خاورمیانه تنها امروز نیست که دچار بحران و آشفتگی و جنگ و خشونت و خون ریزی و ترور شده است، این سرزمین سال هاست روی گسل بحران قرار دارد. دیدگاه آنارشیسم را در موضع گیری های سیاستمداران و هجمه های حساب شده رسانه ای غرب نیز به خوبی می توان درک کرد.
به عنوان نمونه، اوایل پاییز سال 2015 بود که روزنامه امریکایی نیویورک تایمز، نقشه و مقاله ای منتشر کرد مبنی بر این که شاید تحولات جاری در منطقه منجر به تقسیم شدن کشورهای عربی به کشورهای کوچک تر شود.
از آنجایی که مقاله توسط تحلیلگر باسابقه 'رابین رایت” نوشته شده بود جنجال و تحقیق گسترده ای در دایره تحلیلگرانی که بر روی مسائل خاور میانه تمرکز دارند را به راه انداخت.
نقشه یاد شده در خاورمیانه هم زمزمه های بسیاری را به راه انداخت دال بر این که این مطلب، در حقیقت گویای نیت جدید قدرت های غربی و رژیم اسرائیل برای تقسیم کشورهای پرجمعیت و بانفوذ عربی به کشورهای کوچک و ضعیف است.
درغرب، معمولا رسانه ها بخشی از قدرت نرم نظام سلطه به حساب می آیند؛ همانطور که سینمای هالیوود به مثابه یک رسانه، در خدمت سیاست های آینده امریکا و سرنوشت امریکایی جهان قرار دارد؛ بنابراین تحلیل نیویورک تایمز نمی توانست به عنوان یک تحلیل و پیش بینی صرف مورد ارزیابی قرار گیرد که احتمال صحت و سقم آن، بینابین باشد.
از جانب دیگر، آن تحلیل با نشانه شناسی رویکرد قدرت های بزرگ در برخورد با تحولات اخیر منطقه نیز بیگانه و ناهمگن نبود.
آمریکا، رژیم صهیونیستی و سایر قدرتهای غربی، از آشوب های انقلابی چند سال اخیر توده ها در خاورمیانه، بستر مناسبی برای اجرایی کردن طرح توطئه آمیز تقسیم و تجزیه و تلاشی کشورهای اسلامی به محدوده های ضعیف تر و کوچک تر استفاده کردند و این همان 'خاور میانه جدید' است که اجرایی کردن آن سال ها پیش بر سر زبان استراتژیست های آمریکایی و اسراییلی بود.
اوضاع در کشورهایی مانند سوریه، عراق، لیبی، مصر، یمن، بحرین و لبنان نیز آشکارا نشانگر زمینه سازی عملی برای اجرای این سناریوست.
غرب به تأسی از سیاست جهانی آمریکا مبنی بر تبدیل رژیم صهیونیستی به ژاندارم و قدرت بی رقیب منطقه که همزمان توان رویارویی تهاجمی با همه کشورهای اسلامی را داشته باشد، در پی آن است؛ تا با تقسیم واحدهای بزرگ اراضی وسیع کشورهای اسلامی که از قضا سرشار از انرژی نفت و دیگر پتانسیلهای برتری بر این رژیم هم هستند، از ضریب احتمال قدرت گیری آنها در آینده بکاهد و در نهایت زمینه را برای استیلای بی چون و چرای رژیم اسراییل بر کل منطقه، فراهم سازد.
این رویه در رفتارشناسی تاریخی استعمار نیز قابل پیگیری است. چرچیل نخست وزیر وقت انگلیس درباره تقسیم اراضی و ظهور کشورهای تازه در خاورمیانه گفت: اردن را با یک حرکت قلم، به وجود آوردم. او همچنین تصریح کرد که برای تقسیم خاورمیانه، با خود اعراب، مشورت نمی کند!
با این حساب، لشکرکشی های بی مقدمه عربستان به برخی کشورهای منطقه ، بی تردید رویکرد آشکار برای اجرایی کردن این طرح دیرپای راهبردی 'با خون و سرباز و پول و نفت و ارتش و هواپیماهای کشورهای اسلامی علیه کشورهای اسلامی' به منظور تامین سلطه غرب و اسراییل است و این فصل جدید بحران در خاورمیانه است که به سرعت دامن خود سعودی و کشورهای دنباله رو این رژیم در خاور میانه را گرفت.
باید پذیرفت که کشورهای اسلامی در خاورمیانه، این روزها با مشکلات گوناگونی دست و پنجه نرم می کنند. بدون شک یکی از مهم ترین تهدیدهایی که در حال حاضر گریبان بیشتر کشورهای اسلامی را گرفته، ناامنی، تروریسم و رشد فزاینده افراطی گری است. از عراق گرفته تا سوریه و یمن، هر کدام صحنه ناآرامی و خشونت است. همه روزه شمار بالایی از غیر نظامیان، زنان و کودکان بیگناه در آتش منازعات فرقه ای و مذهبی می سوزند.
گروه های تروریستی و تکفیری با عقاید بسیار خطرناک و رادیکال در جای جای منطقه رخنه کرده اند و مبارزه به منظور خشکاندن ریشه آن ها، در گرو تعامل و همکاری تمام کشورهایی است که به نوعی با آن ها درگیرند، چرا که اقدام هر کشور به تنهایی نتیجه ملموسی در این زمینه به دست نمی دهد.
بدون شک نوک پیکان ناامنی و رشد تروریسم تنها متوجه جهان اسلام و خاورمیانه نیست، بلکه دامن بسیاری از کشورها و دولت ها را می گیرد. مساله مهم دیگر اینکه در حال حاضر، دولت ها به عنوان تنها کنشگران عرصه جهانی شناخته نمی شوند بلکه شاهد کنشگران متعددی در این عرصه ایم و این واقعیت، یافتن راهکاری به منظور تعامل با هر یک را دشوار می کند و به این شکل مهمترین چالش پیش روی جهان یعنی افراطی گری و تروریسم پیچیدگی های بسیاری می یابد.
اگرچه برخی دولت های ناکارآمد و ضعیف در منطقه نیز با اقدام های قهرآمیز و سرکوبگرانه راه هرگونه مسالمت و آشتی را سد می کنند. این دست اقدام های نسنجیده، حتی برخی گروه های معترض میانه رو را به سوی همراهی با گروه های تندرو سوق داده است. در چنین شرایطی است که خشونت فزاینده در این کشورها، به دیگر نقاط منطقه تسری پیدا می کند و زمینه برای رشد سلفی گری مهیا می شود.
فرجام خیزش های منطقه در مصر، یمن، لیبی و امواج مردمی را علیه حکومت های تمامیت خواه که به بهار عربی موسوم شد، نشان می دهد نبود جامعه پذیری سیاسی به واسطه تمامیت خواهی حاکمان، مسیر حرکت به سوی خواست مردم را تنگ و در بسیاری موارد سد کرده است.
خلاصه کلام آنکه، تنها راه پیش روی ملت ها و دولت های منطقه تعامل و همسویی با یکدیگر، تمرکز بر اهداف و منافع مشترک با استمداد از معارف حقیقی و انسان ساز اسلام است.
البته شماری از حکومت ها در جهان اسلام تنها نامی از اسلام را یدک می کشند. این در حالی است که در سایه بازگشت به قوانین اسلام راستین، ملت های مسلمان می توانند زیستی بهتر را در کنار هم تجربه کنند و ریشه های درخت افراطی گری را برای همیشه بخشکانند.
**گروه ایرنا مقاله
از: محمدرضا یوسف نژاد خبرنگار خبرگزاری ایرنا استان سمنان
انتشاردهنده: جانعلی فتحی
به عنوان نمونه، اوایل پاییز سال 2015 بود که روزنامه امریکایی نیویورک تایمز، نقشه و مقاله ای منتشر کرد مبنی بر این که شاید تحولات جاری در منطقه منجر به تقسیم شدن کشورهای عربی به کشورهای کوچک تر شود.
از آنجایی که مقاله توسط تحلیلگر باسابقه 'رابین رایت” نوشته شده بود جنجال و تحقیق گسترده ای در دایره تحلیلگرانی که بر روی مسائل خاور میانه تمرکز دارند را به راه انداخت.
نقشه یاد شده در خاورمیانه هم زمزمه های بسیاری را به راه انداخت دال بر این که این مطلب، در حقیقت گویای نیت جدید قدرت های غربی و رژیم اسرائیل برای تقسیم کشورهای پرجمعیت و بانفوذ عربی به کشورهای کوچک و ضعیف است.
درغرب، معمولا رسانه ها بخشی از قدرت نرم نظام سلطه به حساب می آیند؛ همانطور که سینمای هالیوود به مثابه یک رسانه، در خدمت سیاست های آینده امریکا و سرنوشت امریکایی جهان قرار دارد؛ بنابراین تحلیل نیویورک تایمز نمی توانست به عنوان یک تحلیل و پیش بینی صرف مورد ارزیابی قرار گیرد که احتمال صحت و سقم آن، بینابین باشد.
از جانب دیگر، آن تحلیل با نشانه شناسی رویکرد قدرت های بزرگ در برخورد با تحولات اخیر منطقه نیز بیگانه و ناهمگن نبود.
آمریکا، رژیم صهیونیستی و سایر قدرتهای غربی، از آشوب های انقلابی چند سال اخیر توده ها در خاورمیانه، بستر مناسبی برای اجرایی کردن طرح توطئه آمیز تقسیم و تجزیه و تلاشی کشورهای اسلامی به محدوده های ضعیف تر و کوچک تر استفاده کردند و این همان 'خاور میانه جدید' است که اجرایی کردن آن سال ها پیش بر سر زبان استراتژیست های آمریکایی و اسراییلی بود.
اوضاع در کشورهایی مانند سوریه، عراق، لیبی، مصر، یمن، بحرین و لبنان نیز آشکارا نشانگر زمینه سازی عملی برای اجرای این سناریوست.
غرب به تأسی از سیاست جهانی آمریکا مبنی بر تبدیل رژیم صهیونیستی به ژاندارم و قدرت بی رقیب منطقه که همزمان توان رویارویی تهاجمی با همه کشورهای اسلامی را داشته باشد، در پی آن است؛ تا با تقسیم واحدهای بزرگ اراضی وسیع کشورهای اسلامی که از قضا سرشار از انرژی نفت و دیگر پتانسیلهای برتری بر این رژیم هم هستند، از ضریب احتمال قدرت گیری آنها در آینده بکاهد و در نهایت زمینه را برای استیلای بی چون و چرای رژیم اسراییل بر کل منطقه، فراهم سازد.
این رویه در رفتارشناسی تاریخی استعمار نیز قابل پیگیری است. چرچیل نخست وزیر وقت انگلیس درباره تقسیم اراضی و ظهور کشورهای تازه در خاورمیانه گفت: اردن را با یک حرکت قلم، به وجود آوردم. او همچنین تصریح کرد که برای تقسیم خاورمیانه، با خود اعراب، مشورت نمی کند!
با این حساب، لشکرکشی های بی مقدمه عربستان به برخی کشورهای منطقه ، بی تردید رویکرد آشکار برای اجرایی کردن این طرح دیرپای راهبردی 'با خون و سرباز و پول و نفت و ارتش و هواپیماهای کشورهای اسلامی علیه کشورهای اسلامی' به منظور تامین سلطه غرب و اسراییل است و این فصل جدید بحران در خاورمیانه است که به سرعت دامن خود سعودی و کشورهای دنباله رو این رژیم در خاور میانه را گرفت.
باید پذیرفت که کشورهای اسلامی در خاورمیانه، این روزها با مشکلات گوناگونی دست و پنجه نرم می کنند. بدون شک یکی از مهم ترین تهدیدهایی که در حال حاضر گریبان بیشتر کشورهای اسلامی را گرفته، ناامنی، تروریسم و رشد فزاینده افراطی گری است. از عراق گرفته تا سوریه و یمن، هر کدام صحنه ناآرامی و خشونت است. همه روزه شمار بالایی از غیر نظامیان، زنان و کودکان بیگناه در آتش منازعات فرقه ای و مذهبی می سوزند.
گروه های تروریستی و تکفیری با عقاید بسیار خطرناک و رادیکال در جای جای منطقه رخنه کرده اند و مبارزه به منظور خشکاندن ریشه آن ها، در گرو تعامل و همکاری تمام کشورهایی است که به نوعی با آن ها درگیرند، چرا که اقدام هر کشور به تنهایی نتیجه ملموسی در این زمینه به دست نمی دهد.
بدون شک نوک پیکان ناامنی و رشد تروریسم تنها متوجه جهان اسلام و خاورمیانه نیست، بلکه دامن بسیاری از کشورها و دولت ها را می گیرد. مساله مهم دیگر اینکه در حال حاضر، دولت ها به عنوان تنها کنشگران عرصه جهانی شناخته نمی شوند بلکه شاهد کنشگران متعددی در این عرصه ایم و این واقعیت، یافتن راهکاری به منظور تعامل با هر یک را دشوار می کند و به این شکل مهمترین چالش پیش روی جهان یعنی افراطی گری و تروریسم پیچیدگی های بسیاری می یابد.
اگرچه برخی دولت های ناکارآمد و ضعیف در منطقه نیز با اقدام های قهرآمیز و سرکوبگرانه راه هرگونه مسالمت و آشتی را سد می کنند. این دست اقدام های نسنجیده، حتی برخی گروه های معترض میانه رو را به سوی همراهی با گروه های تندرو سوق داده است. در چنین شرایطی است که خشونت فزاینده در این کشورها، به دیگر نقاط منطقه تسری پیدا می کند و زمینه برای رشد سلفی گری مهیا می شود.
فرجام خیزش های منطقه در مصر، یمن، لیبی و امواج مردمی را علیه حکومت های تمامیت خواه که به بهار عربی موسوم شد، نشان می دهد نبود جامعه پذیری سیاسی به واسطه تمامیت خواهی حاکمان، مسیر حرکت به سوی خواست مردم را تنگ و در بسیاری موارد سد کرده است.
خلاصه کلام آنکه، تنها راه پیش روی ملت ها و دولت های منطقه تعامل و همسویی با یکدیگر، تمرکز بر اهداف و منافع مشترک با استمداد از معارف حقیقی و انسان ساز اسلام است.
البته شماری از حکومت ها در جهان اسلام تنها نامی از اسلام را یدک می کشند. این در حالی است که در سایه بازگشت به قوانین اسلام راستین، ملت های مسلمان می توانند زیستی بهتر را در کنار هم تجربه کنند و ریشه های درخت افراطی گری را برای همیشه بخشکانند.
**گروه ایرنا مقاله
از: محمدرضا یوسف نژاد خبرنگار خبرگزاری ایرنا استان سمنان
انتشاردهنده: جانعلی فتحی
کپی شد