محمد هاشمی رفسنجانی گفت: شرایطی که دولت را تحویل گرفت، وضعیت کشور از جهات مختلف خیلی بد بود. مثلاً رشد اقتصادی منهای 5 درصد بود، بیکاری سر به آسمان میزد، اشتغالزایی وضعیت بدی داشت و بسیاری از واحدهای تولیدی تعطیل بود. این نیاز به سرمایه دارد و با شعار نمیتوان کار اقتصادی کرد.
مهمان این هفته برنامه "دست خط"، محمد هاشمی رفسنجانی رئیس اسبق سازمان صداوسیما و برادر مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بود.
به گزارش جماران، متن زیر مشروح صحبتهای محمد هاشمی در برنامه دست خط است:
س: ان شالله خوب هستید؟ رفع کسالت شده؟
الحمدالله رو به بهبود هستیم.
س: چون در سالگرد ارتحال آیتالله هاشمی رفسنجانی هستیم، از ایشان شروع کنیم. این یک سال بر شما چطور گذشت؟
خیلی سخت! به هر حال برای ما خیلی سخت بود. تحمل فراغ ایشان مشکل است واقعا. چون من بعد از انقلاب و در این سی و چند سال گذشته با ایشان خیلی مانوس بودم. در این 8-7 سال گذشته من مسئول دفتر ایشان بودم و هر روز با هم بودیم.
س: ارتباط نزدیکی داشتید. چند سال از شما بزرگتر بودند؟
8 سال بزرگتر بودند.
س: از روزهای آخر و لحظات آخر، خاطره و صحبت و ناگفتهای دارید؟
ایشان روزهای آخر به آن معنا نه مریض بود، نه مشکلی داشتند. این گونه نبود که در بستر بیماری باشند و احتمالی وجود داشته باشد. بنابراین برای ما خیلی ناگهانی و باورنکردنی بود. همان روز یکشنبه صبح به مجمع آمدند و اتفاقا بسیار سرحال بودند. در جلسه مطالب مهمی را مطرح کردند.
نهار هم آقای دکتر هاشمی تماس گرفتند که ایشان را ملاقات کنند و ایشان هم موافقت کردند، قبول کردند با هم نهار بخورند. حدود ساعت 4 ایشان مجمع را ترک کردند. من مرکز سرطان کار داشتم و کمی زودتر از ایشان مجمع را ترک کردم و آمدم.
کارها را انجام دادم و میخواستم به منزل بروم که نزدیک منزل یکی از محافظین ایشان با من تماس گرفت و گفت حال حاج آقا خوب نیست و ایشان را به بیمارستان شهدا بردیم، اورژانس هستند اگر میخواهید بیایید. من هم همان نزدیک بودم و در عرض 4-3 دقیقه به بیمارستان رسیدم. دیدم ایشان روی تخت احیا خوابیده است و گروهی روی ایشان کار میکردند. سوال کردم آثار حیات دارند؟ گفتند خیر. این آثار حیات مربوط به همین عملیات احیا است.
س: یک نکته ای که در ایام ارتحال آقای هاشمی دیده شد، مدیریت بسیار خوب شما و آقا محسن هاشمی بود.
ببینید آقای هاشمی یکی از شخصیتهای اگر نگوییم بینظیر، کمنظیر نظام جمهوری اسلامی ایران بودند. وقتی این حادثه رخ داد، به طور طبیعی و عادی، عدهای میخواستند از این حادثه سوءاستفاده کنند و ما هم چون به ایمان و اعتقاد آیتالله هاشمی رفسنجانی به نظام واقف بودیم و میدانستیم ایشان همه زندگیاش را در این راه داده است، آبرو و عزت و زندگی خود را در این راه هزینه کرده است، بنابراین گفتیم نباید به گونهای حرکت شود که بدخواهان سواستفاده کنند از ارتحال ایشان.
نتیجه این باشد که به وحدت و انسجام ملی و حمایت از نظام تمام شود، نه اینکه نقطه منفی باشد یا باعث تفرقه و تشنج شود.
س: اتفاق افتاده بود ایشان به شما توصیهای کنند که بعد از ما چنین کاری کنید؟
خیر. اصلاً این حالت بین ما نبود. چون ایشان سرحال و سالم بود. من میتوانستم به ایشان بگویم بعد از من چه کار کنید، چون بعضا کسالتهایی داشتم ولی ایشان وضع خیلی خوبی داشتند.
س: سر محل دفن ایشان روایتهایی شد که ابتدا گفتند قم و بعد مرقد امام شد. ایشان وصیت خاصی داشتند؟
خیر. ایشان برای محل دفن خود هیچ وصیتی نداشتند. نظر برخی از اعضای خانواده از جمله من این بود که قم جای مقدسی است و ایشان هم یک عالم هستند و خوب است در آنجا دفن شوند، اما بعداً ملاحظاتی شد و برخی از آقایان ملاحظاتی را مطرح کردند و گفتند ایشان علاوه بر این که یک عالم است، سیاستمدار هم هست و مورد تکریم بسیاری از سران دولتهای مختلف است و آنها احتمالا وقتی به ایران بیایند، میخواهند سر مزار ایشان بروند و ادای احترام کنند.
نکته دوم هم، رابطه ایشان با امام خمینی (ره) بود و اعتمادی که امام به ایشان داشتند و همراهی ایشان با امام، عامل بسیار تعیین کنندهای بود که محل دفن در مرقد امام شود. ما هم گفتیم هم از لحاظ سیاسی که کسانی بخواهند سر مزار ایشان بروند و هم به لحاظ رابطهای که با امام داشتند، ایجاب میکند الان هم در کنار امام باشند. البته باید توجه داشت اینها همه توجیح است و مقدر بود، ایشان در مرقد امام دفن شوند.
س: آدم بسیار صبوری در عرصه سیاست بودند. در مسائل خانوادگی هم این اندازه صبر داشتند؟
بله، فوق العاده.
س: به عنوان دو برادر بحثی بین شما شده بود؟
هیچ گاه نبود. اصولا در خانواده نسبت به من یا برادران دیگر یا اعضای دیگر خانواده بحثی نداشتند. ایشان خیلی با تکریم نسبت به خواهران و برادران خود رفتار میکرد. به تعبیر ما روابط عمومی و جنبه مردمداری ایشان فوقالعاده بود. فوقالعاده در این مسائل حساس بودند.
س: چند خواهر و برادر هستید؟
ما 9 خواهر و برادر بودیم، الان 6 تا هستیم. حاج آقا و یک برادر دیگر و یک خواهر فوت کردند.
س: چند خواهر و چند برادر بودید؟
4 خواهر و 5 برادر بودیم.
س: برادرهای دیگر هم اینجا هستند؟
بله.
س: چه میکنند؟
یکی وزارت خارجه بود و چند سالی است که بازنشسته شد. یکی دیگر در مس سرچشمه کار میکرد که او هم بازنشسته شد.
س: مادر به شدت به حاج آقا علاقه داشتند؟
نه، به همه علاقه داشتند.
س: خاطرهای از مادر ندارید؟
خاطره از مادر زیاد است. سفارشی که سال آخر کردند، جنگ طولانی شده بود و خسارات زیادی داشت، عده ای به مادر ما مراجعه میکردند. ایشان هر وقت میخواستند به جبهه بروند، گاهی مسیر را تغییر میدادند و از کرمان و از جاهای مختلف میرفتند، بعد محافظینشان را فرستادند که والده را بیاورند که میخواهم ایشان را ببینم و به جبهه بروم.
محافظین هم دنبال مادر رفتند و مادر هم گفتند به اکبر بگویید من که هر شب تو را در تلویزیون میبینم و اگر تو میخواهی من را ببینی به اینجا بیا! (میخندد) بعد حاج آقا به نزد مادر رفتند و ایشان هم دعایش کرد و گفت مادر میگویند جنگ دست تو است و اگر میتوانید دیگر جنگ را تمام کنید. این هم سفارش مادر بود که اگر دست تو هست و میتوانید، دیگر جنگ را تمام کنید.
س: امام (ره) بر پیکر پدرتان نماز خواندند؟
بله، ایشان سال 40 مرحوم شدند، آبان ماه سال 40 بود. در قم بودند.
س: پدر روحانی بودند؟
بله، پدر روحانی بودند و درس حوزه خوانده بودند ولی کار روحانی نمیکردند. روحانی بودند که کشاورزی میکردند، به تبعیت از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) کشاورزی میکردند.
س: در جایی خوانده بودم آقای هاشمی در مسیر از امام همواره سوال میپرسیدند.
بله. داستان این طور بود که آقای هاشمی وقتی به قم آمدند- یعنی سال 1327 بود – ابتدا منزل یکی از بستگان اخوان مرعشی ساکن شدند. خانه آنها درست روبروی خانه امام بود، اخوی میگفتند که من بعد از 3-2 سال که فضا را شناخته بودم، امام برای درس که بیرون میرفتند، منتظر میماندم و دنبال ایشان میرفتم.
بعد دو سه روز به خودم جرات دادم و جلو رفتم و از ایشان سوال میکردم و در واقع آغاز آشنایی ایشان با امام از این واقعه بود.
س: در جایی از شما خواندم که وقتی به امریکا رفتید برای درس، آقای هاشمی یک سفر نزد شما آمده بودند و برای شما جالب بوده که ایشان همه چیز را با دقت نگاه میکردندو میدیدند که اینها چطور پیشرفت کردهاند. سال 54 بود؟
بله. ایشان ابتدا از فرانسه پیش آقای یزدی رفتند، من هم از کالیفرنیا به هیوستون رفتیم و ماشینی خریداری کردیم و با ایشان آمدیم، چون ایشان میخواستند ببینند. من با هواپیما رفتم، چون 2 هزار مایل فاصله بین کالیفرنیا و هیوستون بود، لذا من با هوپیما رفتم و آنجا یک ماشین خریدیم و و زمینی برگشتیم. 17-16 ایالت امریکا در این مسیرمان بود. یک هفته در راه بودیم و ایشان در جاده مستقیم نمیآمدند.
دو هفته نزد من بودند. نکته مهم این بود که آنجا ایشان بیشتر روی این جنبه تاکید داشتند که آنها در چه زمینههایی پیشرفت کردهاند و چگونه پیشرفت کردهاند. نقاط ضعف و مثبت نظام سیاسی آمریکا را در این سفر از نظر عملکردی میخواستند دربیاورند.
ایشان میگفتند وجه مشترک بین نظام سوسیالیستی و نظام سرمایهداری، نظام اجتماعی خوبی است؛ نه سیستم سرمایهداری و نه سیستم کمونیستی جوابگو نیستند. جوابگو، یک نظام مشترک بین این دو است.
س: آقای هاشمی چطور از زندان بیرون آمدند که آمریکا آمدند؟ اجازه خروج از کشور را داشتند؟
بله، ممنوعالخروج نبودند. ولی از آن سفر که بازگشتند تا پیروزی انقلاب در زندان بودند. به نظرم، خروج از کشور ایشان هم قاچاقی بود، چون بعد از بازگشت ایشان را زندان انداختند تا زمانی که انقلاب پیروز شد. در تحصن دانشگاه همان شب آزاد شد.
س: از آقای یزدی اسم بردید؛ در مبارزه، با آقای یزدی اختلاف نظر داشتید؟
اختلاف نظر به آن معنا نه، اختلاف دیدگاه وجود داشت. نهضت آزادی یک تز سه بعدی قائل بود. میگفت مبارزه سه بعد «ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی» دارد. کسی که میخواهد در بعد ایدئولوژی کار کند، پایهاش این انجمنهای اسلامی است در داخل و خارج کشور و کسی که میخواهد در بعد سیاسی کار کند حزب سیاسی، نهضت آزادی است، بیایند عضو نهضت شوند و کسی که میخواهد در بعد نظامی کار کند، عضو مجاهدین خلق شود؛ چون ابتدا مجاهدین خلق از گروههای چریکی مسلمان بودند. در سال 48.
س: قبل از انحراف فکری؛
بله. بعد در این زمینه مثلا اگر دانشجویی میخواست تظاهرات کند، نظر آقای یزدی این بود که تظاهرات یک کار سیاسی است و دانشجویان نباید این کارها را انجام دهند چون در بعد ایدئولوژیک هستند.
س: چرا امام درباره نهضت آزادی بعد از انقلاب، چنین رویکردی گرفتند؟
نمیدانم، این بیشتر به دولت موقت بازمیگردد.
س: یعنی آقای بازرگان؟
وقتی دولت موقت تشکیل شد دو سه اقدام انجام شد که خلاف انتظار امام بود. یکی از آنها دیداری بود که دکتر یزدی و آقای بازرگان در الجزایر با برژینسکی داشتند.
س: این بدون اطلاع امام (ره) انجام شد؟
وقتی این خبر منتشر شد، در آن شورا مطرح شد که آیا آقای بازرگان و آقای یزدی که ملاقات کردهاند، با اطلاع امام بوده یا خیر؟ امام آن زمان در قم بودند، قرار شد از امام بپرسیم.
من با منزل امام در قم تماس گرفتم، گفتند امام الان نیستند، من هم گفتم این سوال را بپرسید از ایشان. آقای صانعی سوال کرده و نوشته بود برای امام، امام هم زیر آن نوشته بود نه تنها با اجازه من نبوده، بلکه با اطلاع من هم نبوده است. بازرگان هم که از الجزایر بازگشت، استعفا داد. به قم رفتند و استعفا دادند، امام هم دیگر این دفعه استعفا را پذیرفتند.
س: یک خاطرهای از شما خواندم که وقتی امام به پاریس رفتند، از آمریکا به دیدار امام(ره) رفتید. در همان ایام که هایزر به ایران میآید، کارتر را به عنوان نمایندهاش خدمت امام(ره) میفرستد که به نوعی به ایشان بگوید دخالت نکنید و به تهران نروید که امام(ره) هم جواب سنگینی دادند.
بله. اوایل بهمن ماه بود، دو نفر شب تماس گرفتند که میخواهند با امام(ره) دیدار کنند که امام هم موافقت کردند. ده و نیم شب نماینده آقای کارتر با نماینده رئیس جمهور فرانسه خدمت امام(ره) آمدند. نماینده امریکا همین را بیان کرد و تلویحاً با بیادبی به امام(ره) گفتند در مسائل ایران دخالت نکنید. امام(ره) هم گفتند من هنوز به مردم نگفتهام که با امریکاییهایی که در ایران هستند، چه بکنند و اگر لازم باشد میگویم.
یعنی امام(ره) او را تهدید کردند و او هم جا خورد. نماینده رئیس جمهور فرانسه هم از در مهربانی وارد شد و گفت رفتن شما به ایران خطر دارد و اگر جای شما اینجا خوب نیست شما را به قصر ورسای منتقل کنیم. امام(ره) تشکر کردند و گفتند جای من همینجا خوب است و جالب است که امام (ره) 117 روزی که آنجا بودند اصلاً قصد هم نکردند که میخواهند بمانند. یعنی تا یک ماه نماز شکسته میخواندند و سر یک ماه در ماشین مینشستند و به جایی میرفتم و بعد بازمیگشتند و نمیخواستند قصد کنند. من از ایشان سوال کردم که نماز کامل بخوانیم یا خیر؟ امام(ره) فرمودند که خیال میکنید برای خدا فرقی دارد که نماز 4 رکعتی باشد یا دو رکعتی باشد، اصل این است که تسلیم باشید.
س: در هواپیما که میآمدید خودتان منتظر یک حکومت و مسئولیت جدید بودید؟
خیر. ما ها که میترسیدیم (میخندد) اکثراً در هواپیما رعب داشتیم. وارد فضای تبریز شدیم هواپیما 450 نفر جا داشت و 150 مسافر در آن بودند. همه در هواپیما قدم میزدند ولی وارد تبریز که شدیم خلبان خواست همه سرجای خودشان بنشینند، این شوک دوم بود که چه شده است که همه باید سرجایشان بنشینند،
به تهران که رسیدیم نیم ساعت هواپیما دور تهران میگشت و روی زمین نمینشست. ما از بالا بهشت زهرا و خیابانها را میدیدیم که همه پر بود، در فرودگاه هم همه پلیس بودند، این هم شوک سوم بود.
س: حاج آقا چطور ازدواج کردید؟
از آمریکا که آمدم یکی از بستگان موردی را معرفی کرد که مثلا خانواده مناسبی است، ما هم گفتیم میرویم میبینیم.
س: کرمانی بودند؟
بله. به کرمان رفتیم و با پدرومادرشان صحبت کردیم. بعد رفسنجان رفتیم، در منزل خاله ایشان با ایشان صحبت کردیم و تمام شد. من هم آمریکا رفتم و گفتم زندگیام را جمع کنم و بازگردم. قرارها گذاشته شد؛ 15 شعبان، 18 تیر که امام در قم بودند، خدمت ایشان رفتیم و عقد را خواندند. باجناق ما در قم بودند و یک شامی برای 20 تا 25 نفر دادند و تشریفات دیگری نداشتیم.
س: مهریه چقدر بود؟
مهریه ما مهرالسنه بود. منتها امام فرمودند مهرهالسنه را نمیتوان همینجوری گرفت و مهریه باید معلوم باشد. 500 درهم را تبدیل کردند و آن زمان نرخ نقره بود و سه هزار و 500 تومان شد.
س: اهل غذا درست کردن در خانه هستید؟
بله. من همه نوع غذا بلد هستم.
س: به خاطر زندگی که در امریکا داشتید؟
فقط آن نبود. قبل از آمریکا رفتن هم، وقتی به تهران آمدیم همه 8 سالی که تهران بودیم، مجردی زندگی میکردیم. گاهی مادر نزد ما میآمدند ولی بیشتر اوقات مجردی زندگی میکردیم.
س: چه غذاهایی را خوب درست میکنید؟
همه چی را خوب میتوانم درست کنم. غذای ژیگو، انواع خورشتها، انواع کبابها را بلد هستم.
س: الان هم درست میکنید؟
الان هم گاهی درست میکنم.
س: چند فرزند دارید؟
4 فرزند دارم. 3 تا پسر، یک دختر.
س: چه میکنند؟
همه ازدواج کردهاند. درس میخوانند، کار کشاورزی میکنند. یکیشان در باغ پسته کار میکند، مشترک با هم کار میکنند.
س: شما به شدت مخالف کار اقتصادی بچهها هستید؟
من مخالف کار اقتصادی نیستم، ولی اگر مثلا کسی بخواهد از رانت استفاده کند یا آن چه بین برخی معروف است آن کارها را مخالف هستم.
س: حاج خانم کار فرهنگی میکنند؟
بله. افتخاری کار میکنند.
س: از جمله مدارس مذهبی را اداره میکنند.
بله. تقریبا از بهترین مدرسه ایران است. هم مذهبی، هم معتدل و هم از نظر درسی خیلی خوب هستند. یعنی تعلیم و تربیت را با هم دارند.
س: در فامیل هم درخواست دارید که ثبتنام کنید؟
فراوان هستند ولی اصلا سفارش قبول نمیکنند. چون ایشان ضابطهمند عمل میکنند. مصاحبه و امتحان ورودی دارند و همانطوری عمل میکنند. خارج از ضابطه کسی را قبول نمیکنند و من هم هیچ وقت اصراری نمیکنم.
س: جناب هاشمی، وضعیت اقتصادی جامعه را چطور میبینید؟
از جهت اقتصادی افراد نیازمند در جامعه ما زیاد هستند. کسانی هستند که میلیاردها ثروت دارند و امکانات عجیب و غریبی برای خودشان دارند، کسانی هم هستند که در فقر مطلق قرار دارند. یعنی فاصله طبقاتی در کشور بسیار زیاد شده است.
از نظر علمی اطلاعات من کم است، اما آنچه واقعیت اجتماعی در صحنه و میدان مشاهده میشود، مراجعات و گزارشهایی که میبینیم، وضعیت مطلوبی نداریم.
س: وضعیت فرهنگی چطور؟
وضعیت فرهنگی هم فاصله زیادی با فرهنگ اسلامی دارد. زیربنای انقلاب اسلامی مکتب اهل بیت (ع) است. مکتب اهل بیت (ع) هم ارزشهای متفاوت در همه زمینهها دارد و عملگراست. متاسفانه الان میبینید جدایی خانوادهها و نرخ طلاق را، گاهی کشورها را میبینم نرخ طلاق آنها از ما کمتر است.
س: از کجا از این فرهنگ اسلامی فاصله گرفتیم؟
نمیدانم. مشکل است بخواهیم ابتدا را تعیین کنیم. ولی وضعیت کنونی و ناهنجاریهای اجتماعی بسیار زیاد است. یک نکتهای که حالا جزو باورهای دینی ماست، انچه در تاریخ هم وجود دارد، این است که میگویند لقمه حرام آثار سویی دارد. ممکن است خیلیها ندانند لقمه آنها حرام است. مثلاً اگر من در ادارهای از وقت خود بزنم، خب این مشکل است.
س: دولت آقای روحانی را چطور دیدید؟
دولت آقای روحانی هم که معجزه نمیتواند کند. شرایطی که دولت را تحویل گرفت، وضعیت کشور از جهات مختلف خیلی بد بود. مثلاً رشد اقتصادی منهای 5 درصد بود، بیکاری سر به آسمان میزد، اشتغالزایی وضعیت بدی داشت و بسیاری از واحدهای تولیدی تعطیل بود. این نیاز به سرمایه دارد و با شعار نمیتوان کار اقتصادی کرد.
برآوردی که در دولت آقای روحانی در سال 95 شده بود که گفته بودند اگر بخواهیم به این تعداد شغل برسیم، نیاز به 50 میلیارد دلار سرمایهگذاری است. این میزان را از سه طریق میتوان تامین کرد. یا بخش خصوصی بیاید یا دولت خود سرمایهگذاری کند، یا جذب سرمایه خارجی داشته باشد.
نه بخش خصوصی به این قدرت رسیده است و نه زمینه لازم برای جذب سرمایه خارجی فراهم کردهایم و نه دولت چنین بودجهای دارد و در نتیجه وضع همین میشود.
س: میگویند آقای هاشمی یک انتقادی این اواخر به دولت آقای روحانی داشتند که کارهای اقتصادی ملموس برای مردم آنچنان که باید، نکردهاید، در حالی که میتوانستید انجام دهید. این درست است؟
من این را از آقای هاشمی نشنیدهام و نمیدانم. برخی افراد این جمله را از قول آقای هاشمی گفتهاند، اما من شخصاً از ایشان نشنیدهام و این را مستند نمیدانم.
س: اگر خود ایشان بودند، ممکن بود برای سال 96 دوباره نامزد شوند؟
نمیدانم، نه دیگر؛ آقای روحانی که میشدند...
س: شما که نامزد شدید و گفتید به توصیه اخوی بود.
از این جهت بود که گفتند در کنار آقای روحانی دیگرانی هم باشند. از 5 نفر اسم بردند، نه این که هر 5 نفر باشند.
س: چه کسانی بودند؟
آقای ناطق، آقای ظریف، آقای جهانگیری، من و یک نفر دیگر که الان به خاطر ندارم بودند. چون هیچ کدام نیامدند، من نامزد شدم. من تا شنبه ظهر صبر کردم.
س: آقای جهانگیری که نامزد شده بودند!
نه، بعد از من بودند. حتی دو روز قبل یعنی روز پنجشنبه مراسمی درباره آقای هاشمی بود که آقای جهانگیری هم حضور داشت و آقای مرعشی و دوستان دیگر هم بودند، آنجا صحبت شد و ایشان نقل کردند که آقای روحانی مخالف هستند که کسی از کابینهاش ثبتنام کند.
س: آقای ظریف با آقای هاشمی صحبت کرده بود؟
نمیدانم.
س: مناظرات را چطور دیدید؟
بسیار بد! یعنی مناظرهها واقعاً هیچی برای نظام اسلامی جانگذاشت. در مناظرهها مسئولین دزد، قاتل، دروغگو بودند (میخندد). هجمهای که به نظام شد هیچگاه از سوی دشمن نشده بود.
س: 6 رجل سیاسی چطور این رفتار را داشتند؟
جنگ قدرت همین است.
س: به کسی از این آقایان حضوری انتقاد کردید؟
بله.
س: چه کسی بود؟
به هر کسی که دسترسی داشتم انتقاد کردم. البته به هیچ کدام دستم نرسید (میخندد).
پیغام فرستادید؟
بله. من هیچ کدام را ندیدم. در گفتوگوها و مصاحبههایم این حرفها را زیاد زدم.
س: آقای محمد هاشمی رفسنجانی چرا از کارگزاران بیرون آمد؟
همان زمان دلیلش را گفتم دیگر.
س:خیلی صریح بیان نکردید.
صریح بود. گفتم کارگزاران تبدیل به جبهه شده است و یک حزب سیاسی نیست.
س: یعنی چه جبهه؟
جبهه متشکل از احزاب است، اما حزب اساسنامه و مرامنامهای دارد. اخیراً به تدریج در شورای مرکزی حزب ترکیب به شکل جبهه شد، دیگر حزب نبود. من هم چون طرفدار حزب بودم، با جبهه نخواستم کار کنم.
س: چه کسانی آمدند که شما نخواستید کار کنید؟
اسم نبریم بهتر است.
س: شفاف گفتید و این هم بیان کنید.
بهتر است گفته نشود. ترکیب جدید را نگاه کنید که چه کسانی هستند.
س:میتوان این طور گفت که چون به نوعی کارگزاران در اصلاحطلبان هضم شدهاند و به همین دلیل شما بیرون آمدید؟
نه، این بحثی که بیان میکنید در جناح اصلاحطلب مقبولیت ندارد. آنها میگویند کارگزاران پیشتازی دارند.
س: یعنی میگویند اصلاحطلبان در آنها هضم شدهاند؟
مثلاً این چنین میگویند. یک نوع این صحبتها بعضاً شنیدم که بین کارگزاران و اصلاحطلبان وجود دارد.
س: آقا محسن هاشمی را فکر میکردید اینقدر برای شوراها رای بیاورد؟
بله. بیشتر هم فکر میکردیم رای بیاورد.
س: خیلیها انتظار داشتند آقا محسن شهردار تهران شود. چرا اتفاق نیفتاد؟
من خیلی ورود نکردم، اما اینها گفتند کسانی که برای شورای شهر ثبتنام کردهاند از آنها قسمنامه یا تعهدنامهای گرفتهاند که با شورا بمانند و از شورا بیرون نروند.
س: الان آقای نجفی (شهردار تهران) را گزینه خوبی میدانید؟
آقای نجفی شخصیت برنامهریز و اهل برنامه است. چون استاد ریاضی است، بسیار دقیق است. در جایی مانند شهرداری که خیلی شلوغبازار بوده، ایشان رنج میبرد. یعنی مسائلی که میبیند و از گذشته شهرداری خیلی رنج میبرد.
اگر فرصت پیدا کند و چوب لای چرخش نگذارند، اقای نجفی جزء شخصیتهایی است که میتواند قدر زیادی شهرداری را اصلاح کند.
س: رئیس شورای شهر برای آقا محسن جایگاه خوبی است؟
بله، آنجا تجربهای کسب میکند.
س: برخیها میگویند این یک سکویی برای ریاست جمهوری است.
حالا این حرفها زود است که کسی مطرح کند. تجربهای که در اجرا داریم، این است که کسانی که زودهنگام برای مشاغلی مثل ریاست جمهوری خودشان را مطرح کردهاند، سوختند. نه تنها موفق نشدند بلکه سوختند.
س: یعنی توصیه شما به آقا محسن هم همین است؟
به همه چنین توصیهای دارم. کسی اگر برنامهای دارد هیچگاه نباید زودهنگام مطرح کند و باید در زمان خود و به موقع مطرح کند.
س: با آقا محسن در این زمینه صحبت کردهاید؟
خیر.
س: آقا محسن با شما ارتباط دارد که بخواهد مشورت بگیرد؟
ارتباط داریم، مشورت که چون من اطلاعات زیادی درباره شهرداری به آن معنا ندارم. مشاور باید عالم در رشته خودش باشد.
س: پیش آقای ناطق بودیم و ایشان خاطراتش را بیان میکردند. میگفتند قبل از سال 84 من چندین بار در ناهار معروف علمای مجمع، به آقای هاشمی گفتم بهترین فرد برای ریاست جمهوری شما هستید، آقای هاشمی هم مخالفت میکردند. من دو الی سه بار میگفتم و ایشان هم مخالفت میکردند تا اینکه 84 بدون اینکه به کسی بگویند یکباره تصمیم گرفتند. به عنوان امین آقای هاشمی بفرمایید چطور به این تصمیم رسیدند و آمدند؟
سال 84 یا 92؟
س: سال 84 منظورم است. البته سال 84 هم ظاهرا روی آقای ولایتی تاکید داشتند که نامزد مورد نظرشان باشد اما یکباره خودشان وارد صحنه میشوند.
سال 84 را من خیلی به یاد ندارم، ولی سال 92 را به خاطر دارم.
سال 92 هم کسی گمان نمیکرد، حاج آقا بیایند.
بله. در سال 92 درخواست از حاج آقا خیلی زیاد بود. هم گروههای سیاسی و هم نمایندگان مجلس و هم مردم، اصناف، چنین درخواستی داشتند. اکثر ملاقاتهای حاج آقا با همین درخواستها همراه بود. حاج آقا هم مدام مقاومت میکردند و مخالف بودند.
ولی روزی که تصمیم گرفتند، گفتند من با خودم فکر کردم اینهمه درخواستهای مردم چرا باید پاسخ منفی بدهم و استبداد رای داشته باشم و مخالفت کنم؟ من هم این را میپذیرم. منشا سال 92 عمدتاً درخواستهای مردمی بود.
س: اطمینان صددرصدی به آقای روحانی نداشتند که بتواند.
آقای روحانی که ثبتنام کرده بودند ولی بحث این بود که خود حاج آقا در میدان باشند و کشور را نجات دهند.
س: چون خیلیها میگفتند آقای روحانی با آقای هاشمی هماهنگ کرده بود.
نه، حالا آقای روحانی برای ثبتنام با آقای هاشمی مشورت کرده بودند. آقای عارف هم برای ثبتنام مشورت کرده بودند، دیگران هم که میخواستند ثبتنام کنند از حاج آقا مشورت میگرفتند، حاج آقا هیچ کسی را منع نمیکرد که ثبتنام نکنید و میگفتند شرکت کنید. مسئله منع برای کسی نداشتند، منتها منشا تصمیمشان همین اصرار مردم بود که باید به مردم پاسخ مثبت داده شود.
س: شما چرا سمتهایی را که آقای خاتمی در دولت دوم خرداد پیشنهاد کردند، قبول نکردید؟
در مجموع شرایط میدیدم باید کمی برای استراحت بروم.
س: فقط استراحت مدنظر شما بود یا دوست نداشتید کار کنید؟ چون ظاهرا به اخوی هم گفته بودید که دوست ندارید کار کنید؛
بله. علاقهمند خدمت به مردم بودیم، ولی در مجموع شرایط را مناسب نمیدیدم. چون من معاون اجرایی بودم و در معاونت اجرایی میتوانستم خدمت کنم و مسلط به کارم بودم. معاونت اجرایی را منحل کردند. من هم پیام این را گرفتم و گفتم انحلال معاونت اجرایی برای این است که من نباشم. وگرنه دلیلی نداشت معاونت اجرایی را منحل کنند.
س: به شما پیشنهاد دیگری دادند؟
دو سه تا پیشنهاد دادند؛ هواپیمایی کشوری، تامین اجتماعی، وزارت کار، مسائل این چنینی بود. من شخصاً کاری که بدهند میسنجم و اگر توانائی در خودم احساس نکنم نمیپذیرم.
س: دلخوری شما از عملکرد آنها در انتخابات مجلس نسبت به آقای هاشمی، تاثیرگذار نبود؟
بالاخره آن زمان اختلاف نظر در مسائل گوناگون داشتیم. منتها نپذیرفتن مشاغل به دلیل عدم تخصص بود.
س: آقای هاشمی تلویزیون نگاه میکند؟
اخبار را سعی میکنم ببینم.
کدام بخش خبری را پیگیری میکنید؟
عصرها که منزل هستم خبر هفت را میبینم. 20:30 را معمولاً میبینم. خبر 21 را میبینم.
س: سریالها را میبینید؟
سریالها را خیلی نمیبینم. یکی دو تا سریالی که دیدم، کیفیت خیلی پایین آمده، پوششهایی که در تلویزیون ظاهر میشود، آرایش مویی که وجود دارد، دیالوگهایی که مطرح میشود و نوع ارتباطات...
س: تازه میگویند تلویزیون خیلی بسته عمل میکند!
اینها از نظر فرهنگسازی، فاصله از فرهنگ اسلامی است. یک زمانی در دولت و یا در حاشیه مجمع بود که به آقای لاریجانی گفتم که شما چرا اینها را پخش میکنید؟ گفتند اگر اینها را پخش نکنیم مردم به سمت کانالهای دیگر میروند یعنی بین بد و بدتر، گزینه بد را انتخاب کردند.
من گفتم رسالت اسلامی ما این نیست. ما باید متاع خودمان را عرضه کنیم، حالا هر کسی این متاع را میخواهد بیاید، اما اینکه متاع دیگران را بدهیم که مردم سراغ دیگری نروند، درست نیست.
س: خیلی از همفکران شما با نظر شما موافق نیستند.
من گفتم این منطق درستی نیست و باید متاع خود را عرضه کنیم. اگر همفکر من باشند، موافق این دیدگاه هستند.
از نظر سیاسی به شما نزدیک هستند ولی متفاوت نگاه میکنند. میگویند صداوسیما باید خیلی بازتر عمل کند. مثلا در یکی از شبکههای اجتماعی اخیرا دیدم که درباره یک موضوعی که واقعا منفی است حرف میزد، مثلا نظرشان را درباره این میپرسید که شما در خیابان از یک نفر خوشت میآید و او را انتخاب میکنی که یک شب با اون زندگی کنی! به همین راحتی چنین بحثی را مطرح میکند که چه بلایی سر فرهنگ مردم میاورد! در این فضا فکر نمیکنید کار صدا و سیما خیلی سختتر شده؟ یعنی واقعا زمان شما واقعا اینقدر سخت نبود!
نه، سخت هست. اما جملهای که رادیو معارف تقریبا هر روز از امام (ره) پخش میکند این است که این رادیو و تلویزیون باید اسلام را ترویج کند، اسلام را تبیین کند. یعنی شوخی نداشتند. من یک روزی خدمت ایشان رسیدم، دیدار ادواری با ایشان داشتم.
من نشستم و سلام کردم. امام (ره) یک دفعه گفتند من اگر خلاف شرع ببینم ملاحظه هیچ کسی را نمیکنم و اعلام میکنم. با یک حالت تقریبا تندی این را گفتند.
من ابتدا قدری جا خوردم و بعد گفتم بله من خیلی خوشحال هستم که این را میشنوم، معلوم میشود تابحال خلاف شرعی نداشتهایم که شما نگفتهاید. (میخندد). امام یک تبسمی کردند. اما ایشان خیلی جدی بودند. مثلا در نامهای که ایشان در سال 66 یا 67 نوشتند که من باید دو نکته را تذکر بدهم، یکی اینکه اجنبی گریم نکند و دوم اینکه بیننده از روی شهوت نظر نکند. من پرسیدم منظورتان چیست که اجنبی گریم نکند؟ فرمودند اینهایی که در تیتراژ مینویسید، من دقت کرده ام که شما بازیگر زن دارید ولی گریمور زن ندارید، یا بازیگر مرد دارید ولی گریمور مرد ندارید. تذکر دادند که اجنبی گریم نکند.
س: ولی قبول کنیم که بالاخره هر دولتی که بر سرکار میآید، مردم میخواهند صدایشان شنیده شود.
قبول دارم. ولی تحلیل به مردم بدهند، نه اینکه تخریب کنند.
س: خیلی استفاده کردیم؛ از حضور شما تشکر میکنم، برنامه با «دستخط» شما به پایان میرسد.
دست نوشته آقای محمد هاشمی رفسنجانی در برنامه «دستخط»:
«بسمه تعالی
با دعوت قبلی در برنامه دستخط شرکت کردم. از هر دری سخنی و از هر سوژهای سوالی مطرح شد، آنچه برایم سخت بود صحبت کردن در خصوص ارتحال آیتالله هاشمی رفسنجانی بود. یادآوری این حادثه از تلخترین خاطرات دوران زندگی من میباشد، اما از نکات شیرین این برنامه تجدید خاطراتی از امام راحل (ره) بود؛ نصیحتهای امام (ره)، حمایتهای امام (ره) از مدیریت اینجانب در صداوسیما.
صداوسیما برای من خاطرهانگیز است چرا که 13 سال از عمر خود را در این سازمان گذراندهام، آن هم در روزهای تلخ و شیرین!
ذکر خاطرهای از مادر مرحومم، برایم جذاب و آزاردهنده بود و سرانجام یاد پدر، پندها و اندرزهای حکیمانه پدر چه زیبا و اثربخش در زندگی من بود.
خداوندا خودت یاریام کن عاقبت به خیر گردم.»