جمعی از اعضای مجمع ایثارگران به مناسبت هفته دفاع مقدس با حجت الاسلام و المسلمین سیدحسن خمینی دیدار داشتند و خاطراتی از دوران دفاع مقدس بیان کردند.
مراسم گرامیداشت چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس با عنوان «دفاع مردمی» با حضور یادگار امام، محسن هاشمی(رئیس شورای شهر تهران)، کمال رجایی(فرزند شهید رجایی)، حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمود دعایی(سفیر اسبق ایران در عراق) و حجت الاسلام و المسلمین سید سراج الدین موسوی(فرمانده اسبق کمیته انقلاب اسلامی) و جمعی از رزمندگان دفاع مقدس در حسینیه جماران برگزار شد.
به گزارش خبرنگار جماران، پیش از سخنان حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی(اینجا بخوانید) چند نفر از رزمندگان حاضر در جلسه سخنرانی و خاطراتی از دوران دفاع مقدس بیان کردند.
در ابتدای این دیدار که غلامعلی رجایی اجرای آن را بر عهده داشت، جوادی عضو شورای فرماندهی سپاه آبادان، در سخنانی گفت: چهل سال پیش در چنین روزهایی خرمشهر داشت سقوط می کرد و حلقه محاصره خرمشهر داشت تنگ می شد.
وی افزود: بعد از پیروزی انقلاب به دلیل سبقه تحرکات عراق در آبادان، خرمشهر و منطقه جنوب غربی خوزستان، بحث تفکیک عرب ها و عجم ها به شدت فعال شده بود و عراق از آنها حمایت می کرد و مدام بمبگذاری ها در خطوط انتقال نفت و اماکن عمومی را شاهد بودیم.
جوادی ادامه داد: سال 59 تحرکات مرزی عراق هم شروع شد و بارها به تهران گزارش می کردیم که عراق دارد جاده و سنگر می سازد و تانک های جدید می آورد و به صورت شفاهی و کتبی گزارش های متعددی دادیم و توجهی نمی شد. تا آنجایی که یادم هست، آخرین پیام این بود که سه قبضه توپ را در نزدیکی خسروآباد مستقر کردند و گفتند عراق حمله نمی کند؛ چون می داند اگر حمله کند ما پالایشگاه بصره را می زنیم. یعنی سطح تفکیک و نگرانی از موضوعات در همین حد خلاصه می شد.
عضو شورای فرماندهی سپاه آبادان اظهار کرد: قبل از 31 شهریور عراق چند بار حمله کرد و چند نفر در درگیری های مرزی کشته شدند؛ بالأخص در مرز شلمچه و پاسگاه خیّر خرمشهر. 31 شهریور که عراق حمله سراسری را آغاز کرد، بمباران مناطق وسیعی از آبادان و به ویژه پالایشگاه آبادان را در دستور قرار داد و بعد هم پیش روی را شروع کرد و به شدت با حمله سنگین هوایی، توپخانه و زمینی حلقه خرمشهر را تنگ تر کرد و بالأخره در اواخر مهر ماه خرمشهر سقوط کرد.
وی افزود: مدام گزارش می دادیم و بعضی از دوستانی که از تهران به جبهه ها می آمدند برای اینکه امام نگران نشوند از همان جا زنگ می زدند که همه چیز آرام است و به مرحوم حاج احمد آقا می گفتند به امام پیغام دهید که اوضاع امن است و رزمندگان موفق هستند؛ در صورتی که واقعیت غیر از این بود. هنوز نیروهای خوبی سامان و قوام پیدا نکرده بودند و عراق هم با فشار خیلی زیاد پیش روی می کرد. به این فکر رسیدیم که مستقیما موضوع را خدمت امام گزارش بدهیم. مرحوم جمی را واسطه کردیم و با حاج احمد آقا صحبت کردند و ما با هلی کوپتر از آبادان راه افتادیم؛ چون تقریبا مسیر آبادان داشت ناامن می شد. به ماهشهر و از آنجا به تهران آمدیم و ساعت هشت صبح در حسینیه جماران نشستیم و حدود ساعت 9 خدمت امام رسیدیم.
جوادی گفت: سه نفر رفتیم و ماوقع را خدمت امام گزارش کردیم. امام سخنرانی کرده بود که مردم شهر را تخلیه نکنند و روحیه رزمندگان تضعیف نشود و به دلیل اینکه آبادان محاصره بود، مدام خمپاره می زدند و روزانه بین 50 تا 100 نفر مجروح و کشته از مردم عادی داشتیم. ماوقع را که گفتیم، امام فرمودند به من گفته اند مشکلی وجود ندارد؛ نگذارید مردم بمانند. این نمونه ای از اطلاعات غلط دادن به امام بود. ماجرای جبهه و آبادان را خدمت ایشان گفتیم و به دقت گوش کردند و به حاج احمد آقا گفتند بگویید فردا اعضای شورای عالی دفاع اینجا باشند و بگویید این آقایان هم بمانند و فردا این حرف ها را در حضور اعضای شورای عالی دفاع هم بزنند. ماوقع را که گفتیم آقایان خواستند توضیح بدهند و امام گفتند داخل حسینیه بنشینید تا به شما خبر بدهم. حدود نیم ساعت بعد اعضای شورای عالی دفاع بیرون آمدند و گفتند امام فرموده شب به جلسه شورای عالی دفاع بیایید و مباحث را یک بار دیگر مرور کنید. ولی معلوم بود که امام خیلی ناراحت بودند و نتوانسته بودند از وقایع دفاع کنند.
جوادی با بیان اسنکه از آن تاریخ به بعد در جبهه جنوب ورق برگشت، ادامه داد: از آن هنگام مورد توجه واقع شدیم و حمایت ها شد و اختصاص هلی کوپتر جنگی و توپخانه و به مرور مورد توجه واقع شد و منجر شد علی رغم اینکه آبادان تا دهان اژدها رفته بود به سلامت بیرون بیاید و محلی برای شروع پیروزی ها شود.
دفاع مقدس ما بدون مردم هویتی ندارد
در ادامه جلسه، مهدی کیانی، برادر دو شهید و از فرماندهان لشکر انصارالحسین(ع) خوزستان، نیز گفت: دفاع مقدس ما بدون مردم هویتی ندارد. یعنی هر جایی که دفاع مقدس را صرفا به نیروهای مسلح اختصاص دهند، واقعا از هویت خالی شده است. ابتدای جنگ مردم خبری از حمله دشمن به خاک ما نداشتند و نتیجه همان شد که عراقی ها بخش زیادی از خاک ما را گرفتند. ضمن احترام به حمله نیروهای مسلح، تغییر صحنه نبرد با حضور مردم اتفاق افتاد و وقتی مردم آمدند عراقی ها را متوقف کردند.
وی تأکید کرد: در پایان جنگ که کوله بار ما پر از تجربه شده بود و هشت سال در آب و خاک جنگ کرده بودیم هم مجددا عراق یورش برد و واقعیت این است که نیروهای مسلح به تنهایی نتوانستند کار جدی کنند؛ کار جدی آن وقت اتفاق افتاد که دوباره امام فرمان داد و مردم آمدند. هرجایی که ما در طول دفاع مقدس توانستیم افتخاری به دست بیاوریم نقش مردم پررنگ بوده است. نگذاریم نقش مردم کمرنگ دیده شود.
کیانی با اشاره به خاطره جوادی از امام، اظهار داشت: راست نگفتن به فرد غیر مسئول زیاد مهم نیست. ولی به امام باید راست گفته می شد. راست های قصه جنگ را به امام گفتند و آقای جوادی فراموششان شد که همان جا امام دستور دادند که باید حصر آبادان شکسته شود. باید تمام اتفاقات و موازنه صحنه نبرد را به فرمانده بالای دستم بگویم؛ چون فرمانده بالای دستم دارد تصمیم می گیرد. امام بالادست ترین فرمانده جنگ بود و باید اطلاعات صحیح به ایشان می رسید که بتواند تصمیم صحیح بگیرد.
وی ادامه داد: پایان جنگ همین اتفاق افتاد؛ همه راست ها به امام گفته نشده بود. وقتی که همه راست ها به امام گفته شد، امام تصمیم متفاوتی گرفت.
نخستین فرمانده سپاه آبادان افزود: آقای هاشمی رفسنجانی از طرف امام فرمانده جنگ بود. قبل از اینکه به فرماندهی منصوب شود هم کمک های کلانی به جنگ و ایثارگران کرد. اگر جنگ بدون آقای هاشمی مطرح شد، جعل شده است. ما الآن این جعل را می بینیم و این خطا است و به صلاح دین و انقلاب نیست.
سپس غلامعلی رجایی نیز در خاطره ای کوتاه گفت: بعد از فتح المبین سه بار وقت گرفتم و اینجا را پر از رزمنده کردیم و یادم هست از معدود سخنرانی هایی بود که به خاطر احساسات بچه ها سخنان امام قطع می شد. امام جمله ای گفتند که سیری ناپذیر است. ایشان فرمودند من افتخار می کنم از هوایی استنشاق می کنم که شما رزمندگان از آن هوا استنشاق می کنید.
همه راست ها به امام گفته نشد
مصطفی مولوی، قائم مقام شهید مهدی باکری در لشکر عاشورا، نیز در این مراسم گفت: جنگ که شروع شد به جبهه آمدیم و حاج داود کریمی مأموریت دادند که سوسنگرد و بستان برویم. عراقی ها سوسنگرد را محاصره کردند و فقط مسجد جامع سوسنگرد در دست ما بود و تانک های عراقی یک کوچه با ما فاصله داشتند و تقریبا 700 متر مانده بود که سوسنگرد سقوط کند. ما از رادیو می شندیم که نیروها در بستان مقاومت می کنند. یکی از دوستان تلفنی پیدا کردیم و به خانه شهید مدنی زنگ زدیم و گفتیم این چیزهایی که در تلویزیون می گویند و اخبار می گوید دروغ است؛ به امام بگویید جریان این طور است.
وی افزود: شهید مدنی شبانه به تهران و ملاقات با امام می آید و آن طور که یادم هست دو سه روز به عاشورا بود که محاصره سوسنگرد با حمله بچه های گروه شهید چمران محاصره سوسنگرد شکسته شد و خط اهواز، حمیدیه و سوسنگرد تا پایان جنگ در دست ما ماند و مقدمه ای برای پیروزی های دیگر می شود و بعد از حصر آبادان طریق القدس بود که در منطقه سوسنگرد انجام شد.
اصغرزاده: عده ای دنبال یکدست کردن کشور هستند
ابراهیم اصغرزاده نیز در این دیدار گفت: اگر این انقلاب و رهبری حضرت امام نبود، توده های مردم وارد تاریخ نمی شدند. حتی انقلاب مشروطه که پدر تاجدار را به مام وطن تبدیل کرد هم نتوانست توده های مردم را وارد تاریخ کند. امام خمینی(س) متفاوت بود و وقتی توانست توده های مردم را از بحران عبور دهد و افق گشایی کند، از عهده هیچ حزب و گروه و جریان مسلحی بر نمی آمد. این انقلاب محصول مشترک رهبری امام و توده هایی بود که نسبت به استبداد و همه چیزهایی که منفی می دیدند واکنش نشان دادند.
وی افزود: همه کسانی که در این کشور به دنیا آمده اند احساس می کردند در این انقلاب شریک هستند و شخصیت آنها مورد احترام قرار می گیرد. به همین دلیل وقتی از «جمهوریت» نظام صحبت می شد با یک چیز واقعی روبرو بودیم. در مجلس سوم در مورد شمارش آراء تهران اختلافی پیش آمد. نظر شورای نگهبان این بود که انتخابات تهران باید باطل شود و امام خمینی(س) دستور دادند که انتخابات تهران باید تأیید شود.
نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی تأکید کرد: در اسلامی که امام مطرح می کرد یک نوع رهایی بخشی وجود داشت و از جنس الهیات رهایی بخش و ضد استبدادی بود. به همین دلیل جمهوریت نظام و انتخابات خیلی جدی گرفته می شد. نیرویی قصد داشت که بگوید جمهوریت شوخی است. نگاه بازی که امام داشت و از دل آن مجمع روحانیون و خیلی اتفاقات پشت سر هم بیرون آمد، روز به روز کمرنگ تر شد و به جایی رسیدیم که من از فوت آقای هاشمی انقدر شوکه نشدم که از رد صلاحیتش شدم.
وی ادامه داد: هاشمی رفسنجانی مظهر رویایی در دل مردم بود که یک نفر از نسل اول انقلاب هست که در بزنگاه تصمیم می گیرد و به ما کمک می کند. وقتی هاشمی رفسنجانی رد صلاحیت شد، به خصوص برای طبقه متوسط، این رویا شکسته شد. مردم در تشییع هاشمی رفسنجانی واکنش نشان دادند؛ همان مردمی که اعتقاد داشتند انقلاب خوب است و با انقلاب می شود به تاریخ وارد شد و انقلاب در مقابل اصلاح نیست و اصلاح طلبی ذات انقلاب است. این مردم دوم خرداد آقای خاتمی را انتخاب کردند تا به سیستم نشان دهند که ما نوع دیگری می اندیشیم و در تشییع هاشمی رفسنجانی این را نشان دادند.
اصغرزاده تأکید کرد: عده ای دنبال یکدست کردن کشور هستند و معقدند با این یکدست شدن می توانند در مقابل غرب و معاندین ایستادگی کنند. برداشت من این است که ذات این انقلاب و اسلام سیاسی که انقلاب را جلو برد، انسان گرا است و به حقوق انسان ها به طور برابر و مساوی توجه دارد. اگر این برابری را از انسان ها برسیم سیاست به بن بست می رسد. سیاست از جایی آغاز می شود که شما حق فعالیت به آحاد شهروندان می دهید و به نظر من سیره امام خمینی(س) این بود. به همین دلیل از امام و تفکر امام دفاع می کنیم.
حسرت ملاقات با امام
رحیم قریشی، از آزادگان دفاع مقدس، نیز در این مراسم گفت: چند ماه قبل از اینکه اسیر شوم آقای محمدعلی انصاری به جبهه آمد و به ایشان گفتیم به جماران می آییم و نمی توانیم امام را ببینیم. ایشان پشت یک کتاب نوشت «دیدار با امام امت» و امضا کرد. گفت به تهران آمدید این را بیاورید و ما می گذاریم که بی نوبت با امام ملاقات کنید. این یادداشت در کوله پشتی من ماند و اسیر شدم. چند سالی که در عراق اسیر بودم شاید کمتر شبی گذشت که با این رویا سپری نشود که بالأخره آزاد می شود و این یادداشت را می برم و می گویم باید با امام ملاقات کنم.
وی ادامه داد: خبر شنیدن فوت امام برای ما خیلی ناباورانه بود و من در همان عراق هم به روح امام شکایت کردم که فرزندانت را گذاشتی و رفتی. چون جنگ تمام شده بود و زمزمه آزادی بود، کاش امام چند ماه دیگر در قید حیات می ماند و این یادداشت تا الآن در جیب من نمی ماند. چهار سال فکر کردم یک روز بر می گردم و امام را می بینم و سختی های عراق برای ما قابل تحمل بود.
قریشی تأکید کرد: وقتی ما رفتیم چه وضعی بود و وقتی برگشتیم چه فاصله ای را دیدیم. چه طور خودی و ناخودی شدیم و چه طور تهمت ها روان شد بدون اینکه فرصت دفاع به آدم ها بدهیم؟ چه طور کسانی که دلسوز انقلاب بودند به حصر رفتند؟ آقایان کروبی، موسوی، هاشمی، صانعی و همه کسانی که از صمیم قلب دوستشان داشتیم به حصر و سکوت رفتند و ما نگاه کردیم، آیا خدا آن دنیا از این نگاه کردن ساکت و بی تفاوتی ما می گذرد؟!
وجه انسانی انقلاب را معرفی کنیم
فیاض زاهد نیز یکی دیگر از سخنرانان این برنامه بود و طی سخنان کوتاهی با اشاره به انقلاب های فرانسه و روسیه گفت: انقلاب ها عالمگیر می شوند و وجه انسانی آنها را عالمگیر می کند. بخش اول این عالمگیری این است که بتواند با جامعه جهانی ارتباط برقرار کند و برای انسان ها الهام بخش باشد. پس اگر بتوانیم از انقلاب ایران و امام وجه انسانی آن را معرفی کنیم، این انقلاب راه خودش را رفته و شهدا و جانبازان کارشان پر ثمر خواهد بود.
خواهش می کنم یک نفر به ما راست بگوید!
محمدحسین عربها نجف آبادی، جانباز 75 درصد و پدر دو شهید، نیز در این مراسم گفت: من هم خاطره ای از جبهه غرب دارم. یک طرف تنگه کورک درست ما و طرف دیگرش دست عراقی ها بود. عملیات شد و ما ناموفق بودیم؛ اما اخبار را که گوش می کردیم می گفت فلان تنگه و دشت ذهاب آزاد شد. گفتیم این جریان با اوضاع و احوال جنگ همخوانی ندارد.
وی افزود: آقای سراج زنگ زد و گوشی را به من داد. گفتم خدا می داند که اگر به تهران بیایم علیه همه شما اعلام جرم می کنم؛ چرا به امام دروغ می گویید؟ به امام دروغ گفتند. چند روز گذشت و شهید محمود نوری با ماشین دنبال من آمد و به حسینیه جماران آمدم. از قضا روزی هم به آمدیم هیأت دولت برای دست بوس آمده بودند. سعادت نشد که خدمت امام برسیم.
نجف آبادی تأکید کرد: همه مشکلات ما همین است که آن کسانی که باید پیش امام می رفتند و می گفتند و پیش امام می رفتند، نمی توانستند؛ آنهایی که نباید می رفتند، رفتند و کار خودشان را کردند. دوست عزیزی گفت آنها در کما بودند و ما داشتیم کار می کردیم و دوست دیگری گفت خیر، ما در کما بودیم و آنها داشتند کار می کردند.
وی اظهار داشت: پدر شهید فهمیده گفت «گر به گَردش نمی رسی واگرد»؛ الآن همه ما واگشته ایم. مردم کجا هستند؟ صاحبان انقلاب کجا هستند؟ ما داریم با آنها چه کار می کنیم؟ واقعا اینها را بررسی کنیم که کجا داریم می رویم. خواهش می کنم یک نفر به ما راست بگوید که کجا هستیم و باید چه کار کنیم.
آخرین سخنران این مراسم هم سیدعلی صنیع خانی بود و با اشاره به سختی های دوران دفاع مقدس گفت: در آن زمان تمام توان ما برای آموزش نیرو 13 هزار نفر بود. یک روز مسئولین بسیج سراسر کشور خدمت آقای خامنه ای(رئیس جمهور وقت) رفتیم. مسئول بسیج گزارش داد تا حالا سه میلیون بسیجی را آموزش داده ایم و سازماندهی کرده ایم. در آن زمان ما پنج هزار گروه را آموزش و سازماندهی کرده بودیم. پنج هزار گروه 22 نفری یعنی 110 هزار نفر بودند. یک کاغذ نوشتم و به آقا دادم که دروغ می گوید.
وی یادآور شد: میرحسین موسوی گفت به آبادان رفتم و از پالایشگاه نفت بازدید داشتم. مهندسی آنجا بود و به من گفت اگر حدود 90 میلیارد دلار ارز در اختیار من بگذارید این پالایشگاه را ظرف 80 روز با 200 هزار بشکه پالایش تحویل خواهم داد. گفت از آنجا به تبریز رفتم و گفتم کسی به من این مطلب را گفته است. اگر بخواهم این ارز را بدهم یک دوره کوپن نمی توانم بدهم. این سید می گفت آنجا تکبیری شنیدم که به عمرم نشنیده بودم.