اشاره: جنگ تحمیلی ایران و عراق، بزرگترین رویداد تاریخ ایران بعد از انقلاب و طولانی ترین جنگ جهان بعد از جهان جهانی دوم است. این رویداد بزرگ چراهای زیادی دارد. چرا جنگ شروع شد چرا جنگ به قطعنامه 598 منتهی شد. چرا انقلابیون ایران، بعد از جنگ، آنچنان که باید فرهنگ جبهه را حفظ نکردند؟ چرا روزهای بعد از جنگ، رنگ روزهای جنگ را نداشت؟ این سوالات و سوالاتی از این دست را با سردار حسین علایی در میان گذاشته ایم. در این گفتگو، این سرداز روزهای جنگ، از نحوه مدیریت امام و نکاه ایشان به مقوله جنگ سخن می گوید و چرایی پذیرش قطعنامه را تبیین می کند. علایی همچنین از عدم پیگیری دریافت غرامت گلایه می کند و می گوید اگر حتی نزدیک ترین افراد به ایران هم رئیس جمهور عراق باشند ایران باید از او خسارات جنگ را بگیرد
من علاقمندم که بیشتر روی نقش امام در بخش فرماندهی جنگ صحبت کنیم . از این حوزه شروع می کنیم و به حوزه های مختلف دیگر اگر شما بحث و صحبتی داشتید می رسیم. جنگ با فاصله ی یک سال و اندی از از انقلاب شروع شد. انقلاب بزرگی بود و جنگ سنگینی هم به آن افزوده شد. فضای التهاب فراوانی در سطح اجتماعی و سیاسی جامعه به وجود آمد همه ی این سطوح، یک رهبر داشت و آن هم امام خمینی بود این شخص چگونه این فضا را رهبری کرد؟ رهبری همزمان جنگ و انقلاب و نظام و ایجاد نهادهای مختلف در یک فضای زمانی خیلی التهاب آمیز ، به خود امام برمی گشت. به نظر می رسید ایشان در این عرصه موفق بودند.
جنگ دقیقا یک سال و هفت ماه و هفت روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی شروع شد . صدام با آغاز این جنگ فکر می کرد که حتما پیروز خواهد شد و جنگ مدت زیادی طول نخواهد کشید. با بررسی ای که عراق از وضعیت ایران در آن زمان داشت گمان می کرد ایران با شروع جنگ به هم خواهد ریخت و عراق می تواند استان خوزستان به تصرف در بیاورد و حداقل اینکه معاهده 1975 را بی اعتبار بکند و به خاطر فشاری که به ایران وارد می کند تمام اروند رود را به مالکیت عراق در بیاورد. این حداقل هدفی بود که عراق از تحمیل جنگ بر ایران داشت. مساله بزرگی که باید به آن توجه کرد این است که همه ی کشورهایی که بر اثر تحولات سیاسی نظامشان عوض می شود به هر شیوه ای که حکومت تغییر کند چه با انقلاب چه با کودتا چه با مداخله خارجی چه با هر شیوه ای دیگر، وقتی که یک حکومتی که سابقه ی طولانی دارد تغییر می کند، با از بین رفتن حکومت قبلی و روی کار آمدن نظام جدید، مدت زیادی دوران بی ثباتی در کشور حاکم می شود. در همه کشور ها این طوری است. مثلا افغانستان ده سال است که توسط آمریکا اشغال شده و قدرت های بزرگی مثل آمریکا و ناتو در آنجا حضور دارند یا عراق بیش از 8 سال است که توسط امریکا اشغال شده است و یک قدرت بزرگ به علاوه کشورهای دیگر آنجا حضور نظامی دارند، اما اینها هنوز نتوانسته اند امنیت و ثبات را در این کشورها ایجاد کنند و نتوانسته اند یک نظام دائمی مستقر که با رای مردم سرکار بیاید بوجود بیاورند. درسایر کشورها هم همین طور است الان لیبی نمونه ی مشخصی است. با اینکه قذافی فرار کرده و ناتو هم مداخله نظامی کرده هنوز دولت جدید استقرار نیافته است و این کسانی هم که خودشان را انقلابی می خوانند همه، کسانی هستند که با اتکا به ناتو در طرابس و جاهای دیگر حضور دارند. اینکه امام خمینی توانستند یک انقلاب بزرگ را با دست خالی با حضور مردم بدون درگیری مسلحانه بدون اجازه دادن به رژیم گذشته برای اینکه بتواند خونریزی زیادی انجام بدهد به پیروزی برسانند و بعد از پیروزی انقلاب بدون اینکه از جایی کمک بگیرند و علی رغم مخالفت قدرت های بزرگ موفق شدند در ایران ثبات ایجاد کنند و امنیت برقرار نمایند، حکومت جمهوری اسلامی بر پا نمایند، انتخابات برگزار کنند و از روز اول، قانون اساسی برای این کشور تدوین کنند، یک اتفاق فوق العاده مهمی از نظر مدیریتی است. ما در مدیران جهان کمتر کسانی را سراغ داریم که چنین قدرتی داشته باشند که بتوانند در چنین وضعیتی این جوری یک کشور را با موفقیت اداره کنند و این، علامت الهی بودن رفتار امام و از طرفی الهی بودن انقلاب اسلامی بود که توانست یک همچنین کار بزرگی انجام دهد .
اتفاقا رژیم بعثی عراق درست همین تحلیلی که الان همه ی دنیا دارند، داشت که بعد از بروز انقلابات، دوران بی ثباتی است و دوران گذاری است که تا قدرت جدید بخواهد مستقر بشود، زمان زیادی لازم است و این زمان، ضعیف ترین وضعیت در یک کشور است. عراق با همین تصور بود که به ایران حمله کرد و به دنبال این بود که به دستاوردها و نتایج بزرگ برسد. حداقل نتیجه ای که می خواست به آن برسد این بود که اگر حکومت اسلامی بتواند در پی جنگ در ایران برقرار باقی بماند بتواند امتیازهای بزرگی از نظام جدید در ایران بگیرد و اگر این کار اتفاق می افتاد در ذهن مردم ایران همیشه این باقی می ماند که تا زمانی که رژیم ایران وابسته به غربی ها و خارجی بود به همسایگانش امتیاز نداد اما از زمانی که مستقل شد مجبور شد به همسایه های خودش امتیاز بدهد این می توانست خسارت خیلی بزرگی برای انقلاب باشد . ولی ما می بینیم که جنگ اتفاق افتاد و امام با همان روحیه و آرامش و اطمینان قلبی که داشتند و با اتکا به خداوند بزرگ به جای اینکه از بروز جنگ نگران بشوند و ناراحت بشوند و احساس خطر بکنند جمله ای به مسئولین آن زمان می فرمایند که خیلی مهم است. ایشان مطلبی با این مضمون می فرمایند: "صدام با پای خودش به میدان آمده و ما نباید بگذاریم که به راحتی از این میدان کنار برود" در حالی که صدام در آن هنگام خاک ایران را اشغال کرده بود ولی امام نه تنها نگران نمی شود از اینکه خاک ایران اشغال شده است و اطمینان دارد که ما می توانیم ارتش عراق را از خاک ایران بیرون کنیم، بلکه می گوید نتیجه این جنگ باید حتی سقوط صدام هم باشد البته این سقوط صدام را روز اول نمی گویند بعدا این را تصریح می کنند و می گویند که صدام با پای خودش به میدان آمده و دیگر نبایداز این میدان راحت در برود و ما می بینیم که روز اول جنگ ساعت تقریبا 2 بعدازظهر جنگ شروع می شود در همه جا یعنی حدود 2 بعدازظهر فرودگاه های ایران بمب باران می شود و عصر هم قوای زمینی ارتش عراق به ایران حمله می کنند ولی امام بلافاصله در ساعت 7 بعدازظهر در تلویزیون ظاهر می شوند و یک پیامی صادر می کنند که هر کسی آن پیام را بخواند احساس می کند که امام چگونه جنگ را مدیریت می کرد و چگونه توانستند جنگ صدام را تبدیل به یک فرصت بزرگ برای مردم ایران بکنند. اولا در این پیام با حالت آرامش، جنگی را که اتفاق افتاده بود یک چیز طبیعی تلقی می کنند یعنی احساس نگرانی از جنگ را در بین مردم توسعه نمی دهند. فردایش قرار بود مدارس افتتاح شود امام از همه می خواهند که سر درس و مشقشان بروند یعنی به کسی نمی گویند الان جنگ شده و وضعیت فوق العاده در کشور ایجاد می شود. می گویند که همه بروند سرکارشان. جالب این است که در اولین پیام امام، تمام خطاب به مردم عراق و ارتش عراق است فقط این بخش پیام که مردم سر کار های خود بروند و اوضاع عادی است، مربوط به ایران است. حتی در این پیام آن جوری که یادم است امام نمی گویند که دفاع بر مردم واجب است و همه به جبهه ها بروند بلکه بیشترین هدفشان این است که نگرانی در بین مردم ایجاد نشود. اما خطاب به ارتش عراق صحبت می کنند و خطاب به ارتش عراق تمام تلاش ایشان این است که نشان بدهند که ماهیت این جنگ چی است؟ می خواهند برای مردم عراق و برای ارتش عراق بگویند این جنگی که صدام راه انداخته دارای ماهیت ضد اسلامی است و هدفش از این جنگ، مقابله با اسلام است. نکته ی دیگر اینکه ایشان تمام تلاششان این است که مردم عراق را قانع بکنند که نه تنها صدام را حمایت نکنند بلکه با حکومت بعثی عراق مخالفت بکنند. مسئله ی بعدی این است که ایشان رسما می گویند که بیایید از این فرصت جنگ استفاده کنید و خودتان را از دست صدام نجات بدهید و ایشان از ارتش عراق می خواهد که در برابر رژیم صدام بایستد و مقابله کند یعنی انگار که این جنگ یک فرصتی را ایجاد کرده است که در این فضا یک تحولی در عراق می توان ایجاد کرد و اصلا پیام اول امام راجع به اینکه جنگ چه مسائلی را به وجود خواهد آورد و اینها، موضوع اول نیست. موضوع اول این است که مردم و ارتش عراق از این فرصت استفاده کنند و یک تحول اساسی در حکومت عراق بوجود بیاورند که آن تحول هم با کنار زدن صدام و حزب بعث در عراق است. پیشنهاد می کنم که مردم ایران یک بار دیگر در صحیفه امام آن پیام را با دقت بخوانند. این گام اول امام در مدیریت در جنگ است. این اقدامی که امام کردند روحیه ای را در همه ایجاد کرد که این جنگ مسئله ای نیست ما می ایستیم مقابله می کنیم و صدام را شکست می دهیم . در همان روزهای اول امام چنین سیاستی را اتخاذ کردند یعنی هم از جنگ نترسیدند هم نگذاشتند نگرانی از بروز جنگ در بین مردم ایران ایجاد بشود و هم اینکه گفتند ما می ایستیم و ارتش عراق را از خاک ایران بیرون می کنیم و در این جنگ ما پیروزیم این را از روز اول گفتند. بنابراین امام در آن ایام که جنگ یک مسئله بسیار خطرناکی برای کشوری بود که تازه نظام سابق را کنار زده بود و دست اندر کار تشکیل نظام جدید بود و جنگ می توانست تمام بساط نظام را به هم بریزد امام نگذاشتند چنین اتفاقی بیفتد. الان حتی در کشورهایی که مداخله خارجی هم نبوده است و مردم رژیم هایی را عوض کرده اند و خواسته اند حکومت جدید درست کنند چندین سال درگیر مسائل داخلی بوده اند تا بتوانند یک حکومت جدید درست بکنند. در ایران چنین اتفاقی نیفتاد و علتش هم این بود که امام از دید مردم ایران مرجع تقلید مسلمانان بودند مردم ایران نسبت به مراجع تقلید نگاه الهی دارند و این دیدگاه باعث می شد وقتی امام سخنی می گفت و حرفی می زد مردم آن را فقط کلام یک شخص تلقی نمی کردند بلکه کلام الهی تلقی می کردند و او را مبرا از هوای نفس تصور می کردند و روشی را اتخاذ می کردند که انسجام داخلی ایجاد کند. بنابراین ما دیدیم که بعد از پیروزی انقلاب هم بدون اینکه نهادهای حکومتی راه بیفتد با همین ساختار امت و امامت رابطه ی بین امام و مردم در کشور حفظ شد و هیچ مشکلی بوجود نیامد در حالی که در همان هفته ی اول دموکرات های کردستان که خانه و زندگی شان در عراق بود به توصیه دولت بعث عراق آمدند پادگان مهاباد را گرفتند و یک جنگ مسلحانه عظیم در کردستان براه انداختند. جنگ مسلحانه حزب دموکرات چیزی بسیار عظمی بود یا در خوزستان در اوایل انقلاب، ارتش عراق بین بعضی از عشایر عرب اسلحه توزیع می کرد و امکانات می داد تا آنها این دو استان را از کنترل ایران خارج کنند و در حوزه امنیت عراق قرار بدهند ولی امام با این شیوه نگذاشت چنین اتفاقی بیفتد و عراق موفق شود.
جنگ ادامه پیدا می کند 8 سال طول می کشد اسناد و مدارک و خاطراتی که از رزمندگان مانده نشان می دهد که امام در جبهه حضور داشتند من می خواهم بیشتر به این بپردازیم که امام که بیشتر یک شخصیت علمی بود و بیشتر در حوزه ها زندگی کرده بود و 15 سال هم از ایران دور بود و درس نظامی هم نیاموخته بود، چگونه در طول این 8 سال در جنگ حضور داشت من می خواهم بدانم که امام در کجای فرماندهی جنگ قرار داشت و در کدام سطح؟
ببینید امام شخصی بود که می خواست به تکلیف اسلامی خودش عمل بکند. امام یک جمله ی معروف دارند که می گویند ما باید به تکلیف خودمان عمل بکنیم نتیجه با خداست. امام وقتی جنگ می شود از دید اسلامی به موضوع نگاه می کند وقتی جنگ شد تکلیف مسلمانها از دید اسلامی چیزی جر دفاع نیست. بنابراین امام با منطق اسلامی رفتار می کردند می گفتند آنها حمله کرده اند حالا ما باید دفاع کنیم . تا زمانی هم که تجاوز باقی است دفاع هم باقی است. این حرف امام بود بنابراین امام خیلی ساده و قابل فهم و با منطق اسلام رفتار می کردند. در این منطق نتایج بزرگی اتفاق می افتاد صدام هفته ی اولی که آمد اراضی بسیاری از کشور را گرفت بعد متوجه شد که نمی تواند همه ی خوزستان را بگیرد با اتش بسی که سازمان ملل اعلام کرد موافق بود خیلی هم پیگیری کرد. عرفات را به ایران فرستاد هیات صلح کنفرانس اسلامی هم به تهران آمدند و هیات های میانجی زیادی هم آمدند هدف آنها این بود که در این شرایط که ارتش عراق بخشی از خاک ایران را اشغال کرده است آتش بس برقرار بشود مفهوم این حرف این بود که دیگر ایران برای باز پس گیری اراضی اش نجنگد آتش بس باشد عراقی ها همینقدر از سرزمین ایران را که گرفتند بس است و از این جلوتر نیایند و ایرانی ها هیچ حرکت نظامی نکنند تا سرزمین خود را پس بگیرند. می گفتند از طریق مذاکره اختلافات را حل کنید اگر ما می خواستیم مذاکره کنیم و اختلافات را برطرف کنیم دست برتر نظامی را عراق داشت بنابراین می گفت اگر می خواهید از سرزمین شما بیرون بروم و ادعا نکنم سه تا خواسته دارم؛ اروند رود برای من باشد در خوزستان حکومت عربی تشکیل بشود جزایر ابوموسی و تنب کوچک و تنب بزرگ به اعراب برگردانده شود. این حرفی بود که عراقی ها رسما برای آغاز جنگ آن را اعلام کردند حالا ایران هرقدر که تلاش می کرد به هر حال انها سه تا خواسته داشتند، نمی توانست سه تا خواسته را رد کند برای اینکه اراضی را بگیرد. مجبور بود بگوید خیلی خب حالا شما اروند رود را داشته باشید بنابراین معاهده 1975 به هم می خورد امام همان هفته اول چند تا جمله گفتند که تا اخر جنگ این ها به عنوان راهبردهای جنگ بوده و ادامه پیدا کرده است و اتفاقا منطقی ترین حرفی است که یک انسان ممکن است در چنین وضعیتی بزند این منطق را هم، امام از اسلام گرفته بود امام فرمودند ما که جنگ را شروع نکرده ایم آنها شروع کرده اند ما که نظامی هایمان، سربازهایمان و نیروهای مدافع مان داخل خاک عراق نرفته اند ارتش عراق داخل خاک ماست بنابراین منطق حکم می کند که اینها از خاک ما بیرون بروند و به پشت مرز برگزدند. راهبرد امام این بود که تا یک نظامی و یک سرباز عراقی داخل خاک ایران است ما آتش بس نمی پذیریم و مذاکره هم با عراقی ها نمی کنیم. حرفی بسیار منطقی بود یعنی انها بیرون بروند بعد مذاکره کنیم. حرف دوم امام این بود که این ها به چه بهانه ای جنگ را شروع کردند؟ بهانه شان این بود که ما معاهده 1975 را که خود صدام با شاه امضا کرده بود قبول نداریم امام می فرمودند ما به معاهدات دولت های قبلی پایبندیم به معاهداتی که به نفع مردم ایران است پایبندیم بنابراین ما به معاهده 1975 پایبندیم گرچه شاه آن را امضا کرده است. صدام می گفت چون شاه ان را امضا کرده و شما انقلابی هستید و ضد شاه هستید پس این را کنار بگذارید. صدام یک حرف عوامانه می زد. امام فرمودند حکومت عراق باید بپذیرد که معاهده 1975 درباره مرزهای ایران و عراق معتبر است بنابراین حرف دوم امام این بود که جنگ می تواند خاتمه پیدا کند با این فرض که ارتش عراق برود پشت مرزها و دولت عراق هم معاهده 1975 را بپذیرد. حرف سوم امام این بود که جنگ را عراق آغاز کرده است و ما که آغاز نکردیم بنابراین باید اعلام بشود که عراق در این جنگ متجاوز بوده است. یک زمانی در همان ماه های اول جنگ آقای حبیب شطی دبیر کل کنفرانس اسلامی به ایران آمد. اول رفته بود بغداد با صدام مذاکره کرده بود بعد رفت جماران خدمت امام که شما بیایید جنگ را خاتمه بدهید امام گفت باشد ما جنگ را خاتمه می دهیم شما از این حسینیه جماران بیرون بروید و با خبرنگارها مصاحبه کنید و بگویید صدام و عراق آغازگر جنگ بوده است ما جنگ را خاتمه می دهیم. حبیب شطی این کار را نکرد و گفت این اختلافات شماست ما کاری نداریم .
منطق امام منطق اسلام بود می گفتند متجاوز باید تعیین بشود حرف بعدی این بود که کسی که تجاوز کرده و مردم را کشت و خسارت وارد کرد باید عوارض ناشی از جنگ را متحمل بشود و خسارت و غرامت را بدهد این حرف امام از اول تا آخر بود حرف بسیار منطقی و درست هم بود. کسی هم نمی گوید این حرفها اشکالی داشت. هیچ کس نیامده بگوید حرف ایران که از زبان امام مطرح شده اشتباه بوده. از دید اسلامی امام یک چیز دیگری هم داشتند این هایی که به عنوان کشورهای اسلامی می آمدند با امام مذاکره می کردند برای اینکه شما بیایید آتش بس را بپذیرید امام می فرمودند ما که جنگ نکردیم ما موافق صلحیم این ها آمدند جنگ کردند تجاوز کردند بنابراین وظیفه شما نه تنها این نیست که به ما بگویید آتش بس را در حضور نظامیان عراقی در خاک ایران بپذیرید بلکه شما باید بروید با عراقی که با ما جنگیده بجنگید و بیرونش کنید. بنابراین روش امام در جنگ یک روش منطقی بود امام آمدند این مسائل را مطرح کردند ولی امام ننشستند که عراق در خاک ایران باقی بماند
البته برای اینکه ارتش عراق را از خاک ایران بیرون کنند امام برنامه ریزی کردند . امام در طول جنگ چند تا کار بزرگ کردند که من می خواهم این ها را بگویم که بسیار مهم هستند. اولین مسئله این بود که زمانی جنگ بر ایران تحمیل شد به خود ارتش ایران اطمینان نبود دوماه قبل از جنگ در درون ارتش ایران کودتا علیه انقلاب صورت گرفته بود که بعدا موسوم به کودتای نوژه شد. این کودتا با هماهنگی بعضی از امرای ارتش شاه بود. این ها برنامه شان این بود که بعضی اماکن مهم داخل ایران را بمباران کنند و در جریان کودتا جماران را بمباران کنند مدرسه فیضیه را بمباران کنند حکومت را تغییر بدهند بخشی از این ارتش ایران به خصوص از خلبان های نیروی هوایی در کودتا شرکت داشتند طبیعتا وقتی که جنگ شروع می شود مهم ترین مشکل برای ایران آن موقعی بود که این ارتشی که چند وقت قبل بخشی اش کودتا کرده حالا چه جوری برود در مقابل عراق بجنگد ممکن است که برعکس کار کند. این ها هواپیما دارند تانک دارند شما بگویید برو سمت مرز و ارتش به جای اینکه برود سمت مرز ممکن است برگردد به داخل کشور حمله کند ولی امام اعتماد به ارتش کردند. حتی به محض اینکه جنگ شروع شد تعدادی از خلبانانی را که به اتهام شرکت در کودتا به زندان افتاده بودند آزاد کردند نه تنها آزاد کردند بلکه اجازه دادند با هواپیما بروند علیه عراق بجنگند و رفتند جنگیدند و بعضی از آنها شهید شدند. این خیلی اقدام بزرگی است یعنی امام به ارتش اعتماد کردند و ارتش هم جواب این اعتماد را داد یعنی ارتش هم توی میدان های جنگ آمدو در مقابل ارتش عراق قرار گرفت. نیروهای ارتش روزهای اول جنگ مشکلات زیادی داشتند هم از نظر سازماندهی هم از نظر فرماندهی هم از نظر ساختار هم از نظر اینکه تجربه جنگی نداشتند ولی بالاخره امام با همین ارتش آرام آرام وارد جنگ شدند.در روز اول جنگ بسیاری از لشگرهای مهم مان خارج از مرز بودند بیش از یک ماه طول کشید تا لشگرهای مهم ایران از پادگان هایشان عازم جبهه های جنگ شوند مثل لشگر16 قزوین یا لشگر77 خراسان یا لشگر 21 حمزه یا لشگر 88 زاهدان این ها یواش یواش بعد از جنگ به جبهه ها آمدند عازم جبهه های جنگ شدند یعنی اینکه ما آمادگی نداشتیم .
در ان زمان بنی صدر فرمانده کل قوا بود همه ی اختیارات را هم، در اختیار بنی صدر گذاشتند. امام از بنی صدر در مقام فرماندهی کل قوا کاملا حمایت می کردند برای اینکه بتواند کار جنگ را انجام بدهد هر نوع حمایتی که ایشان می خواست انجام می دادند آن موقع من در سپاه بودم سپاهی ها از رفتار بنی صدر ناراحت بودند ولی امام می گفت از وی حمایت کنید ما نیرو اعزام می کردیم به جبهه اسلحه نداشتند این اسلحه را باید ارتش تامین می کرد انبارهای ارتش ایران پر از اسلحه بود خیلی امکانات داشت ولی ارتش تمایلی نداشت اسلحه اش را در اختیار یک واحد دیگر قرار بدهد بنی صدر هم به این سادگی این اسلحه رو ا به سپاه نمی داد البته در اختیار گروه جنگ های نامنظم شهید چمران می گذاشت ولی به سپاه به راحتی نمیدادند بالاخره سپاه وارد جبهه های جنگ شد و در همه جا محورهایی را در جبهه درست کرد. امام کار دوم بزرگی که کردند این بود که فقط نگفتند جنگ را ارتش انجام بدهد بلکه فرمودند هر کس که می خواهد بجنگد باید بجنگد این منطق اسلام است. امام به سپاه نگفت تو حق نداری بجنگی. گفتند بجنگید هر چه می توانید نیرو جمع کنید و علیه عراق بجنگید. بنابراین دست سپاه برای توسعه و گسترش سازمان باز بود اسلحه هم نداشت ولیکن از جبهه اسلحه به دست می آوردند از خود عراقی ها اسلحه به دست می آوردند
کار دیگه ای که امام کردند فرمودند دفاع واجب کفایی است واجب کفایی یعنی مردم مسلمان احساس تکلیف کردند. به همین خاطر میلیون ها نفر داوطلبانه عازم جبهه های جنگ شدند یعنی یک قدرتی، بزرگتر از قدرت ارتش به وجود آمد. این قدرت خیلی فراتر از ارتش بود. از نظر نیروی انسانی افرادی که داوطلبانه به جبهه های جنگ آمدند اصلا قابل قیاس با تعداد نفراتی که ارتش در اختیار داشت و سرباز بودند و نیروی اجباری بودند نیود. میلیون ها نفر آمدند همه هم داوطلب بودند. خاصیت افراد داوطلب این است که انگیزه اشان بالاست. برخلاف آدمی که با زور می رود یک جایی یک کاری را می کند. آدمی که داوطلبانه می آید انگیزه بالایی دارد. من افراد داوطلبی را که می جنگیدند از نزدیک دیده ام. زمانی که در تبریز بودم یک برادری بود که معاون من بود در بسیج تبریز بود به نام آقای حسین توانا که طلبه با صفایی بود اهل تبریز بود این آقای توانا جز اولین افرادی بود که گفت من جبهه میروم. آنها با کمک پاسدرانی مثل علی تجلایی جبهه سوسنگرد را تشکیل دادند در این جبهه سوسنگرد بچه هایی که با این ها بودند داستان هایی از شجاعت و نترسی و سلحشوری های این آقای توانا نقل می کنند که آدم تعجب می کند این ها با دست خالی می رفتند بین عراقی ها کمین می زدند اسلحه های آنها را می گرفتند و نمی ترسیدند و عراق را زمین گیر کردند. در طول جنگ امام توانستند بار اصلی جنگ را بر دوش مردم داوطلب قرار بدهند این مردم داوطلب هم، خودشان خوب می جنگیدند و هم کسانی که به صورت سازمانی توی جبهه آمده بودند وقتی به این افراد داوطلب نگاه می کردند آنها هم روحیه و انگیزه می گرفتند مثلا برادران ارتش خیلی هایشان وقتی این ها را می دیدند که چه جور می جنگند اصلا دگرگون می شدند. ما از نزدیک دیدیم که چه اتفاقی افتاد بنابراین یکی از کارهای بزرگی که امام انجام داد این بود که مردم را به صحنه آوردند مردم وقتی به صحنه ی جنگ می آیند، دفاع را از خودشان می دانند. هم خوب می جنگند هم وقتی ضایعات و تلفات می بینند دیگر به حکومت و دولت و این ها بد و بیراه نمی گویند می گویند خودمانیم .
به همین خاطر الان خانواده شهدا وفادارترین قشرها به انقلابند چرا؟ چون هر کاری کردند خودشان داوطلبانه کردند و جالب این است که فقط خود شهدا داوطلب نبودند خانواده های شان هم داوطلبانه این ها را اعزام می کردند اکثر جاهایی که ما با مردم مرتبط بودیم خانواده هایی را می شناختیم که داوطلبانه بچه هایشان را به جبهه اعزام می کردند. این چیز بسیار عظیم و بزرگی بوده است بنابراین یک کار بزرگی که امام کردند این بود. ظرفیت ملی ایران را برای مقابله با ارتش عراق بسیج کردند این هم از کارهای مدیریتی بسیار مهم امام بود. کار دیگری که امام کردند این بود که هم در رزم و هم در پشتیبانی، امام مشوق جمع آوری کمک های مردمی بودند. امام بعضی وقت ها یک جملاتی می گفتند که تمام وجود مردم را برای کمک به جبهه بسیج می کردند مثلا یادم هست که ایشان گفتند که من امروز در تلویزیون نگاه می کردم دیدم یک پیرزنی تنها دارایی اش را که چند تخم مرغش بود به جبهه ها فرستاد او همه ی دارایی اش را فرستاد می گفت شاید آن تخم مرغ ارزش چندانی نداشته باشد اما مهم این بود که این پیرزن همه ی دارایی اش راکه آن تخم مرغ ها بود به جبهه فرستاد. در جبهه بار اصلی روحیه رزمندگان از کمک هایی که به جبهه می فرستادند، بود. بعضی ها با کمک هایی که می فرستادند نامه هم می نوشتند و برای رزمندگان می فرستادند مثلا یک دختربچه دبیرستانی یا پسر بچه دبیرستانی می نوشت که ای رزمنده عزیز ما این کمک ها را جمع کردیم فرستادیم تو هم محکم در جبهه بایست. این چه اثر عمیقی می گذاشت روی افرادی که می جنگیدند؟ امام جنگ را به یک دفاع مردمی تبدیل کردند همه ی مردم خودشان را در جنگ سهیم می دانستند.
جنگ در مناطق مرزی بود اما از تبریز و بلوچستان و کرمان و بندر عباس و اصفهان و شیراز و استان مرکزی و قم و ... همه ی این ها در جنگ دفاع می کردند چه کسی می تواند چنین کاری را انجام بدهد؟ به همین خاطر شهدای ما مال همه ی نقاط کشورند مال یک نقاط خاصی نیستند جنگ را امام تبدیل کرد به جنگی که کفر با اسلام می جنگید وقتی که جنگ کفر با اسلام شد همه ی امت اسلام می ایند در برابر کفر قرار می گیرند و با او می جنگند بنابراین ظرفیت های اساسی کشور در جنگ حضور پیدا کرد به خاطر همین اگر شما به آمار شهدا نگاه کنید اکثر شهدا داوطلبانه به جبهه های جنگ رفته اند حتی کسایی که بصورت سازمانی، عضو سپاه و بسیج بودند در جنگ داوطلبانه جنگیده اند.
امام از نظر عملیاتی هم بعضی وقت ها اقداماتی می کردند که بسیار تعیین کننده بود امام وقتی که آبادان محاصره شد فرمودند حصر ابادان باید شکسته بشود زمانی که امام این جمله را گفتند تمام رزمندگانی که در جبهه بودند هم و غم شان این بود که ارتش عراق پیشروی بیشتری نکند بنابراین روحیه شان دفاعی بود امام با این جمله که گفتند حصر ابادان باید شکسته بشود روحیه ی تهاجمی به رزمنده ها دادند یعنی نه تنها نباید بگذارید از این جلوتر بیایند بلکه باید حمله کنید بروید زمین های اشغالی را بگیرید بنابراین امام در طول جنگ در مقاطع خاصی تدابیری را اعلام کردند که بسیار در سرنوشت جنگ تاثیرگذار بود روز اول جنگ فرمودند تا یک نظامی عراقی داخل ایران باشد از اتش بس خبری نیست این باعث شد مردم ایران ایستادند و جنگیدند در ادامه فرمودند دفاع واجب کفایی است بعد فرمودند حصر ابادان باید شکسته بشود بعد عملیات هایی که رزمندگان انجام میدادند و موفقیت های بزرگ به دست می آوردند امام این ها را به خدا نسبت می داد برای مثال خرمشهر را رزمندگان با سختی آزاد کردند ولی امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد چرا؟ چون می خواستند غرور کسی را نگیرد و همه بدانند همه ی این کارها را که می کنند برای خداست به همین خاطر وقتی رزمندگان می جنگیدند امام می فرمود شما توجه داشته باشد که "و ما رمیت و اذ رمیت و لکن الله رما" حتی تیر هم که می اندازید بگویید برای خداست. امام جبهه را خدایی کرد به همین خاطر در جبهه های جنگ ما، معنویت موج می زد روحیه حاکم بر جبهه ها الهی بود این اقدام خیلی مهمی بود چون هم باعث خوب جنگیدن می شد و هم باعث این می شد که در جبهه ها مشکلات بوجود نیاید. جمعیت عظیمی از فرهنگ های مختلف زبان های مختلف قومیت های مختلف به جبهه می آمدند و در جبهه های جنگ با هم می جنگیدند چون مقصدشون الهی بود با هم اختلاف پیدا نمی کردند والا اگر این جوری نبود خودشان با هم دچار اختلاف می شدند.
امام تصمیمات بزرگی برای جنگ گرفتند که شما به بخش بزرگی از آن اشاره کردید یکی از مهمترین تصمیماتی که امام گرفتند بحث پذیرش قطعنامه بود در این مورد تشکیک هایی ایجاد شده. برخی ها تشکیکی را مطرح می کنند که این تصمیم بر امام تحمیل شد اولا شما بفرمایید این تشکیک ها چه برای جامعه خطری دارد دوما در مورد این تشکیک صحبت کنید واقعا این قطعنامه به امام تحمیل شد؟
امام می خواستند در نهایت نتیجه ی این جنگ سقوط صدام باشد بعد از اینکه جنگ تا فتح خرمشهر ادامه پیدا کرد هدف امام این بود که ایران بتواند اراضی خودش را از اشغال عراق خارج کند و جنگ خاتمه پیدا کند بعد از اینکه به هر دلیلی که بحثش اینجا نیست جنگ ادامه پیدا کرد امام به این نتیجه رسیدند که نتیجه ی این جنگ می تواند سقوط صدام باشد و امام برای سقوط صدام فکر کرده بودند و برنامه داشتند اگر نگاه کنید امام برای عملیات رمضان پیام می دهند به مردم عراق که حالا که رزمندگان اسلام، ارتش عراق را درگیر جنگ کرده اند. شما هم قیام کنید و صدام را از بین ببرید و حکومت را به دست خودتان بگیرید نه اینکه امام می خواستند با قوای نظامی ایران، صدام را سرنگون کنند بلکه می خواستند نتیجه ی این جنگ سقوط صدام باشد که شد بعدا شد. بنابراین امام در ادامه جنگ احساس می کردند که ایران قدرت این را دارد که جنگ را تا جایی ادامه بدهد که در نتیجه ی آن صدام سقوط بکند و جنگ خاتمه پیدا کند و ایران به تمام حقوقش برسد در ادامه جنگ مداخله قدرت های بزرگ نگذاشت که چنین اتفاقی بیفتد ایرانی که توانست فاو را فتح کند و بگیرد می توانست که بصره را هم بگیرد امکان چنین کاری را داشت و می توانست فشار نظامی عظیمی به عراق وارد کند که با سقوط صدام جنگ خاتمه پیدا بکند ولیکن امریکایی ها و اروپایی ها با نزدیک به نود ناو جنگی وارد خلیج فارس شدند برای حمایت از عراق، عربستان و کویت و امارات و کشورهای عربی پول های عظیمی در اختیار صدام گذاشتند بنا به گفته وزیر نفت عربستان ،این کشور روزی 200 هزار بشکه نفت را به حساب عراق می فروخت. رسما این را گفت و خود عربستان اعلام کرد که ما در طول جنگ 27 میلیارد دلار پول نقد به عراق دادیم. خیلی کمک های مالی عظیمی کردند یعنی کل کشورهای عربی حدود 80 میلیارد دلار به عراق کمک کردند مصری ها کل سلاح های ساخت شوروی شان را در اختیار عراق گذاشتند و به جایش از امریکا سلاح امریکایی گرفتند بنابراین آنها عراق را خیلی تقویت کردند.
سال آخر جنگ شرایط عوض شد به سرعت موازنه قوا به هم خورد و این موازنه قوا علی رغم مقاومت ایران باعث شد تا دست عراق در جنگ بالاتر برود امام وقتی احساس کرد ادامه جنگ دیگر به نفع ایران نیست جنگ را خاتمه دادند. امام تا زمانی که فکر می کردند ادامه جنگ می تواند باعث سقوط صدام بشود جنگ را ادامه دادند اما زمانی که احساس کردند ادامه این جنگ فقط باعث افزایش ضرر و زیان برای ایران می باشد جنگ را متوقف کردند. امام هم در جریان جزئیات اطلاعات مربوط به جبهه ها بودند همه ی اطلاعات را داشتند همه ی گزارش ها پیش ایشان می رفت و زمانی که عملیات بود آقای انصاری از بیت امام تماس می گرفت و احمد آقا با فرمانده سپاه صحبت می کرد. معمولا این طور بود گزارشات را از همان قرارگاه فرماندهی می گرفتند به خدمت امام می دادند بعضی وقت ها که سوالی بود ظرف چند دقیقه نظر امام را تلفنی می گفتند یعنی امام در جریان همه ی مسائل جنگ بودند ولی من برداشتم این است که امام می خواستند نتیجه ی این جنگ سقوط صدام باشد ولی در روزهای آخر جنگ احساس کردند با این اوضاع رسیدن به این هدف امکان پذیر نیست بنابراین قطعنامه 598 را با تلخی پذیرفتند تعبیر جام زهر هم بکار بردند چون امام نمی خواستند با قطعنامه 598 جنگ خاتمه پیدا کند بلکه امام می خواستند با سقوط صدام جنگ خاتمه پیدا کند ولی این کار عملا امکان پذیر نشد و امام قطعنامه را پذیرفتند حالا اینکه زودتر می شد قطعنامه را پذیرفت یا نمی شد این ها دیگر بحث های مفصلی است که می شود انجام داد ولیکن تغییر زیادی ایجاد نمی کند.
ذیل همین بحث قطعنامه، مباحثی بسیاری مطرح شده. یکی از مهمترین مسائلی که کلان تر از بقیه است این است که گویا در دوران جنگ از اول تا اخر به خصوص در پذیرش قطعنامه، بین نظامیان و سیاسیان اختلافاتی بوده مثلا با اقای علی خرم که مصاحبه می کردم ایشان می گفتند نظامیان سلیقه ها و نظرات خودشان را تحمیل می کردند ما سیاسیان هیچ وقت نتوانستیم درست پشت میز مذاکره بنشینیم و کارمان را درست انجام بدهیم این عقیده نظامیان بود که بر ما تحمیل می شد شما این اختلافات را چه جوری می بینید؟ در چه سطحی بود؟
ببینید اصولا از لحاظ منطقی نظامیانی که در جبهه می جنگند در خدمت اهداف سیاسی ای هستند که مقامات سیاسی کشور تعیین می کنند. به نظامیان بگویید نجنگند نمی جنگند . به نظامی ها بگویید بجنگند می جنگند. نظامیان برای جنگیدن قاعده شان این است که می گویند ما برای اینکه بجنگیم شرایط جنگ حکم می کند که ما این امکانات را داشته باشیم بنابراین وقتی بحث عملیات جنگ می شود همیشه نظامیان می گویند اگر می خواهید یک عملیات پیروز داشته باشید این نیروها را می خواهد این تبلیغات را می خواهد این امکانات را می خواهد. بنابراین صلح و جنگ کار نظامی ها نیست انجام عملیات، دفاع و جنگیدن کار نظامیان است بنابراین مسئولان سیاسی کشور مسئول اداره جنگند اداره جنگ هم دو تا حوزه دارد یکی حوزه دیپلماسی و سیاسی یکی حوزه عملیاتی و جبهه ای. باید کسانی که سیاستمدارند قدرت این را داشته باشند که دستاورد عملیات های نظامی را تبدیل به دستاوردهای سیاسی بکنند و اتفاقا در بعضی جاها این کار انجام نشده است از جمله پس از فتح خرمشهر خود فتح خرمشهر بزرگترین پیروزی نظامی ای بود که ایران به دست آورد ولی آیا شما از وزارت خارجه ایران سراغ دارید بعد از فتح خرمشهر طرحی را برای پایان دادن به جنگ به صورت مدون ارائه کرده باشد؟ اگر کسی سراغ دارد اعلام کند.
تنها کسی که بعد از فتح خرمشهر می گفتند از مرزها عبور نکنید امام خمینی بودند هم نظامی ها و هم سیاستمدارها به امام می گفتند حالا که ما در موضع قدرت نظامی هستیم دلیلی ندارد که ما جنگ را در داخل خاک ایران ادامه بدهیم از مرزها عبور بکنیم امام می فرمودند نه از مرز عبور نکنید ولی تا خواسته های مان بجنگیم. خواسته هایمان هم همان 4 خواسته ای بود که همان روز اول جنگ اعلام شد: بیرون کردن ارتش عراق از مرز، پذیرش معاهده 1975، تایید تجاوز عراق و پرداخت خسارت جنگ از سوی عراق. امام تنها کسی بودند که می گفتند در ادامه جنگ، از مرزها عبور نکنید جلسه شورای اول دفاع روز 6 خرداد سه روز پس از فتح خرمشهر در حدمت امام تشکیل شده بود. امام تبریک گفتند و فرمودند: الحمدالله همه چیز به خوبی و خوشی (مثلا به تعبیر من) جلو رفته حالا می خواهید چه کار کنید؟ در آنجا بعضی از حاضرین گفتند که باید از مرز عبور کنیم امام فرمودند چرا می خواهید از مرز عبور کنید؟ گفتند به دلایل نظامی که ما باید در محلی باشیم که از نظر عوارض پدافندی، زمین مناسب باشد باید پدافند کنیم ما نمی توانیم در زمین دشت باز پدافند کنیم ما باید برویم کنار رودخانه و کوهستان تا بتوانیم با نیروی کم پدافند کنیم این دلیل نظامی بود. سیاستمداران هم دلایل خود را داشتند. البته باید مذاکرات شورای دفاع منتشر بشود تا دقیق تر بررسی شود. ولیکن آن چیزی که تا الان منتشر شده این است. سیاستمداران هم تقریبا یک همچون جمله ای گفتند که اگر ما بخواهیم جنگ را خاتمه بدهیم باید با دست پر جنگ را خاتمه بدهیم هنوز که ما نتوانسته ایم به طور کامل ارتش عراق را از خاک کشور بیرون کنیم بنابراین عراقی ها زیر بار شرایط ما نمی روند. اما امام با عبور از مرز مخالفت می کنند می گویند پس با این جلسه قانع نشدم بروید دوباره جلسه دوم بیایید. در جلسه دوم شورای دفاع که حدود دو هفته بعد تشکیل می شود امام 4 تا ایراد می گیرند امام می فرماید عبور از مرز 4 تا اشکال دارد اشکال اول این است تا الان مردم عراق از ما طرفداری می کردند اگر ما برویم در خاک کشورشان ممکن است عرق ملی و تعصب ملی آنها به کمک صدام بیاید و آنها در خاک خودشان بهتر بجنگند دوم اینکه تا الان مردم دنیا ما را قربانی تجاوز می دانستند اگر ما از مرز عبور کنیم ممکن است ما را متجاوز بخوانند. حرف سوم امام این بوده که تا الان کشورهای دنیا به خصوص عربها رفتاری به ظاهر بی طرفانه ای اتخاذ کرده اند اگر ما به خاک عراق برویم، آنها رسما از صدام پشتیبانی خواهند کرد یک موضوع چهارمی هم می گویند که من الان فراموش کرده ام. در فاصله ی بین جلسه اول تا جلسه ی دوم شورای عالی دفاع ،احمد آقا یک نامه ای خدمت امام نوشتند که این نامه تا حالا منتشر نشده ولی من شنیدم که ایشان نوشته اند که احمد اقا هم با عبور از مرز مخالفند و در آنجا خدمت امام می نویسند که من فکر می کنم چون شما به متخصصین خیلی اهمیت می دهید به این نامه من زیاد توجه نخواهید کرد من معتقدم که نظر شما که می فرمایید از مرز عبور نکنیم درست است چون شما به متخصصین اهمیت قائلید آنها شما را قانع خواهند کرد که از مرز عبور کنید ولی اگر از مرز عبور کنیم درست است زیرا از این به بعد وارد مرحله ی جدیدی از جنگ می شویم که معلوم نیست چگونه تمام خواهد شد. بنابراین بحث این بوده که امام مخالف عبور از مرز در آن مقطع زمانی بودند اما بعدها به هر دلیلی منع عبور از مرز برداشته می شود. البته می دانید که از لحاظ منطقی وقتی جنگی شروع می شود ما نمی توانیم کشوری را مجبور کنیم که داخل مرزهایش بجنگد در حالی که کشور متجاوز ب از مرز عبور کرده است. در همان روز که ارتش عراق از مرز عبور کرد و امد خرمشهر را گرفت ما نیز از نظر منطقی هیچ اشکالی نداشت از مرز عبور کنیم برویم بغداد را بگیریم ایرادی ندارد یعنی منطقا درست است ولی امام با آن هوشیاری ای که داشتند معتقد بودند که نباید بگذاریم جنگ گسترش پیدا کند ما باید جنگ را تمام کنیم بنابراین من معتقدم که امام از روز اول دنبال تمام کردن جنگ بودند ولیکن در یک مقطعی دنبال این بودند که ایران بتواند با دست بالا جنگ را خاتمه بدهد و هیچ امتیازی به عراق ندهد از طرفی در یک مقطعی به این نتیجه رسیدند که نتیجه جنگ می تواند سقوط صدام باشد و بنابراین وقتی قطعنامه 598 را پذیرفتند امام احساس کردند آن برنامه ای که می شد اتفاق بیفتد که صدام از بین برود این با مداخله قدرت های بزرگ در جنگ و هزینه های بالای جنگ برای ایران قابل انجام نیست بنابراین ادامه جنگ دیگر به نفع جمهوری اسلامی ایران نیست و باید جنگ را خاتمه داد. امام هم با صراحت نظر خودشان را دادند و گفتند من جام زهر نوشیدم یعنی پذیرش قطعنامه برنامه من نبود مورد خواست قلبی من نبود ما می خواستیم جنگ با پیروزی قاطع ایران به طور آشکار و مشخص خاتمه پیدا کند ولیکن ما الان ناچار شدیم که جنگ را در این مقطع تمام کنیم. به همین خاطر هم بود که وقتی ایران قطعنامه 598 را پذیرفت عراق نپذیرفت عراق دوباره حمله کرد و بدتر از همه اینکه منافقین در دام ارتش عراق افتادند انها هم حمله کردند که با اقدام خطایی که مسئولین مجاهدین خلق انجام دادند بیش از 40 درصد نیروهای خودشان را از بین بردند یعنی این ها را فرستادند داخل خاک ایران و کشته شدند . خود ارتش عراق هم همین اشتباه را کرد دوباره به داخل خاک ایران حمله کرد و امد تا نزدیک رودخانه کارون را گزفت. امام در این مقطع هم باز به نظر من یک مدیریت بسیار حکیمانه ای انجام دادند و ان این بود که وقتی عراقی ها امدند از این طرف جاده اهواز خرمشهر عبور کردند امام فرمان دادند به فرمانده سپاه که یا خرمشهر یا سپاه یعنی اگر همه سپاه از بین برود نباید بگذارید که خرمشهر به دست ارتش عراق بیفتد که این جنگ عجیبی بود که خوشبختانه نه خرمشهر و نه اهواز به دست ارتش عراق نیفتاد و آنها دوباره یک بار دیگر شکست خوردند و بیرون رانده شدند و جنگ خاتمه پیدا کرد.
شما به نکته ی مهمی اشاره کردید که امام فرمودند که ما وارد عراق نشویم من چند ماه پیش از اقای خرم سوالی پرسیدم که چرا ایران غرامت نمی گیرد؟ ایا این ضعف ایران نیست؟ چرا ما 20 سال است که درخواست غرامت نکردیم؟ ایشان کلا نظرشان این بود که ما اصلا نباید برویم سراغ غرامت به این دلیل که ما در جنگ متجاوز شناخته شدیم چون وارد خاک عراق شدیم به خاطر همین اگر درخواست غرامت کنیم باید 120 درصد ما بدهیم 80 درصد عراق بدهد. من سوالم این است که شما به عنوان فرد نظامی ای که ان موقع که داخل این مسائل بودید ایا چنین واقعیتی وجود دارد که ما بعد از ان جریانات، متجاوز بوده باشیم این سخنی هم که از امام فرمودید یه جورایی عارض می شود به این مسئله.
نه از نظر حقوقی هیچ موقع ما متجاوز نیستیم به خاطر اینکه تجاوز برای کشوری است که جنگ را اغاز می کند ما تا روز اخر جنگ بخشی از زمین هایمان دست ارتش عراق بود بنابراین ما برای ازادسازی سرزمین خودمان از نظر حقوقی مجاز بودیم تا بخشی از خاک عراق را بگیریم تا ان ها بقیه خاک ما را ازاد کنند بنابراین ما در جنگ هیچ از نظر حقوقی متجاوز شناخته نمی شویم چون متجاوز کشوری است که جنگ را اغاز می کند نظر امام مبنی بر عدم عبور لز مرز یک نظر عملیاتی بود از لحاظ حقوقی عبواز مرز هیچ ایرادی نداشت از روز اول جنگ ایران می توانست برود داخل خاک عراق بجنگد هیچ ایرادی نداشت همان طور که هواپیماهای عراق امدند فرودگاه مهراباد را بمب باران کردند هواپیماهای ایران هم رفتند هواپیماهای بغداد را بمباران کردند نگفتند عراق حق دارد بیاید مهراباد را بمباران کند ولی ما از مرز عبور نکنیم و نرویم بغداد را بمباران بکنیم ایرادی ندارد. ولی این در اختیار فرمانده کل قوای یک کشور است که چه جور تشخیص می دهد که یک جنگ را اداره کند. تشخیص امام این بود که اگر ما بتوانیم جنگ را محدود نگه داریم بهتر است. استدلالی هم که کردند بر همین مبنا بود اما از نظر حقوقی متجاوز در این جنگ عراق است، چرا؟ چون او جنگ را اغاز کرد امد خاک ایران را گرفت تا زمانی که یک سرباز عراقی داخل خاک ایران بوده که تا آخر جنگ هم بود ما در هر جای خاک عراق که می جنگیدیم وظیفه مان بود. این حرف به نظر من ایراد دارد و بعضی از دوستان ایرانی نباید این حرفها را به این صورت مطرح کنند ان دیدگاه امام که ما از مرزها عبور نکنیم یک دیدگاه استراتژیک بود از نظر فرماندهی کل جنگ ولی از نظر حقوقی عبور از مرز و جنگیدن در خاک دشمن نه تنها مجاز بلکه حق ما بود که این کار را بکنیم همانطور که ما در جنگ فاو را گرفتیم عراقی ها نتوانستند فاو را پس بگیرند در مهران نیرو کم داشتیم حمله کردند و مهران را گرفتند بعد هم ارتش عراق رسما اعلام کرد یعنی دولت عراق گفت شما فاو را پس بدهید ما هم از مهران عقب نشینی می کنیم ما هم همین طور تا زمانی که انها در خاک ما بودند در هر کجای خاک عراق می توانستیم پیشروی کنیم بعد هم اینکه رسما سازمان ملل عراق را متجاوز شناخت. صدام بعد از تمام شدن جنگ، رسما به رئیس جمهور این نامه داد و معاهده 1975 را پذیرفته است. در نامه ای خطاب به رئیس جمهور ایران اعلام کرده که تمام خواسته هایی که شما داشتید من براورده کرده ام. بنابراین مسئولیت اغاز جنگ برعهده عراق است. نکته مهم دیگر اینکه بعد از حمله عراق به کویت، رسما عراق در جنگ متجاوز شناخته شد آمریکایی ها برای بازپس گیری کویت، داخل عراق شدند اما هیچ وقت کویت و آمریکا متجاوز شناخته نشدند.
حالا ما چرا غرامت نگرفتیم چرا درخواست غرامت نکردیم و نمی کنیم؟
حالا اینکه نگرفتیم به دولت ها بر می گردد باید این را از اقای احمدی نژادسوال کنید که دنبال غرامت جنگ دوم جهانی هست ولی دنبال غرامت عراق نیست خوب بود که در سازمان ملل مسئله غرامت از عراق را مطرح می کرد که ما بگیریم .
بنابراین به نظر شما حتما باید غرامت جنگ دریافت شود؟
اگر حتی نزدیک ترین افراد به ایران هم رئیس جمهور عراق باشند ایران باید از او خسارات جنگ را بگیرد هر کسی باشد چرا؟ چون بعدا هیچ کشوری هوس حمله به هیچ کشور دیگری را بدون اینکه مسئولیت ها و عواقب ناشی از آن را تحمل کند نداشته باشد.
بحث غرامت مطرح شد من سوال متفاوت دیگری دارم. جنگ با ما چه کرد؟ امام از یک طرف جنگ را نعمت می دانستند و از طرفی جنگ هزینه های سرسام آور ی برای ما آورد.
همه جنگ ها دو وجهه دارند یک وجهه تخریب و خسارت و تلفات و یک وجه استفاده از تجربیات فضای جنگ برای ایجاد روحیه معنوی و شلحشوری و مقاومت و ایستادگی. در جنگی که صدام با ایران اغاز کرد هم همین دوتا اتفاق افتاد از یک طرف جنگ باعث آوارگی 1.5 میلیون ایرانی و باعث عقب افتادگی و افت اقتصاد ایران شد و هزار میلیارد دلار خسارت به ایران تحمیل کرد این، وجهه خسارات جنگ است. ولی از یک طرف هم باعث شد، ما یک بار دیگر قدرت ایستادگی خود را در برابر دشمن نشان داد. این ایستادگی باعث شد که قدرت های دیگر هوس جنگ با ایران نکنند. جنگ یک فضای معنوی خاصی خلق کرد فرهنگ جدیدی در جبهه ها ایجاد کرد که از آن به نام فرهنگ جبهه یاد می شود. جنگ تولیداتی را در حوزه های مختلف توسعه معارف اسلامی و معنویت در مردم اداشت و سرمایه ای بزرگ برای آینده اسلام به وجود آورد. به قول امام، جنگ رخوت و سستی را از بین برد. قبل از جنگ، ما هیچ نوع موشکی نساختیم جنگ باعث شد ما در بسیاری از حوزه های تسلیحاتی وارد شویم. ما الان یکی از کشورهای سازنده هواپیمای بدون سرنشین و موشک های دوربرد هستیم. جنگ به ما یاد داد که در حوزه های اقتصادی فعال باشم در برخی جاها هم از تجریه های جنگ استفاده نکردیم جنگ به ما نشان داد که بنیه اقتصادی ضعیف، برای کشور خطرناک است اما ما از این تجریه استفاده نکردیم و هنوز ما در برخی حوزه ها، بنیه اقتصادی ضعیفی داریم. اقتصاد ما جزو اقتصادهای ضعیف تلقی می شود.
به مساله مهمی اشاره کردید. در دوران جنگ به رغم سختی ها، رضایت عمومی بالا بود، آرامش بسیار بالایی در خانواده ها وجود داشت و نیز، جامعه بیشتر اخلاقی بود. الان بعد از بیست و سه از پایان جنگ، به نظر می رسد در این سه حوزه مشکلاتی به مراتب بیشتر از دوران جنگ وجود دارد. چرا چینین است؟
اینها نیاز به شاخص دارد بصورت کلی نمی شود گفت که مثلا الان آرامش کمتر از آن زمان است به نظر من شاخص می خواهد. الان کسی نگران این نیست که موشک به منزلش بخورد نگران نیست که فرزندش در جایی کشته بشود. به نظر می رسد اگر با شاخص و آمار حرف بزنیم، بهتر است، در دوران جنگ، چون مردم در حال دفاع بودند، انتظارات پایین بود. در شرایط فعلی که جنگ نیست، انتظارات مردم بالا است. الان مردم انتظار دارند که دولتمردان از مدیریت قوی استفاده کنند و بتوانند کشور را در مقایسه با سایر کشورها جلو ببرند. الان مردم انتظار دارند که جامعه، جامعه اخلاقی باشد بالاخره ما در دوران جنگ، اختلاس سه هزار میلیارد تومانی نداشتیم ولیکن الان داریم مردم می گویند چرا این اتفاقات می افتد اینها ایراد است. در زمان جنگ، اقتصاد مردم بصورت اقتصاد معیشتی اداره می شد. کسی دغدغه زندگی نداشت. الان مردم مشکلات زیادی دارند انتظار دارند اقتصاد ما، اقتصاد فعال و پویایی باشد. در زمان جنگ واردات در برخی اقلام بخصوص در اقلام مصرفی مثل میوه و ...، به اندازه ای که الان هست، نبود با اینکه زمان جنگ بود، خیلی چیزها کوپنی بود اما کشور بیشتر با تولیدات و محصولات خود اداره می شد اما الان کشور منابع عظیم ارزی دارد اما بالاترین وارد کننده میوه و سایرکالاهای مصرفی در منطقه می شود در حالی که خودش می تواند خیلی چیزها تولید کند. اینها مساله است مردم انتظار دارند که الان که دوره آرامش است تمام همت دولت این باشد که مردم باعزت و با کارکردن بتوانند زندگی کنند. مردم از این ناراحت هستند که فرزندانشان بیکار هستند و نرخ بیکاری در حال کاهش نیست، بلکه در حال افزایش است. مردم از این ناراخت هستند که پول عظیم درآمد نفت به جای اینکه صرف سرمایه گذاری و تولید ثروت مجدد بشود، به صورت بدی مصرف می شود و در نهایت تمام می شود. مردم احساس می کنند که کشور ایران ظرفیت این را دارد که به یک کشور پیشرفته و جلودار در خاورمیانه تبدیل بشود. مردم نمی خواهند احساس بکنند که ایرانی ها پول خود را در کشورهایی مثل دوبی و ترکیه و چین و...هزینه بکنند و در داخل ایران هزینه نشود.
اوایل جنگ هول و هراسی ایجاد شد اما بعداز پیام امام، که فرمودند "چیزی نیست دزدی آمد سنگی انداخت و رفت" روحیه بسیار بالایی در مردم ایجاد شد این پیام مردم را آگاه کرد. اینها باعث شد روحیه سلحشوری در میان مردم ایجاد شود. اما ما بعد از جنگ، آن بزرگوارانی که از جبهه به شهرهای خود برگشتند مسوولین جقدر برای اینها کار کردند که همان حال و هوا باقی بماند و به تناسب وضعیت جدید، آن روحیه تقویت بشود ولی متاسفانه نشد. چرا؟
ایران بعد از جنگ خیلی تلاش کرد که فرهنگ دوران جنگ باقی بماند ولی خیلی جاها به مسائل سیاسی آغشته شد و خودش مشکلات درست کرد.
امام می فرمود که ما در جنگ انقلاب خود را به جهان صادر کردیم شما رابطه جنگ و انقلاب را با انقلاب های اخیر خاورمیانه چگونه می بینید.
رابطه به معنی مستقیم یک چیز دیگر است. اما اصولا جنگ ما یک روحیه ای به عنوان روحیه مقاومت ایجاد کرد که بسیار موثر بود. در تمام حکومت های استبدادی اولین جیزی که مردم نیاز دارند امید به آینده است اینکه اگر مقاوت بکنیم و بیاستیم و در مقابل زندان و شکنجه و حصر خانگی کوتاه نیاییم و ساکت نشویم، به نتیجه می رسیم، این بزرگترین عاملی است که می تواند موثر باشد. در این کشورها هم چنین بود. در ایران هم همینطور بود. نکته دیگر این بود که انقلاب ما نشان داد با وحدت می شود کارهای برزگی کرد در این حرکت هایی که از تونس شروع شده، این اتفاق افتاده است. الان هم مردم در کشورهای عربی حرکت های جدی انجام دادند و امیدوار بودند. تونس که به نتیجه رسید، مصر بعد از یک ماه حسنی مبارک را از اریکه قدرت به زیر کشید. در لیبی اگر مثل دوره های قبل بود، قذافی می ایستاد قذافی هزاران نفر از مردم را کشت اما مردم نیز ایستادند. البته ناتو هم وارد شد اما کار را سخت کرد. یا الان در بحرین و یمن با اینکه عربستان مداخله کرد اما مردم کوتاه نیامدند. اینها پیام های اصلی انقلاب و جنگ ما است. پیام اصلی انقلاب اسلامی مبارزه با ظلم و استبداد و وابستگی به بیگانه و مخالفت با دیکتاتوری و حمایت از مظلومین و تلاش برای استقرار ارزش های اسلامی است که آزاد شدن انسان ها از اسارت طاغوتیان در همه جهان است.