به گزارش جماران، حریم امام نوشت: آیت الله محمد امامی کاشانی امام جمعه موقت تهران و عضو مجلس خبرگان رهبری است. ایشان از مبارزین قبل از انقلاب و همراهان بنیانگذار جمهوری اسلامی و از شاگردان آیتالله بروجردی، امام خمینی و آیتالله محقق داماد است. وی در جریان فعالیت علیه حکومت پهلوی در سال 1355 به شهرستان گنبد کاووس تبعید شد. پس از پیروزی انقلاب به عنوان نماینده ولی فقیه در شهربانی، عضویت شورای نگهبان و تولیت مدرسه عالی شهید مطهری برگزیده شد. وی همچنین با تشکیل شورای عالی تبلیغات درصدد هماهنگی بیشتر در تبلیغات فرهنگی و دینی گام برداشت. پس از آن به عنوان رئیس دیوان عدالت اداری به فعالیت پرداخت. امامی کاشانی از اعضای تشکیلدهنده جامعه روحانیت مبارز است و با حکم امام خمینی در 2 اردیبهشت 1368 عضو هیئت بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران گردید. آنچه در ادامه میخوانید گفتگوی ما با ایشان در باره سیره امام خمینی در موضوعات مختلف از جمله توصیه به روحانیون در باره ارائه اسلام اصیل است که از نظر میگذرد:
حاج آقا ضمن تشکر از قبول انجام گفت و گو، لطفا بفرمایید توصیههای حضرت امام به روحانیون درباره ارائه اسلام اصیل چگونه بود؟
حضرت امام اعلی الله مقامه خیلی مراقب بودند که جامعه یک جامعه اصیل اسلامی باشد؛ و اینکه علمای هر عصر نقش موثری در درک جامعه داشته باشند و برای مردم اصلِ دین را بیان کنند. امام رضوان الله نسبت به علما وفقها خیلی توجه داشتند که آنها بایستی آنچه دین هست را بیان کنید. البته این سفارش امیرالمومنین(ع) است که در یکی از سفارشهای خود در شب 21 ماه مبارک رمضان، هنگامی که در بستر شهادت بود فرمود: آنچه که اصلِ دین است همان را به مردم بگویید. روایتی وجود دارد که امام راحل نیز بر آن تکیه دارند و در بحث شان مطرح فرمودند آن حدیث این است که از امام صادق(ع) نقل است. معصوم میفرماید: الفُقَهاءُ أُمَناءُ الرّسُلِ مالَمْ یدْخُلوُا فی الدّنیا. قِیلَ یا رَسول الله وَ ما دُخولهم فی الدّنیا؟ قالَ: اتّباعُ السّلْطَانِ. فَاذا فَعَلوُا ذلِکَ، فَاحذَرُوهُمْ عَلی دینِکُمْ میفرماید: «فقها امین و مورد اعتماد پیامبرانند و امین دین هستند تا هنگامی که وارد (مطامع و لذایذ و ثروتهای ناروای) دنیا نشده باشند. از حضرت سوال میشود که ای پیغمبر خدا، وارد شدنشان به دنیا چیست؟ می فرماید: پیروی کردن از قدرت حاکمه. بنابراین اگر چنان کردند، بایستی از آنها بر دینتان بترسید و پرهیز کنید». چون اینها امین دین هستند مردم دین را از آنها میگیرند و میگویند که اینها هستند که دین خدا را میدانند. میفرماید که فقها أُمَناء پیامبرانند بنابراین چون امین هستند باید سخن پیامبران را بگویند. یعنی آنچه را که پیامبر گفته و پیام الهی است را باید بگویند. حضرت همچنین فرمود: «الفقهاء أمناء الرسل مالم یأتوا ابواب السلاطین، فاذا رأیتم الفقهاء قد رکنوا الى ابواب السلاطین فاتّهموهم»؛ (فقیهان، امین انبیاء هستند مادامى که به درب خانه هاى سلاطین نروند؛ و هر گاه فقها را مشاهده کردید که به درب خانه هاى سلاطین آمدهاند آنان را متّهم سازید.
از منظر امام راحل معنی آن این است که وقتی دیدید که فقها به سلاطین تکیه کردند و دین خود را از سلاطین گرفتند و سلطان را اصل قرار دادند، و فرع را به دین دادند و هر چه سلطان بگوید قبول کردند و دین را طبق خواسته سلاطین و ظالمان زمانه تفسیر کردند، اگر چنین شد آنوقت فتنه پیدا بشود و دیگر نمیشود آنرا اصلاح کرد. جامعه ای که علما و فقهای آن درباری باشند و دین و تفسیر آنرا را از دربار بگیرند، و از آنجا که سلاطین نیز دین را بر طبق حالات خود بیان میکنند، معلوم است که در دین نفاق هویدا میشود؛ یعنی دین یک معناست و تفسیر آن از دین بر این اساس معنای دیگری است. دین میگوید مرد خدا چنین است، سلطان باید چنان باشد! ولی آنها سلاطین را مرد خدا معنا میکنند و در عین حال میگویند ما امناء هستیم! ستمگران همواره میگویند ما خوبیم! آنوقت اگر علما و فقها درباری شدند دین را از زبان دربار و به سلیقه سلاطین معنا کردند، جامعه فاسد میشود. لذاست که امام صادق(ع) فرمود: فاتّهموهم علی دینهم یعنی بگویید دین اینها دین درستی نیست. در دینداری آنها را متهم کنید. اینکه بعضی نقل کردند بهتان بزنید، اصلا غلط است. کلمه به معنای بهتان نیست؛ لفظ حدیث بهتان نیست. شارحان حدیث گفتهاند که بهتان نیست، غلط است. حدیث میگوید متهم کنید؛ دین آنها دین واقعی و دین خدا نیست بلکه دین درباری است. برخی از علمای درباری افرادی مانند یزیدبن معاویه، منصور دوانقی، هارون و یزید را سمبل و نماد دین میدانستند! وقتی اینگونه باشد پس کشتن امام حسین(ع) هم میشود دین! لذا فرمود: فاتّهموهم علی دینهم یعنی متهم کنید دین آنها را، چراکه دیندار نیستند!
اگر بخواهیم بصورت مصداقی تر و کاربردیتر مسئله را بررسی کنیم، این گروه چه کسانی هستند و نظر امام خمینی درباره آنها چیست؟
حضرت امام، اعلی الله مقامه همواره در این مورد یعنی توصیه به روحانیون و علما در باره ارائه اسلام اصیل بر این حدیث بسیار تکیه داشتند میفرمود این علمای درباری باعث فساد جامعه میشوند. بخاطر دارم قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از این علما از قم به نزد محمد رضا شاه رفت و به دروغ یک پیامی از طرف حوزه علمیه قم به شاه داد! با این مضمون که حوزه علمیه به شما علاقه دارد! امام راحل میفرمود که آخوندهای درباری اینها را میگویند! پس دین آنها دین واقعی، دین علوی و دین محمدی نیست؛ دین آنها دین یزیدی، دین منصور دوانقی و دین طاغوتی است. امام راحل مردم را از اینکه به دین آخوندهای درباری توجه کنند، برحذر میداشتند. الفقهاء امناء الرسل ما لم یتبعوا السلطان؛ یعنی این فقها رکوع به سلاطین دارند و به آنها اصالت و اهمیت میدهند دین را از رهگذر آنها ترجمه میکنند و با میل آنها برای مردم بیان میکنند. میفرماید: بگویید آنها در دین شان متهم هستند. این اخلاق امام خمینی بود که میگفت دین را باید درست به مردم رساند و نباید کم و زیاد گفت و علمای واقعی باید نسبت به اصالت دین صیانت کنند.
فرموده بودید که امام در درس اخلاق نیز در باره ارائه درست مفاهیم دینی سفارش بسیار میکردند.در این باره سیره ایشان را بازگو کنید.
در باره سیره اخلاقی امام بسیار سخن میتوان گفت. شخصیت اخلاقی امام کمتر از شخصیت سیاسی و علمی و اجتماعی او نبود. بنده چند نکته و خاطره از امام در این باره عرض میکنم. اول اینکه: امام رضوان الله تعالی در مدرسه فیضیه درس اخلاق میفرمودند؛ در آن سالی که بنده از کاشان به قم آمده بودم، درس اخلاق ایشان تمام شده بود و فضلای حوزه میگفتند که امام وقتی در هفته چند دقیقه برای طلبهها سخن میگفت در تمام هفته همه از نظر سلوک و رفتار و اخلاق بسیار با نشاط بودند و آثار سخنان ایشان در مدتها در چهرهها و دلها و در کردار طلبهها زنده بود. مرحوم آقای شهاب الدین اشراقی داماد حضرت امام میفرمود شب 22 بهمن بود که میگفتند بناست امشب یا همین منطقه ای که امام در مدرسه علوی اقامت دارد، بمباران کنند و یا اینکه بریزند به مدرسه و امام را دستگیری کنند. میگفت شب خوابم نبرد. امام سحر بیدار شدند تا وضو بگیرند، دیدند من دارم در حیاط قدم میزنم؛ فرمودند آقا شهاب چرا نخوابیده ای؟ گفتم نگران امشب هستم! امام فرمود خاطرت جمع باشد هیچ خبری نمیشود و این مدرسه امن ترین جاست و برو بخواب! ایمان و باور برخاسته از ذات اقدس الهی در وجود حضرت امام موج میزد. مورد دوم که بخاطر دارم این است که مرحوم حاج احمدآقا برای بنده نقل میکرد که به هنگام موشک بارانِ تهران، یک شب بستر خوابِ امام را وسط اتاقشان انداختم. رسم امام بر این بود که کنار درب و پنجره میخوابیدند. وقتی دیدند بستر خواب ایشان را وسط اتاق انداختم فرمود احمد چرا کنار پنجره نگذاشتی؟ جریان را به ایشان گفتم، فرمودند هیچ نگران نباشید! و بعد در جای همیشگی خود خوابید. اینها نمونه هایی است که نشان میدهد دلی مملو از ایمان و سراسر توجه به خدا و توکل به خدا داشتند و تولی ایشان در نقطه بسیار بالایی قرار دارد.
شیوه مواجهه امام خمینی با مخالفان چگونه بود؟
سیره امام در برخورد با مخالفان نیز همان سیره اسلام و سیره جدش موسی ابن جعفر بود. الَّذینَ ینْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنین. امام رضوان الله مظهر عدل الهی بود از اینکه غضب بکند و آنچه مربوط است به حالات و احساساتی که بیرون از کمال انسانی است، در امام دیده نشد. رمز موفقیت ایشان همین توکل بخدا و ایمان او بود. مرحوم احمد آقا برای بنده نقل میکرد که امام میفرمود اگر سحر نبود زندگی نبود. اگر سحر نبود حیات نبود. سحر و لذت سحر است که زندگی را میسازد. امام در سحر گریه و ناله میکرد و نماز میخواند و صدای گریه اش تا سرداب میرفت. اگر اساس زندگی چنین باشد برخاسته از توکل امام است لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ؛ هیچ نیرو و توانى جز از سوى خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست.
دو خاطره دیگر نیز از سیره امام رضوان الله علیه در این زمینه دارم که عرض میکنم؛ زمانی که در شورای نگهبان بودم با امام کاری داشتم به حسینیه جماران رفتم. دیدم که عده زیادی در بیرونی منزل ایشان صف کشیدند؛ گویا دختران و پسران و پدران و مادرانشان برای عقد بچه هایشان آمده بودند. به احمد آقا گفتم که امام با اینهمه کار و مشغله چقدر عقد میخواند؟! احمد آقا گفت امام میگوید کارهایی که خیر و ثواب است باید همه را انجام دهم چراکه نمیدانم خداوند کدام را قبول میکند! شاید خدا خواندن صیغه مَحرمیت را موجب آمرزش و مغفرت من قرار دهد.به خاطر دارم که در پایان عمر مبارک ایشان به اتاقشان رفتم. ایشان روی تخت خواب خوابید بود. اطبا هم دیگرمایوس شدند. موقع اذان شد یکی از آقایانِ بیت امام که از دوستان بود، نزدیک امام شد؛ بلند گفت: آقا وقت اذان مغرب شد! برای نماز بلند شوید! بنده در کنار تخت ایستاده بودم و به چهره امام نگاه میکردم؛ دیدم که با حرکت زبان مشغول ذکر شدند و چهره ایشان طوری شد که اطبایی که دور امام بودند گفتند که حال امام برگشت! یک چنین صحنهای از آخر عمر امام مشاهده کردم که صدای اذان و وقت نماز ایشان را اینگونه ملتهب و متوجه میکرد. اینها نیست مگر توجه بخدا و مراقب بودن.
حضرتعالی از شاگردان و همراهان قبل از انقلاب امام خمینی(س) بودهاید، سیره و رفتار ایشان در قبل از انقلاب چگونه بود؟
سیره امام در اخلاق سیره ای مثال زدنی است. کسانی که با ایشان ارتباط داشتند از همان زمان مجلس درس ایشان از طریق تدریس و کلمات و الفاظی که در جلسه درس بکار میبردند مشهود بود. اگر یکی از شاگردان صدا را بلند میکرد و ایراد و اشکال میکرد عصبانی نمیشد و میگفت صبر بفرمایید آقا! طلبههای جوان از نشستن و بلند شدن سبک و اخلاق امام را میگرفتند و عمل میکردند. حضرت امام نسبت به بزرگان، علما و فقها نیز سعى بسیار داشتند و در تکریم و تعظیم آنان مىکوشیدند و بزرگان را با عظمت یاد مىکردند و این درس را به ما مىدادند که به بزرگان باید احترام گذاشت. یکى از طلبههاى قم نسبت به مرحوم آیتالله بروجردى ایرادهایى داشت. درس که تمام شد، وقتى که آمدیم پایین مسجد سلماسى، حضرت امام آن طلبه را به گوشهاى بردند و با لحنى بسیار عمیق فرمودند: «شک نکنید درباره ایشان، راجع به اعلمیت و تقواى آقاى بروجردى». امام خیلى جدى صحبت کردند که من آنوقت احساس کردم ایشان چقدر به آیتالله بروجردى احترام مىگذارند. هنگام تدریس، وقتى که حرفها و سخنان شخصیتها را نقل مىکردند و مىخواستند سخنان بزرگان فقه و اصول و فلسفه را رد کنند، با احترام رد مىکردند. اینطور نبود که مثلاً بگویند ایشان نفهمیده یا توجه نکرده است. مثلاً با عباراتى از قبیل این اعلم، این اعلام، بعض اعلام و بعضى از اعاظم از آنها یاد مىکردند. مثلاً سخنان حاج شیخ عبدالکریم حائرى را که مىخواستند نقل کنند، مىفرمودند: بعضى از اعاظم. در مورد شخصیتهاى دیگر نیز چنین بود. یعنى حالت تخطئه نداشتند، بلکه حالت نقض و ابرام داشتند. وقتى که حوزه در فصل تابستان و یا ماه محرم و یا مناسبتهاى دیگر تعطیل مىشد، امام نصایحى به طلبهها و شاگردان مىکردند که از آن نصایح، توحید مىبارید.انسان کاملاً احساس مىکرد.
امام مىفرمودند: «شما وظیفهتان را انجام دهید، به شهرهایتان که مىروید، دین خدا را تبلیغ کنید. موضع علیه همدیگر نگیرید.جنبههاى مالى و نفسانى و دنیایى را زیر پا بگذارید. شما وقتى در پیشگاه خداوند تبارک و تعالى عزیزید که چنین باشید. وقتى در دل مردم جا دارید که اینطور باشید.
از موضعگیریهاى برخاسته از نفسانیات، برحذر باشید. از اینکه چیزى را که نمىدانید، به عنوان دین نقل کنید، برحذر باشید. دین خدا را، آنطور که مىدانید بیان کنید و سعى کنید آنچه هست و آنچه واقعیت است بگویید.»
طلبهها با قبول صددرصد، به این حرفها نگاه مىکردند. همة ما مىدانستیم که این سخنها از دل برمىخیزد و خود ایشان اهل این راهند.
امام خمینی چه ویژگی و مشخصهای داشت که شما و شاگردانشان اینگونه دلباخته و مجذوب ایشان شدید؟
ویژگیها و نکات بسیارى از شخصیت امام از جنبه معنوى و روحانى ایشان در خاطر دارم؛ که نقل همه امکان پذیر نیست. بخاطر دارم وقتى به محلى وارد مىشدند، کسى که شاگرد ایشان هم نبود و ارتباطى نداشت، مجذوب جاذبه ایشان مىشد. جاذبه خاصى داشتند. یادم است اوایلى که وارد قم شده بودم و هنوز هم به جلسه درس ایشان نرفته بودم، وقتى به مدرسه فیضیه تشریف مىآوردند و یا در مجامع دینى که به مناسبتهایى تشکیل مىشد، شرکت مىکردند، رفتارشان طورى انسان را جلب مىکرد که آدم مىخواست همیشه به ایشان نگاه کند. ایشان روحانیت خاصى داشتند و اگر کسى هم با ایشان آشنا نبود، در همان برخوردهاى اول، این روحانیت را احساس مىکرد. ما که در درس ایشان شرکت مىکردیم، مىدانستیم که در لابهلاى مطالبى که در درس فقه یا اصول مىفرمایند، مطالبى را بیان مىکنند که مقام معنوى ایشان را نشان مىدهد.
توحید و توکل عجیب وخاصى داشتند. امام گاهى در بحثها به جنبههاى معنوىاى که در آیات شریفه قرآن وجود دارد، اشاره مىکردند و دربارة جهاد با نفس که جهاداکبر است، کراراً صحبت مىکردند. شاید این نظر منحصر به من نباشد و خیلىها معتقد باشند که در قم استادى نبود که نصیحت کند و سخنان او در حد سخنان امام دلنشین باشد. با اینکه در قم شخصیتهاى بزرگى وجود داشت، از جمله آیات عظام بروجردى و حاج سیدمحمدتقى خوانسارى و حاج سیدمحمد حجت رضوانالله تعالىعلیهم و بقیة شخصیتهاى بزرگ که همه از اخلاص و تقوا و خداشناسى خاصى برخوردار بودند و هستند و ما و همة طلبهها براى همه عظمت قائل بودیم؛ ولى سخنان ایشان طورى دل را زیرورو مىکرد و مغزها را روشن مىکرد که من با هیچ حکیم و فیلسوف، فقیه و مجتهد، خطیب و واعظى برخورد نکردم که سخنانش اینطور آدم را تربیت کند. لذا امام را به عنوان یک مربى حوزه و تربیتکننده و هادى براى فضلا و طلبهها شناختیم و به ایشان معتقد بودیم.
حضرت امام یک روز درباره استاد عرفانشان مرحوم آیتالله شاهآبادى رضوانالله علیه فرمودند: مرحوم آقاى شاهآبادى لطیفهاى ربانى بود. امام جنبههاى عرفانى (یعنى مسائل معنوى و خداشناسى) را از این استاد فرا گرفتند.