نشست «سیاست حقیقت یا حقیقت سیاست» با سخنرانی محمدجواد غلامرضا کاشی، احمد بستانی و حمید ملکزاده توسط جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجمن علوم سیاسی ایران برگزار شد.
نشست «سیاست حقیقت یا حقیقت سیاست» به صورت مجازی توسط جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجمن علوم سیاسی ایران برگزار شد.
به گزارش خبرنگار جماران، محمدجواد غلامرضا کاشی طی سخنانی در این نشست گفت: من «سیاست حقیقت» را با گوشت و پوستم تجربه کردهام و الآن سویه دیگری به نام «سیاست قدرت» را همه ما داریم تجربه میکنیم. بر خلاف آنچه شاید در بدو امر به نظر آید که این دو خیلی روبروی هم هستند، میخواهم نشان دهم اتفاقا این دو بیشتر همزاد و مثل هم هستند دو چهره از یک واقعیت اند
باید فهممان در مورد قدرت را بازسازی کنیم
مجاهدین و چریکهای فدایی بالاترین فداکاریها را میکردند، ولی یک حقیقت سرکوبگر درون این سازمانها بود
فروبستهترین روایتها میتوانند ادعا کنند که ما بر همه جهان گشوده هستیم و گوش جهان کر است
هر گروه مقاومتی میتواند ادعا کند که دلسپرده یک حقیقت والا است ولی یک نظام سرکوبگر باشد
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی تصریح کرد: وقتی اسم سیاست حقیقت و سیاست قدرت را میشنویم، سیاست قدرت را مذمت میکنیم و طالب این هستیم که سیاست حقیقت مبنای حوزه سیاست قرار گیرد. ولی من خواهم گفت که سیاست حقیقت و سیاست قدرت دست کم آن طوری که ما در تجربه سیاسی نیم قرن اخیر تجربه کردهایم، دو روی یک سکه بودهاند. میخواهم توصیه کنم به جای اینکه در میدان سیاست حقیقت بنشانیم و سیاست قدرت را تعطیل کنیم، لازم است که در میدان سیاست قدرت بنشینیم اما شرطش این است که فهممان در مورد قدرت را بازسازی کنیم؛ تا از این دوگانه مستمر سیاست حقیقت و سیاست قدرت به معنایی که در تجربه زیسته خودمان تجربه کردهایم، فراتر رویم.
وی افزود: سیاست حقیقت یعنی ما فرض کنیم حقیقتی وجود دارد و بیرون از منازعه قدرت هستی و معنا دارد؛ حالا اسمش میتواند، خدا، عقل، وجدان، آرمان یا هر چیز دیگری باشد. اینها مفاهیمی هستند که از حقیقتی سخن میگویند که والا و بیرون از میدان قدرت است. میدان قدرت آن جایی است که یک عده حریص، شهوتزده و دنبال مطامع دنیوی هستند و بر سر مطامع دنیا با هم ستیز میکنند و حقیقتی در آن نیست. بنابراین ایدهای به نام حقیقت باید بیاید و مثل رابطه روح و تن یا رابطه عقل و جسم امور را ساماندهی یا معنابخشی کند. من فکر میکنم سیاست حقیقت بازی گروههای مغلوب و سیاست قدرت بازی گروههایی است که در میدان سیاست غلبه دارند. مغلوب وقتی غالب می شود سیاست قدرت را پیشه می کند و مغلوب دیروز سیاست حقیقت را.
کاشی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: منظور من از «سیاست حقیقت»، یعنی هر انگارهای که نسبت به منافع و خواستهای افراد و گروههای اجتماعی نامشروط باشد. مشکلش اینجا است که نسبت به کثرت گروههای اجتماعی بی اعتنا است. اتفاقا اشکال ادبیات سیاسی مدرتیته اغازین آنجا است که با سرشت متکثر مدرنیته متاخر مواجه نیستند؛ ما در جامعه متاخر مدرن با خلق مدام سوژه نو مواجهیم و اقتضا هستی این سوژههای نوشونده آن است که بساط هر امر عمومی مثل خیر عمومی، حقیقت و آرمان را به هم میریزند و عرصه سیاست را به یک میدان پر تکاپو تبدیل میکنند؛ و آنچه شما خیر میپندارید را انکار می کنند. هر آنچه بخواهد به نام حقیقت در برابر این خلق سوژههای نو مقاومت کند فریبکار یا سرکوبگر از کار در میآید.
وی تأکید کرد: خاطرات اعضای سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی را ببینید که بالاترین فداکاریها را میکردند، ولی کاملا یک حقیقت سرکوبگر درون این سازمانها بود و در بدو ظهور از یک حقیقت سرکوبگر درون سازماندهیشان استفاده میکردند. بنابراین، فروبستهترین روایتها میتوانند ادعا کنند که ما بر همه جهان گشوده هستیم و گوش جهان کر است؛ و هر گروه مقاومتی میتواند ادعا کند که دارد از یک حقیقتی پیروی میکند و دلسپرده یک حقیقت والا است ولی یک نظام سرکوبگر باشد.
وظیفه روشنفکر این است که حواسش باشد حقیقت قربانی نشود
سیاست عرصه حقیقت نیست اما به این معنی نیست که سیاست عرصه دروغگویی است
قطبنمای سیاستورزان حقیقت نیست و خیرجمعی است و ممکن است گاهی حقیقت و خیرجمعی منطبق نباشند
به گزارش خبرنگار جماران، احمد بستانی نیز در این نشست با اشاره اینکه ما انواع حقیقت از جمله حقیقت عقلانی و حقیقت تجربی داریم و حقیقت دینی، گفت: اگر ما حقیقت را متناسب با واقع در نظر بگیریم، آن وقت بیاییم سراغ اینکه سیاست چیست. به نظر من اولین یا مهمترین تعریفی که از سیاست وجود دارد همان تعریفی است که تقریبا میتوانیم بگوییم با ارسطو آغاز میشود؛ آن هم فن دستیابی به خیر جمعی است. یعنی من کلید واژه سیاست را مفهوم «خیر جمعی» میگیرم.
عضو هیأت علمی دانشگاه خوارزمی تصریح کرد: خیر جمعی یعنی خیری که مربوط به یک فرد و دو فرد یا یک طبقه نیست بلکه مربوط به کلیت جامعه است. البته من به راه حصول و دستیابی آن کاری ندارم و نکته من این است که به هر قدرت یک قطبنمایی خارج از خودش نیاز دارد. یعنی ما نمیتوانیم صرفا بر اساس مناسبات قدرت راه را معلوم کنیم. به نظر من بهترین کسی که این مسأله را صورتبندی کرده هانا آرنت است. اما در دوره جدید هم رساله الهی – سیاسی اسپینوزا بسیار مهم است و نکات مهمی را در مورد ماهیت سیاست توضیح میدهد.
وی ادامه داد: هانا آرنت میگوید سیاست میان گذشته و آینده است؛ یعنی گذشتهای که به پایان رسیده و ما نمیتوانیم تصرفی در آن داشته باشیم و آیندهای که گشوده است و هنوز شکل نگرفته است. آینده تمام شده ولی میتوانیم به شکلی متفاوت تفسیرش کنیم و آینده افق پیش روی است بنابراین هنوز میتوانیم آن را بسازیم. از نظر آرنت در چنین موقعیتی ما نمیتوانیم اصالت را به حقیقت بدهیم. یعنی خودش میگوید که حقیقتجویی در چنین شرایطی فضیلت محسوب نمیشود. به خاطر این سیاستورز واقعی از وضعیت گذشته و فعلی ناراضی است و میخواهد آینده را به شکل بهتری بسازد.
بستانی تأکید کرد: وظیفه روشنفکر این است که حواسش باشد حقیقت قربانی نشود. یعنی سیاستمدار کار خودش را میکند و روشنفکر، فعال اجتماعی و فیلسوف هم کار خودش را میکند و در نهایت توازن این دو که به نوعی توازن قوا است، هم به سود خیرجمعی و هم به سود حقیقت خواهد بود. هر سیاست قصهای دارد و شما وقتی قصهای میشنوید خودتان هم میدانید که با عرصه حقیقت مواجه نیستید. ریکور میگوید اساسا سیاست عرصه تخیل جمعی آدمها است و هرگونه تغییری در سیاست از مجرای تغییر در تخیل جمعی رخ میدهد. لذا این نکته مهم است که سیاست عرصه حقیقت نیست اما به این معنی نیست که سیاست عرصه دروغگویی است. بلکه به معنای این است که قطبنمای سیاستورزان حقیقت نیست و خیرجمعی است و ممکن است گاهی حقیقت و خیرجمعی منطبق نباشند.
- فهممان از دولت را مورد ارزیابی قرار بدهیم
- دولت را به بنیان زیست جهانی خودش برگردانیم
- دولت مجموعهای از نهادها با مبنای زیستجهانی است که تحقق ارزشهای مردم را دنبال میکند
- زندگی برای اینکه معنا داشته باشد حیثیت سیاسی دارد، پس حقیقت به ذات حیثیت سیاسی دارد
- از آنجایی که حقیقت روایت فعلا موجود در اختیار مردم است، همواره نسبت به تغییر، گشوده است
مشکل از وقتی شروع میشود که یک روایتی حیثیت بیرونی نسبت به مردم پیدا کند و در مقام سازمانی به نام دولت پیدا کرده، بخواهد ضمن مداخلههایی که انجام میدهد امر طبیعی را از ریخت بیندازد و گشودگی را در حقیقت از بین ببرد؛ مشکل دقیقا از لحظهای شروع میشود که سربازان قدرت تأسیس به سرداران وضع مستقر تبدیل میشوند
به گزارش خبرنگار جماران، حمید ملکزاده نیز طی سخنانی در این نشست گفت: من سعی میکنم فهمی از حقیقت را مبنای صحبت قرار بدهم که در آن دوگانههای امر واقع و امر به روایت در آمده خیلی کارآیی ندارند. آن طوری که من میفهمم و مطلع هستم، سیاست را عموما به عنوان کار دولت تعریف کردهاند. کار دولت یا واحد سیاسی به عنوان یک نوع مداخله قصدی برای سامان دادن امر طبیعی و تبدیل کردنش به امر مدنی فهمیده شده است. در این معنا دولت حیثیتی بیرونی نسبت به زندگی یا آنچه طبیعی هست، پیدا میکند و به نیرویی بالای جریان طبیعی زندگی یا طبیعت تبدیل میشود و به اعتبار نظام حقیقتی که آن را نمایندگی میکند، در جریان طبیعی امور دخالت میکند.
دبیر جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجمن علوم سیاسی ایران، افزود: این فهم از دولت مستلزم تفکر دوگانه طبیعی – مدنی است. انکار که امر طبیعی عاری از حقیقت است و برای به حقیقت در آمدن یا مطابق حقیقت شدن ضرورتا باید بر اساس نظام حقیقتی که دولت یا واحد سیاسی آن را نمایندگی میکند، در آن مداخله کرد. برای اینکه بتوانیم مسأله دولت بیرون شده از زندگی را حل کنیم، من فکر میکنم لازم است قبل از هر چیز فهممان از دولت و البته فهممان از حقیقت را مورد ارزیابی قرار بدهیم. پیشنهاد من برای این کار این است که دولت را به بنیان زیست جهانی خودش برگردانیم.
وی تأکید کرد: در صورتبندی که من سعی میکنم از سیاست ارائه بدهم، حقیقت مجموعهای از نسبت برقرار کردنهای متفاوت با جهان و افراد دیگر است که در آن، جهان به چیز معناداری تبدیل میشود. اگر بخواهیم سادهتر بگویم، شیوههای متفاوتی از برقراری رابطه با جهان پیرامون و افراد دیگر که زندگی کردن را برای ما ممکن میکند. این جایگاهی بیرون از خود حیات ندارد. درک مشروط و وابسته به اصل اجتنابناپذیر هستی استقرار یافته انسان در جهان است. این استقرار علیرغم امکاناتی که برای انسان به وجود میآورد، محدودیتهایی هم به وجود میآورد که مهمترین آنها محدودیت در دیدن، فهمیدن و معنا کردن است. پس یک انسان تنها به لحاظ وجود شناختی امکان به دست آوردن همه معنا یا همه حقیقت را ندارد.
ملکزاده اظهار داشت: دولت مجموعهای از نهادها با مبنای زیستجهانی است که تحقق ارزشهای مردم را دنبال میکند. هر روایت جمعی به خودی خود حقیقت جمعی دارد و این طوری نیست که هر روایتی میتواند مطابق با حقیقت واقع باشد یا نباشد؛ بلکه حقیقت خاص خودش را دارد. پس حقیقت مفهوم ذاتی در جهان بودن است و چون به شکل بنیادینی با زندگی پیوسته است، و از آن جایی که زندگی برای اینکه معنا داشته باشد حیثیت سیاسی دارد، پس حقیقت به ذات حیثیت سیاسی دارد. اما از آنجایی که حقیقت روایت فعلا موجود در اختیار مردم است، همواره نسبت به تغییر، گشوده است.
وی افزود: مشکل از وقتی شروع میشود که یک روایتی حیثیت بیرونی نسبت به مردم پیدا کند و در مقام سازمانی به نام دولت پیدا کرده، بخواهد ضمن مداخلههایی که انجام میدهد امر طبیعی را از ریخت بیندازد و گشودگی را در حقیقت از بین ببرد. به عبارت دیگر مشکل دقیقا از لحظهای شروع میشود که سربازان قدرت تأسیس به سرداران وضع مستقر تبدیل میشوند. یعنی از لحظهای که تأسیس به یک دقیقه خاص تبدیل میشود، تفاوت بین تأسیس و وضع مستقر به رسمیت شناخته میشود و سربازان نیروی مستقر به سربازانی برای حفظ کردن دقیقه تأسیس تبدیل میشوند. این مشکلی است که در تاریخ معاصر داریم.
دبیر جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجمن علوم سیاسی ایران، گفت: هر بار دولت این حیثیت را پیدا میکند، به شکل بنیادینی از مردم گسسته میشود و در طول زمان به همان هیولایی تبدیل میشود که برای ادامه دادن حیات خودش عموما علیه مردم و از این طریق علیه خودش عمل میکند. راه برون رفتن از این بحران بازاندیشی در مورد مفهوم حقیقت، زندگی و انسان است.