در این مطلب آمده است: نگارنده به صدق دل باور دارد که جامعهی بشری، به طرز غیرقابل باوری به اهل فکر و به ویژه اهل هنر مدیون است و از آن سو به روایت تاریخی و به گواه آثار مکتوب و نیز روایتهای شفاهی، میپذیرد که نه تنها در جامعهی ما بلکه در جوامع مدعی پیشرفت و باورهای فکری نیز حق اهل هنر ادا نشده و هنرمند، قدر ندیده و بر صدر ننشسته است وگرنه آن نقاش نابغه هلندی «ونسان ون گوک» خالق تابلوی «باغ آرال» و «بتهوون» نابغهی بیبدیل عالم موسیقی و آفرینشگر آن سمفونیهای بیجانشین، در نهایت فقر و فاقه و ناامیدی، روزگار به سر نمیآوردند.
از طرفی، در این سوی عالم، در کشور ما هم بودهاند اهل هنری که در فراموشی و فقر و به کمک اعانه زیستهاند. اما با همهی نداری و بیتوجهی، محبوب زیستهاند چرا که همیشه با مردم و در مردم زندگی کردهاند و هرگز به مال و منال و زر و زور، سر تسلیم فرود نیاوردهاند. و به علت مردمی بودن، هیچ حکومتی و هیچ قدرتی نتوانسته و نمیتواند آنان را از چشم مردم بیندازد و هیچ تبلیغی هم در محبوبیت آنها کارساز نیست. چنانکه هیچ رسانهای حتی ملی و پسوندهای آن هم نمیتواند، نام و یادشان را در زیر پردهی فراموشی، محو کند.
خوانندهی ربنا، در دل مردم، به جاودانگی «ربنا» است، هر چند هم که ارادهای نخواهند و به نظیرهگویی و نظیرهخوانی روبیاورد. ناصر ملک مطیعی را هم هیچ تبلیغاتی نتوانست در دل تودهها فراموشش بدهد. مرگ هنرمند جوانی به نام «پاشایی» میبایست خیلی نکته ها به ما میآموخت و میآموزد و طی زمان خواهد آموخت که خدمت هیچ خادمی در عرصههای مختلف، از خاطره های مردم حقشناس محو نخواهد شد. اما آنچه میتواند به این مقبولیت و منش آسیب برساند و اهل هنر را از چشم بیندازد، اول، ماسیدگی به زر و زور است که مرگ اهل هنر را پیش از مرگ جسمانیشان فراهم میآورد و دوم در صورت دخالت در امور سیاسی، عدم تحلیل درست و ندیدن آن وقایع و جریاناتی است که زیر پوست قضایا میگذرد؛ یعنی تحلیل عامیانه از آنچه عامیانه نیست؛ یعنی عدم تشخیص واقعیتها و حقایقی که در فضای مهآلود جامعه حضور قوی دارد. اینجاست که ممکن است همهی منزلتهای هنری هنرمندان را از چشم آنها که به حقیقت و شاکلهی هنر آشنایند، بیندازد.
بعد از این مقدمه واقعیت امر آن است که دکتر روحانی با عنایت خاص و بینش درست اهل فکر و اهل هنر توانست فضا را به سود خود تغییر دهد و بر مسند قوهی اجرایی کشور بنشیند و قولهایی هم داد و به برخی از آنها هم وفا کرد و در کنار آن کارهایی کرد که میتوانست نکند و انفعالاتی پیش آمد که میتوانست پیش نیاید و کسانی را گماشت که جامعه بهتر از آنها را داشت. در مقابل به حوادث طبیعی و غیرطبیعی و چالشهایی برخورد که عملکردش مقبول خواص و عوام نیامد بدون آن که سهم قصورش مطلق باشد.
حال اگر طیفی و طبقهای به خصوص اهل هنر بخواهد، آن قصور را مطلق ببیند به معنای آن است که جامعهی ایران را نمیشناسد و از لایههای درهم تنیده و تودرتوی قدرت بیخبر است؛ یعنی برداشت خیالی او بسیار فربهتر از واقعیتهاست. اینجاست که منش صاحبان چنین تلقی، زیر سوال میرود آن چنان که گاهی، بازسازی آن ممکن نیست.
موضوع آن است که رئیس جمهور، اهل هنر را به مهمانی خوانده است. گرچه رد اکرام جایز نیست و این مهمان است که مورد کرامت واقع میشود اما میتوان نرفت و سکوت کرد، سکوتی که گویای بسیاری از رازهای مگو و نکتههاست. دیگر هیچ نیازی به پیغام و پسغام و لغز نبود. اینها به سود جایگاه هنر و اهل هنر نخواهد بود و منطقی هم نیست که ما از مجموعه مقصران و عوامل دخیل، در این موقعیت حساس واکنش این چنینی داشته باشیم و همه را به پای رئیس جمهور بنویسیم. حساسیت فهم جامعه اینهاست و بیتوجهی به این حساسیتها ابدا به سود جامعهی هنری و فکری نیست. و شهامتی و وزانتی هم بالاتر از این نیست که باید رفت و صمیمانه گفت و منصفانه نقد کرد و راه را نشان داد و در تنگناها به یاری برخاست و در جایگاه خود با زبان هنر، فضا را تلطیف کرد. چرا که در این راه و در این زمان، جایی برای مبارزهی منفی نیست.
و به همین اندیشه و جهت است که نگارنده، مشی محمود دولتآبادی عزیز را میپسندد که گفت: «به نظر من حسن روحانی تا آنجا که توانسته برای پیشبرد اهداف و برنامههایش کوشش کرده است. شاید در رسیدن به برخی از این هدفها موفق نشده باشد که البته موفق هم نبوده اما من ضمن آن که با بستانکاریهای خودم از سیستم باقی میمانم در عین حال به رای خود نیز احترام میگذارم و در این مهمانی حضور خواهم یافت و امیدوارم که شرایط بهتر شود.»
6026/
از طرفی، در این سوی عالم، در کشور ما هم بودهاند اهل هنری که در فراموشی و فقر و به کمک اعانه زیستهاند. اما با همهی نداری و بیتوجهی، محبوب زیستهاند چرا که همیشه با مردم و در مردم زندگی کردهاند و هرگز به مال و منال و زر و زور، سر تسلیم فرود نیاوردهاند. و به علت مردمی بودن، هیچ حکومتی و هیچ قدرتی نتوانسته و نمیتواند آنان را از چشم مردم بیندازد و هیچ تبلیغی هم در محبوبیت آنها کارساز نیست. چنانکه هیچ رسانهای حتی ملی و پسوندهای آن هم نمیتواند، نام و یادشان را در زیر پردهی فراموشی، محو کند.
خوانندهی ربنا، در دل مردم، به جاودانگی «ربنا» است، هر چند هم که ارادهای نخواهند و به نظیرهگویی و نظیرهخوانی روبیاورد. ناصر ملک مطیعی را هم هیچ تبلیغاتی نتوانست در دل تودهها فراموشش بدهد. مرگ هنرمند جوانی به نام «پاشایی» میبایست خیلی نکته ها به ما میآموخت و میآموزد و طی زمان خواهد آموخت که خدمت هیچ خادمی در عرصههای مختلف، از خاطره های مردم حقشناس محو نخواهد شد. اما آنچه میتواند به این مقبولیت و منش آسیب برساند و اهل هنر را از چشم بیندازد، اول، ماسیدگی به زر و زور است که مرگ اهل هنر را پیش از مرگ جسمانیشان فراهم میآورد و دوم در صورت دخالت در امور سیاسی، عدم تحلیل درست و ندیدن آن وقایع و جریاناتی است که زیر پوست قضایا میگذرد؛ یعنی تحلیل عامیانه از آنچه عامیانه نیست؛ یعنی عدم تشخیص واقعیتها و حقایقی که در فضای مهآلود جامعه حضور قوی دارد. اینجاست که ممکن است همهی منزلتهای هنری هنرمندان را از چشم آنها که به حقیقت و شاکلهی هنر آشنایند، بیندازد.
بعد از این مقدمه واقعیت امر آن است که دکتر روحانی با عنایت خاص و بینش درست اهل فکر و اهل هنر توانست فضا را به سود خود تغییر دهد و بر مسند قوهی اجرایی کشور بنشیند و قولهایی هم داد و به برخی از آنها هم وفا کرد و در کنار آن کارهایی کرد که میتوانست نکند و انفعالاتی پیش آمد که میتوانست پیش نیاید و کسانی را گماشت که جامعه بهتر از آنها را داشت. در مقابل به حوادث طبیعی و غیرطبیعی و چالشهایی برخورد که عملکردش مقبول خواص و عوام نیامد بدون آن که سهم قصورش مطلق باشد.
حال اگر طیفی و طبقهای به خصوص اهل هنر بخواهد، آن قصور را مطلق ببیند به معنای آن است که جامعهی ایران را نمیشناسد و از لایههای درهم تنیده و تودرتوی قدرت بیخبر است؛ یعنی برداشت خیالی او بسیار فربهتر از واقعیتهاست. اینجاست که منش صاحبان چنین تلقی، زیر سوال میرود آن چنان که گاهی، بازسازی آن ممکن نیست.
موضوع آن است که رئیس جمهور، اهل هنر را به مهمانی خوانده است. گرچه رد اکرام جایز نیست و این مهمان است که مورد کرامت واقع میشود اما میتوان نرفت و سکوت کرد، سکوتی که گویای بسیاری از رازهای مگو و نکتههاست. دیگر هیچ نیازی به پیغام و پسغام و لغز نبود. اینها به سود جایگاه هنر و اهل هنر نخواهد بود و منطقی هم نیست که ما از مجموعه مقصران و عوامل دخیل، در این موقعیت حساس واکنش این چنینی داشته باشیم و همه را به پای رئیس جمهور بنویسیم. حساسیت فهم جامعه اینهاست و بیتوجهی به این حساسیتها ابدا به سود جامعهی هنری و فکری نیست. و شهامتی و وزانتی هم بالاتر از این نیست که باید رفت و صمیمانه گفت و منصفانه نقد کرد و راه را نشان داد و در تنگناها به یاری برخاست و در جایگاه خود با زبان هنر، فضا را تلطیف کرد. چرا که در این راه و در این زمان، جایی برای مبارزهی منفی نیست.
و به همین اندیشه و جهت است که نگارنده، مشی محمود دولتآبادی عزیز را میپسندد که گفت: «به نظر من حسن روحانی تا آنجا که توانسته برای پیشبرد اهداف و برنامههایش کوشش کرده است. شاید در رسیدن به برخی از این هدفها موفق نشده باشد که البته موفق هم نبوده اما من ضمن آن که با بستانکاریهای خودم از سیستم باقی میمانم در عین حال به رای خود نیز احترام میگذارم و در این مهمانی حضور خواهم یافت و امیدوارم که شرایط بهتر شود.»
6026/
کپی شد