اگر پوتین تمایلی به توقف حمله خود در اوکراین نداشته باشد، جنگ تنها به یکی از دو روش عدم توانایی روسیه برای ادامه کارزار نبرد یا پایان حیات سیاسی پوتین، خاتمه مییابد.
به گزارش جماران؛ به نقل از فارن افرز، دو سال و نیم پس از حمله روسیه به اوکراین، استراتژی ایالات متحده برای پایان دادن به این جنگ نسبت به روز اول تغییری نکرده است؛ هزینههای کافی بر روسیه تحمیل شود تا رئیس جمهوری این فدراسیون؛ ولادیمیر پوتین، چارهای جز توقف درگیری نداشته باشد. به عبارتی، واشنگتن در تلاش برای تغییر محاسبات هزینه و فایده خود، تلاش کرده تا بین حمایت از اوکراین و مجازات روسیه از یک سو و کاهش خطرات تشدید تنش از سوی دیگر راهی پیدا کند. با این حال، هر چقدر هم که این رویکرد منطقی به نظر برسد، بر یک فرض اشتباه استوار است؛ اینکه میتوان ذهن پوتین را در قبال این جنگ، تغییر داد.
شواهد نشان می دهد که در اوکراین، پوتین به سادگی قابل شکست نیست. برای او، جلوگیری از تبدیل شدن اوکراین به سنگری که غرب میتواند از آن برای تهدید روسیه استفاده کند، یک ضرورت استراتژیک است. او مسئولیت شخصی برای دستیابی به نتیجه جنگ را بر عهده گرفته و احتمالا آن را به ارزش تقریبا هر هزینهای می داند و تلاش برای وادار کردن او به تسلیم شدن، تمرینی بیثمر است که فقط زمان و منابع را تلف میکند.
تنها یک گزینه مناسب برای پایان دادن به جنگ در اوکراین با شرایط قابل قبول غرب و کیف وجود دارد؛ انتظار پوتین!
بر اساس این رویکرد، ایالات متحده در اوکراین خط مشی خود را حفظ میکند و تحریمها را علیه روسیه ادامه میدهد و در عین حال سطح جنگ و مقدار منابع مصرف شده را تا زمان مرگ حیات سیاسی پوتین یا ترک پست از سوی وی به حداقل میرساند. تنها در این صورت فرصتی برای صلح پایدار در اوکراین وجود خواهد داشت.
فرصت طلبی پوتین
زمانی که پوتین دستور تهاجم به اوکراین را صادر کرد، این یک جنگِ انتخابی بود. هیچ تهدید امنیتی فوری برای روسیه که مستلزم تهاجم گسترده به همسایه غربی این کشور باشد، وجود نداشت و این جنگ کاملا انتخاب پوتین بود. هم ویلیام برنز؛ مدیر سازمان سیا، و هم اریک گرین؛ مدیر ارشد شورای امنیت ملی در امور روسیه در آن زمان، اشاره کردهاند که به نظر میرسد دیگر مقامات روسی درباره تصمیم پوتین خارج از حلقه هستند. حتی در نشست تلویزیونی پوتین با مقامات ارشد امنیتی در آستانه تهاجم، برخی از شرکت کنندگان به نظر نمیدانستند دقیقا چه بگویند اما نخبگان روسی در نهایت پشت سر او صف آرایی کردند، که البته اقتضای ساختار حکومتی روسیه این موضوع را به خوبی توجیه میکند.
با این حال، از آنجا که این یک جنگ انتخابی است، پوتین این قدرت را دارد که آن را متوقف کند. با درک اینکه این بازی سختتر از آن چیزی است که او پیشبینی میکرد، او میتوانست تصمیم بگیرد که ضررهای خود را کاهش دهد و این جنگ برای روسیه یک جنگ وجودی نیست. خروج نیروهای روسیه از اوکراین موجودیت دولت روسیه را تهدید نمیکند و احتمالا حتی حکومت او را نیز تهدید نمیکند.
در طرف دیگر پوتین مطمئن شده است که هیچ جانشین بالقوهای در افق سیاست داخلی روسیه در مقابل وی ظاهر نشده است. دو نفری که به چالش کشیدن او نزدیکتر بودند؛ یعنی رهبر مخالفان؛ الکسی ناوالنی و شورشگر معروف واگنر؛ یوگنی پریگوژین، امروز دیگر زنده نیستند و امروز رهبری کرملین، چندین دهه تجربه در شکل دادن به روایتهای داخلی برای تقویت پوتین دارد. او میتواند به راحتی در اوکراین اعلام پیروزی کند و یک کمپین اطلاعاتی همراه برای توجیه چهرهاش را سازماندهی نماید.
اما سوال اصلی این است که در حالی که پوتین قدرت و اختیار پایان دادن به این جنگ را دارد، آیا حاضر به انجام این کار خواهد شد؟ سیاستگذاران ایالات متحده عمدتا به این سؤال پاسخ مثبت دادهاند و ادعا می کنند که با فشار کافی، او میتواند مجبور شود، نیروهای خود را از اوکراین خارج کند یا حداقل در مورد آتش بس مذاکره کند. واشنگتن و متحدانش برای تغییر محاسبات خود، با توجه به تجهیزات نظامی و پشتیبانی اطلاعاتی اوکراین، تحریمهای اقتصادی گستردهای را علیه روسیه اعمال و امروز مسکو را در صحنه جهانی منزوی کردهاند.
در نیمه پنهان این تفکر باوری نهفته است که معتقد است، پوتین اساسا یک فرصت طلب است. او به اطراف خود نگاه میکند و زمانی که فرصت را مناسب میبیند، پیش میرود، اما وقتی با قدرت روبرو میشود، عقب نشینی میکند.
بر اساس این دیدگاه، حمله پوتین به اوکراین هم ناشی از جاهطلبیهای امپریالیستی و هم درک او از ضعف به وجود آمده در صفوف غرب بود. به گفته جو بایدن، پوتین «شهوت زمین و قدرت» دارد و انتظار داشت که پس از حمله نیروهای روسی به اوکراین، «ناتو شکسته و تجزیه شود.» اگر این تشخیص درست است، پس هزینههای جنگ را به اندازه کافی بالا ببرید، و او در نهایت به این نتیجه خواهد رسید که رویاهای او نتیجه نمیدهد.
احساس ناامنی
در طرف دیگر، برخی معتقداند که پوتین حداقل در مورد اوکراین، یک فرصت طلب نیست. برجستهترین حرکتهای بینالمللی او، ترفندهای فرصتطلبانه برای به دست آوردن مزیت نبوده است، بلکه تلاشهای پیشگیرانه برای جلوگیری از ضررهای محسوس یا انتقامجویی در برابر تحریکات محسوس بوده است. اقدام نظامی روسیه در گرجستان در سال 2008 هم پاسخی به حمله این کشور به منطقه جدایی طلب اوستیای جنوبی و هم تلاشی در جهت جلوگیری برای از دست دادن کنترل سرزمینی بود که آن را نقطه اهرمی میدانست که میتواند از ادغام گرجستان به غرب جلوگیری کند.
زمانی که پوتین در سال 2014 کریمه را تصرف کرد، نگران از دست دادن پایگاه دریایی روسیه (سواستوپل) در آنجا بود. زمانی که در سال 2015 در سوریه مداخله کرد، نگران سرنگونی بشار اسد، رهبر این کشور بود و هنگامی که در انتخابات ریاست جمهوری 2016 ایالات متحده مداخله کرد، به آنچه او به عنوان تلاشهای ایالات متحده برای تضعیف موقعیت خود در روسیه میدید، پاسخ داد.
به عقیده برخی از ناظران بینالملل، اگر فرصتطلبی انگیزه پوتین در اوکراین است، اگر این بازی محصول حس امپریالیستی او برای به دست آوردن کنترل روسیه در هر زمان که امکانی وجود داشت، باشد، پس رویکرد غیر فرصتطلبانه او در اوکراین از سال 2014 تا 2021 باید توضیح داده شود.
پس از تصرف کریمه توسط روسیه در مارس و آوریل 2014، دولت اوکراین در آشفتگی قرار گرفت. با این حال، پوتین به جای حرکت تهاجمی برای تصرف قلمروی بیشتر، شورش سطح پایینی را در شرق اوکراین راه اندازی کرد که میتواند به عنوان ابزار چانه زنی برای محدود کردن گزینههای سیاست خارجی کیف مورد استفاده قرار گیرد. در سپتامبر 2014، پس از اینکه نیروهای روسی شکستی ویرانگر به نیروهای اوکراینی در شهر ایلوایسک وارد کردند، مسکو احتمالا میتوانست در امتداد ساحل دریای آزوف پیشروی کند و یک کریدور زمینی از کریمه به روسیه ایجاد کند. با این حال پوتین در عوض یک راه حل سیاسی را انتخاب کرد و با پروتکل مینسک موافقت کرد.
حتی پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، زمانی که مشخص شد واشنگتن تمایلی به کمک به کیف ندارد، پوتین همچنان از انجام یک حمله نظامی گستردهتر یا هرگونه تلاش دیگری برای گسترش نفوذ روسیه در اوکراین خودداری کرد.
در تهاجم گسترده روسیه به اوکراین، از نظر پوتین، اوکراین در حال تبدیل شدن به یک کشور ضد روسی بود که اگر متوقف نشود، میتواند توسط غرب برای تضعیف انسجام داخلی روسیه و میزبانی از نیروهای ناتو که خود روسیه را تهدید میکنند، استفاده کند. به نظر میرسد در برخی سطوح، مقامات ایالات متحده این مسئله را درک کردند.
با این حال، این تهاجم برای پوتین یک اقدام خطرناک بود. او در سطح بینالمللی تمایل به ریسکگریزی دارد، حرکات حساب شده انجام میدهد و تعهد منابع روسیه را به حداقل میرساند. استقرار روسیه در سوریه با تنها چند هزار نیرو، نسبتا کم بوده و عمدتا متکی به نیروی هوایی روسیه است. زمانی که به نظر میرسید که نیکلاس مادورو؛ رئیسجمهور ونزوئلا در سال ۲۰۱۹ در آستانه سرنگونی است، پوتین تنها چند صد سرباز را برای کمک به حفظ وی در سمت خود به کار گرفت. در مقابل، جنگ در اوکراین به قیمت جان بیش از 100 هزار سرباز روسی تمام شده و به اقتصاد و جایگاه بینالمللی آن آسیبهای بیشماری وارد کرده است.
اینکه امروز، جنگ اوکراین با محاسبه ریسک معمولی پوتین ناسازگار است، نشان میدهد که او تصمیمی استراتژیک در مورد اوکراین گرفت و تمایلی به عقب نشینی از آن ندارد. تصمیم او برای فرستادن بخش اعظم ارتش روسیه به اوکراین در سال 2022 و سپس بسیج نیروهای بیشتر در صورت شکست حمله اولیه، نشان میدهد که او با وجود تمام هزینههای تصمیمش برای حمله، احتمالا فکر میکند که هزینههای بیعملی در اوکراین به مراتب بیشتر خواهد بود. روسیه نمیتوانست از ظهور اوکراین همسو با غرب جلوگیری کند که میتواند به عنوان سکوی پرشی برای یک انقلاب رنگی علیه روسیه باشد.
این جنگ در چه صورتی تمام میشود؟
با توجه به مباحث گفته شده، به نظر میرسد اگر پوتین تمایلی به توقف حمله خود در اوکراین نداشته باشد، جنگ تنها به یکی از دو روش عدم توانایی روسیه برای ادامه کارزار نبرد یا پایان حیات سیاسی پوتین، خاتمه مییابد.
تحقق گزینه اول، با تضعیف تواناییهای روسیه، تقریبا غیر واقعی است. با توجه به اینکه پوتین به جنگ متعهد است و میتواند به اعزام سربازان و منابع به جنگ ادامه دهد، بعید است که ارتش روسیه سقوط کند. شکست دادن پوتین در زمین در اوکراین مستلزم افزایش گسترده مهمات است، علاوه بر آن، جمعیت و نیروی نظامی روسیه و اوکراین در یک حالت توازن نیستند و تعداد نیروهای روس به مراتب بیشتر از نیروی جنگی اوکراین است.
راه دوم، یعنی خروج پوتین از کرملین نیز میتواند در پایان جنگ نقش مهمی داشته باشد، اما ساختار سیاست داخلی روسیه، امکان تحقق این موضوع را به حداقل میرساند؛ چراکه پوتنی در دو دهه گذشته تا توانسته، پایههای قدرت خود را مستحکم ساخته و در صورت اقدام برنامه ریزی شده اروپا و آمریکا برای حذف پوتین از قدرت، ممکن است به تلاشهای تلافی جویانه روسیه برای ایجاد هرج و مرج در جامعه آمریکا و اروپا منتهی شود.
با توجه به این خطرات، بهترین رویکرد برای واشنگتن این است که بازی طولانی را انجام دهد و منتظر خروج پوتین باشد. این امکان وجود دارد که او داوطلبانه از سمت خود کناره گیری کند یا اخراج شود. آنچه مسلم است این است که در مقطعی خواهد مرد. تنها زمانی که او دیگر در قدرت نباشد، کار واقعی حل و فصل دائمی جنگ در اوکراین می تواند آغاز شود.
در انتظار زمان
از زمان تهاجم روسیه به اوکراین، استراتژی ایالات متحده در قبال جنگ در اوکراین با تفکر آرزویی مشخص شده است. اگر واشنگتن بتواند هزینههای کافی بر پوتین تحمیل کند، میتواند او را متقاعد کند که جنگ در اوکراین را متوقف کند. اگر بتواند سلاحهای کافی به اوکراین بفرستد، احتمالا کیف بتواند نیروهای روسی را بیرون کرده و یا حداقل به عقب نشینی از بخش مهمی از سرزمینهای شرقی خود وا دارد. اما به نظر میرسد، رویکرد آمریکا بر صبر و تحمل زمان استوار است تا با کاهش هزینه های خود برای حمایت از اوکراین، منتظر به نتیجه رسیدن طرفین برای پایان دادن به این جنگ باشد.