اعترافات سران رژیم شاه و سفرای انگلیس و آمریکا در ایران و اسناد لانه جاسوسی گویای این حقیقت تلخ است که کشتار ۱۷ شهریور و روی کار آوردن دولت نظامی و جنایت های ماموران رژیم در زمان اوج گیری مجدد انقلاب در سال ۵۶ و ۵۷ بر اساس طرح های آمریکا و با هماهنگی کامل واشنگتن و تهران انجام یافته است. بعد از پیروزی انقلاب نیز هیچ یک از توطئه های متعددی که علیه نظام نوپای اسلامی طرح ریزی و اجرا می شد وجود نداشت که آمریکا در آن نقش تعیین کننده نداشته باشد در این رابطه نیز اسناد به اندازه کافی وجود دارد.

پایگاه خبری جماران: مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی در خصوص مناسبت های مربوط به روز 13 آبان سال ها پیش مصاحبه ای را  با نشریه «حضور» انجام داده و دیدگاه های خود را در این رابطه بیان کرد.

ایشان در خصوص زمینه های تسخیر لانه جاسوسی آمریکا تأکید می کند که «تبعید امام دقیقاً به دستور آمریکا و به خاطر مخالفت شدید امام با لایحه مصونیت اتباع آمریکایی در ایران صورت گرفت و شاه تنها به عنوان مجری طرحهای آمریکا عمل می کرد.»و در بخش دیگری از این مصاحبه در خصوص ثمرات این حرکت انقلابی می گوید: «خوشبختانه اشغال لانه جاسوسی این فرصت را به وجود آورد تا اسناد غیر قابل انکار و بیشماری از عمق جنایات آمریکا در ایران را به معرض دید جهانیان قرار دهد.»

 مشروح این مصاحبه در ادامه می آید:

شرایط سیاسی و اجتماعی که موجب شد رژیم شاه حضرت امام را تبعید کند، چه بود؟ چرا برای تبعید ابتدا ترکیه و سپس عراق را انتخاب کردند.

وقایعی که در قضیۀ قیام مردم به رهبری علما و مراجع به ویژه امام خمینی(س) لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال ۴۰ و ۴۱ اتفاق افتاد و منجر به پیروزی ملت و عقب نشینی رژیم گردید و همچنین واکنش سرسختانۀ حضرت امام علیه اصلاحات امریکایی شاه (انقلاب سفید) که به قیام ۱۵ خرداد انجامید و قضیه دستگیری و حبس و حصر امام و آزادی ایشان و حوادثی که در این ایام به وقوع پیوست در مجموع موجب شد تا آمریکا به این نتیجه برسد که انجام اصلاحات مورد نظر با توجه به موضع امام و نقاط ضعف رژیم بدون حضور مستقیم تر مستشاران و جاسوسان آمریکایی و کنترل اوضاع از نزدیک امکان پذیر نمی باشد.

لذا لایحۀ ننگین کاپیتولاسیون که به خاطر رخدادهای سالهای ۴۰ تا ۴۳ مسکوت مانده بود در مهرماه ۱۳۴۳ توسط دولت منصور به مجلس برده شد و به تصویب رسید. کاپیتولاسیون یعنی مصونیت نظامیان و اتباع آمریکایی در مقابل جنایاتی که در ایران مرتکب می شوند و عدم صلاحیت محاکم قضایی ایران برای رسیدگی به جرایم آمریکائیان لکه ننگینی بود که حق حاکمیت ایران را صریحاً نقض می کرد و عملا سند امضای فروش استقلال سیاسی و قضایی کشور بود.

روشن است که شخصیتی همچون امام خمینی (س) نمی توانست در مقابل این ذلت و خواری رژیم بی تفاوت بماند. از طرف دیگر شاه با تصور اینکه سرکوب قیام ۱۵ خرداد و دستگیری امام و بسیاری از یارانش زمینه هر گونه قیامی را از بین برده، لایحه را به تصویب رساند و با تبلیغات فراوان در صدد بود تا روز چهارم آبان ۱۳۴۳ ـ روز تولد نامبارک شاه ـ جشن پیروزی بگیرد.

خبر تصویب لایحۀ کاپیتولاسیون که در خبرنامه داخلی مجلس شورای ملی درج شده بود به دست امام رسید. امام اعلام کردند که در روز چهارم آبان در رابطه با خطرات این اقدام خفت بار رژیم سخنرانی می کنند و قرار شد این خبر به مردم قم و دیگر شهرها اعلام شود. رژیم سراسیمه فردی را به قم می فرستد تا امام را با تهدید از این اقدام باز دارد، اما امام او را نمی پذیرد.

وی در دیدار با برادر شهیدم حاج آقا مصطفی صریحاً نسبت به عواقب وخیم هرگونه موضع ضد آمریکائی هشدار می دهد. این تهدیدها هیچ گونه تأثیری در عزم امام خمینی ندارد.

روز موعود که اتفاقاً مصادف با سالروز تولد با سعادت حضرت فاطمه سلام الله علیه و روز ولادت امام نیز می باشد فرا می رسد و امام در یکی از مهیج ترین و تاریخی ترین سخنرانیهای خود دخالتهای آمریکا در ایران را افشا و با شدیدترین لحنی محکوم می کنند. امام در ابتدای سخنرانی صریحاً موضع خود را در رابطه با لایحه کاپیتولاسیون اعلام می کند که: «ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردند، عزا کردند و چراغانی کردند، عزا کردند و دسته جمعی رقصیدند. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند».

امام بعد از سخنرانی اعلامیه ای نیز در همین رابطه صادر کردند. دوباره آتش انقلاب شعله ور شد و می رفت تا قیامی مهمتر از ۱۵ خرداد به وقوع بپیوندد. هم شاه و هم دولتمردان آمریکایی به خوبی دریافته بودند که امام ساکت نمی نشیند و با حضور او هیچ یک از طرفهای آنان موفق نخواهند شد. لذا بهترین راه را در تبعید و دور نگه داشتن امام از صحنه مسائل ایران دانستند و در شب ۱۳ آبان با یورش نظامی امام را دستگیر و بلافاصله به فرودگاه تهران و از آنجا به ترکیه تبعید کردند.

 

لطفاً در مورد علت تبعید حضرت امام به ترکیه و عراق برایمان بیشتر توضیح دهید.

اگر اسناد سری که متأسفانه در اوایل پیروزی انقلاب از دربار و وزارت امور خارجه توسط منافقین و لیبرالها به یغما رفت، می بود حتما دلایل مستند انتخاب ترکیه بر اساس مذاکرات دولتهای درگیر این قضیه روشن تر قابل بحث بود. یقیناً انتخاب ترکیه امر اتفاقی نبوده و قبلاً آمریکا و شاه و دولت ترکیه مسئله را هماهنگ کرده اند. علیرغم اینکه ترکیه یک کشور اسلامی و هم مرز با ایران است اما حکومت لائیکها و پیروان آتاتورک که یکی از چهره های ضد اسلام و به تمام معنی غربزده است باعث شده بود تا دولت ترکیه به سرعت طرحهای جدایی این کشور از جرگه کشورهای اسلامی و پیوستن به جامعۀ غربی را اجرا کند.

تبلیغات ضد دینی در اوج خود بود و حکومت نظامیان مانع از این می شد تا حرکتی اسلامی نضج بگیرد و از این جهت برای آمریکا و شاه مناسب ترین نقطه ای بود که امام به طور کامل در محاصره باشد و امکان هیچگونه تماسی نه با مردم ترکیه و نه با ایران وجود نداشته باشد. موج اعتراضات مسلمانان به خصوص مردم ایران و علما و سیل تلگراف و نامه هایی که از کشورهای مختلف و ایران به سوی مسئولین دولتی ترکیه سرازیر شد و فشارهایی که در داخل کشور به رژیم وارد شد رژیم را ناگزیر به تغییر محل تبعید امام نمود. البته اسنادی که در پرونده امام در ساواک به جای مانده نشان می دهد که دولت ترکیه نیز از گسترش دامنه اعتراضات به مردم ترکیه و احزاب مخالف بیمناک بوده و درخواست انتقال امام از کشور را داشته است. کشور بعدی عراق بود. انتخاب عراق به چند دلیل بود.

اول اینکه رژیم شاه طبق نظر مستشاران آمریکایی سعی داشت تا اوضاع را آرام جلوه دهد و زمینۀ شورشهای داخلی را از بین ببرد. بردن امام به عراق فرصتی بود تا وانمود کنند که قضایا تمام شده و امام برای درس و بحث به حوزۀ علمیۀ نجف رفته اند. 

ثانیاً روابط ایران و عراق در این ایام حسنه بود و همکاری اطلاعاتی بین دو رژیم برای حل مشکلات داخلی که هر یک به نحوی با آن دست به گریبان بودند در سطح بالایی وجود داشت و همین امر موجب می شد تا مأمورین مخفی ساواک و مأمورین رسمی سفارت ایران با همکاری مامورین اطلاعاتی عراق فعالیتهای امام را کنترل کنند. از این دو عامل مهمتر وضعیت حوزه نجف بود. ‎حوزه ای که روزگاری مرکز علمای بزرگی چون مرحوم میرزای شیرازی و علمای مبارزه ای بود که علیه استعمار انگلیس و استبداد می جنگیدند اما در این ایام ـ سال ۴۴ ـ که فلسطین در چنگال اسرائیل بود و همه ممالک اسلامی اسیر حکام خودفروخته بودند هیچ حرکت و جنبشی از این حوزه بر نمی خاست فقط درس و بحث بود فارغ از هرچه که می گذشت. فشارها و حمله ها از هر سو به اسلام و مسلمین سرازیر بود، ولی حوزه نجف در سکوت و سکون کامل به سر می برد و دخالت در سیاست گناهی نابخشودنی بود. تحجر و جمود فکری حاکم بر اوضاع آنجا شرایط مناسبی برای رژیم ایران بود تا بدین ترتیب امام را از هر سو تحت فشار قرار دهد. در عین حال ظاهر قضیه نیز حفظ شود و عملاً رژیم دائماً در معرض اعتراض افکار عمومی نباشد. خدا می داند که اگر نبود هوشیاری و صبر اعجاب انگیز امام خمینی و مجاهدات یاران انقلابی امام که خود را به آب و آتش زدند و به عراق رساندند و عده ای نیز در ایران زیر تازیانه ها مقاومت کردند تا کانون مبارزه را همچنان مشتعل نگه دارند، امریکا به اهداف خود می رسید و نهضت ۱۵ خرداد فراموش می شد.

 

دولتهای استکباری به خصوص آمریکا در قضیه تبعید امام چه نقشی داشتند؟

همانطور که قبلاً گفتیم تبعید امام دقیقاً به دستور آمریکا و به خاطر مخالفت شدید امام با لایحه مصونیت اتباع آمریکایی در ایران صورت گرفت و شاه تنها به عنوان مجری طرحهای آمریکا عمل می کرد. شوروی که مدعی دفاع از مبارزات مردمی بود نه تنها هیچگونه اعتراضی نداشت بلکه تفسیرهای رادیو مسکو و مقالات روزنامه رسمی پراودا در آن ایام تاکید برنامه های اصلاحات آمریکایی شاه و محکوم کردن قیام ۱۵ خرداد بود و رسماً مطرح کردند که این حرکت و پیامدهای بعدی آن حرکتی ارتجاعی و فئودالی علیه اصلاحات ترقی خواهانه شاه! است.

 

چرا رژیم شاه به جای ترور و یا حبس ترجیح داد حضرت امام را تبعید کنند؟ رژیم در دستیابی به هدفهای از پیش تعیین شده پس از تبعید حضرت امام تا چه میزان موفق بود؟

همانطور که قبلاً اشاره کردم شاه و آمریکا خوب می دانستند که امام خمینی اهل سازش و عقب نشینی نیست. حضور آزادانۀ او در ایران بزرگترین خطر برای رژیم است و امام از هر فرصتی در جهت افشای وابستگیهای رژیم استفاده خواهد کرد. از سوی دیگر بازداشت امام در شامگاه ۱۵ خرداد موجب قیام گسترده مردم در اکثر شهرهای ایران شده و ادامۀ اعتراضات علما و مردم موجب شد تا رژیم حبس امام را به حصر تبدیل کند و سپس آزاد نماید. هر گونه سوء قصدی علیه جان امام می توانست بساط رژیم را در هم پیچد و این را مردم در روز دستگیری امام ثابت کرده بودند. امام مرجع دینی و بازگو کننده درد و رنج مردم و رهبر قیام آنان بود و رژیم نمی توانست برای مدت طولانی امام را در زندان نگه دارد چنانکه قبلاً نیز نتوانسته بود. بنابراین راهی به جز دور کردن امام از صحنه ایران باقی نمانده بود. آنها در صدد بودند تا رابطۀ عمیق مردم با امام را قطع کنند و با تبلیغات از یکسو و ایجاد جو اختناق شدید از سوی دیگر برای همیشه قیام اسلامی را سرکوب کنند ولی تقدیر خداوند چیز دیگری بود.

 

در زمان تبعید حضرت امام (س) وضعیت حوزه های علمیه چگونه بود؟

متأسفانه تبلیغات دشمنان اسلام در حوزه های علمیه مؤثر افتاده بود. روحانیت از صحنه سیاست و اجتماع منزوی گردیده بود و دخالت روحانی در امور سیاسی بی دینی تلقی می شد. حوزه های علمیه به فروعات مسائل آن هم احکام غیراجتماعی اسلام سرگرم بودند. تحجر و قشری نگری و مقدس مآبی بیداد می کرد و کار را به آنجا رساند که حتی تدریس رشته هایی همچون فلسفه و عرفان اسلامی نیز کفر و گناه محسوب می شد. مبارزه با شاه خلاف شئون مرجعیت بود!! بهترین توصیف از جوّ دردآور آن روز را از زبان خود امام که در پیامشان به روحانیت بیان کردند بشنویم:

«یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته اند، گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته بمراتب کاری تر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است. عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است.»

 

اما در جای دیگر از پیام خود می فرماید:

«ترویج تفکر شاه سایه خداست» و یا «با گوشت و پوست نمی توان در مقابل توپ و تانک ایستاد» و اینکه ما «مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم» و یا «جواب خون مقتولین را چه کسی می دهد؟» و از همه شکننده تر، شعار گمراه کنندۀ «حکومت قبل از ظهور امام زمان علیه السلام باطل است» و هزاران «ان قلت» دیگر مشکلات بزرگ و جان فرسایی بودند که نمی شد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت. تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیله اش را آماده نمود. در پانزده خرداد ۴۲ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می نمود، بلکه علاوه بر آن از داخل جبهۀ خودی گلولۀ حیله و مقدس مآبی و تحجر بود، گلوله و زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب جگر و جان را می سوخت و می درید. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی می خواهند ریشه دیانت و اسلام را بر کنند و عده ای روحانی مقدس نمای آگاه یا بازی خورده و عده ای وابسته که چهره شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می نمودند.»

شگفت انگیزی قیام امام وقوع آن در چنین شرایطی بود. امام با نهضت خود موفق شدند طلسم سکون و سکوت را بشکنند و دوباره روحانیت را مثل همیشه تاریخ پرچمدار قیام مردم سازند. اوضاع به گونه ای متحول شد که حتی آنان که حاضر نبودند مرجعیت را با هیچ چیز دیگر ولو به صلاح اسلام و مسلمین عوض کنند ناگزیر به میدان مبارزه آمدند، طلاب جوان با فطرتهای پاک خود و علمای متعهدی که در غربت و تنهایی شرایط حاکم بر حوزه ها خون می گریستند مراد خود را یافتند و به قیام الهی امام پیوستند.

 

زمینه و انگیزه های تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را بیان فرمائید.

دخالتهای آمریکا در ایران سابقه طولانی داشته است. بعد از کاهش قدرت انگلیسها در صحنه سیاست بین المللی، آمریکا به نمایندگی از جهان غرب در اکثر نقاط جهان جای دول استعماری قبلی را گرفته بود. اعترافات و اسنادی که از سوی موافقان و مخالفان رژیم پهلوی منتشر شده است این واقعیت تاریخی را به وضوح بیان می کند که کودتای رضاخان توسط انگلیسها سامان داده شده و در جریان اشغال ایران توسط متفقین، انگلیسها با هماهنگی کامل آمریکا عامل خود را از ایران با وضع خفت باری اخراج و محمدرضا را در جای او گماردند. همزمان با توسعه صنعت نفت و کشف منابع عظیم نفتی در خاورمیانه، گسترش سلطه آمریکا بر کشورهای نفت خیز جهان در صدر برنامه های کاخ سفید قرار گرفت. بر اساس عوامل مختلف، مناطق حساس و نفت خیز تقسیم بندی شد و برای هر منطقه کشورها و حکومتهایی به عنوان حافظ منافع غرب انتخاب شدند. حساس ترین مناطق خاورمیانه و خلیج فارس بودند. اسرائیل در قلب جهان اسلام به عنوان هم پیمان تمام عیار غرب و آمریکا ایجاد و تقویت شد و در خلیج فارس نیز شاه به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب گردید. روابط مستحکم میان رژیم شاه و اسرائیل ایجاد شد و جبهه متحدی در مقابل اعراب و مسلمانانی که در معرض تهاجم اسرائیل و فشار های غرب قرار گرفته بودند به وجود آمد. مرز طولانی ایران با شوروی و مرزهای آبی گسترده با منطقه استراتژیک خلیج فارس و منابع سرشار نفت، گاز، زغال سنگ و مس و ... در ایران موجب شده بود تا آمریکا بیشترین سرمایه گذاری را برای تقویت و ثبات رژیم دست نشانده پهلوی داشته باشد.

نبض ارتش و پایگاههای حساس نظامی در اختیار مستشاران آمریکا و یا مهره های کاملاً سرسپردۀ آنان بود. مامورین دوره دیده ساواک در آمریکا و اسرائیل نقش خود را به عنوان حلقه ای از فعالیتهای جاسوسی آمریکا در منطقه و داخل ایران طبق طرحهای آمریکا به خوبی ایفا می کردند. رفورم آمریکایی شاه که به عنوان اصول انقلاب سفید مطرح شد در جهت سیاست های جدید آمریکا به اجرا درآمد.

قیام ۱۵ خرداد سرکوب شد، لایحه کاپیتولاسیون به تصویب مجلس فرمایشی شاه رسید و حضور بی دردسر آمریکاییان در تمام شئون ایران تضمین شد. امام به جرم مخالفت با این لایحه اسارت بار تبعید شد و از این پس عملاً آمریکا تعیین کننده مقدرات کشور شد. دخالتها و جنایتها و چپاولهای آمریکا در ایران شعار و ادعا نیست. خوشبختانه اشغال لانه جاسوسی این فرصت را به وجود آورد تا اسناد غیر قابل انکار و بیشماری از عمق جنایات آمریکا در ایران را به معرض دید جهانیان قرار دهد. بنابراین همان طور که امام بارها فرمودند آمریکا مستقیماً منشأ بسیاری از گرفتاری ها و عقب ماندگی های ایران بخصوص در دو دهۀ آخر عمر رژیم پهلوی بوده است.

اعترافات سران رژیم شاه و سفرای انگلیس و آمریکا در ایران و اسناد لانه جاسوسی گویای این حقیقت تلخ است که کشتار ۱۷ شهریور و روی کار آوردن دولت نظامی و جنایت های ماموران رژیم در زمان اوج گیری مجدد انقلاب در سال ۵۶ و ۵۷ بر اساس طرح های آمریکا و با هماهنگی کامل واشنگتن و تهران انجام یافته است. بعد از پیروزی انقلاب نیز هیچ یک از توطئه های متعددی که علیه نظام نوپای اسلامی طرح ریزی و اجرا می شد وجود نداشت که آمریکا در آن نقش تعیین کننده نداشته باشد در این رابطه نیز اسناد به اندازه کافی وجود دارد. مسئولین کاخ سفید علیرغم افکار عمومی جهانیان شاه را با همه خیانت هایش پناه داد و اموال و دارایی هایی که وی و دودمانش به سرقت برده بودند در اختیار آنان گذاشت. و در همین ایام که ایران سرگرم بسیج مردم برای سازندگی کشور بود سفارت آمریکا در ایران کانون جاسوسی و توطئه علیه نظام شده بود، روابط پنهانی و آشکار با لیبرال ها برقرار شد و طرح کودتای خزنده و انتقال قدرت کامل به لیبرال ها و نفوذ مجدد آمریکا در صحنه حاکمیت آماده اجرا بود.

مجموعه این عوامل و مسائل مختلف دیگری که فعلاً مجال بررسی آنها نیست موجب شد تا فرزندان انقلابی امام و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دست به آن حرکت بزرگ بزنند و حقیقتاً انقلابی بزرگ را بیافرینند.

 

مواضع مقامات رسمی وقت و احزاب سیاسی را در قبال تسخیر لانه جاسوسی بیان فرمایید.

امام خمینی(س) به عنوان رهبر انقلاب نخستین کسی بود که از اقدام شجاعانۀ دانشجویان حمایت کرد و عمل آنان را واکنش طبیعی ملت در مقابل جنایات بی شمار امریکا دانست.

در این زمان لیبرال ها که در سطوح مختلف حکومت پست های حساس را به دست داشتند، خود را در مقابل عمل انجام شده و از دید آنان عمل بسیار خطرناک می دیدند که به هیچ وجه با معیارها و تحلیل های میانه روها قابل توجیه نبود. آنان در صدد بهبود روابط و جلب اعتماد بودند. مذاکراتی توسط برخی از مسئولین دولت موقت با مقامات آمریکا انجام یافته بود و مهره هایی که بعداً اسناد وابستگی آنان با سازمان سیا افشا شد، شرایط را برای حضور مجدد آمریکا در صحنۀ مسائل سیاسی ایران هموار می کردند که ناگهان این اقدام همه بافته ها را به هم ریخت.

آقای مهندس بازرگان فردای آن روز از نخست وزیری دولت موقت استعفا داد و استعفای ایشان علیرغم وساطت عده ای سریعاً از سوی امام مورد قبول قرار گرفت و مسئولیت اداره کشور به شورای انقلاب محول شد.

من در نخست وزیری در اتاق بازرگان و دکتر سحابی بودم که از قم تلفن کردند و مرا که تهران آمده بودم از آن طرف بی سیم خواستند. آقای صانعی گفت امام استعفای بازرگان را پذیرفت. من به روی خودم نیاوردم، سحابی و بازرگان می گفتند معلوم است که امام استعفای ما را قبول نمی کنند! ولی ما باید پذیرش جدید شرط و شروط بگذاریم که یکی از آنها آزادی آمریکایی هاست! من سکوت کرده بودم، فقط از اتاق آنها بیرون آمدم. شهید چمران را دیدم، با هم به یکی از اتاق های نخست وزیری رفتیم، تلفن قطب زاده را در رادیو گرفتم و به او گفتم که قضیه چیست و گفتم پس از قبول استعفای بازرگان از سوی امام، سرود «خمینی ای امام» را بگذارید تا مردم متوجه شوند یک خطر بزرگ از انقلاب رفع شده است و آن حاکمیت لیبرال ها بود. 

ما همه شاهد بودیم که چگونه جمعی به دست و پا افتاده بودند تا امام را متقاعد کنند که استعفا را نپذیرد و نتیجتاً دولت موقت با تایید مجدد و قوت بیشتری وارد صحنه شود و کنترل اوضاع را به نفع جریانی که مدتها برای آن سرمایه گذاری کرده بودند دوباره به دست گیرند. اما امام هوشیارتر از آن بودند که این گونه حرکتها در ایشان تأثیر کند. تیپ هایی مانند بنی صدر و گروه او در اندیشه موقعیت های آتی خود در حکومت بودند و با احتیاط به حمایت ظاهری از حرکت دانشجویان می پرداختند به آن امید که در آینده نزدیک مشکل را حل کنند و از این طریق به غرب نشان دهند که آنان موقعیت نیرومندی در آیندۀ نظام دارند.

ناگفته نماند که از همان ابتدا اینها بیشترین فشار را برای حل و در نهایت آزادی جاسوسان بر دانشجویان وارد می کردند. در میان دوستان انقلاب و یاران امام نیز برخوردها یکسان نبود. برای عده ای رودررویی مستقیم با آمریکا و زندانی کردن جاسوسان آمریکایی و عواقب آن قابل هضم نبود، لذا در روزهای نخست حتی احزاب اسلامی و شخصیت های بارز نیز با احتیاط از این حرکت حمایت می کردند، اما وقتی که حمایت های مکرر و همه جانبۀ امام و حمایت سراسری ملت را از این اقدام دیدند آنها نیز به تبعیت از امام به دفاع از آن پرداختند. در اینجا گفتنی ها بسیار است که به وقت دیگر موکول می کنم. فقط همین نکته را بگویم که اگر حمایت کامل امام نبود چه بسا حرکت دانشجویان محکوم و حتی دستگیر و کار به عذرخواهی از آمریکا می کشید که البته هرگز امام چنین اجازه ای را نمی دادند چنان که دیدیم.

 

چرا حضرت امام (س) تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را «انقلاب دوم» نامیدند؟

قبلاً برخی از عواملی که منجر به این اقدام بزرگ و انقلابی شد بازگو کردم. بعد از آنکه تمامی طرحهای امریکا برای حفظ رژیم سلطنتی در روز ۲۲ بهمن با شکست مواجه شد، آمریکا با استفاده از تجارب فراوان خود در اقدامات ضد انقلابی در کشورهای مختلف، دو جریان را به موازات هم در ایران تعقیب می کرد. نخست اجرای طرح های براندازی از طریق ایجاد شورش های داخلی و قومی، ترور شخصیت های ذی نفوذ، کودتای نظامی و. .. اما آمریکایی ها نسبت به کارآیی این گونه طرحها در شرایطی که ملت یکپارچه از انقلاب حمایت می کند و امام هوشمندانه رهبری انقلاب را به دست دارد چندان امیدوار نبودند.

لذا بیشترین سرمایه گذاری را به خط دوم تلاش یعنی تقویت جناح میانه رو طرفدار غرب و نفوذ در تشکیلات حکومت و به دست گرفتن تدریجی قدرت توسط عناصر مایل به غرب به عنوان مرحله انتقالی حاکمیت مجدد آمریکا در ایران متمرکز نمود.

مرکز کنترل، پیگیری و اجرای طرح های آمریکا سفارت این کشور در ایران بود که به عنوان یکی از قویترین مراکز جاسوسی برون مرزی آمریکا عمل می کرد. سرنخ تمامی تلاش های گروهک های ضد انقلابی از چپ گرفته تا راست و سلطنت طلب به لانه جاسوسی ختم می شد. تماس با عناصر نفوذی و چهره های میانه رو از این مرکز هدایت می شد. اطلاعات و تحلیل هایی که دولت امریکا نیاز داشت تا بر اساس آنها در سطح جهانی ایران را تحت فشار سیاسی و اقتصادی قرار دهد در این مرکز تنظیم می شد. و در یک کلام کانون تنظیم حرکتهای ضد انقلابی در آنجا قرار داشت و طبیعی است که بر چیده شدن این مرکز فساد و جاسوسی و افشای اسناد برنامه های آمریکا در ایران و منطقه تضمین تداوم انقلاب و شکست دوباره آمریکا از انقلاب اسلامی بود.

 

دستاوردهای داخلی و خارجی انقلاب دوم چه بود؟

بحث من طولانی شد و سعی می کنم به طور خلاصه و فهرست وار آثار حرکت انقلابی دانشجویان را بیان کنم. از مهمترین دستاوردهای داخلی و خارجی شکست ابهت دیرینۀ قدرت افسانه ای آمریکا بود.

حقیقت این است که بعد از جنگ ویتنام آمریکا در هیچ صحنه ای به اندازۀ این اقدام انقلابی فرزندان امام به رسوایی و ضعف و زبونی کشیده نشد اعترافات مسئولین آمریکا بهترین گواه بر این مدعاست. این اقدام باعث رسوایی چهره و اهداف لیبرال ها شد و انقلاب اسلامی که می رفت به دست آنان مسخ شود و زمینه حضور دوباره آمریکا در ایران فراهم آید نجات یافت و حاکمیت جناح انقلابی و پیرو خط امام در کشور تقویت شد.

بعد از پیروزی ۲۲ بهمن در بی سابقه ترین شکل ممکن وحدت ملی متجلی شد و تمام اقشار مردم یکپارچه به حمایت از این اقدام برخاستند و دوباره شور انقلاب در سطوح مختلف احیا شد. نقشه ها و طرحهای سرّی آمریکا در ایران و جهان که برای حفظ آنها سرمایه گذاری زیادی شده بود افشا گردید، مجهز ترین مرکز توطئه علیه نظام و انقلاب بر چیده شد، به مبارزین مسلمان در کشورهای دیگر و نهضت های آزادیبخش ثابت شد که می توانند با حرکت های ابتکار مورد حمایت ملت رو در روی آمریکا بایستند و منافع نامشروع آن را در سطح جهان به خطر اندازند، در پهنه جهانی ثابت کرد که ایران بر سر اصول و آرمان هایش ثابت قدم ایستاده و بحق پرچمدار نهضت های ضد استعماری است، و قاطعیت رهبری امام در مبارزه اش با شرق و غرب بر جهانیان بیش از بیش روشن شد.

 

عده ای اعتقاد دارند اشغال لانه جاسوسی موجب افزایش خصومت آمریکا و جبهه بندی غرب علیه ایران و بلوکه شدن داراییهای ایران و همچنین فشارهای سیاسی، اقتصادی شد و از این جهات آن را یک حرکت مثبت ارزیابی نمی کنند؟ نظر شما در این باره چیست؟

البته طبیعی است که تسخیر کانون جاسوسی آمریکا در ایران و افشای اسناد سری دخالت های این کشور در نقاط مختلف جهان موجب واکنش سرسختانه آمریکا شد. آنان تا مرز حملۀ نظامی گسترده جهت بمباران تأسیسات و مراکز حیاتی و سقوط نظام نیز پیش رفتند و بدیهی است که فشارهای آمریکا مشکلاتی برای نظام اسلامی به وجود آورد. در میدان مبارزه رفاه و خوشی تقسیم نمی کنند. ما دست آمریکا را از ایران قطع کرده بودیم و جاسوسان زبده اش دستهای خود را در مقابل عظمت یک ملت به علامت تسلیم بالا برده بودند. افشای اسناد دخالت های آمریکا این کشور را به محاکمه کشیده بود.

مهمترین نقطه امید و تماس آمریکا اشغال شده بود و همه سرمایه گذاری نه ماهۀ آنها بعد از پیروزی انقلاب بر باد رفته بود. لیبرال ها عمده ترین نقطه اطمینان غرب از قدرت کنار زده شدند.

اشغال لانه جاسوسی راه های نفوذ و سلطه مجدد را افشا و مسدود کرد. طبیعی است که این کشور دست به هر اقدامی بزند. ولی ما استقلال واقعی خود را به دنیا نشان دادیم، چیزی که ملت های دیگر برای نیل به آن میلیونها فدایی داده اند. این حرکت بزرگ انقلاب را از خطر استحاله و غلطیدن در دام بازی های سازشکاران میانه رو نجات داد. اشغال لانه جاسوسی خط اصیل اسلام ناب را در جهان ترسیم کرد و این کار بزرگ بهای سنگینی را می طلبید که ما تنها درصدی از این بها را پرداخته ایم.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.