدمت امام که بود خیلی خودش را کنترل می کرد تا هیچ اثری از امر فوق العاده ای که پیش آمده در او بروز نکند.

دفتر حضرت امام در طبقه دوم بود و آنجا نشسته بودند و برخی از علماء هم به عنوان احوال پرسی آمده بودند. حاج احمد آقا به طبقه پایین می آمد و گریه می کرد و تماس های لازم را می گرفت و باز برای اینکه حضرت امام تنها نباشند بدون اظهار هیچ ناراحتی نزد امام می رفتند که حضرت امام از مسأله مطلع نشوند. تا زمانی که خبر هنوز به امام نرسیده بود حاج احمد آقا نقش فوق العاده ای را در آنجا ایفا کرد که مراقب بود لطمه و صدمه ای به پدر بزرگوارشان وارد نشود و این کار خیلی حساس، ظریف و فوق العاده ای بود.

با جمع شدن علما حضرت امام حدس زده بود که چه خبر است. ایشان خطاب به جمعیتی که آنجا نشسته بودند فرمود که مرگ حق است؛ بگویید چه شده است. تا این را فرمودند یکی از آقایان حاضر در آنجا گریه کردند و مطلب فاش شد. اما در عین حال ما که با پیکر حاج آقا مصطفی به کربلا رفتیم و ایشان را در کربلا غسل دادند و از زیارت حضرت سیدالشهدا (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به نجف برگشتیم حاج احمد آقا مدام مراقب پدر بزرگوار بود و از پدر جدا نمی شد. من فراموش نمی کنم که آنجا چقدر نسبت به پدر فانی و مراقب امام بودند که لازم هم بود و حقا هم ایشان ایفا کرد.

 

خاطره دیگر من از ایشان این است که زمان حضور من در ارتش آقای صانعی (آیت الله حسن صانعی) منزل ما زنگ زد که حاج احمد آقا با شما کار دارد. فردا که به دفتر امام رفتم ایشان فرمودند که من به عنوان احمد با شما صحبت نمی کنم و به عنوان نماینده امام در موضوعی که پیش آمده به من مسئولیت دادند که قضیه را بررسی کنم.

مسأله این بود که من از ارتش استعفا داده بودم و روحانیونی که در جبهه بودند همه به تهران آمده بودند که چرا قوچانی استعفا داده است و خدمت حضرت امام، آقای رفسنجانی و آقای خامنه ای تلگراف زده بودند. حضرت امام ایشان را مأمور کرده بودند که قوچانی چرا استعفا داده است. چون پانزده سالی که امام در نجف بودند بر اساس مسئولیت هایی که امام به شخص من واگذار کرده بودند ارتباط من با امام زیاد و قوی بود و امام کاملا من را می شناختند.

من با حاج احمد آقا حرف های داغی زدیم و بعد از آن پیش امام رفتیم و حاج احمد آقا گفتند که خوب است جلسه ای تشکیل شود آقایان قوچانی، صیاد شیرازی و هاشمی رفسنجانی در آن جلسه باشند و مسائل مطرح شود و امام فرمودند خوب است و من هم از روش مدیریتی که ایشان به کار بردند خیلی خوشم آمد.

 

در یک سفر دیگر باز پیش آمدی اتفاق افتاده بود که من استعفا داده بودم؛ حاج احمد آقا من را خواستند و فرمودند این روش شما که استعفا بدهی و کنار بروی روش مدیریتی خوبی نیست و درست نیست یک مدیر قوی در جایی فورا جا را خالی کند. پیشنهادم این است که شما بر سر کارتان برگردید و یک نامه استعفا برای آقای صفایی - که آن زمان مسئولیت ارتش را داشت - بدهید و یک مهلت مثلا دو ماهه به ایشان بدهید که کسی را پیدا کند و شما یک دفعه جا را خالی نکنید. این هم یکی از روش های مدیریتی ایشان بود.

 

نقش ایشان را در ارتباط بین مردم و امام چطور دیدید؟

 

تا وقتی که امام نجف بودند هنوز از مسائل انقلاب چیزی آشکار نبود و بعد که به ایران تشریف آوردند و انقلاب شد و در ایامی هم که نوفل لوشاتو بودند حاج احمد آقا شبانه روز در خدمت امام بود. یعنی از زمانی که از عراق خارج شدند هیچ لحظه ایشان امام را تنها نگذاشت و شبانه روز در خدمت امام بودند و تا وارد ایران شدند و خود ملت ایران هم در تلوزیون و هم حضوری می دیدند که ایشان پروانه وار دور امام حضور داشت و هرگز امام را تنها نمی گذاشت.

در مجموع حاج احمد آقا مظلوم بود و مظلوم وار زندگی کرد و مظلومانه هم ارتحال کرد و فوت ایشان چه بود و چطور بود خدا می داند. حق ایشان آن طور که لازم بود ادا نشد و حتی حق فرزندانشان هم ادا نمی شود. ایشان از نیروهای قوی انقلاب و شاید برتر از تمام نیروها و مسئولین نظام ما بود؛ به اعتبار اینکه واقعا گنجینه اسرار انقلاب بود که هیچ یک به اندازه ایشان دارای نکات ظریف انقلاب نبودند. امیدواریم که در خدمت امام با اجداد طاهرینشان محشور باشند.

 

فرمودید معتقدید حق ایشان و فرزندانشان ادا نشده است؟

 

به همین یک کلمه قناعت کردم و کافی است.

 

مهمترین درسی که ما می توانیم از سیره مرحوم یادگار امام داشته باشیم چیست؟

 

حافظ اسرار بود؛ خیلی چیزها را می دانست و افشا نمی کرد و به شدت حرمت افراد را حفظ می کرد.

 

نقش حاج احمد آقا در رساندن اخبار دفاع مقدس به امام را چطور ارزیابی می کنید؟

 

اینها از اسرار داخلی بیت امام بود و من در آن زمان در بیت درون نبودم که این اطلاعات را بدانم. این از مسائل خاصی است که بین احمد آقا و امام بوده و من نمی توانم اظهار نظر کنم.

 

نقش ایشان در واسط بودن بین امام و مردم را چطور دیدید؟

 

در ملاقات ها و ملاقات های عمومی با امام ایشان نقش اساسی داشتند.

 

به عنوان آخرین سؤال، می خواهم حس خودتان از حضور در کنار امام و بیت ایشان را برای ما بگویید.

 

پانزده سالی که امام در نجف بودند را به خاطر مطبوعاتی که به من واگذار کرده بودند از نزدیک در خدمت امام بودم و گاهی وقت ها لازم بود که هر روز به خدمت امام بروم. من در نجف و در قم با خیلی از بزرگان و مراجع زیست و زندگی کردم اما نظیر امام را ندیدم. نمی دانم در آینده خداوند چه چیزی مقدر کند و بیاورد یا نیاورد - که بعید می دانم - اما نظیر امام ندیدم و نکاتی که امام داشت هیچ کس نداشت. به اندازه سر سوزن در وجود حضرت امام هوا و هوس نبود. این خیلی مهم بود که هرگز ایشان دعوت به نفس نداشت و اگر جایی هم حرکتی انجام می گرفت و ایشان احساس می کرد دارند برای امام تبلیغ می کنند سخت برخورد می کرد و جلوی آن را می گرفت. ما در این پانزده سال خیلی از ایشان درس گرفتیم.

امام نه کم نظیر، بی نظیر بود. ایام امام گذشت و امام خیلی چیزها را با خودش برد. من ذوب در امام هستم و مثل ایشان ندیدم و ارادتی که به امام دارم به هیچ کس چنین ارادتی نداشتم و عقیده من این است که امام را نشناختند و رفت. حقیقتی که در امام بود را احدی نشناخت و امام خیلی چیزها را همراه خودش برد. من نمی دانم خدا چه معامله ای می کند با کسانی که مانع تفسیر سوره حمدی که ایشان در قم شروع کرده بود شدند و اگر مانع نمی شدند خدا می داند که چه مطالب توحیدی از ایشان منتشر می شد که از احدی صادر نشده بود و به گوش احدی هم نرسیده بود اما یک مشت آدم متحجر در حوزه مشهد ضد عرفان و فلسفه انقدر نامه نوشتند و التماس کردند که امام را به ترک تفسیر وادار کردند؛ حیف شد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.