پایگاه خبری جماران، سارا معصومی: قریب به چهار ماه پس از آغاز به کار دولت چهاردهم، نخستین دور از رویارویی و رایزنی دیپلماتیک هیات های مذاکره کننده ایران، فرانسه، آلمان، بریتانیا با حضور نماینده اتحادیه اروپا در ژنو برگزار خواهد شد. گفت و گو درباره مذاکرات متوقف شده احیای برجام و رفع تحریم، پرونده های منازعه های مهم جاری در سطح بین المللی به شمول جنگ اوکراین و جنگ غزه، اختلاف های جمهوری اسلامی ایران و اروپا در حوزه های حقوق بشری و کنسولی و البته دورنمای تاثیر بازگشت دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب آمریکا به کاخ سفید بر وضعیت مذاکرات ایران و ۴+۱ را می توان از محورهای این نخستین دور از رایزنی های ظرفین در ژنو دانست.
با توجه به فضای حاکم بر رابطه ایران و اروپا و همچنین پیچیدگی های پرونده های فی مابین که پیشتر به آن اشاره شد به سختی می توان از گشایش در این دور از رایزنی ها سخن گفت. اما جدا از تلاش برای گمانه زنی مثبت یا منفی درباره نتیجه از سرگیری گفت و گوی ایران و غرب، تجربه ناکام برجام و مذاکرات پیاپی ایران با غرب در چند دهه اخیر چه نقشه راهی را پیش روی ایران قرار می دهد؟
با رحمان قهرمان پور ، نویسنده و کارشناس روابط بین الملل در این باره گفت و گو کردم:
این روزها در فضای رسانه ای و البته فضای افکار عمومی بحث ضرورت مذاکره برای رفع تحریم مجددا مطرح شده و گمانه زنی های رسانه ای نادرستی هم در این فضا شکل می گیرد. شاید ابتدایی ترین، اما نه ساده ترین، پرسش این باشد که برای کشوری که حداقل از دو دهه قبل برای رفع تحریم مذاکراتی را در دولت های مختلف پیش برده، مذاکرات جدید باید چه مختصاتی داشته باشد تا نتیجه را متفاوت سازد؟
مهم ترین اتفاقی که باید در این دور از مذاکرات رخ بدهد این است که یک اجماع نظر سیاسی حداقلی در داخل حاکمیت برای آغاز، پیشبرد و حمایت از مذاکره کننده ها شکل بگیرد. از اجماع نظر حداقلی گفتم به این دلیل که طبیعی است اجماع نظر کامل در سیاست، امری محقق ناشدنی است. اما تجربه های گذشته به ما می گوید که اگر این اجماع نظر حداقلی در داخل کشور وجود نداشته باشد و مذاکره کنندگان بدون چنین اجماعی وارد پروسه مذاکرات بشوند شرایط برای آنها سخت تر خواهد شد.
نکته دوم این است که حاکمیت و رسانه های آن باید تدبیری اندیشیده و اقدامی کنند که این برداشت نادرست از مذاکره به عنوان معامله نابرابر و امتیاز دادن یکطرفه تصحیح شود. هنوز در جامعه و حتی در میان افراد تحصیل کرده این باور رایج است که مذاکره در سیاست به معنای عقب نشینی، تسلیم شدن و امتیاز دادن یکطرفه است. اگر آن اجماع نظر حداقلی که گفتم وجود داشته باشد در آنصورت رسانه های رسمی و مشخصا صدا و سیما می توانند به تدریج این باور را در جامعه ترویج بدهند که مذاکره یک پدیده عادی، طبیعی و مدام تکرار شونده در عالم سیاست است و نه اینکه یک استثنا باشد.
تجربه برجام ملموس ترین و عینی ترین تجربه مذاکرات به ثمر نشسته، اما با عمری کوتاه مدت بود. طبیعتا به راحتی می توان گفت که این دونالد ترامپ رئیس جمهور وقت آمریکا بود که در قالب همان سیاست های خاص و یکجانبه گرایی که در سایر پرونده ها هم داشت برجام را به اغما برد، اما پرسش های موجود در افکار عمومی که باید مورد توجه قرار بگیرد، حول این محور است که چرا برجام با آن میزان وقت و سرمایه ای که قدرت های بزرگ برای تولد آن گذاشتند عمری کوتاه داشت؟ چه فاکتورهایی در متن یا حاشیه جان این توافق را گرفت و این بار باید مراقب تاثیرگذاری دوباره آنها بود؟
درباره بازخوانی تجربه برجام بخشی از آن را با شما موافق هستم، اما بخشی را باید اضافه کنم و آن این است که دلیل اصلی ناکامی تجربه برجام، صرفا عوامل خارجی و خروج دونالد ترامپ، رئیس جمهور وقت ایالات متحده از این توافق نبود. حتی پیش از اینکه ترامپ از برجام خارج شود در داخل کشور زمزمه های زیرسوال بردن این توافق، فوائد آن و اختلاف در درون حاکمیت درباره چند و چون برجام بلند شده بود.
فقدان آن اجماع نظر سیاسی در حاکمیت در سالهای منتهی به حصول برجام، باعث شد که جناح مقابل در رقابت های سیاسی خود اینگونه نشان دهند که اصلاح طلبان به دنبال استفاده ابزاری از برجام به نفع خود هستند. بعدها هم طرح موضوعی مانند برجام دو و یا سه از سوی اصلاح طلب ها این تلقی و برداشت اصولگراها را تقویت کرد. در مقطع زمانی شاید سالهای ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶، این تلقی ایجاد شد که اصلاح طلب ها و دولت آقای روحانی می خواهد با برجام، زمینه تضعیف جریان اصولگرایی و یا مثلا تحقیر آنها را فراهم کند و موضوع کشیده شد به مناقشه های سیاسی روزمره و دعواهای سیاسی تکراری در عرصه سیاست داخلی و افکار عمومی هم دچار سردرگمی شد. درست است که میزان حمایت از برجام تقریبا تا سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ خوب بود اما بعدها به تدریج کمرنگ تر شد و خروج آمریکا از برجام هم نگاه ها به آن را حتی در داخل کشور تغییر داد.
در بازخوانی تجربه برجام باید به هر دو طرف ماجرا دقت کرد. هم خروج آمریکا از توافق و هم فقدان اجماع نظر لازم در داخل درباره ضرورت این توافق. متأسفانه در آن دوره، موضوع برجام به جای اینکه به یک موضوع فراجناحی تبدیل شود در رقابت ها و بازی سیاسی داخلی تبدیل به یک مسأله جناحی شد و در نتیجه اصلاح طلب ها خود را در موقعیتی دیدند که باید از آن دفاع می کردند و اصولگراها احساس کردند این توافق به ضرر آنها تمام شده و باید با آن مخالفت کنند.
به نظر من این مهم ترین درسی است که ما از برجام گرفتیم و فکر می کنم در این دور مذاکرات پیش از آنکه طرف ها وارد مراحل جدی تر شوند باید مورد توجه قرار بگیرد ضرورت شکل گیری اجماع نظر حداقلی است؛ هرچند در عمل هم شکل گیری این اجماع نظر شاید کار آسانی نباشد. طبیعتا افراد مایل نیستند در جایگاه که هستند و مسئولیتی که دارند بخشی از اختیارات خود را واگذار کنند یا آن را از دست بدهند و این طبیعی است. رقابت های درون سازمانی در تصمیم گیری های سیاست خارجی امری طبیعی است و باید کاری کرد که اجماع نظر حداقلی در داخل حاکمیت در مورد این مذاکرات شکل بگیرد.
اساسا مذاکره منتج به نتیجه پایدار میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا را ممکن می دانید؟
صادقانه بگویم که فعلا خوش بین به مذاکرات نیستم. به دلایلی که پیشتر گفتم و محور آن این است که تجربه برجام به ما آموخت که باید محتاط باشیم، از دو جهت: نخست آنکه، این برداشت که غرب اکنون به دنبال برداشتن ابزارهای اعمال فشار خود علیه ایران و عادی سازی روابط با تهران باشد، درست به نظر نمی رسد و چنین چیزی فعلا در ادبیات اروپایی ها و امریکا نیست . دوم اینکه، در بُعد داخلی هم فکر می کنم دولت باید زمان بیشتری را به اجماع سازی حداقلی اختصاص بدهد. طبیعی است که در مسأله ورود به مذاکره برای رفع تحریم، زمان فاکتور مهمی است، اما ورود سریع بدون در نظر داشت ملاحظه های داخلی و شکل گیری ضرورت های این امر، سودمند نخواهند بود.
باید توجه داشت که شرایط نباید به گونه ای باشد که در داخل حاکمیت برخی افراد احساس کنند در جریان روند مذاکره نیستند و مشارکتی در آن ندارند؛ پس مسئولیتی هم در قبال آن برای خود تعریف نکنند.این وضعیت باعث می شود به تدریج در صحنه سیاست داخلی دوباره شاهد همان وضعیتی باشیم که پس از برجام شاهد آن بودیم و البته این بار با توجه به مسائل داخلی، اقتصادی و دو قطبی سیاسی که شکل گرفته، اگر هم توافقی صورت بگیرد عمر سکوت در برابر این توافق در داخل به مراتب کمتر از دوران برجام خواهد بود. چه بسا ما چند ماه پس از توافق شاهد زیر سوال بردن آن از سوی مخالفانش باشیم.
بنابراین، مذاکره منتج به نتیجه از نظر من منوط به این است که دولت وقت بیشتری به ایجاد اجماع درون حاکمیت و حتی گفت و گو، چانه زنی و لابی با مخالفان و تلاش برای رسیدن به فصل مشترک با آنها در این باره اختصاص بدهد.
هیات مذاکره کننده ایرانی برای گفت و گو درباره مجموعه ای از مسائل دوجانبه، منطقه ای و بین المللی با اروپا راهی ژنو شده است. به نظر نمی رسد که در فضای موجود میان ایران و اروپا بتوان در ایستگاه اول به سراغ مباحث مربوط به توافق هسته ای و رفع تحریم رفت. فکر می کنید این پروسه در چه فضایی آغاز می شود و مهم ترین موضوعاتی که باید میان طرفین حل و فصل شود چیست؟
درباره اروپا همانطور که به درستی اشاره کردید بعید است که بدون حضور آمریکا بحث بر سر مسأله هسته ای آغاز شود. آنچه فعلا در روابط ما با اروپا اولویت دارد، مسأله اوکراین است که به یک نگرانی جدی برای اروپا تبدیل شده و شاید یکی از دلایل پذیرش مذاکره با ایران این باشد که دونالد ترامپ در آمریکا پیروز شده و اروپایی ها به شدت نگران پیامدها و عواقب پیروزی ترامپ بر امنیت اروپا هستند. صدایی در داخل اتحادیه اروپا که فرانسه آن را رهبری می کند می گوید که ما باید به سمت استقلال استراتژیک و تامین مستقل امنیت خود برویم. بر همین اساس شاهد بودیم که در حاشیه نشست آخر مجمع عمومی سازمان ملل متحد، امانوئل مکرون تنها رهبر اروپایی بود که حاضر به دیدار با مقام های ایرانی شد.
به نظر می رسد که نخستین و اصلی ترین موضوع فعلا پرونده اوکراین و حاشیه های آن است و اینکه ایران چه برنامه ای دارد. من هم نمی دانم که آیا گروه مذاکره کننده ایرانی در این زمینه، چراغ سبزی دریافت کرده و یا قرار است در جلسه های اول طرفین نظرات خود را بگویند و سپس به موضوع حساس اوکراین وارد شوند. می دانید آخرین تحریم هایی که اروپا بر ایران تحمیل کرد، عمدتا به دلیل بحث اوکراین و تحریم بنادری بود که ادعا می کنند برای انتقال پهپاد و موشک استفاده شده است؛ مانند بندر انزلی و امیرآباد. این نشان می دهد که آنچه برای اروپا مهم است، مسأله اوکراین است و اینکه ببینند ایران به دنبال چیست؟ در مرحله بعد مسأله خاورمیانه و هسته ای مهم است که به نظر من مذاکره درباره این دو با اطلاع و مشارکت آمریکا و یا به نوعی با هماهنگی با دولت جدید این کشور خواهد بود.
در داخل ایران صداهای متفاوتی در باب ضرورت گفت و گو حتی با آمریکا شنیده می شود که آخرین آنها سخنان رئیس سابق مجلس شورای اسلامی علی لاریجانی بوده است. این سوال ساده وجود دارد که آیا در داخل تحول خاصی رخ داده و هماهنگی در این زمینه شکل گرفته که بتوان آن را به سخنان اول شما درباره ضرورت شکل گیری اجماع حداقلی در داخل هم مرتبط دانست؟
ما از پشت پرده خبر نداریم که آیا این قبیل اظهار نظرها ناشی از یک سیاست هماهنگ است یا خیر. البته که صدای واحدی شنیده نمی شود و همزمان که آقای علی لاریجانی از ضرورت مذاکره سخن می گوید، آقای محمدجواد لاریجانی از ساختن بمب در بازه زمانی 24 ساعته سخن می گوید یا آقای کمال خرازی هشدار می دهد که ایران توان ساخت بمب را دارد. بنابراین، به باور ناظر بیرونی که از پشت پرده خبر ندارد تغییر مهمی رخ نداده و نمی توان گفت نظام سیاسی به شکل جدی تصمیم گرفته که در رویکرد خود بازنگری داشته باشد. این اظهار نظرهای متفاوت و متناقض در گذشته وجود داشته و در آینده هم وجود خواهد داشت. بخشی از آن بازمی گردد به عدم هماهنگی در داخل حاکمیت و بخشی از آن هم باز می گردد به تکثر مراکز قدرت.
طبیعتا افراد سیاسی متفاوت با نزدیکی هایی که به مراکز قدرت دارند سعی می کنند صدای مراکز قدرت متعدد و متنوع در داخل حاکمیت باشند. لذا نمی توان گفت که حرفی که علی لاریجانی می زند نشان دهنده نظر کلی نظام است و البته که وقتی از نظام سخن می گوئیم فراموش نکنیم که از نهادهای متفاوت با نظرات بعضا متفاوت هم سخن می گوئیم.
من شخصا احساس می کنم شاید علی لاریجانی هم برای تلطیف فضا و بسترسازی برای مذاکره در چند نوبت سخنانی را مطرح کرده است، اما اینکه آیا ماموریت رسمی دارد و یا پستی و سمتی گرفته و قرار است نقش آفرینی رسمی و خاصی داشته باشد منوط به علنی شدن اطلاعات و اخبار پشت پرده است که فعلا چنین چیزی علنی نشده است. من این تلاش ها را بیشتر در راستای روندهای قبلی می بینم و معمولا نظام در شرایط حساس سعی کرده از سرمایه های خود استفاده کند؛ گاه آقای ولایتی سخنانی گفته و گاهی هم کمال خرازی و سایرین.