یکی از نکته های عجیب در جنگ کنونی ممکن است این باشد که ایالات متحده و ایران، به عنوان حامیان متحدان خود یعنی اسرائیل و حماس، بیش از آنچه که تشخیص دهند، اشتراکات مشترک دارند. هر دو از آتش بسی که خطر یک جنگ منطقه ای را پایان می دهد، سود خواهند برد.
به گزارش جماران، ژوست هیلترمن، مدیر برنامه خاورمیانه و شمال آفریقا در گروه بین المللی بحران در نوشتاری تفصیلی به بررسی جایگاه جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در جنگ غزه پرداخته و با اشاره به اینکه حامیان اسرائیل و حماس جنگ را در غزه آغاز نکردند اما می توانند به آن پایان دهند می نویسد:
همانطور که به طور گسترده اشاره شده است، مقامات امنیتی اسرائیل در حمله تکان دهنده حماس در 7 اکتبر کاملاً غافلگیر شدند، شکستی که باعث شد تا ساعت ها قبل از اینکه نیروهای اسرائیلی بتوانند کنترل را به دست گیرند، تنش ادامه یابد. اما اسرائیلی ها تنها کسانی نبودند که آماده نبودند. متحدان خود حماس، از جمله حامی اصلی آن، ایران نیز همینطور بودند. همانطور که ایران و سایر اعضای محور مقاومت به صراحت اعلام کردند، حماس از قبل به آنها در این باره اطلاع رسانی نکرده بود.
اما مقامات ایرانی به این نتیجه رسیدند که نمی توانند اجازه دهند حماس به تنهایی مبارزه کند، به ویژه زمانی که کارزار نظامی ویرانگر اسرائیل در نوار غزه شروع به برانگیختن خشم در سراسر خاورمیانه کرد. با این حال، آنها نسبت به برانگیختن یک جنگ گسترده تر محتاط بودند. در نتیجه، ایران از طریق سایر اعضای محور خود - از جمله حزبالله لبنان، حوثیها در یمن، و شبهنظامیان شیعه در عراق و سوریه - سعی کرده است در خط باریکی بین پاسخ به تقاضای اقدام و جلوگیری از پاسخهای مستقیم به اسرائیل قدم بردارد . حماس با اقدام بدون هماهنگی با جمهوری اسلامی ایران بحران خطرناکی را به وجود آورد که تهران را نیز تهدید کرده است.
پس از پنج ماه جنگ در غزه، ایالات متحده با مشکل مشابهی مواجه است. ایالات متحده به عنوان حامی و متحد اصلی اسرائیل، قاطعانه از اسرائیل در عزم خود برای ریشه کن کردن حماس در غزه حمایت کرده است. با این حال، دولت اسرائیل به طور مستمر از خواسته های ایالات متحده برای اقدام با خویشتن داری سرپیچی کرده و باعث یک فاجعه انسانی شده است که تاکنون جان بیش از 32هزار فلسطینی را گرفته است.
در حال حاضر، رهبران اسرائیل تهدید میکنند که حمله بزرگی به رفح، منطقهای در جنوب غزه که بیش از یک میلیون غیرنظامی در آن ساکن شده، ادامه خواهند داد، این در حالی که دولت بایدن بارها اعلام کرده اکه با چنین اقدامی مخالف است.
اسرائیل به دلیل بی اعتنایی به توصیه های واشنگتن، خطر تضعیف موقعیت ایالات متحده در خاورمیانه را به وجود آورده و دولت بایدن را در معرض اتهاماتی مبنی بر اتخاذ استانداردهای دوگانه در لحظه ای قرار می دهد که واشنگتن می خواهد حمایت جهانی را به سمت اوکراین جلب کند. این سیاست اسرائیل حتی میتواند پای ایالات متحده را به یک درگیری نظامی گستردهتر در منطقه بکشاند. چنان شکافی بین رهبران ایالات متحده و اسرائیل به وجود آمده که ایالات متحده در 25 مارس در اقدامی بی سابقه از وتوی قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که خواستار آتشبس در غزه بود خودداری کرد.
اگرچه ماهیت حمایت ایران از حماس و حمایت ایالات متحده از اسرائیل با هم متفاوت است، اما هر دوی این موارد چیزی را نشان می دهد که می توان معضل حامی نامید. برای دههها، قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای از ایالات متحده و روسیه گرفته تا ایران و عربستان سعودی به دنبال متحدان و شرکای محلی برای گسترش نفوذ و قدرت پروژه خود در خاورمیانه بودهاند. در تئوری، شکل گیری چنین روابط میان دو طرف به عنوان حامی و به اصطلاح مشتری یا همان نیروی نیابتی به ایجاد یک حائل بین قدرتهای بزرگ کمک میکند و البته به هرکدام از طرفین این ظرفیت را می دهد که پس از یک سری عملیات دست به انکار دخالت مستقیم در آن بزنند چرا که اگر این کار را نکنند هرکدام از این عملیات ها می تواند به تشدید تنش میان دو طرف منتهی شود.
از سوی دیگر، هرچند که حامیان دست به تسلیح و حمایت از این وابستگان منطقه ای می زنند اما به آنها آزادی عمل قابل توجهی برای پیگیری سیاست های خود می دهند. در میان یک درگیری مسلحانه در مقیاس جنگ فعلی در غزه، فقدان کنترل مستقیم می تواند منجر به حوادثی شود که به منافع حامیان لطمه می زند یا حتی آنها را به رویارویی مستقیم با رقبای خود نزدیک می کند. همانطور که رهبران بین المللی برای پایان بازی در غزه فشار می آورند، آنها باید خطرات و فرصت های خاصی را که این پویایی ایجاد کرده است، کشف کنند.
هم رابطه هم فاصله
شاید پیچیده ترین رابطه حامی در خاورمیانه امروز رابطه بین ایران و متحدان مختلف محلی آن باشد. برای ایران، حمایت از مجموعهای از گروههای منطقهای مانند حزبالله و حماس چیزی است که آن را «استراتژی دفاعی پیشرو» مینامد. هدف این است که به ایران اجازه داده شود در چند جبهه به هر حمله یا تهدیدی علیه خود بدون دخالت نیروهای ایرانی پاسخ نظامی دهد. به عنوان مثال، آگاهی دولت اسرائیل از اینکه زرادخانه موشکی حزب الله می تواند به اهدافی در سراسر اسرائیل برسد، بیمه نامه مهمی برای ایران فراهم کرده است. اما موفقیت این استراتژی همچنان مستلزم این است که ایران تصمیم بگیرد چه زمانی و کجا متحدان خود را فعال کند.
ایران و اعضای محور مقاومت، متعهد به خارج کردن ارتش آمریکا از خاورمیانه هستند. اما تهران آن را به عنوان یک هدف بلندمدت میبیند که با محبوبیت زدایی از ایالات متحده و سخت تر کردن حفظ این ردپا در خاورمیانه قابل تحقق است. اقدامات عجولانه متحدان محلی ایران می تواند با ایجاد موقعیت های غیرقابل پیش بینی، این اهداف دوگانه را برهم بزند، همانطور که حمله حماس در 7 اکتبر به وضوح نشان داد.
در میان گروههای محور مقاومت، حزبالله بهویژه به ایران نزدیک است: همانطور که ایران به این گروه به عنوان دفاع پیشروی خود در مرز اسرائیل نیاز دارد، حزبالله نیز برای تضمین تسلط خود در لبنان به کمک مالی و نظامی ایران نیاز دارد. در نتیجه بعید است حزب الله بدون تایید ایران حمله ای تمام عیار به اسرائیل انجام دهد. در مقایسه با رابطه حماس با ایران، رابطه حزب الله با تهران به عنوان حامی خود جنبه بیشتری از همزیستی مسالمت آمیز را شامل می شود. با این حال، تردید وجود دارد که اگر جمهوری اسلامی ایران قدرت مانور و استقلال حزب الله لبنان در محیط سیاسی داخل لبنان را محدود کند، این گروه همچنان به حمایت بی چون و چرا از ایران ادامه دهد.
حوثیها که درگیر جنگ خودشان در یمن هستند، رابطه انعطافپذیرتری با حامیان ایرانی خود دارند. آنها که سالها در داخل یمن نیروی سیاسی طرد شده محسوب می شدند، مدتهاست که برای حمایت به ایران چشم دوختهاند. با این حال، حوثی ها تاکنون بیش از یک بار صراحتاً هدایت استراتژیک ایران را نادیده گرفتهاند. به عنوان مثال، در سال 2015، پس از تصرف صنعا، پایتخت یمن توسط حوثیها، تهران به آنها توصیه کرد که برای کنترل کامل کشور به سمت جنوب به سمت عدن هجوم نبرند. اما آنها به هر حال پیش رفتند و در جنوب گیر افتادند و در نهایت مجبور به عقب نشینی شدند. همانطور که طارق صالح، فرمانده نیروهای دریای سرخ یمن و معاون شورای رهبری ریاست جمهوری این کشور، در ماه ژانویه در مقر نظامی خود در شهر مخا در دریای سرخ به من و همکارش گفت: «ایران استراتژیک رفتار و قدم به قدم حرکت میکند. اما حوثی ها بی تاب هستند و می خواهند تند حرکت کنند. چنین تندخویی می تواند ایران را به دردسر بیاندازد.»
البته قابل توجه است که پس از حمله عدن بود که ایران شروع به ارائه کمک های نظامی به حوثی ها کرد و به آنها اجازه داد در مقابل مداخله عربستان سعودی و امارات و در عین حال حفظ نفوذ ایران در یمن از خود دفاع کنند. علاوه بر این، تکه تکه شدن کامل دولت یمن که از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته می شد به حوثی ها کمک کرد تا کنترل بخش بزرگی از یمن را حفظ کنند و البته ایران هم توانست نفوذ قابل توجهی در این میدان پیدا کند. حمایت ایران همزمان با جنگ یمن افزایش یافت و حوثی ها را قادر ساخت تا پهپادها و موشک ها را به عربستان سعودی و امارات متحده عربی بفرستند. این یک اهرم فشار آشکار برای تهران در برابر رقبای منطقه ای خود بود.
پس از اینکه ایران و عربستان سعودی یک سال پیش روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند، تنش های منطقه ای کاهش یافت. جنگ غزه به حوثیها این فرصت را داده تا اهرم فشار خود را افزایش دهند، این بار با انجام حملات مداوم علیه کشتیهای تجاری در دریای سرخ و خلیج عدن. در انجام این کار، آنها با سایر اعضای ائتلاف مورد حمایت ایران هماهنگ عمل کرده اند.
حماس به عنوان یک گروه اسلامگرای سنی، روابط سستتری با ایران داشته است. از آغاز سال 2012، زمانی که اعتراضات مردمی در سوریه برای تهدید دولت بشار اسد، رئیس جمهور سوریه آغاز شد، حماس از دولت سوریه و حامی آن ایران جدا شد زیرا آنها به گروه های شورشی سنی حمله می کردند. در نتیجه، رهبران حماس مجبور به ترک دمشق شدند و ایران بودجه این گروه را کاهش داد. روابط حماس با تهران تنها چند سال قبل از حملات 7 اکتبر ترمیم شد، پس از آن که رهبران نظامی حماس در غزه در این گروه برتری یافتند. این رهبران روابط حماس با ایران را تجدید کردند و تهران شروع به تأمین بودجه، سلاح و آموزش نظامی برای آنها کرد.
برای تهران، اضافه شدن حماس به این محور به این معنی بود که اکنون می تواند از دو جهت - لبنان و غزه - بر اسرائیل فشار بیاورد و از نظر تئوریک حتی اسرائیل را مجبور به جنگ در دو جبهه کند. با این حال، تحکیم این دوستی درک ضمنی این موضوع از سوی ایران بود که حماس به مقابله با اسرائیل به شیوه نسبتاً محدودی که در طول جنگهای مختلف در غزه از زمانی که این گروه کنترل این منطقه را در سال 2007 به راه انداخته بود، ادامه خواهد داد. حمله 7 اکتبر حماس، ایران و حزبالله را در موقعیت حساسی قرار داد: هر دو تلاش کردهاند حمایت خود را از حماس و فلسطینیها نشان دهند و در عین حال از اقدامات حماس فاصله بگیرند و از تشدید تنش اجتناب کنند.
یک اتحاد نه چندان کم دردسر
همانطور که جنگ در غزه نشان داده، حامیان گروه های نیابتی یا متحدان باید مراقب باشند که اسرائیل یا گروه های غیردولتی مانند متحدان محلی ایران، از کنترل خارج نشوند. حمله ژانویه به یک پایگاه نظامی ایالات متحده در شرق اردن توسط کتائب حزب الله، یک گروه شبه نظامی عراقی مورد حمایت ایران را در نظر بگیرید. همانطور که به طور گسترده گزارش شده بود، در 28 ژانویه، این گروه یک پهپاد مسلح را به داخل پایگاه فرستاد و سه سرباز آمریکایی را کشت. اگرچه ممکن است این حادثه به دلیل یک اشتباه محاسباتی و نه عمدی باشد، اما این اولین بار پس از سال ها بود که سربازان آمریکایی توسط گروه های مورد حمایت ایران کشته شدند. ایالات متحده با حمله، تعدادی از تأسیسات شبه نظامی در سوریه و عراق را بمباران کرد و بیش از 40 نیروی نظامی متعلق به سایر گروه های شبه نظامی عراق (از جمله برخی که مستقیماً مورد حمایت ایران نیستند) و همچنین فرمانده ارشد کتائب حزب الله که مسئول عملیات سوریه بود را کشت.
در واقع، هم فرماندهان ایرانی و هم فرماندهان کتائب حزب الله بلافاصله متوجه شدند که حمله به برج 22 از خط قرمز ایالات متحده عبور کرده است. چند ساعت پس از این حادثه، فرمانده نیروی قدس ایران، اسماعیل قاآنی، به بغداد رفت تا از گروه های مرتبط با ایران بخواهد که حمله به نیروها یا مقرهای آمریکایی را متوقف کنند. کتائب حزب الله بلافاصله اعلام کرد که عملیات نظامی خود را متوقف می کند و همراه با گروه های همفکر عراقی از مواضع خود در سوریه عقب نشینی می کند. واکنش سریع به هشدار واشنگتن نشان داد که ایران تمایلی به تشدید اوضاع ندارد. ایران پیام مشابهی را از طریق عربستان سعودی و احتمالاً از طریق کانال های دیگر به دولت جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده ارسال کرد.
اگرچه کتائب حزبالله بعداً تصمیم قبلی خود مبنی بر تعلیق عملیات را لغو کرد اما از آن زمان، گروههای عراقی که حملات خود را در سوریه از سر گرفتهاند به وضوح خط قرمزی را رعایت کردهاند که شامل پرهیز از کشتن نیروهای آمریکایی می شود.
ایران می تواند گام های بیشتری برای مهار گروه های مورد حمایت خود بردارد از جمله تعلیق حمایت نظامی. اما به نظر می رسد اکثر اعضای محور مقاومت به خوبی از خطوط قرمزی که ایران از آنها انتظار دارد آگاه هستند. برای مثال، حوثیها در حملات خود به کشتیرانی در دریای سرخ مراقب بودند که ملوانان آمریکایی را نکشند.
به ادعای نویسنده این گزارش: در چنین شرایطی می توان گفت که جنگ غزه تهران را در مخمصهای قرار داده است . ایران با کمک به حماس تا حدی که بتواند یک حمله نظامی قدرتمند به اسرائیل انجام دهد، کنترل خود بر این گروه را از دست داده است.
راه حل چیست؟
برای ایران و ایالات متحده، جنگ غزه خطر رویارویی نظامی مستقیم را افزایش داده است. هر دو دولت اعلام کرده اند که حداقل در حال حاضر به دنبال چنین رویارویی نیستند که این اطمینان بخش است. با این حال، چیزی به نام کنترل کامل در روابط حامی و نیروی نیابتی یا متحد وجود ندارد، هیچ راهی برای جلوگیری از تصادفات یا محاسبات اشتباه که می تواند یک جنگ منطقه ای همه جانبه را رقم بزند، هم وجود نخواهد داشت. زمانی که تندروهایهای هر دو طرف از رهبران خود میخواهند دست به اقدامات تلافیجویانهتر بزنند - مانند زمانی که برخی از اعضای جمهوریخواه کنگره، دولت بایدن را به دنبال انتقامجویی علیه ایران پس از حادثه کتائب حزبالله فراخواندند، مهار چرخههای تشدیدکننده در بنبستهای منطقهای دشوار است.
به نوبه خود، متحدان محلی حامیان باید به مردم خود درباره عملکرد این متحدان یا نیروهای نیابتی هم پاسخ دهند. برای مثال، اگر یک موشک حزبالله یا فلسطینی که از لبنان شلیک میشود، به یک شهر اسرائیلی اصابت کند و تلفات گستردهای ایجاد کند، رهبران اسرائیل تقریباً به طور قطع چارهای جز پاسخ دادن با قدرتی بسیار بیشتر از آنچه تاکنون نشان داده اند، ندارند. اطلاع از این خطرات تا حدودی توضیح می دهد که چرا واشنگتن و تهران هر دو تلاش کردند مقداری از فاصله را با اسرائیل و حماس به عنوان متحدان خود پس از 7 اکتبر حفظ کنند.
ایران و آمریکا با توجه به این احتمال که یک تصمیم عجولانه یا اقدام تشدید کننده توسط یکی از متحدان آنها می تواند باعث یک جنگ منطقه ای شود، باید مشتاق اقداماتی باشند که خطر چنین سناریویی را کاهش دهد. هر دو راه هایی برای مهار متحدان خود دارند، اما تنها در صورتی این کار را انجام می دهند که باور داشته باشند می توانند هم محبوبیت خود را حفظ کنند و هم از تشدید تنش جلوگیری کنند. این امر مستلزم درک متقابل ضمنی است که می تواند از طریق دیپلماسی در پشت درهای بسته حاصل شود. مایه دلگرمی است که مقامات ارشد ایالات متحده و ایران از 7 اکتبر حداقل در دو نوبت گفتگوهای غیرمستقیم داشته اند و دولت های آنها به روش های غیرمستقیم دیگری نیز پیام هایی را برای یکدیگر ارسال کرده اند.
برای ایران، بهترین راه برای پیشبرد دیپلماسی مدیریت تنش این خواهد بود که قطر - نه یک متحد، بلکه کشوری که با آن روابط دوستانه دارد - میانجیگری موفقیت آمیز آتشبس غزه را که در تلاش است همراه با ایالات متحده و مصر تنظیم کند، انجام دهد. هیچ نشانه ای وجود ندارد که ایران در برابر این روند ایستاده باشد. برعکس، مقامات ایرانی میدانند که اگر امیدوارند از نزدیکی اخیر ایران با عربستان سعودی و امارات سود ببرند، نباید روند آتشبس مورد حمایت خلیج فارس را مختل کنند. با این حال، اگر و زمانی که آتش بس برقرار شود، تهران باید متحدان محلی خود را وادار به عقب نشینی کند: حزب الله باید حملات خود را به اسرائیل متوقف کند، حوثی ها حملات خود را به کشتیرانی متوقف کنند و گروه های شبه نظامی عراقی حملات خود علیه منافع آمریکا در عراق و سوریه را متوقف کنند. مقامات ایرانی ممکن است از هدف استراتژیک بیرون راندن ایالات متحده از خاورمیانه چشم پوشی نکنند، اما می توانند از نیروهای محور مقاومت بخواهند که در کوتاه مدت عقب نشینی کنند.
برای ایالات متحده نیز، آتش بس غزه بهترین راه برای خروج از معضل حمایت از اسرائیل خواهد بود. اما برای اینکه اسرائیل با آتش بس موافقت کند، دولت بایدن باید اهرم های بیشتری را در اختیار داشته باشد. واشنگتن باید از اسرائیل بخواهد که اهداف جنگی خود را از طریق آتش بس و تهیه پیش نویس یک برنامه برای غزه پس از جنگ در هماهنگی نزدیک با ایالات متحده، دولت های عربی و اروپا دنبال کند. ایالات متحده باید با اقدامات واقعی از این خواسته حمایت کند. اهرم آشکار، زمانی که سایر محرک ها کارساز نیستند، شرطی کردن ادامه عرضه تسلیحات تهاجمی به پیشرفت در جهت پایان دادن به جنگ است. به همین ترتیب، واشنگتن میتواند با توقف صادرات تفنگهای خودکار مورد استفاده شهرکنشینان اسرائیلی در کرانه باختری، خشونتهای اسرائیل را کاهش دهد.
یکی از نکته های عجیب در جنگ کنونی ممکن است این باشد که ایالات متحده و ایران، به عنوان حامیان متحدان خود یعنی اسرائیل و حماس، بیش از آنچه که تشخیص دهند، اشتراکات مشترک دارند. هر دو از آتش بسی که خطر یک جنگ منطقه ای را پایان می دهد، سود خواهند برد. هر دو احتمالاً میتوانند در پشت صحنه برای حمایت از چنین آتشبسی و اطمینان از برقراری آن اعتبار کسب کنند. البته مشخص نیست که آیا این نیروها قادر خواهند بود جنگ را متوقف کنند یا خیر و اگر بله چه زمانی این کار را انجام خواهند داد. با این وجود، ایران و آمریکا بر خلاف دیگر قدرت های خارجی، حداقل ابزارهایی برای این کار دارند و اگر به زودی از آنها استفاده نکنند، ممکن است متوجه شوند که جنگ در غزه تنها مقدمه ای برای یک آتش سوزی خطرناک تر است.