این روزها روی بورسترین مطلب، بردن جایزه اسکار در بهترین فیلم خارجی توسط اصغر فرهادی، برای فیلم فروشنده است. البته این فیلم دراسکار بر اساس چارچوبهای هنری باید انتخاب شود. حتما کار هنری فرهادی قابل تقدیر است.
من شخصا منتقد مفهوم و محتوای آن بودهام و وقتی آن را دیدم نوشتم. در دفعه پیشین که فرهادی جایزه اسکار را در فیلم جدایی نادر از سیمین برد، جمعی که در فرهنگ سیاسی این سالها دلواپس نام گرفته بودند، ابراز دلواپسی شدیدی کردند که این جایزه سیاسی است و به دلیل سیاه نمایی از ایران این جایزه به وی تعلق گرفته است. اینبار من هم دوست دارم انتخاب این فیلم سیاسی باشد. حتی اگر جایزه اسکار سیاسی نباشد، بیشک نمایش فیلم فروشنده در میدان اصلی شهر لندن و به دعوت شهردار مسلمان آن قطعا یک رفتار سیاسی بود. این همه فیلم خوبتر از فروشنده در دنیا تولید میشود و این همه سال هم لندن و میدانش وجود داشته. اما این اتفاق نیفتاده است. اینبار نمایش فروشنده حتما با هدفی فراتر از نمایش یک فیلم هنری است. خود دستاندرکاران و شهردار لندن هم اذعان داشته است که این کار یک کنش سیاسی است.
این کنش سیاسی اینبار علیه سیاستهای نژادپرستانه آقای ترامپ است. اینکه مردم هفت کشور مسلمان توسط آقای ترامپ ممنوعالورود به امریکا شدند، یک تهاجم بزرگ به دستاوردهای بشری بود که اتفاقا امریکا و سیستم سیاسیاش با هر گرایشی همیشه خودشان را جدیترین مدافع آن ارزشها میپنداشتند. چه اتفاق نژادپرستانهای بدتر از اینکه قضاوت در مورد افراد، محل تولد اولیه آنان باشد. ترامپ اگر حتی به صورت افراطی دلایلی برای افراد مشخصی که نباید وارد امریکا شوند، ارایه میکرد، رییسجمهور تندرویی تلقی میشد ولی اینکه شهروندان هفت کشور را بدون توجه به تفاوتهایشان در یک سبد محاسبه کند، این نژادپرستی است. این از جنس کارهای هیتلری و نازیهاست. وقتی ترامپ این سیاست را اعلام کرد، بیشتر سیاستمداران و مردم دنیا و بخش مهمی از مردم امریکا علیه این سیاست به خاطر نابود شدن ارزشهای خودشان به دست ترامپ به مقابله برخاستند. دستوری که هیچ منطقی پشت آن نبود. دستور ترامپ پر از تناقض بود. نام یک شهروند ایرانی در رفتارهای تروریستی مهم دنیا نبود و بیشترین تروریستها از عربستان و پاکستان بودند که نام آنها در لیست ممنوعالورودها نبود. یک نوع اجماع جهانی علیه این تفکر ترامپ به وجود آمد. همه تلاش کردند که این رفتارها را محکوم کنند. شاید در تاریخ امریکا کمتر اینچنین اجماعی علیه سیاستهای یک رییسجمهور بوده باشد. در این میان سهمیه مبارزه با تفکر استکباری و نژادپرستانه ترامپ خواسته یا ناخواسته بر دوش فیلم فروشنده و اصغر فرهادی و مهمتر از آن به دوش مردم ایران افتاد. همه دنیا میدانند که رهبران ایران در چهار دهه اخیر مواضع ضد امریکایی داشتهاند. اما این دشمنی را در صحنههای سیاسی دیده بودند. در راهپیماییها و شعارها یا در حضور منطقهای در برابر منافع امریکا. اینبار ایران برای نخستین بار در صحنه فرهنگی علیه سیاستهای ترامپ دیده شد. این یک پیام متفاوت بود. فیلمی که در ایران ساخته شده است.
کارگردان هنرمند آن در ایران زندگی میکند. بازیگرانش از مطرحترین بازیگران فیلمهای داخل ایران هستند. در ایران مجوز گرفته و اکران شده است. در ابتدا کاندیدای اسکار بوده و در نهایت اسکار را برده است. اما در اثر همین سیاست زشت نژادپرستانه ترامپ اجازه ورود به امریکا نگرفتند و اصراری هم به رفتن نکردند. در ابتدای وضع این قانون ضدایرانی و ضد هفت کشوری که عمدتا مسلمان بودند، بازیگر موفق آن خانم ترانه علیدوستی انصراف داد. بعد هم کارگردانش به احترام هموطنانش که در یک اهانت آشکار از ورود به امریکا منع شده بودند، اعلام عدم حضور کرد. اینها همه یعنی استکبارستیزی و مقابله با نظرات افراطی ترامپ. موج همبستگی سینماگران مطرح جهانی با این فیلم ایرانی شکل گرفت. در حقیقت این فیلم مصرع بلندی از مبارزه جهانی علیه سیاستهای ترامپ شد. اینها همه سیاسی بود. شهردار لندن به دلیل اینکه بتواند با این سیاست ترامپ مقابله کند، در یک ابتکار قابل ستایش نه به خاطر فیلم فرهادی که بیشتر به خاطر مبارزه سیاسی علیه ترامپ آن را مجانی در میدان اصلی شهر لندن به نمایش در آورد. نشان داد ایران هم میتواند در یک مبارزه مسالمتآمیز علیه فاشیست نوین ترامپی جزیی از جامعه فرهیخته دنیا شود. برای این اتفاقات من آرزو دارم که حتما این جایزه سیاسی باشد. سیاست ترامپ ستیزی که از ایران و از طریق هنر ارایه شده است. با این نگاه اصلا محتوای فیلم در درجه دوم قرار دارد. اینبار برنده شدن و حتی اگر هم جایزه را به خودش اختصاص نمیداد باز هم خلق یک غرور ملی بود که توسط سینمای فاخر ایرانی شکل گرفت. استقبال مسوولان فرهنگی و اجرایی کشور از این موفقیت هم در خور تقدیر است. این یک افتخار ملی و نه جناحی بود. یک افتخار ملی بود.