امام راحل در زمرۀ عارفان محقّق

امام راحل در سلسلهٴ عارفان محقّق جای داشت و در عین حال با همهٴ آنها فاصله داشت، آنان در سیر به سوی خدا و تقرّب به او و بریدن از خلق «سیر من الخلق إلی الحق» متوقّف گشته بودند، و او برای اصلاح زندگی انسان و حاکمیّت قانون خدا به «سیر بالحق فى الخلق» رسیده بود. گفته بودند: «مرد باطنی (عارف) پس از آرامش و اطمینانی که در مسیر معنوی پیدا میکند، نمیخواهد به زندگی این جهانی باز گردد، و در هنگامی که بنا به ضرورت باز می گردد، بازگشت او برای تمام بشریّت سود چندانی ندارد»، ولی او از «وارثان انبیا» بود که همچون انبیا: «بازگشتشان جنبهٴ خلاّقیّت و ثمر بخشی دارد، باز میگردند و در جریان زمان وارد میشوند تا جریان تاریخ را به دست گرفته و جهان تازه ای از کمالهای مطلوب را خلق کنند».

امام راحل، رهبر مسلمین جهان و متولّی اسلام

امام راحل (قدّس سرّه) شاگرد برومند ائمهٴ اطهار (علیهم‌السلام) بود، و البتّه حساب آنها با احدی هماهنگ نیست، چنانکه در بیانات نورانی حضرت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) در «نهج البلاغه» آمده است که: «لا یُقاسُ بهم أحدٌ من النّاس»،احدی از مردم با امام معصوم قیاس نمیشود. ولیّ عصر (علیه‌السلام) و امام معصوم کسانی هستند که: «بیُمنهم رُزقَ الوَری». پس احدی را با آن ذوات مقدّسه (علیهم‌السلام) نمیتواند سنجید، خواه آنها روی خاک بخوابند، نظیر ائمهٴ بقیع (علیهم‌السلام)، خواه زیر گنبد طلا، نظیر حضرت امام رضا (علیه‌السلام)، برای آنها این جهت فرقی نمیکند، زیرا آسمان و زمین به آنها بسته است: «و بوجودهم ثبتت الأرضُ و السّماءُ».

امام راحل شاگرد برومند این مکتب بود، او تنها، رهبر ایران نبود، او رهبر مسلمین جهان بود، متولّی اسلام بود، این فکر بلند با افکاری که دیگران داشتند، فاصلهٴ فراوان داشت و همان طور که هیچ کسی را با امام معصوم (علیه‌السلام) نمیتوان قیاس کرد، هیچ کسی از علمای عادی را هم با امام امّت نمیتوان قیاس کرد، زیرا او حساب دیگری دارد.

مرحوم صاحب جواهر (قدّس سرّه) سخن بلندی دارد که میفرماید: «در نظام هستی، ذات اقدس اله «ربّ» است و امامان معصوم (علیهم‌السلام) «وزرا» ی دستگاه الهی هستند، و دیگر افراد به منزلهٴ رعایایاند» و وقتی رعایا را با هم میسنجیم، میبینیم بعضی از آنها به جایی رسیدهاند که هیچ یک از رعایا با آنها قابل قیاس نیست و این خصیصه در امام راحل (قدّس سرّه) وجود داشت.

 اکنون بنگرید که امام معصوم (علیه‌السلام) چه کرد و امام امّت (قدّس سرّه) چه میکند و آیا شما راه امامان معصوم (علیهم‌السلام) را در غیر امام خمینی (قدّس سرّه) نشان دارید؟ که اگر چنین است ما را هم باخبر کنید!

عرفان امام تنها «نظری» نیست، او تنها شارح کتب «ابن عربی» نیست، او تنها تعلیقه بر «فصوص» و «مصباح» ننگاشت، حال بنگرید که چه کرد و چه گفت؟

در بسیاری از ادعیه آمده است که ذات اقدس اله محجوب نیست و انسان خود را با «گناه» محجوب میکند: «و أنک لا تحتجب عن خلقک إلاّ أن تحجُبهم الأعمال دونک».این سخن، چون در دعای ابوحمزهٴ ثمالی است، رنگ عرفان دارد، ولی همین سخن در بیانات امام هفتم (علیه‌السلام) هست، آنجا که عرفان را با سیاست هماهنگ کرده و طریقت و حقیقت را با سیاست همسو نموده است: «و قد علمتُ أن أفضل زاد الرّاحلِ إلیک عزم إرادة یختارک».یعنی خدایا! در سیر به سوی تو ره توشه لازم است، و من به طور یقین میدانم ره توشهٴ مسافر الی الله فقط «اعتماد به تو» است. این سفر، سفری نیست که انسان با خواندن کتاب و یا با اندیشه و استاد دیدن بتواند طی کند، بلکه ره توشهٴ آن فقط «جزم نظری» و «عزم عملی» است، آنگاه میگوید: «و قد ناجاک بعزم الإرادة و خضوع الاستکانة قلبى». خدایا! من هم با تمام هستی ام تو را میخواهم، قلبم با عزمی فولادین و وهن ناپذیر با تو مناجات کرد.

حضرت امام کاظم (علیه‌السلام) این جملات را به عنوان یک «عرفان» آمیخته با «سیاست» ذکر کرد، چون زمانی آن را گفت که عازم زندان بغداد بود، یک وقت عارفی در شب قدری قرآن بر سر مینهد و میگوید: خدایا! من تو را میطلبم، یک وقت زاهدی در سایهٴ مسجدی مناجات میکند و میگوید: خدایا! من تو را میطلبم، این طریقت منهای سیاست است، امّا یک وقت حضرت موسیبنجعفر (علیهماالسلام) در حالی که عازم زندان بغداد است، میگوید: خدایا! من میدانم زاد راه جز «عشق» تو چیز دیگری نیست، این «عرفان» با «سیاست» است، این سخن را امام معصوم (علیه‌السلام) فرمود، و در بین شاگردان امامان معصوم (علیهم‌السلام)، غیر از حضرت امام خمینی (قدّس سرّه) چه شاگردی را نشان دارید که این «سیاست» را با «معرفت» هماهنگ کرده باشد، با این جملات تبعید شود، با این نیایشها به زندان برود و با این راز و نیازها اهانت ببیند؟ این همان راه امام هفتم (علیه‌السلام) است که فرزند برومندش امام خمینی (قدّس سرّه) پیموده است.

اگر میبینید که انسانها در سوگ او اشکها ریخته و نالهها میکنند و عدّهای بیهوش میشوند، برای آن است که او بُعد فلسفی خود را با عرفان تقویت کرد و عرفان را با سیاست هماهنگ نمود، همان راهی را رفت که جدّش رفت، همان رهآوردی را آورد که جدّش موسی بن جعفر (علیهماالسلام) آورد، اکنون اگر شما دوّمین را نشان دارید، ارائه دهید تا دربارهٴ دوّمی نیز این گونه سخنان را داشته باشیم.

 

منبع: کتاب بنیان مرصوص امام خمینی(ره)در بیان و بنان حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.