باید دعایی را یک انقلابی اصیل دانست، چهرهای با تجربه در انقلاب که البته امثال او ـ معالاسف ـ کمیاب هستند.
به گزارش جماران؛ رسول جعفریان، استاد دانشگاه، در یادداشتی نوشت:
کافی بود کسی یک بار مرحوم دعایی را ببیند و شیفته او شود. کافی بود کسی او را ببیند و بفهمد او در زمره آنانی است که میشود ایشان را مصداقهای بعدی رسول(ص)، در وصف قرآنی «انّک لعلی خُلُقٍ عظیم» دانست. در زندگی اجتماعی، اخلاق حرف اول را میزد و او عالیترین نوع آن را در قیاس با آنچه بهترینها داشتند، برخوردار بود. اخلاق فقط لبخند و نرمی در برخورد نیست، اخلاق ترکیبی از داشتن حسن برخورد، به همراه درایت و عقل، کاربردی کردن آن، معتدل و اهل مدارا بودن، فهیم بودن و درک افراد، احترام نهادن به آراء دیگران و در یک سخن داشتن پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بود. من نوبه خود، هر زمانی او را میدیدم، احساس فاصله زیاد اخلاقی میان خود و او میکردم و به وصف و حال و صفات او غبطه میخوردم. البته میدانستم و میدانم هرگز مثل او نخواهم شد، اما چنان که امیر مومنان در باره خود میفرمود، تلاش میکردم شبیه او باشم. حق این است که شبیه بودن به او هم بسیار دشوار بود.
1. یک نکته مهم این بود که در مسیر ا نقلاب، آن هم آدمی مثل دعایی که بسیار نزدیک به قطب انقلاب بود، با فراز و نشیبهای عجیب و غریبی که آدمهای انقلابی را گرفتار میکرد و با هر انگیزهای، میتوانست گرفتار گردابهای عجیبی شده باشد. این که شما به عنوان انقلابی، با آن سوابق و نفوذ، یک مرتبه به مقامات بالایی برسید که دستتان در هر کاری باز باشد، در همه چیز... اما این کار را نکنید، اصلا وارد نشوید تا آلوده شوید، خود را در شرایطی قرار دهید که در چاه و چاله نیفتید، این چیزی بود که دعایی با اعتقاد و فهم به آن توجه داشت. از روز اول هم آدم تندی نبود و سوابقش این را نشان نمیدهد. از اول هم در حد خود مردمی و فرهیخته بود. دعایی روزها و مرزهای سختی را پشت سر گذاشت، آن هم بیش از چهل سال، اما اصولش را حفظ کرد، مهمتر از همه اصول دینی و اخلاقی را. به آن شناختی که از امامان داشت، معتقد بود. به اصول انسانی و نه اصول ساختگی و اصرار بر آنها، باور داشت. دعایی راه خود را رفت، اسیر جوّ نشد، از ارزشهایی که برای خود شناخته بود، فاصله نگرفت. دعایی، دوستان انقلابی و هم قطارانی داشت که بی محابا رفتار می کردند. هم در نجف و هم بعدها در ایران... حالا هم به اسم انقلابی، به تندی حرف می زنند... اما دعایی وارد این عرصهها آن هم به اسم انقلابیگری نشد.
2. به نظر می رسد دعایی عقیده و مبنایش این بود که ما نباید در انقلاب هر کسی را به هر اتهامی کنار بگذاریم. قرار نبود هر روز در روزنامه خود، جنازه بیجان یا باجان کسی را که زمانی در دوره شاه به اقتضای زندگی و فکر و زمانه کتابی یا مقالهای نوشته بود یا در مراسمی حاضر شده بود یا .... دراز کنیم. چه انسانهای فرهیختهای که با یک دشنام و اتهام از هستی ساقط شدند و برای ابد محو گشتند. بسیاری از آن اتهامات قابل اثبات نبود و یا ناشی از یک کجفهمی یا تنگنظری بود. البته که دعایی هم قلم، روزنامه، سابقه انقلابی داشت، در دستگاه حکومتی جایی و حامی داشت، و آن روزها اگر کسی این کارها را میکرد، نامش سر زبانها میافتاد. اما برای او اخلاق و ارزشهای انسانی بیش از اینها ارزش قائل بود. او میدانست تهمت چه جایگاه منفوری در دین دارد، در حالی که حرفه برخی از اینها فقط و فقط تهمت زدن آن هم در پوشش دینداری و انقلابیگری بود. به فرمایش امام علی، دین برای بسیاری از اینها «لعق علی السنتهم» و وسیله کسب و کار و معاش و دنیا داری بود. «یطلب به الدنیا». و البته این دنیا فقط پول و ثروت و منصب نبود و نیست؛ شما ممکن است عمری را به زهد بگذارنید اما شهوت شهرت و نام و نشان و جز آن داشته باشید. زاهدانی در صدر اسلام بودند که بسیار از اینها زاهدتر بودند، اما قدرت را از اهل حق گرفتند و حالا هم بعد از قرنها به رغم آن زهدگرایی، نامشان همیشه قرین بدی و خشونت است. این مهم است که یک انقلابی، از روزگاران سخت، از نظر نمره اخلاق و انسانیت، جان سالم بدر ببرد و مرحوم دعایی چنین بود.
3. فرهنگ دوستی از مهمترین ویژگیهای دعایی بود. مردی در آستانه هشتاد سالگی، با آن هم شهرت و نام، دیگر نیازی به این نداشت که در هر مجلس فرهنگی ارزشمندی که برگزار می شد، حاضر شود، آن هم برای یادکرد از بزرگی، برای تقدیر از دست اندرکارانی که میکوشیدند یاد بزرگی را حفظ کنند. بسا از او دعوت هم نمیشد، اما حاضر میشد، در انتها یا میانه مجلس هرجا بود مینشست. این حضور، ناشی از فرهنگ دوستی او بود. اهمیت دادن به علم و به کتاب و شخصیتهای علمی. آن هم احترام به کسانی که دیگران و مدیران و بودجه داران، از یاد آنها غفلت میکنند یا خود را به تغافل میزنند. این که در موج باشیم و بودجهای بگیریم و ستایشی از کسی بکنیم که فرمانی برای بزرگداشت او صادر شده، مهم نیست، مهم آن است مردانی پاس داشته شوند که دیگران به آنها ناسزا میگفتند، و آنها را برای سالها خوار کرده بودند. حالا وقتی کسی پیدا میشود و قدمی برای پاسداشت آنها بر میدارد، دعایی حاضر میشود. از آبروی خود مایه میگذارد، و می آید و سخن هم میگوید. فقط کافی است آخرین سخنرانی او را در بزرگداشت مرحوم اسلامی ندوشن که حکومتیها حتی از گفتن یک تسلیت هم برای درگذشت او ابا کردند، بنگرید. همان نکات کافی است تا بهتر از هزاران جمله از این دست که بنده در بارهاش مینویسم، احساسش را در کنید. او برای بزرگداشت کسانی حاضر میشد که دیگران حتی حاضر نیستند اسم آنها را بر زبان بیاورند و این رفتار را به پای انقلابیگری خود میگذاشتند. روزنامه اطلاعات در همه این دههها صدای آنها بود. مردانه میایستاد. هنوز هم میتوان روزنامه اطلاعات روزگار ایشان را یک روزنامه فرهنگی در سطح خوب، و البته صدای این قبیل از ضعفای اهل فرهنگ اما دانشمند و فرهیخته هم دانست. البته که باید از وضعیتی که همین اندازه تحمل میکرد و روزنامه را همچنان در اختیار او گذاشته بود، تقدیر کنیم. این که دست کم یک نمونه از یک رفتار انسانی در یک دوره سخت برجای بماند و بر دیگران حجت باشد که این حجت الاسلام بودن است.
4. باید دعایی را یک انقلابی اصیل دانست، چهرهای با تجربه در انقلاب که البته امثال او ـ معالاسف ـ کمیاب هستند. بیشتر مدعیان انقلابیگیری، انقلابی بودن را با دشنام دادن و تندی کردن و کنار گذاشتن و حذف کردن و پیاده کردن یکی میدانند. در روزگار ما این وضعیت بدتر هم شده و فلان انقلابی را میبینید که یکجا، نسلی از هنرمندان این کشور را که سالهای سال استعداد خودشان به همراه پول این مردم پرورششان داده به فساد اخلاق متهم میکنند و زشتترین تعابیر را در باره آنها بکار میبرند. عجیب این که هیچ وقت به ذهن مقامات قضایی نمیرسد که از اینها بپرسند در این شرع با این فروعاتش، اگر یک نفر اتهام فحشا به کسی بزند، باید از او شاهد بخواهند و اگر نتوانست بیاورد باید محکوم به عقوبتش کنند، چه رسد به این که کسی، جماعتی را این چنین متهم به فساد و فحشا میکند! در زمانه ما و البته پیش ز این هم، برای بسیاری، این رفتار معنای انقلابیگری بود. مرحوم دعایی البته که معنای دیگری از انقلابیگری میشناخت. هرچه دیگران در مطبوعاتشان آبروی اشخاص را می بردند، او برای حفظ آبروی آنها و دفاع از حقوقشان تلاش میکرد. با آن هم سابقه انقلابیگری هیچ گاه با این رفتارهای تند که نقشش پیاده کردن بسیاری از مردم و هل دادن آنها به گریز از کشور بود، موافق نبود، علیه آن مینوشت، و بیش از همه در عمل نشان میداد که خوب بودن، و شیعه علی و زهرا بودن به چه معناست. همین است که امروز اینچنین مورد ستایش دوست و دشمن در دایره این انقلاب است. خدایش بیامرزد.
روزنامه اعتماد، دوشنبه 23 خرداد ماه 1401