امام خمینی در بیست و پنجم مرداد ماه سال 59 در جمع قضات عالی کشور و دست اندرکاران امر قضا به بیان اهمیت نظم در امور و به ویژه امر قضاوت پرداختند.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، امام خمینی (س) در بیست و پنجم مرداد ماه سال 59 در جمع شهید بهشتی (رئیس دیوان عالی وقت کشور)، مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی (دادستان وقت کشور)، شهید قدوسی و دادستان های انقلاب اسلامی در سراسر کشور به بیان اهمیت امر قضاوت پرداختند. متن سخنان امام به شرح زیر است:
"بسم اللّه الرحمن الرحیم
مقایسه بین قوای سهگانه فعلی و گذشته
من باید به ملت ایران تبریک عرض کنم که بحمداللّه، این قوای ثلاثه، که اساس یک کشور است، از خودشان است و از متن جامعه است و از اشخاص طاغوتی و منحرفین نیستند. و از خدای تبارک و تعالی توفیق همه را می خواهم در اینکه همه خدمتگزار به اسلام باشیم و با جدّیت و کوشش همه، این نهضت اسلامی به پیش برود و حکومت عدل الهی مستقر بشود به جای حکومت طاغوتی.
شما همه می دانید و ملت هم می داند که این سه قوّه ای که در زمان طاغوت بود، نمی شود گفت کدام خبیثتر از کدام بودند. قوّۀ مقنّنۀ ما به دست اشخاصی افتاده بود که به اعتراف شاه مخلوع، از طرف سفارتخانهها تعیین می شدند و ملزم بودند اینها همانها را به کار وا دارند و از این راه، ماهیت قوّۀ مقنّنه بر ملت ما روشن می شود که لیستی که امریکا بدهد و نوکر او اجرا کند. بهتر از این مجلسی که ما داشتیم و بهتر از سنایی که ما داشتیم؛ یعنی، آنها داشتند، نخواهد بود! آنها در طول مدتی که متصدی بودند، هیچ گاه قدمی برای خدا برنمیداشتند. اگر اینها برای خدا می خواستند قدم بردارند، حتماً نه امریکا آنها را پیشنهاد میکرد و نه شاه مخلوع آنها را تعیین میکرد. ما از همان حرف شاه ـ شاه مخلوع ـ سند اتخاذ میکنیم که این قوّۀ مقنّنه چه جور اشخاصی بودند. و قوّۀ مجریه هم که همه میدانند که چه جنایتهایی در این کشور مرتکب شدند و خود آن مردِکه[1] یک مقام غیر مسئول ـ به حسب اصطلاح آنها ـ داشت، در رأس همۀ جنایتکارها بود. جنایتکارها همه الهام از او و او الهام از اجانب میگرفت.
قوّۀ قضاییه، که در اسلام آنقدر در آن اهتمام شده است و حکم را یا نبی یا وصی نبی باید متصدی بشود و اگر غیر نبی و وصی نبی ـ سفارش شده از طرف نبی اکرم ـ باشد، آن ثالث میشود شقی، قوّۀ قضاییۀ ما هم به دست یک اشخاصی افتاد که من گمان نمیکنم در تمام افرادی که متصدّی قضا بودند، یک نفرشان صالح باشد. اگر گفته میشود که در بین اینها یک اشخاصی بودند که ـ مثلاً ـ یک قدری متدیّن بودند، لکن صالحیّت برای قضا غیر از تدیّن است؛ امر مهمی است که شاید در اسلام کمتر چیزی مورد توجه بوده است مثل قوّۀ قضاییه. نکتهاش هم معلوم است؛ برای اینکه در دست قوّۀ قضاییه، همه چیز ملت است؛ جان مردم است، مال مردم است، نوامیس مردم است، همه در تحت سیطرۀ قوّۀ قضاییه است و قاضی چنانچه ـ خدای نخواسته ـ نالایق باشد، ناصحیح باشد، این در اعراض و نفوس مردم سلطه پیدا بکند، معلوم است چه خواهد شد.
از این جهت، من به ملت ایران تبریک میگویم که در این زمان، نه قوّۀ مقنّنه یک قوّهای است که لیستش را داده باشند و تعیین کرده باشد کسی آنها را، خود آنها منتخب از طرف ملت هستند و ملت بدون اینکه کسی تحمیل به آنها بکند، اینها را تعیین کرده است و هر کدام هم که ناصالح بودند، خود مجلس کنار گذاشته است. بنابراین، قوّۀ مقنّنۀ ما قوّهای است که صالح است و اکثر افرادش، افراد متعهد هستند و همهشان از همین جمعیت ملت هستند و از آن کاخنشینها نیستند. قوّۀ قضاییه هم معلوم است که یک نفر از آن اشخاصی که طاغوتی باشند در اینها نیست و همه اهل علمی هستند که با زندگی طلبگی امرار معاش کردهاند و در متن جامعه بودهاند و از گرفتاریهای جامعه اطلاع دارند و گرفتار بودهاند خودشان هم. اینها میتوانند که به درد مستضعفین برسند.
قوّۀ مجریه هم که عبارت[است] از رئیسجمهور و نخستوزیر و بعداً ان شاءاللّه، وزرایی که تعیین خواهند شد، اشخاصی هستند که خود ملت تعیین کردند، کسی تحمیل به آنها نکرده است. مجلس هم که از خود ملت است، بعد کابینه را رأی به آن میدهد و بلااشکال، به کسی که برخلاف موازین اسلامی رفتار کند و غیر متعهد باشد و از حال مستضعفین بیاطلاع باشد، رأی تمایل نخواهند داد.
اهمیت قضاوت و نظم
لکن باید عرض کنم که این قضاوت در اسلام بسیار اهمیت دارد و بسیار خطرناک است. اهمیت دارد که تمشیت امور مردم و رفع ظلمها و مخالفتها و اینها با دست اینها باید بررسی بشود و مظلوم از ظالم ممتاز بشود و حق اجرا پیدا بکند و خطرناک است؛ برای اینکه چنانچه ـ خدای نخواسته ـ حکم برخلاف ما اَنزَلَ اللّه[2]باشد، ولو در دو درهم،عَلی حَدِّ الکُفْر[3] و قاضی عَلی شَفیرِ جَهَنَّم.[4]بسیار خطرناک است، لکن امری است که واجب کفایی است و باید تکفل کرد. هر یک از اشخاصی که متصدی هستند اگر مجتهد عادل باشند، مستقلاً میتوانند و چنانچه مجتهد نباشند، آنها به تعیین مجتهد ـ در یک زمانی که ما فاقد هستیم، افرادی که تمام جهات را مستجمع باشند، با تعیین مجتهد ـ تصدّی میکنند. نباید از کاری که اهمیت دارد شانه خالی کرد. کار، آنکه اهمیت دارد در نظر شارع مقدس، این را نمیتوانیم ما از آن شانه خالی کنیم؛ واجب کفایی است. اگر شانه از زیرش خالی کردند، مورد مؤاخذه خواهند بود. باید تصدّی کرد. حتی در زمان بعضی از امرای سابق مثل خلفای بنیعباس و بنیامیّه و اینها، بعضی از اشخاص در خدمت آنها به حسب ظاهر میرفتند ـ و اشخاص بسیار صحیحی بودند ـ برای جلوگیری از بعضی مظالم. اینطور نیست که اگر یک حکومتی هم ظالم شد، کسی بداند که میتواند رفع ظلمی از مردم بکند، میتواند یک راه صحیحی را پیش بگیرد، بتواند از آن شانه خالی کند. حالا که بحمداللّه، یک کشور اسلامی داریم و همۀ ارکانش اسلامی است؛ نمیشود امروز گفت که دولت هست و ما زیر بار دولت نمیرویم و دولت هست و ما مستخدم دولت نمیشویم. این حرفها مال زمان طاغوت بود. زمان رسول اللّه هم دولت بود، زمان امیرالمؤمنین هم دولت بود. میشد بگویی که دولت هست و ما استخدام در این دولت نمیشویم؟! دولت از اموری است که باید در مملکت باشد. از واجبات حسبیّهای است که واجب است برای حفظ نظم، دولت باشد. اگر دولت باطل باشد، استخدام در او جایز نیست، مگر اینکه برای یک احقاق حقی باشد، چنانچه در صدر اسلام هم این مسائل بوده است و اگر دولت صحیح حقی بود، نباید اشخاص بگویند که ما در این دولتی که صحیح و حق است نمیرویم؛ برای اینکه اسمش «دولت» است.
حکومتهای اسلامی، همه دولتهای اسلامی بودند، همه متولّی امور مردم بودند. عمده این است که دولت چه دولتی باشد. اگر دولتی مثل دولت فعلی باشد، که ارکانش همه اسلامی هستند و همه در راه اسلام میخواهند خدمت بکنند، نباید کسی تحاشی[5]کند از اینکه من نمیخواهم وارد بشوم در این دولت و استخدام بشوم. استخدام دولت حق است. زمان حضرت امیر هم اشخاصی بودند که شُرطه[6] بودند، اشخاصی بودند حکومت بودند. استاندار بودند، اشخاص مؤمنی بودند که کارفرما بودند در جاهایی. اینطور کلیاش را که آدم بگوید آن وقتی که زمان طاغوت بود، بگویند که ما در خدمت طاغوت واقع نمیشویم، حالا هم که زمان اللّه است، بگویند که ما در خدمت واقع نمیشویم، این کجفهمی است. اگر قاضی ـ مثلاً ـ در قوّۀ قضاییه کمبود بود و به هر کس اظهار کردند، وقتی به مقدار کفایت نباشد، واجب است بر اینکه تصدّی بکند و قضاوت بکند؛ نباید بگویند که حالا که قضاوت است، ما در خدمت دولت واقع نمیشویم. خدمت دولت، یک خدمت خداست. الآن دولت، دولت الهی است و خدمت به اللّه است، نه خدمت به طاغوت است. بنابراین، نباید بعضی از آقایان تحاشی کنند از اینکه ما در استخدام دولت واقع نمیشویم. این استخدام اسلام است، دولت خودش اسلامی است. نه این است که خودش مستقل است، آن هم خدمتگزار اسلام است. همه خدمتگزار اسلام هستیم.
البته باید همۀ امور بر نظام و نظم باشد. وقتی که پایۀ امور بر نظم بنا شده باشد ـ و حفظ نظم از واجبات الهی است ـ باید در قوّۀ قضایی هم این نظم محفوظ باشد؛ یعنی، اینطور نباشد که قاضی یک روز بخواهد بیاید، یک روز هم دلش بخواهد نیاید. این یک؛ یا باید در استخدام، استخدام اللّه برآید و وظیفۀ شرعی ـ الهی خودش بداند که باید روی موازینی که هست، ساعاتی که تعیین شده است برای کار، کار بکند و اگر نخواهد هم این کلمۀ «استخدام» را قبول بکند، یا اصلش تصدّی نکند، یا ملزم بداند خودش را به الزام شرعی که اگر آمد نظام را حفظ کند. اگر بخواهد وارد بشود و بینظم باشد ـ من یک هفته دلم نمیخواهد بیایم، الزامی که من ندارم. نمیخواهم ـ یک همچو آدمی؛ اصلاً از اول وارد نشود. اگر میتواند که روی موازینی که تعیین میشود و شورای قضایی تعیین میکند، عمل بکند؛ ملتزم به این باشد که این عمل تا آخر روی موازین باشد، و هر روز هم خودش را عاجز از این داشت، خوب برود پیش شورا و استعفا بدهد. اما متصدی باشد و بینظم متصدی باشد، این صحیح نیست. باید یک مملکتی همه چیزش نظام داشته باشد. همان طوری که اگر در شهربانی بخواهند اینهایی که پاسبان هستند بگویند که ما امروز میخواهیم نیاییم، امروز میلمان کشیده است که منزل باشیم، این نمیشود. این پاسبان نمیشود و این شهربانی هم نمیشود. در سایر ادارات هم یک ادارهای بگوید که من امروز نمیخواهم بیایم، این خواستنی نیست. کسی که یک امری را تصدّی کرد، باید نظامش را حفظ بکند.
آقایان هم، که از همۀ قشرها از حیث کار اهمیتشان بیشتر است، باید این نظام را حفظ بکنند و همین طوری که در سایر جاها یک نظامی هست، و بدون نظم یک امری تحقق پیدا نمیکند ـ یعنی، فاسد میشود ـ باید نظام را حفظ بکنند و هر چیزی را که تقبّل کردند، با نظم و با ترتیب، آن را اجرا بکنند و عمل بکنند.
لزوم بیطرفی کامل در قضاوت
از مهماتی که باید عرض کنم، دقت در امر قضاست. وقتی که نوامیس مردم، جانهای مردم، مالهای مردم تحت نظر شماست، نباید که مسامحه بشود ـ خدای نخواسته ـ یک غیر مجرمی مجرم شناخته بشود یا یک مجرمی که باید حد الهی برایش جاری بشود، این غیر مجرم شناخته بشود. باید در امر قضا، کمال دقت را کرد و با دقت اجرا کرد. مبادا ـ خدای نخواسته ـ به دست یکی، یک ظلمی واقع بشود. هر دو طرفش ظلم است: اگر یک غیر مجرمی، مجرم شناخته بشود، ظلم به آن شخص است و اگر یک مجرمی، غیر مجرم شناخته بشود، ظلم به آنهایی است که این جرم مرتکب شده است برای آنها. باید تمامش را با کمال دقت، با کمال مواظبت و احتیاط، عمل کنید که مبادا یکوقت ـ خدای نخواسته ـ یک کسی به قتل برسد، در صورتی که جرمش به مقدار قتل نیست. کسی یک حبس طولانی بشود، در صورتی که جرمش به مقدار این حبس نیست یا قاتلی فرار کند از زیر بار قصاص به توهّم اینکه خوب، یک ترحّمی باید به آن کرد.
نه، قاضی باید با تمام شدت، توجه بکند به مواضع قضا. قاضی باید ـ جسارتاً عرض میکنم ـ قسیّ القلب باشد، تحت تأثیر واقع نشود. قاضی که نفسش جوری است که اگر ـ مثلاً ـ این مجرم یک قدری گریه کرد، یک قدری ناله کرد، یک قدر التماس کرد، تحت تأثیر واقع بشود، این نمیتواند قاضی واقع بشود یا اگر حس ـ مثلاً ـ انتقامجویی در قاضی باشد، آن هم نمیتواند قاضی باشد. قاضی یک نفر آدمی است که بدون اینکه هیچ نظری داشته باشد ـ راجع به قضیه ـ اگر برادرش را آوردند پیشش که قضاوت کند، همان طور باشد که اگر دشمنش را آوردند؛ یعنی، در قضا آنطور باشد. حکمی که میخواهد بکند بین برادرش و بین دشمنش، در حکم فرق نگذارد. نمیگویم در عوارض نفسانی، نخیر، در حکم؛ یعنی، همان طوری که برای برادرش حکم بحق باید بکند، برای دشمنش هم همان طور، علی السّواء باشد پیشش همه.
شما شنیدهاید که حضرت امیر با آن ظاهراً یهودی بود که در محضر قاضی واقع شدند، در صورتی که حضرت امیر رئیس بود. وقتی که احضارش کرد، رفت پیش قاضی.
قاضی وقتی که اباالحسن به ایشان گفت، اشکال کرد به او که نه، به آن هم هر چه میگویی به من هم همین طور بگو.[7] این دستوری است برای همۀ ماها که باید در مسند قضا، یکی که نشست، همۀ ملت پیشش با یک نظر باشد. تمام نظرش به اجرای عدالت باشد. عدالت، در دشمنش هم به طور عدالت، در دوستش هم به طور عدالت. نه اینجا مسامحه کند و نه آنجا سختگیری کند.
و بالاخره، این امور مهم در دست شما آقایان است. از قراری که الآن آقایان که پیش من آمدهاند، از شورای قضایی، خیلی امیدوار بودند به این چهرههای نورانی. باید در هر جا که باشید و هر مطلبی که پیش شما بیاید، هر قضاوتی که پیش شما بیاید، به طور حق، به طور عدالت [قضاوت کنید،] بدون نظر به اینکه این آدم چی است و آن آدم چی. حتی یک مجرم درجۀ اول وقتی که آمد، روی حق نظر بکنید. این سابقهاش چه جوری است؛ این را نظر نگیرید، روی حق و عدالت به آن نظر بکنید و حکمی که صادر میکنید یک حکم عادلانه باشد که در محضر حق تعالی که وارد میشوید، مورد اشکال نباشید و روسفید باشید.
من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی شما را موفق بکند. هم جهات شرعی، که عرض کردم ـ آن جهات دیگر هم شرعی است. این منتها در متن است راجع به حکم عدالت ـ انشاءاللّه، موفق بشوید و هم راجع به نظم و اینکه روی یک موازین باشد. شورای قضا اگر یک چیزی را گفت، شما نگویید که من خودم مستقلّم و میخواهم چه بکنم. این غیر نظم است، این نظم نیست. هر کس در خودش اینطور میبیند که اگر بیاید گوش نمیدهد به اینکه یک نظمی باشد، برایش جایز نیست تصدّی این امر؛ برود کنار، الزامی نیست هر کس که به خودش این را میبیند که وقتی آمد روی موازین عمل بکند و روی نظام عمل بکند و شورای قضایی اگر یک چیزی را گفتند بپذیرد، انشاءاللّه مأجور باشد پیش خدای تبارک و تعالی. این را شما یکی از عبادات حساب بکنید که قوّۀ قضاییه هستید و قضا میکنید و احقاق حق میخواهید بکنید، این یکی از عبادات الهی است.
انشاءاللّه موفق و مؤیّد باشید و همۀ ما موفق باشیم به اینکه خدمت بکنیم. مملکت ما احتیاج مبرم به خدمت دارد. احتیاج مبرم به نظام دارد. بعد از انقلاب است، انقلاب البته یک مسائلی در آن هست، لکن بعد از اینکه همۀ ارکان تمام شد با کمک هم، همه با کمک هم انشاءاللّه، این بار را به منزل برسانیم. اینطور نباشد که در خارج به ما بگویند که اینها هرج و مرج هست در ایران و در ایران دیگر نمیشود[زندگی کرد] و چه؛ این حرفهایی که میزنند. لااقل، بهانهای ما دست آنها ندهیم.
هر کس هر کاری را متصدی است، او را خوب انجام بدهد. شما کار نداشته باشید که یک قاضی در بلخ ـ مثلاً ـ فلان عمل را کرده است و یک قاضی در کجا. شما کارتان این باشد که این کاری که خود شما میکنید، این خوب باشد. اگر همۀ افراد یک مملکتی آن کاری که دستشان است بنا بگذارند خوب انجام بدهند، این مملکت یک مملکت الهی عالی میشود. ولی اگر بنا باشد که این که کار خودش را میخواهد بکند، به کار دیگری هم دخالت بکند ـ به یک کاری که مربوط به او هم نیست دخالت بکند، این قاضی است بخواهد قوّۀ مجریه هم خودش باشد، قوّۀ مجریه است، بخواهد قاضی هم خودش باشد ـ این هرج و مرج است. این قوا که هستند و اساس هستند، اینها علی_' حدّه و مستقل و متجزّا از هم هستند و هر کدام باید کار خودشان را انجام بدهند، اگر بنا شد که یک قاضی بخواهد اجرا هم بکند، این از حدّ خودش تجاوز کرده است و کارش فاسد خواهد شد و مملکت هم فاسد خواهد شد. اگر هر کسی کار خودش را همان طوری که هست، خوب انجام بدهد، انشاءاللّه تعالی، موفق خواهد شد این مملکت به اینکه نظامش درست برقرار[باشد]و شما هم انشاءاللّه، مأجور پیش خدای تبارک و تعالی[باشید]و در نامۀ اعمال شما ثبت بشود که قاضی است که برای خدا قضاوت کرده است.
والسلام علیکم و رحمة اللّه"
1 - محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع ایران.
2 - آن حکمی که خدا نازل کرده است.
3 - وسائل الشیعه، ج 18،کتاب القضاء، باب 5، ح2.
4 - مجمع الزوائد، هیثمی، ج4،ص193.
5 - کناره گرفتن، اباء کردن.
6 - حافظین امنیت شهرنشینان.
7 - شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج17، ص65.