دکتر ایرج فاضل از اولین دیدارش با امام می گوید
نگاه نافذ امام از زیر ابروانی پرپشت تا عمق وجودم نفوذ کرد و من که ضربان قلبم تندتر شده بود، نگران این بودم که نتوانم در حضور ایشان صحبت کنم.
جی پلاس: اواخر سال 1359 بود و اولین باری که توفیق دیدار امام را پیدا کردم[1] فراموش ناشدنی است. بیمارستان میثاقیه تازه به بنیاد شهید واگذار شده بود و با نام جدید شهید مصطفی خمینی پذیرای مجروحان فراوانی بود که در آن روزهای پرالتهاب نیاز به درمان فوری داشتند. تیم پزشکی و جراحی این بیمارستان که از افراد علاقمند و کاردان تشکیل شده بود شبانه روز در خدمت مجروحان بود و فعالیتی کم نظیر داشت بزودی نام بیمارستان در تهران و سراسر کشور شناخته و بیماران دشوار و بخصوص کسانی را که ضایعات عروقی داشتند مستقیماً به این بیمارستان می فرستادند. خدمات این بیمارستان توسط مسئولان محترم بنیاد شهید به اطلاع حضرت امام رسانده شد. بنا بر تقاضای قبلی قرار ملاقاتی برای پزشکان بیمارستان تعیین شده بود. مجموعاً در حدود 18 نفر بودیم با حالتی پر انتظار و شورانگیز عازم جماران شدیم. همه چیز جالب بود احساس می کردم هوا آکنده از عطر بهار است. نمی دانم چه اثری بود که انسان احساس سبکی می کرد و انگار که کالبد انسان برای گنجایش روحش فراختر می شد بعدها بارها به دیدار امام توفیق یافتم و هربار این جاذبه عجیب و بسیار محسوس را بیش از بار قبلی حس می کردم.
صرف نظر از حضور پر احساس مردم که پروانهوار خانه امام را طواف می کردند، اولین نکته ای که ذهنم را به خود مشغول داشت سادگی فوقالعاده منزل امام بود. خانه ای که در عین سادگی، وجود امام به در و دیوار آن عظمت و حشمت می بخشید. به داخل اتاقی ساده که جنب اتاق امام بود راهنمایی شدیم و در انتظار لحظه ملاقات گرداگرد اتاق نشستیم - پیرمردی زبر و زرنگ و خوش سیما که معلوم بود به کار خود افتخار می کند برایمان چای آورد با لذت آن را نوشیدیم. حالت انتظاری که ذهن همه را به خود مشغول داشته بود. قرار بود وقتی به حضور امام رسیدیم من به عنوان نماینده جمع عرایضی داشته باشم - قبلاً هم بارها در شرایط مختلف سخن گفته بودم و سخنرانیهایی داشته ولی آن روز حال دیگری بود ضربان قلبم تندتر از معمول بود و نگران بودم که در موقع صحبت با امام دچار اشکال شوم. قصدم این بود که بسیار کوتاه و مختصر صحبت کنم.
به هر صورت حالت انتظار به پایان رسید و به اتاق امام راهنمایی شدیم. لحظه اولین دیدار مانند همین امروز در ذهنم نقش بسته است. امام - پر هیبت - نورانی - با متانت و حشمتی که نظیر آن را ندیده بودم و با سادگی باور نکردنی بر روی نیمکتی که با ملافۀ سفیدی با خطوط زردرنگ پوشیده شده بود نشسته بودند. اینهمه آرامش و وقار در وجود خارق العاده مردی که دنیا را به لرزه درآورده بود انسان را دچار بهت می کرد.
امام به طرف ما سر برگرداند و یک لحظه نگاهم با نگاه امام برخورد کرد. چشمانی پرجاذبه در زیر ابروانی انبوه در یک چهره بی نهایت پاکیزه و جذاب و نورانی و نگاهی که تا استخوان نفوذ می کرد. در همین حال چنان مهربان و آشنا بود که آرامشی بی نظیر به انسان می داد. ملاقات کنندگان هم تک تک دست امام را بوسیدند و دور اتاق نشستیم. واضح بود که امام با لطفی خاص این جمع مخلص را پذیرفته اند صحبتم را به هر ترتیب بود شروع کردم. باز ضربان قلبم تند شده بود و می دیدم که صدایم میلرزد ولی ادامه دادم گزارش مختصری از فعالیتهای پزشکان حاضر در بیمارستان شهید مصطفی خمینی که به این نام تغییر یافته بود را به عرض رساندم و بعد آنچه را که در دل داشتم ابراز کردم. به ایشان گفتم شما امام عزیز شما هموطنان مرا از بند اسارت آزاد کردید و به آنها شخصیت و حیثیت دادید ولی مرا دو بار از بند آزاد کرده اید.
یکی مثل همه دیگران و یکی هم از بند اسارت بیگانه - قبل از انقلاب با نومیدی از وطن مهاجرت و در سرزمین بیگانه کار میکردم. ولی انقلاب اسلامی تمام بهانه ها را از من گرفت و بندها را پاره کردم و مشتاقانه برای خدمت مردم خود و انقلاب عظیم و پرافتخار به وطنم پیوستم. بنابراین شما مرا دو بار از بند رها کرده اید، امام عزیز سپاس و شکر من از شما حد و اندازه ندارد. از چهره امام احساس کردم بیش از هر کس آنچه را می گویم و احساسم را پذیرفته است. حالت نگاه امام توصیف ناپذیر بود. بالاخره پس از لحظاتی امام با بیاناتی گرم و مختصر جمع را مورد تفقد قرار دادند و برای همه دعا کردند.
بعدها، بارها - در دیدارهای عمومی یا گهگاهی به عنوان پزشک یا مسئول در دیدارهای خصوصی خدمت ایشان رسیدم و هربار همان شیفتگی هیجان دیدار اول وجود داشت - وجودش به انسان گرمی و شخصیت و آرامش می بخشید هر وقت امام را ملاقات می کردم در تصور و ذهن خودم صدر اسلام را و صفا و روحانیت آن را مجسم می کردم، چه خوشبخت بودند مردمانی که در زمان پیامبر بزرگ اسلام و پیشوایان دین ما می زیستند و توانستند آنها را ببینند و به سخنانشان گوش دهند قصد تشبیه نیست ولی باید اعتراف کنم که دیدار امام مرا تا نزدیک ترین قدم به واقعیت بخشیدن به این رؤیاها پیش می برد.
برشی از کتاب طبیب دل ها.
- دکتر ایرج فاضل، متخصص جراحی عمومی، وی وزیر فرهنگ و آموزش عالی در دولت اول میرحسین موسوی و وزیر بهداشت دولت اول آیت الله هاشمی رفسنجانی بود.
دیدگاه تان را بنویسید