حجتالاسلام و المسلمین رحمانی از شاگردان و ملازمان امام خمینی در نجف گفت: امام فرمود منظور ما از بسیج ارتش 20 میلیونی است، و این ارتش 20 میلیونی آن زمانی محقق میشود که ده میلیون آن آقایان و ده میلیون آن خانمها باشند چه اینکه اینها در همه زمینهها مشترک هستند، عدهای نسبت به زنان درست فکر نمیکنند، هنوز نقشی برای زنان قائل نیستند، اینها نمیدانند که اگر در انقلاب ما حضور زنان نبود این انقلاب به پیروزی نمیرسید ایشان حتی برای من توضیح داد. فرمودند برای اینکه اولاً اینها میتوانستند دست بچهشان،برادرشان،شوهرشان،پدرشان را بگریند و به آنها بگویند شما نروید دو اینکه خودشان پا به پای مردان در جریان نهضت و انقلاب حضور داشتند.
به گزارش جماران از پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی به مناسب هفته بسیج پروندهای با محوریت امام خمینی در پدیده بسیج آماده کرده است که متن پیش رو حاصل گفت و گوی مرکز با حجتالاسلام والمسلمین محمد علی رحمانی در این پرونده میباشد.
حجتالاسلام و المسلمین رحمانی از شاگردان و ملازمان امام خمینی در نجف و از اعضای بیت ایشان محسوب میشوند که در دوران دفاع مقدس از طرف امام خمینی به عنوان رییس بسیج منصوب شده بوده اند ایشان از سال 1370 تا 1387 نماینده رهبر انقلاب در نیروی تازه تاسیس انتظامی بودند.
آنچه که من الان در این رابطه عرض میکنم خدایی نخواسته نشانه تعارض با هیچ نهادی نیست برای اینکه من خودم اگر خدا قبول بکند همانطوری که امام امت در آن حکمی که برای بنده دو ماه قبل از رحلتشان نوشتهاند از مبارزین نهضت و مجریان نظام بوده ام. مدالی از این بالاتر برای من نیست که مرحوم امام با تعابیر "مبارز با سابقه" و "از دوستان خوب اینجانب" از بنده یاد کردند. من همیشه به این تعابیر امام افتخار میکنم. إنشاءالله مقام آن بزرگوار عالی است متعالی بشود و همه شهدای عزیزمان در جوار رحمت خداوند متنعم بگردند.
پیش از ورود به صمیم بحث تذکر چند نکته را لازم میدانم.
اولا اصل ایده بسیج سالها قبل از شکل گیری انقلاب اسلامی در اندیشه مرحوم امام وجود داشته است.ایشان در کشف الاسرار که در دوران رضا خان نوشته شده است صریحاً میگویند اگر اندیشه اسلامی آموزش عمومی و آمادگی دفاعی را در کنار ارتش کلاسیک محقق میکردند متفقین نمیتوانستند به این سادگی این کشور را تصاحب کنند.
دوم اینکه پایگاه اندیشه و تفکر بسیج در بحث جهاد و دفاع است. حالا عدهای آمدهاند جهاد را به جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی تقسیم کردهاند.اما در مکتب اسلام برای اینکه همه بدانند برعکس آنچه لائیک ها ترویج میکنند که اسلام با پول خدیجه و شمشیر علی جهان را فتح کرد «لا اِکْراهَ فِی الدّین» اصل اساسی است. از همین رو جهاد ابتدایی برای زمان های بعد است. زمانی که به تاریخ هم نگاه میکنیم از ابراهیم گرفته تا موسی و عیسی و حتی داوود اینها مورد تعرض و فشار قرار گرفتند در نتیجه تصمیم به حفظ کیان خودشان و امت گرفتند. فارق دفاع از جهاد ابتدایی این است که در جهاد دفاعی هیچ شرطی وجود ندارد و امام هم در تحریر الوسیله این مطلب را متذکر شده اند که وقتی مساله دفاع مطرح شد دیگر مرد، زن، بزرگ و کوچک ندارد، هر کس که توان دارد باید در عرصه دفاع همه جانبه حضور پیدا کند.
مساله سوم اقتضائات و بسترهای حدوث فرمان ارتش بیست میلیونی است. لذا امام به دنبال زمینه برای پیاده کردن این فرهنگ بود. چه زمانی زمینه های این فرهنگ فراهم شد؟ آن زمانی که دست های دشمنان از ایران قطع شد. امام ملاقاتی با سفیر شوروی دارند و در آن جلسه سفیر میگوید ما همه جانبه در خدمت شما هستیم. امام در پاسخ میگویند شما که سابقه خوبی که ندارید، الان هم دست شما به خون مسلمانها آلوده است ؛ همین الان هم شما با کسانی از ما سر ستیز دارید.زمانی بنده این سخن را باور میکنم که شما در مسائل داخلی ایران دخالت نکنید.
پس از انقلاب و تسخیر لانه جاسوسی و حرکت ناوگان های امریکا به سمت ایران این نگرانی به وجود آمد که مبادا شرق و غرب پشت پرده یک توافقی بکنند و به ایران حمله کنند در چنین جایی، اصلاً ارتش ماچقدر از مرزها را میتوانست حفظ کند؟ قراردادهای قبلی برای چه بود؟ شاه چرا با شوروی مدام قرارداد میبست؟ برای اینکه میخواست از طرف آنها امنیت پیدا کند. چرا پیمان نامههای وابستگی با آمریکا داشت؟ برای اینکه ژاندار مر خلیج فارس بود و باید در خلیج فارس ایفای مسئولیت میکرد واین امنیت و ایفای نقش بدون پشتیبانی ممکن نبود. جریان لانه هم حکومتی نبود. بنده قم بودم که این مطلب را به حاج احمد آقا اطلاع دادند. ایشان هم سریع خدمت امام رفتند که آقا در تهران سفارت آمریکا گرفته شده و اشغال شده است امام بلافاصله فرمود یک روحانی که مبارز، سابقه دار و مکتب شناس باشد را پیدا کنید تا من به سفارت بفرستم. که در نهایت آقای موسوی خوئینی ها را فرستادند.
آمریکا در طول تاریخ ۲۰۰ سالهاش چنین ضربهای نخورده بود، نه در جنگ اول، نه در جنگ دوم و نه در کودتاهایی که کرده بود. طبیعی است که آدم از دشمن توقع ندارد و آنها برای هیمنه خودشان و حفظ سیطره خودشان بر نیم کره باید اقدامی میکردند به همین سبب ناوگانها آمد، از این طرف گفتند ممکن است نیروهای چتر باز وارد شوندو یا اینکه با همکاری ترکیه و کشورهای هم پیمان آمریکا به صورت زمینی به کشور حمله شود کما اینکه در طبس وارد شدند. خب امام هم میدانست که ارتش با همه شرایطی که دارد، چه خط حدی را باید بایستد. همه جای دنیا به ارتش یک خط حدی میدهند.
بنابراین امام در این موقف چند مطلب را در سخنرانی پی میگیرند. ایشان اولاً به مردم روحیهای میدهند و میگویند همه ملت الا بعضی مفسدینی که تابع ابرقدرتها هستند این کشور و دولت را از خودشان میدانند. ایشان از این طریق یک شخصیتی به کشور، به حکومت و ملت تابع او میدهند. بعد میفرمایند ملتی که بخواهد شرافت خودش و اسلام را که مبدأ شرافتها است بخواهد حفظ کند باید علاوه بر جهاد، استقامت در جهاد داشته باشند. استقامت معنایش این است که ملتی که میخواهد شرافتمند باشد، میخواهد اسلام و نهضت اسلامی را به ثمر برساند اگر در جهاد گرفتاریهایی پیدا شد. نباید از مشکلات هراس داشته باشد. این امر خدای تبارک و تعالی است که دفاع را برای همه ملت و بر همه مسلمین واجب کرده و ما هم الان در آن امر واقع شدیم که از شرافت خودمان،اسلام عزیز ، کشور ایران و همه ملت های مظلوم دفاع کنیم.
بعد در جمع برادران پاسدار که خدمت امام رسیدند فرمان تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی را صادر کردند. برای چه؟ برای دفاع! ارتش نبود؟ بود، چند ماه قبلش سپاه نبود؟ بود، ولی ایشان برای دفاع همه جانبه هیچ کدام از اینها را کافی نمیدانست. لذا فرمود مملکتی که ۲۰ میلیون جوان دارد باید ۲۰ میلیون هم تفنگدار داشته باشد. حتی تعبیر ایشان این است که خب بخواهند وارد کشور ما بشوند کجا میخواهند بنشینند؟ در دامن ما میخواهند بنشینند؟ در دامن شمای مدافع اجازه میدهید بیگانه بیاید بنشیند؟ پس استراتژی دفاع همه جانبه در مکتب اسلام و در فرهنگ اسلامی و در مکتب امام خمینی رضوان الله تعالی علیه این است که دشمن احساس بکند که کشور آمادگی جانفشانی دارد، از هر کجا چتر باز بیاید آسیب میبیند، تانک و زره پوش از هر کجا بیاید این ملت دفاع میکند.
اما فاصلهای از طرح ایده بسیج توسط امام نکشید که شورای عالی انقلاب در تاریخ 59/2/10 تشکیل سازمان بسیج ملی را زیر نظر فرماندهی کل قوا و وابسته به وزارت کشور تصویب کرد. بعد هم آیت الله مهدوی کنی به عنوان وزیر کشور مبنی بر لزوم همکاری استدانداری ها با سازمان بسیج همه ارگان ها تاکید کردند که در نتیجه آن همه وارد میدان شدند یعنی ارتش برای آموزش برنامه ریزی کرد و پادگانهایی را به سازمان بسیج ملی واگذار نمود سپاه با اینکه پادگان زیادی نداشت وارد آموزش شد، ژاندارمری با واگذاری یک بخشی از پادگانهایش همکاری کرد.
البته در همین فضای تاسیس سازمان بسیج ملی باید به مساله ادغام سازمان های دفاع غیر نظامی، دفاع ملی و بسیج غیر نظامی که از دوران شاه باقی مانده بودند در بسیج هم اشاره کرد . من نمیدانم آن روز اوضاع از چه قراری بود؟ تا امروز هر صدمهای این کشور میبیند از بیتدبیری آن روز است؛ چرا؟ یکی ازاین سازمان ها، سازمان دفاع غیرنظامی است.
در ماده یک قانون " سازمان دفاع غیرنظامی کشور" آمده است این سازمان "به منظور حفاظت جان و مال مردم و مؤسسات و تاسیسات و منابع مختلف ثروتهادر برابر حوادث طبیعی، سوانح غیر مترقبه و حملات هوایی و استعمال هرگونه سلاح و اثرات ناشی از آن در زمان صلح و جنگ و همچنین تقویت و حفاظت روحی افراد، تحکیم علاقه به همکاری متقابل بین آنها طبق مقررات این قانون عمل خواهد کرد."
در ادامه آمده است" از تاریخ تصویب قانون سازمان دفاع غیرنظامی کشور با کلیه دارایی و بودجه و کارکنان به نخست وزیری وابسته و سرپرست آن سمت معاونت نخست وزیر را خواهد داشت" در این قانون به این سازمان اجازه داده شده تا با کلیه سازمانهای بینالمللی در همه زمینهها اشتراک مساعی داشته باشد. در متن قانون آمده است " قانون اجازه قبول عضویت سازمان دفاع غیرنظامی ایران در سازمان بینالمللی دفاع غیرنظامی جهانی که به تصویب سنا و شورای ملی رسیده و ملزم به این دستخط میباشد به موقع اجرا شود» در نتیجه ما هم در سازمان بین المللی دفاع غیر نظامی عضو میشویم . این قانون چه فایدهای دارد؟ اولاً سازمان بینالملل برای سازمان ایران بودجه اختصاص میدهد و درثانی امکان تهیه تمام امکانات به روز به شما داده میشود.
سازمان دیگری که در بسیج ادغام شد نیروی پایداری است آنهایی که قبل از انقلاب بودند اینها را میدانند. این نیروی پایداری عمدتاً کار جاسوسی میکرد البته فعالیت آن در نقاط مختلف متفاوت بود مثلاً ما خراسان این را احساس نمیکردیم، اما در شمال که چون زمینه پیش آمده فعال بودند. این نیروها در روستاها زیر نظر ژاندارمری و در شهرها تحت مدیریت شهربانی بودند.
در زمان تاسیس بسیج بنده نمیدانم چه کسانی این پیشنهاد را دادند که دفتر ریاست جمهوری این را ابلاغ کرد من فکر میکنم یک دلیلش این بود که در شرایط انقلاب هر کسی سعی میکند یک جایگاهی برای خودش ایجاد کند مضاف بر اینکه در آن زمان و پس از فروپاشی رژیم شاه سازمانها رها بودند و طبیعتا باید جایگزین پیدا کرد. انقلاب با کودتا متفاوت است در کودتا یک شخص یا اشخاصی کنار گذاشته میشوند و سازکار حفظ میشود ولی در انقلاب همه چیز تغییر میکند. در چنین فضایی آقایان آمدند تا ببینند کدام سازمان جدید قابلیت پذیرش این سازمان های سابق را دارد و در نهایت آقای بنی صدر مینویسد " لایحه قانونی راجع به ادغام سازمانهای آمادگی ملی و بسیج غیرنظامی و دفاع غیرنظامی در سازمان بسیج ملی که در جلسه مورخه 4/4/59 به تصویب شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران رسیده است، به پیوست ابلاغ میگردد."
پس ببینید اول شورای انقلاب بسیج ملی را تصویب و ابلاغ میکند و بعد برای اینکه سرنوشت سازمانهای مشابهی که همکاری باید بکنند با بسیج ملی مشخص بشود و به تعبیری بسیج ملی جان بگیرد اینها را در سازمان بسیج ادغام میکنند. درنتیجه در ذیل بسیج دو سازمان دفاع مرزی و دفاع شهری شکل گرفت که دفاع شهری،وظائف سازمان دفاع غیر نظامی و مسائل امنیتی (نیروی پایداری) را برعهده داشت.
من هیچ حرفی در ادغام سازمان آمادگی ملی و بسیج غیرنظامی در بسیج ندارم اما دفاع غیرنظامی چرا؟ دفاع غیرنظامی اصلاً یک سازمان مستقلی است، اینها از چه میترسیدند؟ این دفاع غیرنظامی موظف است از خانه من، کارخانجات، تاسیسات، مؤسسات دولتی و ملی در سرتاسر کشور حفاظت کند تا اتفاقی مانند آتش سوزی در آنها نیافتد کما اینکه وظیفه امداد و نجات را برعهده دارد. چون یک سازمان غیرنظامی است و از آن طرف چون کلمه دفاع دارد، برای اینکه در جریانات نظامی به کارگیری نشود این سازمان مثل یک سازمان صلح جهانی است.
سرکشی از تمام مراکز از نظر حفاظتی وظیفه اینها است اینها مرتب باید بازرسی کنند که جهات ایمنی در سازمان ها و وزارت خانه ها رعایت شود. شما میدانید در این کشور خیلی از اسناد سوخت حتی در زمان خود شاه هم اتفاق افتاده بود بعدش هم اتفاق افتاده است منتها آنهایی که در زمان شاه بوده بعضیها تعمد بود که یک سری پروندهها از بین برود. این در زمان ما اتفاق افتاد که یک وزارتخانه سوخت و تمام پروندهها و قرار دادها از بین رفت .این سازمان برای جلوگیری از این موارد ایجاد شده بود. اگر هر کسی در گزارش از اتفاقات افتاده کوتاهی میکرد، نمایندهاش آنجا توبیخ میشد. الان شما حج که میروید نگاه میکنید دفاع المدنی معروف است. شما هر جایی از عربستان برای ایام حج میروید دفاع المدنی آنجا حاضر است.
حال چرا سازمان دفاع غیر نظامی را در بسیج ادغام کردند به نظر بنده آقای ابوالحسن بنی صدر که عضو شورای انقلاب بود به جهت اینکه سالها در ایران نبود و اطلاعی از گذشته نداشت در صحنه تصمیم گرفتند و توجهی به گذشته و آثار تبعات این تصمیم نداشتند. بله امام دستور بسیج ملی صادر کردند، اما آیا بسیج ملی باید چند سازمان را بهم بزند؟ البته این تصمیم ناشی از یک نیت سوء نبود برای کنترل بوده و فکر کردند بسیج ملی کاری ندارد پس باید با این ادغام اینگونه وظائف را به این سازمان داد.
خب وقتی که فرمان تشکیل بسیج صادر شد و بسیج ملی شکل میگیرد تا مدتها مسئول نداشت تا اینکه آقای مجد به عنوان مسئول بسیج انتخاب شد. بنده ایشان را از نجف میشناختم. زمانی که میخواستن به ایران برگردن من گفتم شما با این شرایط کجا میروید. ایشان گفتند ما در مشهد خدمت آقای خامنه ای میرویم و ایشان تا مدتها در کوران ها در خدمت آقا بودند منتها یک خطاهایی هم داشت.
چند وقتی نگذشته بود که مسئائلی در کشور ایجاد شد و گروه های جدایی طلبی در کردستان، گنبد و خلق عرب درکنار توده ای ها و خلقی ها سر برآوردند خب این احتیاج به نیرو دارد. ارتش شرایط خودش را داشت سپاه تازه به وجود آمده بود و حالا بسیجی که برای دفاع در واقع ملی تشکیل شده و تشکیلات گستردهای پیدا کرده در این فضا فعال شد درنتیجه از همه جا به بسیج اقبال شد و طبیعی است که تعدادی هم نفوذی در بسیج آمدند. چون وقتی بسیج ملی گفته شد، اولاً انحصار به مسلمانها ندارد، انحصار به شیعه ندارد الان بد شده ولی آن وقت ما مسیحی داشتیم چقدر بسیج یهودی داشتیم که در جبهه شهید شده اند. چقدر ما از اهل کتاب فارسی خودمان زرتشتی داشتیم.
بالاخره عدهای هم این نفوذ کرده بودند که بعضی جاها یک سری مقررات رعایت نمیشد چراکه بسیج از ابتدای شکل گیری فراگیر بود و این امر مایه حسادت همه اینها شد. بنده یقین دارم که عدهای برای به هم ریختن حیثیت بسیج نفوذ کردند. مثلاً در یک جا یک آقایی به بانوان آموزش استفاده از سلاح میداد که اینها را عده ای بزرگ میکردند و میگفتند آموزشهای مختلط بوده است. کجا بوده؟ تنها اردوگاه نیشابور این اتفاق افتاد تازه مختلط هم نبوده بلکه چون آن وقت ما مربی زن نداشتیم آقایانی که آموزش میدادند کنار یک خانمی که آموزش می دید مینشست و به او میگفت این اسلحهات را اینجور بگیر، البته دست به او نمیزند در این برهه نق زدنها هم شروع شد مثلا میان بسیج با ائمه جماعات اختلاف ایجاد شد. اوایل هم حتی آقای سالک این مشکل را داشت و آقای جلالی خمینی یک نامهای برای ایشان نوشته و در آن خواهش میکند ایشان هر ۱۵ روز در این مناطق مختلف که ائمه جماعت جمع میشوند، شرکت کنند و آقایان را برای نحوه همکاری در مساجد با بسیج توجیه کنند. حالا به هر حال آن روزهای شور انقلابی بود هیچ وقت روحانیون هم خدایی ناخواسته با بسیج مخالفت نکردند خودشان عضو بسیج بودند و جنبههای فکری و فرهنگی را آموزش میدادند چون خود امام همیشه توصیه به روحانیت میکرد که مراقب باشید.
اما علت اینکه بسیج از ریاست جمهوری جدا شد و به رهبری متصل شد آن بود که آقای بنی صدر از همان اوایل که رأی آورد یک حس خود رایی و قدرت طلبی داشت مضاف بر اینکه رفته رفته اعضای مجاهدین خلق و سمپادهای آنها دور بر ایشان را گرفتند و آنها شروع کردند بین آقای بنی صدر و حزب فاصله انداختن. دیگر برای بنی صدر، وجود آقای هاشمی، وجود آقای بهشتی، وجودِ آیت الله خامنهای مساله شده بود و مرتبا میگفت اینها انحصار طلب هستند. مساله دیگری که در این انتقال تاثیر داشت حادثه ای بود که در جماران افتاد که کمتر از آن سخن گفته میشود ما یک روز دفتر امام بودیم یک دفعه هواپیماهایی بر فراز جماران پرواز کردند. حالا امام مشکل قلبی دارد. بنده و حاج احمد آقا به اتاق امام رفتیم و به ایشان اصرار کردیم که به زیر زمین بروند ایشان قبول نمیکرد و می گفت فرقی بین من و مردم نیست تا در نهایت ایشان را راضی کردیم. بعد از اتمام پرواز جنگنده ها احمد آقا به ستاد مشترک زنگ زد. فوری تیمسار فلاحی، تیمسار فکوری، تیمسار نامجو و یکی دو سه تای دیگر را احضار کردند اینها سریع رسیدند. ایشان گفت این چه بود؟ آقایان اظهار بیاطلاعی کردند. احمد آقا گفت خب کودتا غیر از این است؟ گفت اگر روشن نشود همین جا شما را سینه دیوار اعدام میکنیم. تیمسار فلاحی و فکوری آدمهای خیلی عاقلی بودند، خواهش کردند اجازه بدهید ما الان سریعاً کسب اطلاع میکنیم. وقتی رفتند بررسی کردند دیدند بله جداگانه آقای مجد برای یک مانوری اینکار را کرده است و چون نمیتوانست بدون هماهنگی بنی صدر باشد انگشت اتهام به سمت او بود. یکی از مباحثی که سبب فروپاشی بسیج ملی شد همین کارهای بودار بود. خلاصه سریع خیلیها را به خط کردند و سؤال کردند و دوستان ایشان در ریاست جمهوری و بسیج به آقای مجد اطلاع داده بودند که اینطور شده و سریع فرار کن. او هم از فرودگاه مهرآباد به مشهد رفته بود دیگر از آن روز هم پیدایش نشد.در یک جمله ریشه این انتقال در نفوذ عناصر مجاهدین خلقی در نهاد ریاست جمهوری و بسیج بود.
بله بنا علی هذا این جور که شد از هر طرفی برای سوء استفاده از بسیج احساس خطر میشد و تنها کسی که زمینه پذیرش همکاری با بسیج را داشت سپاه بود. در این که سپاه پاسدار انقلاب بود شکی نبود و واقعاً هم بوده و با همه وجود، با اینکه گردان های کمی داشتند، اما پیش از ادغام آقای سالک اساسنامه بسیج را نوشته بودند و به مجلس تحویل دادند که با ورود حضرت آقا ایشان اساسنامه نوشته شده را پس گرفتند.
درباره ادغام هم دو نظر وجود داشت چون قانون تعیین تکلیف درباره نحوه ادغام را به بعد موکول کرده بوده و به عبارتی درباره آن ساکت بود.
عده ای به دنبال ادغام صد در صدی بسیج در سپاه بودند در این نظریه بسیج تنها یک واحد از سپاه میشود و تمام ابزارهای آموزشی، جذب و تبلیغات به واحدهای دیگر سپاه داده شود به عبارتی ادغام به معنای کامل. این گروه دو سه چیز را ملاک قرار دادند یک همان مساله عدم رعایت ضوابط شرعی که قبلا متذکر شدم. دوم نفوذ عناصر گروهکی در بسیج که این دروغ نبود چون بسیج در مرحله جذب بود و سازماندهی آن در جو انقلابی ساده بود.اما باید توجه داشت گزینش بسیج کم کم راه افتاده بود به خصوص اینکه بسیج فراگیر بود و امکان شناسایی سریع وجود نداشت. مضاف بر این سازمان دفاع غیر نظامی هم در بسیج ادغام شده بود که با سپاه به عنوان یک نهاد نظامی نسبتی نداشت و نامه اعتراض اعضای این سازمان به وزارت کشور موجود است اما همین آقای سازگارا که از کشور فرار کرد آن زمان در ستاد سپاه یک نامهای برای وزارت کشور و برای دولت مینویسد که خلاصه سریع این را جمع و جور بکنید و اینها بیایند در زیر چتر ما قرار بگیرند. بلافاصله دستور العمل هایی برای تاراج امکانات دفاع غیر نظامی مینویسند در ابلاغیهها همهاش بود که حالا که بسیج در سپاه ادغام شده تمام امکانات دفاع غیر نظامی باید در اختیار سپاه قرار بگیرد. حتی امکاناتی که از ارگان های دیگری مانند ارتش و ژاندارمری به بسیج رسیده بود باید در اختیار سپاه باشد
افرادی که این ایده را داشتند و تا الان هم دارند و الان هم در مصاحبههایشان ذکر میکنند و میخواهند بسیج و سپاه یکی باشد مرتب شایع میکردند آقای رحمانی دنبال این است که بسیج را از سپاه بگیرید حتی برای امام پیغام دادند امام از شخص من سؤال کرد و من خدمت امام رفتم ایشان گفت یک نامه ای آمده برای من که گفتند که شما دنبال این هستید که بسیج از سپاه گرفته بشود؟ گفتم هرگز! گفتم آقا من به شما عرض کنم که بسیج اگر قرار است ارتش 20 میلیونی که شما فرمودید باشد الان حضور خانمها محدود شده است فقط به کارگیری برای ایست و بازرسی و احیاناً یک مانوری و حضور در راهپیمایی و اینها. البته ما یک عده خانمهایی داشتیم که خیلی آموزشهای بالا هم دیده بودند، اما محدود بود مضاف برا اینکه بسیج هم بسیج جبهه شده است حتی من تعبیری کردم که ایشان خیلی ناراحت شد. گفتم بسیج شده فشنگ برای اسلحه.
در مقابل یک دید دیگر این بود که سازمان بسیج با حفظ شاکله خودش تحت فرماندهی کل سپاه قراربگیرد. پایگاههای مقاومت، ردههای مقاومت، ستاد ناحیه مقاومت همگی زیر نظر سازمان بسیج مستضعفین باشد. آقای سالک در آن قسمتی که ناراحت است در نامهاش رسماً مینویسد که آقا ما همه جهات سازماندهی، آموزش و برنامه ریزی را داریم و حتی تعبیر ایشان این است که آقای خامنهای هم وقتی مساله ادغام را مطرح کردند منظورشان ادغام صد در صدی نبوده است . در این نظریه پیوند بسیج از فرماندهی تا صف برقرار است البته ستاد مرکز باید هماهنگ با برنامههای سپاه باشد و سپاه مسئول تأمین نیازهای بسیج از نظر تداکاتی است. در صورتی که قبل از ادغام این گونه بود که بسیج متکی به کمکهای مردمی بود.
بعد از حاج آقای سالک از امام درخواست شده بود کسی را برای ریاست بسیج معرفی کنند ایشان بنده را خواستند وقتی که خدمت ایشان رفتیم امام گفت: تشخیص بنده این است که شما بهترین فرد برای اینجا هستید. بعد سه مطلب را به من گفتند.
مطلب اول این بود که آقای رحمانی من به احمد هم گفتهام تو از صبح خودت را وقف خدمت به من میکنی، قصد تقرب بکن، قصد عبادت بکن، همه آناتت عبادت است فلذا شما هم بسیج را معبد و عبادتگاه خود بدانید. لذا من هیچ وقت بسیج بی وضو نرفتم، حرف ایشان در ما اثر داشت خدا رحمتشان کند إنشاءالله. مسئله دوم این بود که منظور ما از بسیج ارتش 20 میلیونی است، و این ارتش 20 میلیونی آن زمانی محقق میشود که ده میلیون آن آقایان و ده میلیون آن خانمها باشند چه اینکه اینها در همه زمینهها مشترک هستند، عدهای نسبت به زنان درست فکر نمیکنند، هنوز نقشی برای زنان قائل نیستند، اینها نمیدانند که اگر در انقلاب ما حضور زنان نبود این انقلاب به پیروزی نمیرسید ایشان حتی برای من توضیح داد. فرمودند برای اینکه اولاً اینها میتوانستند دست بچهشان،برادرشان،شوهرشان،پدرشان را بگریند و به آنها بگویند شما نروید دو اینکه خودشان پا به پای مردان در جریان نهضت و انقلاب حضور داشتند لذا فرمودند وقتی که پاریس بودم مرتب نامه میآید که شرعی است غیر شرعی است؟ امام جواب دادند واجب است. وقتی واجب کفایی است دیگر فرق نمیکند همه هم باید بیایند. و لذا شما به هر دو اهتمام بدهید. نکته سوم فراگیری بسیج است، قشر و صنف ندارد، همه اقشار و همه صنوف را شامل میشود و من وقتی رفتم بسیج، جلسات شورا تشکیل شد همین کار را کردم.