به نظر میرسد جامعه اسراییلی به دلیل غیبت یک عنصر هویت تاریخی - تمدنی و نیز تسلط نگرش ایدئولوژیک و نژادپرستانه، مسیر زوال و پراکندگی را به سرعت در حال دنبال کردن است. این مهم در فقدان یک نیروی جامع و موثر برای حفظ وحدت اجتماعی و یا بازترمیم چالشهای فراروی آن، شتاب بیشتری خواهد یافت.
جدیدترین برگ از کتاب تاریخ پرفراز و نشیب فلسطین، پس از دورهای پرتنش از درگیریهای خونین و کشتار وسیع و بیسابقه زنان و کودکان بیدفاع فلسطینی و تخریب گسترده زیرساختهای زیست اجتماعی در شمال قطاع غزه، امروز به ایستگاه آتشبس موقت رسید تا پس از موجی گسترده و کمنظیر از محکومیتهای جوامع بشری علیه خوی تجاوزکارانه و قساوت جنونآمیز رژیم صهیونسیتی، در سایه پایمردی ستودنی مردم و نیروهای مقاومت، و پس تلاشهای وسیع دیپلماتیک، روزنهای از امید برای پایان دادن به وضعیت جنگی را فراهم آورد تا دیگر بار، کودکان فلسطینی صبحی به دور از موشک و جنگ و ویرانی را تجربه نمایند. هرچند این کابوس سنگین از جنایتها هیچگاه از ذهن و جانشان دور نخواهد شد و راهی به فراموشخانه خاطرات نخواهد داشت.
با این همه، همانگونه که در آغازین روزهای جنگ تأکید داشتم از هر گونه تلاش و ابتکار، از سوی هر فرد، نهاد یا دولتی برای استقرار مجدد صلح و پایان دادن به جنگ میبایست مورد توجه و استقبال قرار گیرد، امروز نیز قویا معتقدم باید از هر تلاشی برای تداوم این وضعیت - با وجود شکننده بودن آن - می بایست استقبال کرد چراکه این امکان وجود دارد همین وقفه کوتاهمدت نیز به چشمانداز فرصتی برای پایان دادن به خشونتهای افسارگسیخته و ویرانیهای گسترده انسانی و مادی کمک نماید و مانع از تزاید رنج و محنت مردمان سرزمین فلسطین شود.
با این حال، و فارغ از آینده احتمالی جنگ، همچنان یک مسئله لاینحل باقی میماند و آن این پرسش است که سرانجام و فرجام این منازعه هفتاد و پنج ساله در نهایت چگونه رقم خواهد خورد؟ پرسشهایی که خود متضمن دهها پرسش دیگر است؛ اینکه، جنگ و کشتار در کدامین منزل به ایستگاه پایانی خود خواهد رسید؟ آیا ایده دو کشور مستقل میتواند تحقق یابد؟ آیا مقاومت میتواند آرمان رهایی قدس را به طور کامل محقق نماید و موجودیت اسراییل را به پایان مسیر خود ببرد؟ آیا اسراییل نبودشدنیست؟ اینها سوالاتی است که همچنان لا ینحل و بی آن که پاسخی روشنی بیابند بر جای باقی خواهند ماند و تا طلیعه صبحی دیگر از خون و ویرانی، مجدد در میان زبانه های آتش و دود سر برخواهند آورد.
نگارنده بر این باور است هر دو آینده محتمل - اضمحلال و نابودی اسراییل با سلاح مقاومت، و نیز اراده معطوف به تحقق ایده دو دولتی - با چالش های فراوانی روبرو خواهد بود و مسیر همواری در برابر خود ندارند.
توضیح آن که با توجه به این که ایده تشکیل دو دولت مستقل فلسطینی - اسرائیلی در کانون توجهات دیپلماتیک قرار دارد و بخش عمده اراده سیاسی اعراب نیز بدان معطوف است و از سوی دیگر، جریان مقاومت با تأکید بر خوی تجاوزکارانه و نامشروع اسراییل درصدد نابودی آن است، به نظر میرسد معمای فلسطین همچنان در میانه راه خود قرار دارد و آتش منازعات سیاسی و نظامی در این منطقه به سادگی و در افق کوتاهی فروکش نخواهد کرد و می توان از هم اکنون انتظار داشت در آیندهای نه چندان دور، این آتش زیر خاکستر مجدداً شعلهور شده و سوزان تر از گذشته ظاهر گردد.
نگارنده این سطور معتقد است ایده دو دولتی چالشهای عدیدهای فراروی خود دارد که برخی از مهمترین آن عبارتند از:
۱. عملاً اسراییل بواسطه دلایل متعدد همچون شهرکسازیها و طراحیهای امنیتی به مرزهای ۱۹۶۷ باز نخواهد گشت.
۲. ایده دو کشور هنوز به یک اجماع داخلی میان تمامی نیروهای فلسطینی دست نیافته؛ اختلاف دیدگاهها در سطح نخبگان فلسطینی ساکن کرانه باختری رود اردن و نوار غزه در تعیین راهبرد مواجهه با اسراییل شاهد این مدعاست.
۳. منافع بازیگران «دیگر» در تداوم منازعه مانع از دستیابی این ایده خواهد شد.
۴. بحران فقدان معنا؛ وجود دوگانه سازش - تسلیم درون بخش فلسطینی مانع از دستیابی به یک توافق شامل خواهد شد؛
۵. فقدان وحدت فرماندهی سیاسی و نظامی در جبهه مقاومت در قطاع غزه.
۶. وجود اقتصاد وابسته و انحصار دولت احتمالی فلسطینی درون مرزهای اسراییل به تداوم وضعیت تنازع کمک خواهد کرد؛
۷. ابهام در وضعیت دیاسپورای فلسطینی و نحوه نقش آفرینی ایشان در مسئله فلسطین از دیگر موانع است.
۸. تأثیرات اجتماعی و روانی جنایات و خشونتهای عیان اسراییل نسبت به فلسطینیان طی هفتاد و پنج سال اخیر در برابر اجتماعیشدن این ایده مانعی بزرگ خواهد بود.
۹. وجود گسلهای هویتی بهشدت متعارض در موزاییک امنیتی دو دولتی، به تداوم سطح چالش کمک خواهد کرد.
۱۰. ایدئولوژی فرجامباورانه و موعودگرایانه صهیونیزم بر تداوم چالشهای هویتی اثر مستقیم خواهد داشت.
۱۱. کشتار وسیع بیدفاعان و زنان و کودکان در باریکه غزه در جنگ اخیر، آتشی عمیق از نفرت علیه رژیم صهیونیستی را موجب خواهد شد و به رادیکالیزه شدن هر چه بیشتر جامعه فلسطینی کمک خواهد کرد.
۱۲. وجود منابع سرشار انرژی در سواحل ناحیه شمالی غزه، به عنوان یکی از کانونهای تضاد منافع، سدی استوار در برابر ایده دو دولتی خواهد بود.
۱۳. چالشهای درونی جامعه اسراییل اقتضا می کند برای ایجاد تعادل همواره نیازمند یک سوپاپ اطمینان فوری و بیرونی باشد که وجود یک دشمن را در بیرون ضروری مینماید.
۱۴. تجربه تلخ تاریخی فلسطینیها در مذاکرات سیاسی صلح که هر بار به از دست رفتن بخشی از اراضی فلسطینی منجر شده است بر آینده گفتوگوهای سیاسی دو دولتی سایه خواهد انداخت.
از سوی دیگر نیز ایده مقاومت - و در شکل نوین آن یعنی اجرای عملیاتهای پیشدستانه به منظور نابودی اسراییل و محو آن از جغرافیای سیاسی - نیز با موانع متعددی روبرو است که مهمترین آن عبارتند از:
۱. دشواری هماهنگی منافع و به تبع آن، هماهنگی عملیات میان نیروهای مقاومت.
۲. سیاست کشتار گسترده اسراییل؛ شهادت قریب به ۱۵ هزار فلسطینی در جنگ اخیر نشان از عمق خباثت و خوی تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی دارد.
۳. آسیب پذیری بالای مناطق تحت کنترل مقاومت در برابر حملات رژیم صهیونیستی. فقدان سامانههای دفاع موشکی و حجم گسترده خسارتها شاهد مثال این مدعاست.
۴. عدم حمایت موثر دولتهای عربی و اسلامی از سیاست مواجهه نظامی مقاومت با اسرائیل. این عامل را میتوان با نحوه حمایت غرب از اوکراین در قبال جنگ با روسیه مقایسه نمود.
۵. حمایت تسلیحاتی غرب از اسراییل.
۶. ترور فرماندهان ارشد نظامی مقاومت در نبردهای اخیر.
۷. مسیر کند بازسازی خسارتهای ناشی از جنگ و تزاید تدریجی حجم نارضایتیهای اجتماعی درون مرزهای مقاومت.
۸. عدم همراهی بخش کرانه باختری از ایده مقاومت.
۹. عدم حمایت تشکیلات خودگردان فلسطین تحت مدیریت جریان الفتح از ایده مبارزه و مقاومت مسلحانه در برابر دشمن متجاوز و ایجاد دوگانه سیاسی میان نیروهای سیاسی عمده فلسطینی.
با این وصف به نظر می رسد ایده دو دولتی از چالشهای مبناییتری نسبت به ایده نابودی اسراییل برخوردار باشد، ولی این بدان معنا نیست که ایده دوم نیز مسیر همواری در پیش روی خود دارد.
نگارنده معتقد است راه میانه و سناریوی محتمل دیگر در ترسیم فرجام این منازعه را شاید بتوان بدین صورت ابراز داشت: تلاش برای تثبیت وضعیت «نه جنگ - نه صلح».
این سناریو این گونه اشعار میدارد که تجربه وضعیت منازعه در جبهه شمالی (منازعه مدیریتشده حزب الله لبنان - اسراییل) میتواند تا حدود قابلتوجهی برای جبهه غربی نیز کاربستپذیر باشد. هر چند وجود تفاوتهای اساسی در محیط تعارض این دو منطقه، بر پیچیدگیهای تحلیل میافزاید و ظرافتهای تحلیلی دیگری را میطلبد. به هر نحو، این راهبرد و به نوعی اندیشه آینده نگرانه بدان معناست که با حفظ توازن وحشت در طرفین منازعه میتوان انتظار داشت تا حدود قابلتوجهی از تکرار جنایات رژیم آپارتاید اسراییل ممانعت بعمل آید و یا این که نسبت هزینه - فایده هر اقدام نظامی از سوی رژیم اشغالگر از این پس، به طور چشمگیری افزایش یابد. در ثانی، این مهم را میبایست با عنایت به تشدید روندهای زوال سیستمی ناشی از نیروی واگرایی اجتماعی و نیز فساد درونی رژیم صهیونسیتی دنبال نمود.
به نظر میرسد جامعه اسراییلی به دلیل غیبت یک عنصر هویت تاریخی - تمدنی و نیز تسلط نگرش ایدئولوژیک و نژادپرستانه، مسیر زوال و پراکندگی را به سرعت در حال دنبال کردن است. این مهم در فقدان یک نیروی جامع و موثر برای حفظ وحدت اجتماعی و یا بازترمیم چالشهای فراروی آن، شتاب بیشتری خواهد یافت.
امید آن که آنچه در روزهای آینده رقم میخورد به تکرار تجربه دردآور روزهای تلخ جنگ منجر نگردد و نسیم صلح اندکی مرهمبخش دلهای دردکشیده و تسکیندهنده داغهای بر دل نهاده شده کودکان پر آرزوی فلسطینی باشد؛ شاید دانههای تسبیح در دستان پر از نیاز مادری، دیگربار در اضطراب و تشویش از گریههای کودکانه فرزند خردسالش بر زمین سرد و ویران غزه روان نگردد تا مگر لبخندی از امید بر لبهای کودکان سرزمین زیتونهای سبز جاری شود.