تا زمانی که سیاستگذاریهای جامعه محور، اصلاحات ساختاری، تصمیمات غیر رانتزا، آزادی نظارت عمومی بهخصوص رسانهها، فقدان گزینش سیاسی در برخورد و افشای فساد، گزینش مدیران بادانش و شایسته صورت نگیرد؛ همچنان شاهد فسادهای دبش خواهیم بود.
به گزارش جماران؛ علی ربیعی وزیر پیشین کار و سخنگوی دولت دوازدهم در یادداشتی نوشت:
فساد یک پدیده تاریخی، دیرین و جهانی است. هرجا ذرهای از قدرت بدون کنترل مدنی باشد امکان شکلگیری فساد وجود دارد.
فساد اخیر شکل گرفته پیرامون واردات چای با ارز ترجیحی، بار دیگر «فساد» را به یک گفتگوی اجتماعی ناامید کننده تبدیل کرد. چندین دهه است که به کار بردن اصطلاح "مبارزه با فساد"در ادبیات مسئولان دایما شنیده و تکرار میشود.
یافتههای مطالعات دیرینم در واکاوی گفتمان فساد، نشانگر آن است که عدم توفیق در مبارزه با فساد، ناشی از فهم ناقص از مساله است به نحوی که هدف و مراد مدیران ارشد، مبارزه با مفسد _آن هم بصورت مقطعی و سیاسی و نه مبارزه با پدیده فساد_ است. (نگاه کنید به عبارتهایی مانند «قطع دست مفسدین» و از این قبیل ادبیات رایج در بیانات مسئولان...)
فساد هم همچون دیگر پدیدههای اجتماعی است که اگر بدون نگاه علمی، شناخت از پدیده صرفا با رویکرد سیاسی به سراغش برویم پیچیدهتر و لاینحلتر میشود. وقتی مبارزه با فساد، تکبعدی، سیاسی، جناحی و مقطعی شود مبارزهای ناکارآمد و انحرافی شکل میگیرد.
برنامهریزی مبارزه با فساد، در چارچوب حقوقی، عادلانه، غیرهیجانی و درازمدت اثربخشی خواهد داشت.
در این یادداشت به برخی علل نشانگان فساد و علل ساختاری شکلگیری آن پرداخته خواهد شد:
در خصوص نشانگان فساد معتقدم:
۱. تجمیع قدرت و فقدان پاسخگویی عامل ایجاد فساد و علامت وجود فساد در جامعه است.
۲. نظامهایی با دموکراسی صوری یا کشورهای در حال گذار بدون توسعه سیاسی خیلی بیشتر درگیر فساد میشوند. و در نقطه مقابل آن، درکشورهایی با دموکراسی پیشرفته فسادمحدود بوده ودرکشورهای استبدادی نوع دیگری از فساد را تجربه میکنند. در کشورهای استبدادی، معمولا فساد توسط یقهسفیدها و در سطح سیاسی رخ میدهد و معمولا فساد گسترده در بدنه را سرکوب میکند.
۳ . فقدان برنامه جامع مبارزه با فساد، سیاستگذاریهای اقتصادی رانتزا، نابرابری در دسترسی به منابع به ویژه منابع مالی و بانکی
۴. شیوه گزینش مدیران و رواج گزینشهای حامی پیرو، افراد کم دانش اما وفادار در پستها و ...
در کنار نشانههای فساد در یک جامعه، در این بخش تاملی خواهیم داشت بر دلایل انحراف از مبارزه با فساد:
۱ – معتقدم اولین انحراف در بحث مبارزه با فساد، با نگاه تقلیلگرایانه به مسئله پدید میآید به گونهای که مبارزه با فساد، تبدیل به مبارزه به مفسد میشود.
۲ - مبارزه با فساد، بیش از آنکه پروژه امنیتی و قضایی باشد یک پروژه اجتماعی همراه با اصلاحات ساختاری است. مبارزه با فساد، از پیچیدهترین پروژههای اجتماعی است. مطالعات نشان میدهد مبارزه با فساد باید حداقل دارای سه رکن قضایی-امنیتی، اصلاحات ساختاری و اقدامات اجتماعی_فرهنگی باشد.
روندها حاکی از آن است که در این سالها در کشور ما، تمرکز صرفا بر بعد قضایی- امنیتی بوده است.
۳ – علاوه بر تکبعدی دیدن مسئله، یکی از عوامل ناموفق بودن مبارزه با فساد در کشور، خوانش سیاسی جامعه و احساس موقتی بودن آن است که در حافظه تاریخی جای گرفته است.
۴ – مهمترین اصلاح، اصلاحات ساختاری است که به مثابه پیشگیری سیستماتیک از فساد عمل میکند. این اصلاحات، نیازمند سیاستگذاری درازمدت در رویههای اداری و نیز سیاستهای اقتصادی رانتساز است.
۵ – مطالعه کشورهای موفق در مبارزه با فساد، نشانگر اصلاح نظام مدیریت بر اساس شایستهسالاری است. حتی تجربههای ایرانی نیز نشان میدهند مدیران کمدانش و غیرحرفهای که خارج از شایستهگزینی تکنوکراتها، ردههای مدیریتی را اشغال میکنند، هم به لحاظ عدم تعلق سازمانی، تلقی موقتی بودن جایگاه و هم فقدان دانش لازم، زمینهساز عدم اصلاح ساختاری و گسترش فساد میشوند. مدیرانی که عمودی رشد کردهاند، دانش و سلامت بیشتری دارند؛ در حالی که مدیرانی که افقی و سفارشی وارد سیستم و یا حتی یک مجموعه اقتصادی میشوند، فاقد دانش لازم بوده و حتی اگر انسانهای خوبی هم باشند، احتمال انتشار دهندگی فساد در آنها بالاست.
این یک مصیبت است که مدیران کشور از درون ستادهای انتخاباتی بیرون میآیند. وقتی مدیری توصیه میشود، جای او از قبل تعیین و سپس منصوب میشود. این خود به خود یک فرایند فسادزا است که متاسفانه در کشور ما بسیار رایج است.
مصیبتبارتر اینکه، مدیران سفارشی و تحمیلی، از سوی ذینفعان بهناحق، در فرایند بده بستانهای نامشروع قرار میگیرند.
۶_ ایجاد شفافیت از مزایده و مناقصه در سطح خردگرفته تا تصمیمات رانتزای بزرگ، یکی دیگر از ملزومات اصلاحات ساختاری است. برای بهبود این وضع، در برخی کشورها، حتی آرای افراد رای دهنده در تصمیمات مختلف در منظر عمومی، قابل مشاهده است.
۷– بزرگی دولت و کوچک شدن حوزه خصوصی، میتواند از عوامل تشدید کننده و فسادآور در هر جامعهای باشد. معتقدم یکی از دلایل حل نشدن این معضل از زمان پدید آمدن دولت مدرن در ایران، بوروکراسی متمرکز و دولت بزرگ بوده است. شواهد نشان میدهد در سه دهه اخیر، به مرور بخش جدیدی تحت عنوان "دولت غیر دولتی" در قالب نهادهای مختلف به شدت رشد نموده است. پدیده "خصولتی" زمینهساز کاسته شدن حتی کنترلهای نیم بند دولتی و کاهش شفافیت شده است. بیشتر فسادهای کشف شده و نشده ناشی از این پدیده است.
۸_ مساله دیگر مربوط به رسانه و نقش رسانه است. در تمام دنیا، رسانه به عنوان یک جریان "فسادسوز" و نه "فسادپوش" عمل میکند. متاسفانه در ایران، رسانه ملی، در موضوع مقابله با فساد به جای فرهنگ سازی، از آن برای تکذیب یا تایید دولتها استفاده میکند و رسانههای مستقل مثل مطبوعات نیز به لحاظ فشارهای سیاسی امکان واکاویهای عمیق را نمییابند.
به این ترتیب ملاحظه میشود که علیرغم شعارهای بسیار برای «مبارزه با فساد» همچنان در این حوزه موفقیت چشم گیری حاصل نمی شود. فسادهای «دبش» محصول عدم توجه به عوامل فسادزا و مبارزه با آن در سطح گسترده هستند و متاسفانه ادامه چنین رویارویی جامعه را ناامیدتر میکند. بهویژه زمانی که با فساد بهصورت گزینشی مبارزه شود، جامعه هم احساس عدالت نمیکند.
بنابراین اجتماعی شدن مبارزه با فساد یک الزام است. اگر جامعه، فساد را امری هنجاری تلقی کند، شعار "زنده باد فساد" سر میدهد. یعنی در فرد این احساس به وجود خواهد آمد که بدون فساد چرخ دندههای زندگی وی نمیچرخد.
تا زمانی که سیاستگذاریهای جامعه محور، اصلاحات ساختاری، تصمیمات غیر رانتزا، آزادی نظارت عمومی بهخصوص رسانهها، فقدان گزینش سیاسی در برخورد و افشای فساد، گزینش مدیران بادانش و شایسته صورت نگیرد؛ همچنان شاهد فسادهای دبش خواهیم بود.