پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

از فقدان شاه عباس تا تغییرات در دنیا/

چرا اصفهان سقوط کرد؟

چرا سلسله صفویه سقوط کرد؟ این سوالی است که چند قرن است ذهن ایرانیان را به خود مشغول کرده است. صفویه برای ایرانیان یادآور شکوه و عظمت پادشاهی ایران در گذشته است اما این امپراطوری بزرگ با حمله یک قبیله شورشی به راحتی از پا در آمد. چرا؟

پایگاه خبری جماران، اکبر بیاتی: این روزها  مصادف با سالروز سقوط اصفهان و انقراض سلسله صفویه است. چندی پیش در موسسه مطالعاتی دین و اقتصاد نشستی با موضوع «ماجرای فروپاشی امپراطوری صفویه» برگزار شد و رسول رییس جعفری که کتابی در این زمینه نوشته است به ارائه آخرین دیدگاه های خود در این زمینه پرداخت.

متن این سخنرانی در ادامه می آید:

اول یا دوم آبان، سیصد و یکمین سالروز سقوط اصفهان به دست محمود افغان است که خیلی ها آن را سقوط صفویه می دانند. اگرچه صفویه تا سال ها بعد در نقاطی از کشور حکومت کرد و افرادی هم به نام شاه صفوی بعد از سلطان حسین به عنوان صفویه تاج گذاری کردند. این بهانه ای شد تا آن واقعه به عنوان سقوط صفویه بررسی کنیم.

در نامه ای که مرحوم جمال زاده در 22 آذر 1343 استاد جمال زاده به باستانی پاریزی که آن زمان جوان بود نوشته است آنجا می گوید که ما ایرانیان هنوز تاریخ مملکت خود را ننوشته ایم و آنچه داریم به قلم بیگانگان است. منظور او این است که چیزی به نام «تاریخ ایران» که تاریخ تحول نهادها و فکر و تاریخ تحول اجتماعی باشد، نداریم و آنچه هست، وقایع نویسی است و عملا چیزی که به کار بیاید شاید از این میان برنخاسته است. البته اخیرا نوشته ها و مقالات ارزشمندی عرضه شده است که می تواند به بهبود وضعیت امروزمان کمک کند.

او با بیان این که «تاریخ ایران مثل نقشه As belt کشور است و کسی که آن را نمی داند مجبور می شود که برای اداره کشور آزمون خطا کند و همه سردرگم هستند.» افزود: اکثر کسانی که بر ایران حکومتی موفق داشته اند این نقشه را می دانستند و علت علاقه برخی مستشرقان به تاریخ ایران هم جست و جویی برای یافتن این نقشه است آنها با هدفی این کار را می کردند.

به نظر من نقشه نمایندگان کشورهای استعماری تاریخ As belt ایران را می دانستند که فتوای سیاسی می دادند و به رجال سیاسی می گفتند که چه کار کنید تا موفق باشید و علائم هم نشان می دهد که آنها تاریخ ما را بهتر از خودمان می شناختند، نمونه اش آن لمبتون است که طراح کودتای 28 مرداد می دانند و وقتی کارهای او را می بینید متوجه می شوید که همه این اقتصاددانان ایران که خیلی هایشان رفیق او بودند به اندازه خانم لمبتون کشاورزین ایران را نمی شناسند. 

بزرگترین سلسله ایران بعد از اسلام که با نسیم افغان ها فروریخت

صفویه بعد از اسلام بزرگترین سلسله ایرانی حاکم است که خیلی خدمات جدی در تمامیت ارضی و ملت سازی و استقلال ایران ایفا کرده است، و باید مطالعه کنیم که چرا یک امپراطوری با آن استحکام ایدئولوژیک و قدرت اقتصادی و مرزهایی که ساخته بود و با آن اقتداری که در اوج خود در تعاملات بین المللی و سرکوب دشمن خارجی داشت با نسیم حمله افغان ها سقوط کرد.

البته لازم به ذکر است که افغان هایی که سلسله صفویه را منقرض کردند، خارجی نبودند فتح شهرها توسط آنها مثل فتح نادرشاه یا کریم خان است و آنها هم یکی از اقوام ایرانی بودند بلکه ریشه تاریخی افغان ها ایرانی تر از قاجارها و افشارها بود بنابراین سقوط صفویه را نباید حاصل هجوم بیگانه دانست

تحلیل های جالب از سقوط اصفهان

در تحلیل یک واقعه ای مثل سقوط  صفویه نظرات مختلفی مطرح شده است. مثلا گفته اند این سقوط به دلیل بیماری شاه بود، چرا که کنترل کشور از دستش خارج شده بود  یا برخی آن را به تقدیر الهی ربط داده اند. قطب الدین نیریزی یا ایمان به خدا رمز پیروزی بود یا دشمنان خارجی اراده کردند ه این نباشد و آن باشد. اینها همه ممکن است بخشی از واقعیت و درست باشد اما این عامل اصلی و گمراه کننده است

درباره سقوط صفویه دیدگاه های مختلفی وجود دارد مثلا قطب الدین نیریزی (عارف، صوفی قرن یازدهم هجری شمسی و یکی از قطب های سلسله صفوی) می گوید فتنه افغان عذاب الهی ناشی از فساد و تباهی بود یا میرمحمدحسین خاتون آبادی (فقیه و محدث قرن یازدهم) می گوید خاموشی چراغ علم و اندیشه و کناره گرفتن عالمان باعث شد که ارکان دولت ضعیف و بنیاد سلطنت سست شود یعنی در یک جمله عامل کلی بی توجهی به نخبگان و تعویق علم گرایی خلاصه می کند.

میرفندرسکی (دانشمند بزرگ قرن دهم) می گوید عامل شاه سلطان حسین بود و وی بایستی خلق را از امثال چنین تبذیرات و اسرافات منع می نمود و در مقام تدبیر امور سپاهیان می شد. خیلی ها این را در ضعف شخصیت شاه سلطان حسین می دانند مثلا  پتروویچ ولینسکی- نماینده دولت روسیه در دوره صفویه -  راجع به شاه می گوید حتی در میان عوام هم چنین ابلهی کمتر پیدا می شود تا چه رسد میان تاجداران و بدین سبب در هیچ کاری مداخله نمی کند و امور را به اعتماد السلطنه سپرده است که از چهارپا هم ابله تر است.

بعضی سقوط صفویه را به بلایای طبیعی ربط می دهند مثلا می گوید دو سال قبل از سقوط اصفهان قحطی گسترده ایجاد شده و هم زلزله ای یک سال در تبریز اتفاق افتاد و 90 هزار نفر از مردم در آن زلزله کشته شدند و بخش اعظمی از قوه دفاعی کشور در این زلزله تضعیف شد.

رسول جعفریان تنها عامل سقوط صفویه را تقدیرگرایی و موعود گرایی شیعه دانسته و می گوید اینها از ابتدای سلطنت یکی از پایه های مشروعیت شان را این می دانستند که حکومت به نیابت از امام عصر می کنند و پرچم را به دست امام زمان خواهند داد. شاه طهماسب درخیلی از نامه ها خود را قاعد عسگرالمهدی می نامید یا امر کرده بود جلوی کاخ سلطنتی دو اسب مرصع زین و یراق شده نگه دارند که وقتی امام خروج کرد همراه با ایشان همرکاب باشد یا خواهری داشته که شوهر نداده بود تا همسر امام زمان باشد!

تصورات عجیب اصفهانی ها در روز سقوط اصفهان

سلطان حسین 12 محرم 1135 یا دوم آبان 1101 هجری شمسی، شکست را قبول کرد و تاج را بر سر محمود افغان گذاشت. وقتی شاه سلطان حسین در خیابان حرکت می کرد که تاج را تقدیم کند گفته می شود برخی در اصفهان سینه می زدند و عزاداری می کردند و آسمان را نگاه می کردند چون فکر می کردند از آسمان کسانی به یاری لشکر صفوی خواهند آمد و اجنه و آسمانیان می آیند و امکان ندارد صفویه سقوط کند.

ظلم به کشاورزان

آن لمبتون (مستشرق و نویسنده کتاب مالک و زارع) هم تحلیلی دارد که علت مستقیم انحطاط اقتصاد ایران افزایش فوق العاده بهره فئودالی و مالیات بر اراضی کشاورزی بود که کمر اقتصاد روستایی را شکست و عرصه بازار داخلی را تنگ و محدود کرد و تولید تجاری و داخلی را تقلیل داد و تضادهای طبقاتی را شدید و حاد کرد و روستاییان سر به شورش برداشتند که یکی از آنها شورش افغان ها بود و منجر به سرنگونی صفویه شد.

به نظر من علت فروپاشی در «فلسفه ایجادی صفویه» است.  بعد از اسلام با حکومت صفوی برای اولین بار این زمینه ایجاد می شود که یک حکومت با یک مبانی نظری مشخص بر کل ایران حاکم شود؛ در حالی که قبل از حمله مغول ایران جزئی از جهان اسلام و خلافت عباسی بود با سقوط بغداد و برچیده شدن خلافت عباسی، تساهل و تسامح مذهبی جایگزین مذهب بنی عباس شد و به همین دلیل تفکرات شیعی هم در ایران رشد کرد.

تغییرات بزرگ بعد از سقوط خلافت عباسی

بعد از تسخیر بغداد توسط هلاکو و برچیده شدن خلافت عثمانی و پایان سلطه ششصد ساله خلیفه به عنوان نماد عینی یگانگی جهان اسلام است و تساهل و تسامح مذهبی مغول ها باعث رشد فرقه های مختلف شد و در ایران هم تشیع رشد کرد.

صفویه هم قبل از به قدرت رسیدن مسیری را طی کرد و به تدریج توانست خود را به قدرت برساند. وصلت عناصر صفوی با خانواده های پرقدرتی مثل خانواده های سلسله آق قویونلو و اوزون حسن زمینه را برای به قدرت رسیدن خاندان صفوی فراهم کرد به طوری که شاه اسماعیل در 14 سالگی توانست تاج گذاری کند و با  ایجاد یک سلسله شیعی مذهبی وجه تمایزی با ازبکان شرق و عثمانی غرب ایجاد کرد که تمامیت ارضی ایران را حفظ می کرد. اصل قیام صفویه در یک چارچوب و توسط سران گروه هفت نفره از صوفیان صفوی شکل گرفت که به آنها اهل اختصاص می گفتند و اینها سران همان قبائلی بودند که بعدها به «قزل باشان» معروف شدند. قزل باشان بعد از تشکیل سلسله صفوی ممالک مختلف ایران را بین خود تقسیم کردند و از همین جا با قبائل ایرانی به تعارض خوردند که در دربارهای ایران نقش دیوانی و دفتری داشتند.

 شاهان صفوی همواره میان این دوگانه بودند که یا باید مطیع قزل باشان بودند یا به سخنان عناصر ایرانی دیوان سالار  گوش می دادند. شاهان صفوی معمولا زیر سلطه قزل باشان بودند . اینها شاه می بردند و شاه می آوردند صدراعظم می کشتند. شاه عباس که از نزدیک اعمال و رفتار این قزل باشان را دیده بود تصمیماتی گرفت که ریشه سقوط صفویه هم هست اولین تصمیمش این بود که حکومت ممالک را املاک خاصه اعلام کرد و قزل باشان را به تدریج از این ممالکت برداشت تا از قدرت آنها بکاهد. و لشکر جدیدی از غلامان گرجی و مزدوران ساخت و این باعث تضعیف قزل باشان شد.

مینورسکی (خاورشناس و ایران شناس روسی قرن 19 و 20) می گوید شاهان صفوی نتوانستند نیروی جایگزین برای قزل باشان انتخاب کنند. مخصوصا بعد از این که شاه عباس فوت کرد، عناصر حکومتی ضعیف تر و نقش شخصی شاه عباس هم دیگر موجود نبود.  

تضعیف حقوق مالکیت یک علت سقوط

علت دیگر سقوط صفویه، «تضعیف حقوق مالکیت» در این حکومت بود که به تدریج اتفاق افتاد. حقوق مالکیت فکری و معنوی که اصلا وجود نداشت و کارگران مخترع پاداشی معادل حقوق سالیانه دریافت می کردند اما حق انحصاری در قبال اختراع شان نداشتند. تاورنیه (جهانگرد فرانسوی قرن یازدهم) می گوید مخترعان چون در ایران ارزشی نمی دیدند به هند می رفتند.

در زمینه مالیات هم مالیات ها بر کشاورزی آنقدر زیاد بود که روستاییان مجبور می شدند روستایشان را ترک می کردند. در دوره شاه عباس،  مالیات به اندازه ای زیاد شد و مردم را از زمین هایشان فراری داد که شاه مجبور شد حکمی صادر کند که بر اساس آن هر کسی به هر کجا که رفته بود باید بر زمین خود بر می گشت و مالیاتش را هم می داد. نتیجه این سیاست ها این شد که خیلی از روستاها در انتهای حکومت صفویه خالی شده بود. علاوه بر این به اصناف مختلف هم ظلم و اجحاف می شد مثلا گزارش هایی مبنی بر شورش شیرینی پز های اصفهان در اعتراض به زورگویی دولت در اجبارشان به تامین رایگان شربت و شیرینی دربار وجود دارد.

در زمینه مالکیت هم شاردن(جهانگرد فرانسوی قرن دوازدهم هجری) در اواسط حکومت شاه عباس دوم در ایران بود در اواسط شاه سلیمان از ایران رفت. او می گوید در 12 سالی که در ایران بوده است عایدی های دولت نصف شده بود و هر گاه کسی زمینی را از راه غیرقانونی تصرف کند، بعد از یک سال مالک است و هر ادعایی نسبت به زمین او منتفی است. اصلا یکی از منابع اصلی تامین درآمد پادشاه مصادره ها است.

یکی دیگر از مشکلات این بود که شاه عباس با اجبار شاهزادگان به حرم نشینی و یا قتل آنها، باعث شد که خاندان صفوی از عناصر و افراد کارآمد تهی شود.

یک اتفاق مهم جهانی در دولت صفوی

در زمان دولت صفوی یک اتفاق دیگر می افتد که بسیار مهم است. در ابتدای این دولت کشورهای غرب اروپا توان کشتیرانی در مسافت های طولانی را پیدا کردند. یعنی پرتقال و اسپانیا و انگلستان توانستند قاره آفریقا را دور بزنند و مسیر دریایی، خیلی پر رونق و اقتصادی شد و به همین دلیل کمپانی های هند شرقی هلند، پرتقال و انگلستان شکل گرفت و مسیر تجاری زمینی به تدریج کمرنگ تر شد و متأسفانه هم سلاطین صفویه در این زمینه غفلت کردند. در واقع گسترش راه های تجاری دریایی باعث شد که مسیر های زمینی و تجاری که برای ایران درآمد داشت از رونق بیفتد و برخی محصولات ایرانی مانند ابریشم هم به دلیل تقلب هایی که در تولید آن انجام می شد خریدارهایش را از دست داد.

ضمن این که به دلیل فساد تاجران هندی که در ایران صرافی می کردند با دادن رشوه از ایران طلا و سکه خارج می کردند و این هم به بحران مالی ایران افزود.

برخورد با اقلیت های مذهبی زمینه ساز سقوط

شخص شاه عباس فردی بود که دارای تساهل و تسامح دینی بود و تلاش کرده بود که از گروه های مذهبی متعدد در اصفهان استفاده کند مثل ارامنه ای که از جلفا به اصفهان آمدند تا تجارت در اصفهان را رونق دهند با مرگ شاه عباس این تساهل و تسامح هم از بین رفت و این هم به اقتصاد ایران ضربه ای دیگر وارد کرد. به همین دلیل محمود افغان وقتی کرمان را فتح کرد اولین گروهی که با او متحد شد زرتشتیان کرمان بودند که بعد از شاه عباس به حاشیه شهر کوچانده شده بودند.

همه این باعث شد که بنیه های اقتصادی کشور در اواخر سلسله صفویه تضعیف شود و وقتی در گوشه و کنار ایران، شورش ها آغاز شد کسی نبود به شاه کمک کند و چنین بود که با یک نسیم افغان ها، اصفهان سقوط کرد. آنها در ابتدای شورش کمتر از هشت هزار نفر بودند اما وقتی به اصفهان رسیدند 20 هزار شده بودند. و هیچ مقاومت جدی هم در برابر آنها اتفاق نیفتاد. و حکومتی که زمانی توانسته بود ازبک ها و عثمانی ها را به مرزهای قبلی برگرداند از کنترل شورش افغان ها بر نیامد و متاسفانه امپراطوری صفویه سقوط کرد.

بعد از صفویه هشتاد سال تا زمان آغا محمد خان قاجار کشور ملوک الطوایفی بود و حکومت مرکزی با ثبات نداشتیم و این در دوره ای است که اروپا به سرعت در حال رشد بود. در واقع تا صفویه ایران به لحاظ تکنولوژیکی خیلی از جهان عقب نبود، اما این هشتاد سال خیلی ایران را عقب انداخت و همین آشفتگی باعث شد که انگلستان بر خلیج فارس و تجارت آبی منطقه مسلط شود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.