نسبت به پلتفرم‌های عمومی‌تر مانند اینستاگرام و تلگرام، در توییتر کاربران به طور میانگین، از قدرت تاثیرگذاری بیشتری بر افکار عمومی برخوردار هستند. وقتی چنین افرادی در حباب‌های اطلاعاتی محصور می‌شوند، تأثیر این محدودیت اطلاعاتی از سطح فردی و پلتفرم توییتر فراتر می‌رود و ساختار حوزه عمومی را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. به بیان دقیق‌تر، حوزه عمومی که به تعبیر هابرماس باید فضایی برای گفت‌وگوی عقلانی و تبادل آزادانه آرا باشد، به مجموعه‌ای از جزیره‌های جدای از هم تقلیل می‌یابد که امکان شکل‌گیری گفت‌وگو میان آنها به حداقل می‌رسد. در چنین شرایطی، کارکرد اصلی حوزه عمومی - یعنی امکان شکل‌گیری گفت‌وگوی عقلانی و مشارکت برابر شهروندان در بحث درباره مسائل جمعی - مختل می‌شود. به جای آن، با وضعیتی مواجه می‌شویم که در آن هر گروه در قلمروی خود به تولید و بازتولید گفتمان می‌پردازد، بی‌آنکه این گفتمان‌ها فرصت محک خوردن در تعامل با دیدگاه‌های متفاوت را داشته باشند. این یعنی وقتی افراد موثر و نخبگان جامعه که به طور سنتی نقش مهمی در شکل‌دهی به حوزه عمومی دارند و خیلی از آنها جزء کاربران توییتر هستند، در حباب اطلاعاتی محصور شوند، عملاً امکان شکل‌گیری گفت‌وگوی فراگیر درباره مسائل جمعی از بین می‌رود.

به گزارش جماران؛ عباس رضایی ثمرین، روزنامه‌نگار و پژوهشگر رسانه در خبرآنلاین نوشت:

توییتر فارسی، علی‌رغم محدودیت در دسترسی و جمعیت کمتر کاربرانش نسبت به پلتفرم‌هایی چون تلگرام و اینستاگرام، همچنان یکی از مهم‌ترین عرصه‌های شکل‌گیری و رقابت گفتمان‌های سیاسی-اجتماعی در ایران است. این پلتفرم که بافت کاربری نخبگانی‌تر نسبت به تلگرام و اینستاگرام دارد و گفت‌وگوهای عمدتا سیاسی-اجتماعی را میزبانی می‌کند، عملا به مجموعه‌ای از خوشه‌های کاربری موازی و کم‌ارتباط با یکدیگر تبدیل شده است. نوع خاص معماری فنی توییتر، محیط مستعد آن برای اجرای کمپین‌های پروپاگاندا و دستکاری سیاسی و رفتارشناسی کاربران این پلتفرم، همه منجر به قطبی‌سازی گفت‌وگوها و اصطلاحا شکل‌گیری حباب اطلاعاتی شده است.

حباب اطلاعاتی به معنای موقعیتی است که که در آن، کاربران در فضای محدود و بسته اطلاعاتی محصور و عمدتا با نظراتی مواجه می‌شوند که با باورهای پیشین آنها همخوانی دارد. قطبی‌سازی نیز فرایندی است که طی آن، فاصله میان دیدگاه‌های مختلف افزایش می‌یابد و امکان گفت‌وگو و تعامل میان گروه‌های متفاوت کاربری کاهش پیدا می‌کند. در فضای توییتر فارسی، این دو پدیده با یکدیگر هم‌افزایی دارند. از یک سو، معماری فنی پلتفرم به تقویت حباب‌های اطلاعاتی کمک می‌کند. از سوی دیگر، فضای سیاسی-اجتماعی پرتنش و وجود کمپین‌های هدفمند پروپاگاندا در آن، به تشدید قطبی‌سازی می‌انجامد.

در این میان نسبت به پلتفرم‌های عمومی‌تر مانند اینستاگرام و تلگرام، در توییتر کاربران به طور میانگین، از قدرت تاثیرگذاری بیشتری بر افکار عمومی برخوردار هستند. وقتی چنین افرادی در حباب‌های اطلاعاتی محصور می‌شوند، تأثیر این محدودیت اطلاعاتی از سطح فردی و پلتفرم توییتر فراتر می‌رود و ساختار حوزه عمومی را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. به بیان دقیق‌تر، حوزه عمومی که به تعبیر هابرماس باید فضایی برای گفت‌وگوی عقلانی و تبادل آزادانه آرا باشد، به مجموعه‌ای از جزیره‌های جدای از هم تقلیل می‌یابد که امکان شکل‌گیری گفت‌وگو میان آنها به حداقل می‌رسد. در چنین شرایطی، کارکرد اصلی حوزه عمومی - یعنی امکان شکل‌گیری گفت‌وگوی عقلانی و مشارکت برابر شهروندان در بحث درباره مسائل جمعی - مختل می‌شود.  به جای آن، با وضعیتی مواجه می‌شویم که در آن هر گروه در قلمروی خود به تولید و بازتولید گفتمان می‌پردازد، بی‌آنکه این گفتمان‌ها فرصت محک خوردن در تعامل با دیدگاه‌های متفاوت را داشته باشند. این یعنی وقتی افراد موثر و نخبگان جامعه که به طور سنتی نقش مهمی در شکل‌دهی به حوزه عمومی دارند و خیلی از آنها جزء کاربران توییتر هستند، در حباب اطلاعاتی محصور شوند، عملاً امکان شکل‌گیری گفت‌وگوی فراگیر درباره مسائل جمعی از بین می‌رود.

معماری فنی توییتر از طریق برخی سازوکارهای مشخص این شرایط را تشدید می‌کند؛ نخست، الگوریتم شخصی‌سازی تایم‌لاین است که با تحلیل رفتار هر یک از کاربران - شامل لایک‌ها، ریتوییت‌ها و تعاملات - محتوای منطبق با نظرات او را بیشتر در معرض دید او می‌گذارد. این الگوریتم با اولویت‌بندی محتوایی که احتمال تعامل کاربر با آن بیشتر است، عملاً دایره اطلاعات دریافتی را محدودتر می‌کند. همین الگوریتم درباره افراد هم وجود دارد. وقتی یک کاربر، چند نفر با گرایش فکری مشخص را دنبال می‌کند، توییتر با نمایش توییت‌های افراد مشابه دیگر، عملا چرخه را تقویت می‌کند. وجود امکان بلاک و میوت دیگران برای هر کاربر سازوکار فنی دیگر به نفع تشدید حباب اطلاعاتی است؛ این سازو کار اگرچه برای محافظت از کاربران طراحی شده، اما عملاً می‌تواند به ابزاری برای حذف صداهای مخالف تبدیل شود.

در اثر این ویژگی‌های فنی، در توییتر شبکه‌های مجزایی از روزنامه‌نگاران، تحلیلگران و کاربران عادی با گرایش خاص شکل می‌گیرد که هر کدام از شبکه‌ها منابع خبری، هشتگ‌ها و چارچوب‌های تحلیلی مشترکی دارند و رویدادهای یکسان را به شکل‌های متفاوتی روایت می‌کنند. نکته مهم اینجاست که این خوشه‌های کاربری، با وجود حضور در یک پلتفرم، عملاً در جهان‌های موازی زندگی می‌کنند.

تأثیر این وضعیت بر رسانه‌های رسمی کشور نیز قابل توجه است. روزنامه‌نگاران و خبرنگاران رسانه‌های رسمی، خود بخشی از این حباب‌ها هستند و ناخواسته، دیدگاه‌های شکل گرفته در محیط پیرامون خود در پلتفرم توییتر را به رسانه‌های رسمی منتقل می‌کنند. این فرایند به چند شکل صورت می‌گیرد؛ انتخاب سوژه‌های خبری که اغلب متأثر از ترندهای توییتر است، زاویه نگاه به رویدادها که تحت تأثیر گفتمان غالب در حباب اطلاعاتی خبرنگار قرار دارد و انتخاب منابع خبری و مصاحبه‌شوندگان که خیلی از اوقات از شبکه ارتباطی خبرنگار در توییتر انتخاب می‌شوند. نقش ترندها و هشتگ‌های توییتری در شکل‌دهی به اولویت‌های خبری رسانه‌ها به حدی است که گاه می‌توان رد پای یک هشتگ پرتکرار را در تیتر اول روزنامه‌های روز بعد مشاهده کرد. در عین حال بسیاری از خبرگزاری‌ها، بخش ثابتی از محتوای خود را به «واکنش‌های توییتری» اختصاص داده‌اند که واکنش‌ها خیلی از اوقات به دلیل انتخاب گزینشی، در جهت تقویت یک روایت خاص  عمل می‌کند. به این ترتیب، نه تنها موضوعات داغ توییتر به دستور کار رسانه‌های رسمی تبدیل می‌شود، بلکه چارچوب روایی غالب در هر حباب اطلاعاتی نیز از طریق رسانه‌های متصل به آن حباب بازتولید می‌شود.

 

عباس رضایی ثمرین
عباس رضایی ثمرین

 

نتیجه این وضعیت، شکل‌گیری اصطلاحا «واقعیت‌های موازی» در فضای عمومی کشورمان است؛ جایی که  کلونی‌های مختلف نه تنها روایت‌های متفاوتی از رویدادها دارند، بلکه منابع خبری، واژگان و چارچوب‌های تحلیلی آنها نیز کاملاً متفاوت است. این تفاوت تا جایی پیش می‌رود که حتی واژگان در گفت‌وگوهای سیاسی-اجتماعی در هر حباب معنای متفاوتی می‌یابد؛ یعنی مفاهیم مشخصی مانند آزادی، عدالت، پیشرفت یا توسعه در هر شبکه ارتباطی بار معنایی خاص خود را پیدا می‌کند. این نظام‌های معنایی متفاوت به تدریج به نوعی زبان اختصاصی در هر حباب تبدیل می‌شود که فهم آن برای افراد خارج از آن حباب دشوار است. این چندگانگی معنایی علاوه بر اینکه گفت‌وگوی میان‌گروهی را دشوار می‌کند، امکان فهم متقابل و دستیابی به تعریف مشترک از مسائل جمعی را نیز از بین می‌برد.

چنین وضعیتی به ویژه در مواجهه با چالش‌های ملی و مسائل مهم اجتماعی، مانعی جدی برای دستیابی به راه‌حل‌های مشترک ایجاد می‌کند. وقتی گروه‌های مختلف اجتماعی حتی در مورد صورت‌بندی مسئله توافق نداشته باشند، طبیعتاً نمی‌توان انتظار داشت که درباره راه‌حل‌ها به اجماع برسند. به این ترتیب، توییتر فارسی به جای آنکه در امتداد حوزه عمومی هابرماسی، فضایی برای تسهیل گفت‌وگوهای دموکراتیک و برابر باشد، به محلی برای تقویت شکاف‌های موجود در جامعه تبدیل شده است. در فضای به شدت قطبی شده و پر از حباب‌های متعدد اطلاعاتی در توییتر، افراد هر یک از کلونی‌های به وجود آمده روایت خود را مطلق می‌پندارد و دیگر روایت‌ها را نادیده می‌گیرد یا بی‌اعتبار می‌داند. انسداد مجاری گفت‌وگوی بین‌گروهی، نه تنها به تضعیف همبستگی اجتماعی می‌انجامد، بلکه امکان نقد و اصلاح دیدگاه‌ها از طریق مواجهه با استدلال‌های مخالف را نیز از بین می‌برد. در چنین شرایطی، جدی‌ترین و پیچیده‌ترین مسائل اجتماعی گاهی به موضوعاتی برای مجادله‌های سخیف توییتری تقلیل می‌یابند و فرصت بررسی عمیق و چندجانبه آنها از دست می‌رود. به نظر می‌رسد این پلتفرم که می‌توانست به واسطه بافت نخبگانی خود، محلی برای گفت‌وگوی عقلانی و شکل‌گیری راه‌حل‌های خلاقانه باشد، عملاً به بخشی از مشکل تبدیل شده است.

این وضعیت در مواجهه با رویدادهای مهم ملی، به شکل حادتری بروز می‌کند. جایی که هر رویداد به سرعت در حباب‌های مختلف تفسیر و بازتفسیر می‌شود و هر گروه با تکیه بر نظام معنایی خود، روایتی کاملاً متفاوت از آن ارائه می‌دهد. این تفسیرهای متضاد، به نوبه خود به تشدید قطبی‌سازی می‌انجامد و شکاف میان گروه‌های مختلف را عمیق‌تر می‌کند. به این ترتیب، هر رویداد مهم ملی به جای آنکه فرصتی برای گفت‌وگوی ملی و همگرایی باشد، به محملی برای واگرایی بیشتر تبدیل می‌شود و چرخه معیوب قطبی‌سازی را تقویت می‌کند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.