حسین مرعشی دبیرکل حزب کارگزاران گفت: داستان ما داستان فرد کریه المنظری است که کودکی را بغل کرده بود و بچه گریه میکرد. عاقلی رسید و گفت این کودک از تو میترسد او را زمین بگذار! برخی درست یا نادرست از من، شما و اصلاحطلبان خوششان نمیآید آیا ما نباید تلاش کنیم؟...متأسفانه فضایی ایجادشده که هرکسی حرف تندتری نزند و رادیکالتر حرف نزند سازشکار و فرصتطلب معرفی میشود و میگویند به دنبال قدرت است. فضا باید به شکلی پیش برود که هرکسی گامی در راه اصلاح برمیدارد اقدام او درست ارزیابی شود نه اینکه تخطئه شود.
به گزارش جماران؛ روزنامه ستاره صبح نوشت: حسین مرعشی یکی از شخصیتهای فعال، انرژیک و درعینحال تیزهوش است که درک درست از وقایع «خرد» و «کلان» کشور داشته و دارد. او در کارنامه خود معاون سیاسی استانداری کرمان در دولت دفاع مقدس و وزارت کشور مرحوم سید علیاکبر محتشمی، استاندار کرمان، رئیس دفتر اکبر هاشمی رفسنجانی در دوره دوم ریاست جمهوری او نماینده مردم کرمان در مجلس ششم و دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی و ... را در کارنامه خود دارد. مرعشی نقش مؤثر در انتخابات ریاست جمهوری سالهای 92 و 96 در حمایت از حسن روحانی و شکلگیری مجلس دهم و شورای پنجم داشت. علی صالحآبادی با همکار سابق خود در وزارت کشور و همکار فعلی در روزنامه سازندگی گفتگوی صریح و بیپرده انجام داده که بخش نخست آن را در ادامه میخوانید.
آقای مرعشی شما یکی از عناصر مهم، فعال و تأثیرگذار در عرصه سیاسی کشور بوده و هستید. با توجه به جایگاههایی که در حاکمیت و همچنین جامعه مدنی داشتهاید ارزیابی شما از سرنوشت خط امامیهای دیروز و اصلاحطلبهای امروز چیست؟ این طیف امروز جایگاهی در مناصب کشور ندارد، این طیف امروز هم از طرف مردم و هم از طرف حاکمیت به حاشیه راندهشده است.
«تلک الایام نداول ها بین الناس» بخشی از چرخشها و جابجاییها در اجتماع و عرصه سیاست طبیعی است. به همان دلیل که قدرت زمانی به خط امامیها رسید به دلایل مشابه، روزی قدرت از دست خط امامیها خارج میشود. امروز قدرت در دست نیروهای جدیدی است که خود را انقلابی میدانند و پیشبینی میشود آنها نیز روزی از صحنه خارج میشوند. به نظر من این مطلب چندان مهم نیست آنچه مهم است اینکه زمانه، اجتماع و مردم فرصتهایی که به انسانها و جریانها میدهند ابدی نیست، بلکه تمامشدنی است. جریانات و افراد و گروهها و احزاب و نحلههای فکری و سیاسی میتوانند از این امکانات برای ارتقا سطح رفاه و خدمات جامعه استفاده کنند و کشور را به رشد و ترقی سوق دهند یا کشور را زمینگیر کنند. وقتی رشد اقتصادی منفی باشد کشور خراب میشود. از نظر من خروجی مهم است.
به نظر شما درخشش جناح چپ در چه زمانی بود؟
اگر بخواهیم موضوع را از منظر تاریخ تحلیل کنیم اوج قدرت جناح چپ و خط امامی مجلس سوم است. مجلس سوم تنها حاصل تلاشهای سیاسی جناح خط امام نبود. بلکه نقش حضرت امام (ره) تعیینکننده بود. امام در سال 1366 در پیام نوروزی فرمودند که امسال سال انتخابات است و من در مورد انتخابات مطالبی دارم که خواهم گفت. ایشان مکرر در سال 66 سخنان خود را بر تقابل اسلام ناب محمدی در برابر اسلام آمریکایی اختصاص دادند. ما و شما که آن روزها چپ بودیم شدیم نماینده اسلام ناب محمدی، آقای یزدی، شورای نگهبان، روحانیت مبارز و... شدند اسلام آمریکایی به همین دلیل جناح چپ یا خط امام انتخابات را برد.
در مجلس سوم چند اتفاق افتاد که جناح چپ نتوانست تحولات را خوب تجزیه و تحلیل کند. مهمترین حادثه رحلت حضرت امام (ره) و رهبری حضرت آیتالله خامنهای بود. چپ خط امامی در طول هشت سال ریاست جمهوری آقای خامنهای در دفاع از مهندس موسوی نخستوزیر با رئیسجمهور زاویه داشتند. رهبری که مجلس سوم را ساخته بود به رحمت خدا رفته بود و جانشین او شخصیتی بود که مجلس سومیها و خط امامیها، با ایشان روابط حسنهای نداشتند. اتفاق بعدی تغییر قانون اساسی و حذف پست نخستوزیری بود و مهندس موسوی که نقطه اتکای خط امامیها بود از صحنه سیاست خارج و آقای هاشمی که در آن زمان شخصیتی میانهرو تلقی میشد رئیسجمهور شده بود.
به نظر من جناح چپ نتوانست تجزیه و تحلیل کند که بعد از رحلت امام چه اتفاقی افتاده است. نیروهای اصلی مجلس سوم در نطقهای قبل از دستور و در تذکر و پیگیری و طرحهای استیضاح آقایان فاضل وزیر بهداشت و نجفی وزیر آموزش و پرورش بهطور علنی با آقای هاشمی رفسنجانی مخالفت میکردند و در جلسات شبانه هم حضرت آیتالله خامنهای را نقد میکردند این جهتگیریها چپ خط امامی را در گوشه رینگ تنها قرارداد.
نقش آقای هاشمی در آن زمان چگونه بود؟
در مجلس سوم من یک شب در منزل آقای هاشمی خدمت ایشان رسیدم، ایشان از من پرسیدند این رفقای شما در مجلس و بیرون مجلس، امروز که امام را ندارند، نخستوزیر را هم ندارند و بهتبع نبودن امام، شورای نگهبان و قوه قضاییه را نیز ندارند. اینها اگر با دولت کار نکنند پس میخواهند با چه کسی کار کنند؟ اینها در صحنه تنها میمانند!
من فردای آن شب به مجلس رفتم و با آقای جهانگیری که ملایمتر از شما (صالحآبادی و دوستانتان) بود صحبت کردم و گفتم پیام آقای هاشمی پیام مهمی است. دونفری نزدیکی از بزرگان مجلس آقای شیخ حسین هاشمیان که نایبرئیس مجلس بود رفتیم. او بعد از آقای کروبی نفوذش در چپها و خط امامیها بیشتر بود. من به ایشان گفتم که شما امروز نائب رئیس اول مجلس و مورد اعتماد بچههای چپ هستید و از طرفی پسر عموی آقای هاشمی نیز هستید. این جوش سیاسی را شما درست کنید. ایشان نپسندید و گفت چیزی از میانجی گیری من با خط امامیها درنمیآید. خودش هم تمایل نداشت و موضوع متوقف شد.
ارزیابی شما از انتخابات مجلس چهارم در سال 71 چیست؟
به نظر من انتخابات مجلس چهارم برندهای نداشت؛ زیرا برای اولین بار نظارت استصوابی اعمال شد و 41 نفر از نمایندگان مجلس سوم رد شدند. به نظر من انتخابات مجلس چهارم انتخابات پر ضرری برای کشور بود. با رد صلاحیتهای جمعی از نمایندگان و تنهایی خط امامیها در صحنه سیاسی کشور، مجلس چهارم اکثریت دوسوم و اقلیت کم تأثیر پیدا کرد.
اصولگرایان سیاستهای انتخاباتی خود را هوشمندانه انتخاب کردند. حضرت آیتالله خامنهای در دوره ریاست جمهوری و قبل از آن با اصولگرایان پیوندهای قوی داشتند. بعد از انتخاب ایشان به عنوان رهبر انقلاب اصولگرایان پیوند خود را با ایشان تقویت کردند و در برنامه انتخاباتی مجلس چهارم شعار اطاعت از رهبری و حمایت از هاشمی برای انتخابات برگزیدند.
آقای هاشمی رئیسجمهور نوگرایی بود که تلاش میکرد کشور را متحول کند. در مقابل در جریان چپ انتخابات مجلس چهارم بدون پشتوانه وارد انتخابات شد و نظارت استصوابی نیز به چپ ضربه زد زیرا افرادی که در حوزه انتخابیهشان صاحب رأی بودند رد صلاحیت شدند. البته به نظر من تصور آقای هاشمی این نبود که تعداد چپها در مجلس این قدر کم باشد. شاید آقای هاشمی بعد از مشاهده چپ رویها در مجلس سوم علاقهمند بود مجلس چهارم متعادل شود.
چطور شد که اصولگراها از هاشمی فاصله گرفتند؟
وقتی جناح اصولگرا یا راست آن موقع اکثریت مجلس چهارم را گرفت دیگر احساس کرد در نبود چپ، نیازی به آقای هاشمی ندارد، به همین دلیل از هاشمی عبور کردند. من در مجلس چهارم با آقای باهنر که نماینده تهران و از کارگردانان اصلی مجلس بود صحبت کردم به ایشان گفتم چرا این همه با آقای هاشمی مخالفت میکنید؟ آن زمان من رئیس دفتر رئیسجمهور بودم. گفت: تکلیف ما با آقای هاشمی روشن نیست. او گفت: از دوستان ما تعدادی در دولت هستند؛ ولی افرادی مثل تو، نوربخش و جهانگیری و ... نیز هستند به همین دلیل تکلیف ما با ایشان روشن نیست. در ماههای پایانی مجلس چهارم و در آستانه انتخابات مجلس پنجم بود که ما با مشورت آقای هاشمی حزب کارگزاران را درست کردیم و مجلس پنجم متفاوت از مجلس چهارم شد. چرخش مجلس چهارم منفی بود؛ اما چرخش مجلس پنجم منحنیهای کشور را مثبت کرد. فضای سیاسی کشور در دوره مجلس پنجم به ریاست جمهوری آقای خاتمی ختم شد.
نظر شما در ارتباط با پایگاه مردمی افراد و حاکمیت چیست؟
پایگاه مردمی در ایران پایگاه حکومتی است، نه پایگاه اشخاص و حتی احزاب. مردم ایران دولتخواه هستند. شما (صالحآبادی) در مشهد و دیگران درجاهای دیگر به این دلیل رأی آوردید که مردم شما را همراه با امام میدانستند. محبوبیت آقای خاتمی به وزارت ارشاد او برمیگردد که وزیر بود و از نویسندگان و هنرمندان دفاع کرده بود و در دوران ریاستجمهوریاش هم خوب، سالم و پاک و قوی عمل کرده است. سرمایه اجتماعی آقای خاتمی سرمایه حکومتی است. سرمایه مهندس موسوی هم حکومتی بود. سرمایه آقای هاشمی حکومتی بود. بله شما و دیگران مردمی بودید؛ ولی مردمی که پشت امام بودند نه مردمی که پشت من و شما باشند.
امروز هم جریان اصولگرا پشت سر آقای لاریجانی نیست، بلکه پشتیبان حضرت آیتالله خامنهای است. اگر کسی با رهبری باشد جریان اصولگرا با او است. اگر کسی با ایشان نباشد اصولگراها نیز با او نیستند. مسأله، حکومتی است نه مردمی. سندیکاهای اجتماعی، کشاورزی، صنعتی، دانشگاهی و... که متکی بر ستونهای مردمی و اجتماعی در کشور وجود ندارد. در ایران سیاست را حکومت تعیین میکند چون سیاست هنوز بالغ نشده است.
آقای خاتمی چگونه رئیسجمهور شد؟
تحولات سیاسی مثبت از مجلس پنجم آغاز شد. امیدواری به آینده و توجه به نقش صندوقهای رأی، حمایت رهبری از انتخابات رقابتی، درخشش شخص آقای خاتمی، ائتلاف بین جناح چپ (روحانیون مبارز و شورای هماهنگی نیروهای خط امام) و جریان میانه تحت مدیریت آقای هاشمی رفسنجانی و کارگزاران به پیروزی آقای خاتمی منجر شد. به دنبال این موفقیت مجلس ششم هم با دوسوم یاران آقای خاتمی شکل گرفت.
نظر شما درباره مجلس ششم چیست؟
در مجلس ششم باز هم ما اشتباهات مجلس سوم را داشتیم؛ زیرا عدهای هم با حضرت آیتالله خامنهای و هم با آقای هاشمی مخالف بودند درحالیکه آنها دو رکن مهم کشور بودند. چرا باید اتحادی که در 76 بین چپ خط امامی با محوریت روحانیون مبارز و نیروهای خط امام و میانهروهای کشور به رهبری آقای هاشمی و کارگزاران به وجود آمده بود، شکسته شود؟! این اتحاد به تشکیل دوم خرداد کمک کرده بود. در انتها اختلاف بین جناح آقای هاشمی و جناح آقای خاتمی بود که کار ما را به انتخابات ریاست جمهوری 84 رساند.
سال 84 افتضاح سیاست ورزی در ایران بود؛ یعنی این افتضاح هم در بین اصولگراها و هم در بین اصلاحطلبها جریان داشت. اصلاحطلبها آقای کروبی و آقای معین و آقای مهر علیزاده، سه کاندیدا همسو بودند و در جبهه میانهروها آقای هاشمی حاضر بود و از اصولگراها آقای لاریجانی، قالیباف، محسن رضایی در میدان حضور داشتند، معلوم بود که چه اتفاقی برای مردم کشور میافتد!
مشکل اساسی این است که طیفی از اصلاحطلبها هنوز انقلابی و چپ هستند و اگر به قدرت برسند تمام قدرت را میخواهند. این تمامیتخواهی و این انحصارطلبی جزو خصوصیات چپ دنیا است. ما اصولگراها و اصلاحطلبها ذاتاً دموکرات نیستیم. مگر میشود کسی دموکرات باشد و بگوید من در انتخابات مجلس ششم فائزه هاشمی را در لیست قرار نمیدهم چون با آقای هاشمی مشکلدارم. فائزه هاشمی نمایندهای مجلس بود که در مجلس پنجم درخشیده و خوب کارکرده و در انتخابات از آقای خاتمی حمایت کرده بود. در مورد آقای هاشمی هم همین طور بود. اگر آقای هاشمی با آقای خاتمی تفاوت دارد مگر از ارزشهایش کم میشود؟! کما اینکه تفاوت آقای خاتمی با آقای هاشمی از ارزشهای وجودی آقای خاتمی نمیکاهد.
شرط دموکرات بودن این است که ما، انسانها را همانطور که هستند به رسمیت بشناسیم و شرط دیگر اینکه حقوق افراد را به رسمیت بشناسیم، سوم احترام افراد حفظ شود و چهارم در رقابت انصاف را رعایت کنیم. اینکه احساس کنید کسی که با شما صد درصد یکی نیست پس او را بزنید این با دموکرات بودن فاصله دارد.
اگر اصلاحطلبان امثال ناطق را تضعیف نکرده بودند گرفتار احمدینژاد و آبادگران نمیشدند
شما وضعیت انتخابات ریاست جمهوری در ادوار گذشته را چگونه ارزیابی میکنید؟
اصلاحطلبها اگر میخواهند موفق شوند باید دموکرات باشند. انتخابات ریاست جمهوری در پنج دور آن مدیریت شده بود، زیرا نظام یک نفر را به عنوان رئیسجمهور هدف میگرفت و مردم به احترام نظام و امام به او رأی میدادند. البته انتخابات در سال 76 آزاد و رقابتی بین دو جناح بود. اصولگراها کاندیدایشان که آقای ناطق بود و اصلاحطلبان آقای خاتمی نامزدشان بود برگزار شد آقای ناطق شکست خورد و شکست را پذیرفت. چرا عدهای فکر میکردند که باید آقای ناطق نوری منزوی و از صحنه خارج شود؟ اگر اصلاحطلبان امثال ناطق را تضعیف نکرده بودند گرفتار احمدینژاد و آبادگران نمیشدند.
ما باید تلاش کنیم دموکرات شویم و قدرت تحمل دیگران را داشته باشیم. باید تکثر و تنوع را به رسمیت بشناسیم. صحنه سیاست نباید حق و باطلی باشد. مادامی که نتوانیم خود را بر اساس اصول پیشرفته تنظیم کنیم و توسعهیافته نشویم جبهه و جناح ما توسعهیافته نمیشود. چرا ما امروز دهها حزب اصلاحطلب داریم؟ معنای این موضوع این است که توسعهیافته نیستیم. وجود سی دبیر کل احزاب اصلاحطلب چه معنایی دارد؟ تجارب گذشته نشان میدهد که ما فرصتهای تاریخی را سوزاندهایم. جبههای که فرصتهای تاریخی را سوزانده، نمیتواند انتظار داشته باشد که جامعه از او رویگردان نشود.
یک ملت انقلاب کرد و نمیشود بعد از گذشت چهل سال امروز گفت که اقدام یک ملت خوب بوده یا بد؟ انقلاب بخشی از تاریخ ما است
بسیاری از ما انقلابیها به زندان رفتیم. از نظر جامعهشناسی تمام انقلابها در ادامه به مشکل خوردهاند و به اهداف خود نرسیدهاند. آیا بهتر نبود از ابتدا به جای انتخاب روشهای انقلابی به روشهای رفرمی و اصلاحطلبی و اینکه انسانها صاحب حق هستند روی میآوردیم و با انتخابات آزاد کشور را اداره میکردیم؟
انقلاب که کار یک فرد و دو نفر نبوده است، بلکه یک ملت انقلاب کرد و نمیشود بعد از گذشت چهل سال امروز گفت که اقدام یک ملت خوب بوده یا بد؟ انقلاب بخشی از تاریخ ما است. کرمانیها ضربالمثلی دارند که میگویند: «حالا حسن حالا حسین»، یعنی از همین حالا شروع کنیم و امروز به جای راهحلهای انقلابی و رادیکال به رفرم فکر کنیم و تلاش کنیم کشور را از بحرانها عبور دهیم.
عقلای قوم از هر دو جناح باید دور رهبری حلقه بزنند
به نظر شما در شرایط درهم تنیده که کشور با مشکلات داخلی و خارجی روبروست چه باید کرد؟
ما یک اشتباه تاریخی داشتیم که از رهبری فاصله گرفتیم یا عدهای کوشیدند این فاصله را ایجاد کنند. ما در نوشتن قانون اساسی اول و بازنگری آن در سال 1368 نقش داشیم. آقای منتظری که اکنون مورداحترام جبهه اصلاحات است ولایتفقیه را در قانون اساسی تعبیه کردند. آقای بهشتی هم روی ولایتفقیه اصرار داشت. ولیفقیه در قانون اساسی است و سیاستهای کلی نظام را تعیین میکند. ولایتفقیه قوه قضاییه را شکل میدهد، ولیفقیه صداوسیما را در اختیار دارد. ولیفقیه فقهای شورای نگهبان را منصوب میکند.
اصل چهار قانون اساسی را بخوانید تا ببینید این اصل چه اختیاراتی به فقهای شورای نگهبان داده است. وقتی چنین واقعیتی وجود دارد چرا اختلاف نظرهایمان با رهبری به ایجاد فاصله با رهبری انجامید؟ چرا بین آقای خاتمی و آقای خامنهای فاصله ایجاد شد؟ چرا بین آقای هاشمی و آقای خامنهای فاصله افتاد؟ چرا شکاف بین آقای کروبی، آقای موسوی و آقای خامنهای افتاد؟ آیا در 88 نمیشد این چهار بزرگوار باهم بنشینند و بسته سیاسی روشنی را به رهبری ارائه کنند که نظر ما این است و مسئله را باید اینطور جمع و جور و حل کرد. آیا باید اعتراضات همین طور ادامه پیدا میکرد؟ آیا باید اینطور ختم میشد؟ امروز هم برای رفرم میتواند شروع خوبی باشد.
من به عنوان کسی که ایران را دوست دارم و دلم برای ایران میتپد و به عنوان کسی که از حجم مشکلات مردم ایران آگاه است، عقیده دارم عقلای قوم از هر دو جناح باید دور رهبری حلقه بزنند و راهحلهای کارشناسی برای برونرفت کشور از بحرانها را به ایشان ارائه دهند.
آیا شما چنین نقشی را در ارتباط با رهبری داشتهاید یا خیر؟
من کار میکنم و حزب را به این سمت میبریم که به دولت و رهبری و تمامی نهادها راهکار بدهیم تا با اجرایی شدن راهکارها از بار مشکلات مردم کاسته شود در قالب این ایده هر کاری که از دستمان برآید برای رهبری و دولت انجام خواهیم داد.
استراتژی حزب کارگزاران چیست؟
استراتژی حزب پیگیری اصلاحات از راهحلهای رفرمیستی و قانونی است. اتاق فکر حزب کارگزاران که در اختیار مسئولان بوده و خواهد بود. ما راهکارها و پیشنهادهایمان را میدهیم و سعی میکنیم روابط تیره را ترمیم و بهبود بخشیم.
آیا به حزب شما از آنسو چراغ سبزی دادهشده یا خیر؟
اصولگراها نه آنها آنچنان در قدرت هستند که به ما میگویند دیر شده است. من با اینکه بشود یا نشود کاری ندارم من به راهحل فکر میکنم. درست است که از آنطرف بازخوردی نمیآید ولی ما باید درست حرکت کنیم و به لطف خداوند و همت مردم امیدوار باشیم.
من(علی صالح آبادی) چند سال دبیر کل کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب بودم. همان کسانی که صاحب اصلی انقلاب بودند. ما تلاش کردم تا با رهبری رئیس پیشین قوه قضاییه آملی لاریجانی، با رئیس مجلس علی لاریجانی و فرمانده سپاه محمدعلی جعفری دیدار و گفتگو کنیم. حتی در جلسهای آقای ضرغامی در دفتر کانون زندانیان حضور پیدا کردند و ایشان را واسطه این ارتباط قراردادیم. ولی امکان آن فراهم نشد که پیشکسوتها حرفهای خود را بزنند. با توجه به تجربه ما آیا شما فکر میکنید مسئولان به راهکارهای حزب کارگران توجه خواهند کرد یا خیر؟
داستان ما داستان فرد کریه المنظری است که کودکی را بغل کرده بود و بچه گریه میکرد. عاقلی رسید و گفت این کودک از تو میترسد او را زمین بگذار! برخی درست یا نادرست از من، شما و اصلاحطلبان خوششان نمیآید آیا ما نباید تلاش کنیم؟ کشور است یا مرعشی،صالحآبادی و دیگران؟! ما باید هر کاری از دستمان برمیآید برای بهبود امور انجام دهیم. شاید حرف من و شما پیش نرود، ولی ممکن است حرف آقای شیخ محمدجواد حجتی کرمانی، محقق داماد، {موسوی}خوئینیها و ... پیش برود؛ آنها باید تلاش کنند.
مهم این است که من و شما به این شخصیتها تحلیل درست ارائه کنیم. متأسفانه فضایی ایجادشده که هرکسی حرف تندتری نزند و رادیکالتر حرف نزند سازشکار و فرصتطلب معرفی میشود و میگویند به دنبال قدرت است. فضا باید به شکلی پیش برود که هرکسی گامی در راه اصلاح برمیدارد، اقدام او درست ارزیابی شود نه اینکه تخطئه شود.
نتایج انتخابات ریاست جمهوری 1400 تقریباً از یک سال قبل از انتخابات مشخص بود. من به خاطر دارم که آقای رئیسی دوم فروردینماه در شهر مرزی تایباد جلسه داشت همان روز خیلی گفتند او رئیسجمهور آینده ایران است. وقتی شما نتیجه انتخابات را از قبل میدانستید چرا حزب شما از آقای همتی حمایت کرد و در عمل در زمین رقیب بازی کردید؟
در پاسخ به سؤال شما میگویم آیا به خاطر دارید که یک سال قبل از انتخابات سال 1376 همه میگفتند آقای ناطق رئیسجمهور آینده ایران خواهد شد. چرا شرایط جامعه تغییر کرده بود و مردم به جای رأی دادن به ناطق به خاتمی رأی دادن، این موضوع ممکن بود در انتخابات 1400 هم تکرار میشد.
برآورد کلی در سال 76 این بود که آقای ناطق انتخاب نظام است. بسیاری از دوستان ما مثل آقای فروزش، آقای میرزاده و ... رفتند و با آقای ناطق همکاری کردند. بسیاری از بچههای چپ مجلس پنجم و مجالس قبل هم برای آقای ناطق طومار امضا کردند. مگر در 84 تصمیم نظام بر ریاست جمهوری آقای قالیباف نبود؟ مگر تصمیم نظام در ریاست جمهوری دور دوم آقای احمدینژاد نبود که سال 88 بحران در کشور ایجاد شد؟! مگر در انتخابات 92 قرار بر این نبود که بارد صلاحیت آقای هاشمی، آقای جلیلی رئیسجمهور شود؟! آیا این اتفاقات افتاد؟!
ما چهار یا پنج تجربه موفق داشتیم که وقتی متحد وارد انتخابات میشدیم و مردم را قانع میکردیم که شرکت کنند انتخابات را ببریم؛ بنابراین تجربه گذشته غیرازاین چیزی است که شما میگویید. نتیجه انتخاب آقای رئیسی که از قبل قابل پیشبینی بود ممکن بود این بار هم تغییر کند.
مردم بنا به دلایلی از صندوق رأی قهر کردند، بنابراین ما نتوانستیم نتیجه را تغییر دهیم. البته این در صورتی بود که مردم میخواستند به صحنه بیایند که نیامدند. نکته دوم که باید موردتوجه باشد این است که هر انتخابات برد و باخت دارد و قرار نیست در انتخابات همواره برنده باشیم.
سیاست ورزی از نظر شما چیست؟
درست نیست که اگر شرایط برای بُرد در انتخابات فراهم است در انتخابات شرکت کنیم و در غیر این صورت نیروها و کادرهایمان را در سطح کشور رها کنیم و فضای سیاسی کشور را از دست بدهیم این اشتباه بزرگی است که گاهی اصلاحطلبان مرتکب میشوند.
بدین معنی که اگر مردم آماده شرکت در انتخابات نباشند ما نباید شرکت کنیم، این حرف به لحاظ سیاسی غلط است. این سیاست ورزی مسئولانه نیست؛ بلکه از این حرف ممکن است بوی فرصتطلبی هم بیاید.
اینکه اگر مردم در صحنه هستند و بوی پیروزی میآید ما هستیم و در غیر این صورت نیستیم. پرسش این است که اول مردم باید بیایند یا سیاسیون باید اول بیایند؟! وظیفه سیاسیون این است که به جامعه جهت بدهند نه اینکه جامعه به سیاسیون خط بدهد؟ از نظر ما حزب کارگزاران این نوع نگاه به سیاست غیرحرفهای است. مهمترین موضوع در سیاست ورزی این است که نباید خط را گم کرد. کادرهای سیاسی هم در سرتاسر کشور نباید خط را گم کنند. شکست مهم نیست. یک گروه قرار نیست همیشه پیروز باشد. دموکراسی این نیست که همیشه یک جناح پیروز میدان باشد، این دموکراسی نیست.
ما در سالهای 92، 94 و 96 پیروز شدیم؛ اما در سالهای 1398 و 1400 باختیم. به دلیل باخت، نباید صحنه و کادرهای سیاسی را رها کنیم. پرسش این است که کادرها را چطور باید حفظ کرد؟ به آنها بگوییم بروید و با هرکسی که میخواهید ببندید؟ جبهه را چطور سازمان دهیم؟ همواره حفظ جبهه سیاسی و کادرهای سیاسی و تشکیلات سیاسی در سرتاسر کشور امر مهمی است. نباید گفت، چون ما در انتخابات میبازیم پس شرکت نمیکنیم. بسیاری از اصلاحطلبان میگفتند چون نامزد ما را رد صلاحیت کردهاند ما نمیآییم.
سؤال من این است که رد صلاحیت محسن هاشمی، پزشکیان، عباس آخوندی، جهانگیری و... ضربه سنگینتری بود یا رد صلاحیت آقای هاشمی در سال 92؟! ما آقای همتی را برای اداره کشور گزینه بهتری از آقای رئیسی میدانستیم، زیرا که او تجربه و آموزش لازم در حوزه اقتصاد دیده بود و تجربه زیادی در حوزه بانکی، مالی، بیمه و ... داشت که رئیسی فاقد آن است.
از قبل معلوم بود که آقای همتی رأی نداشت و پیروز نمیشد چرا حزب کارگزاران حمایت کرد؟
به نظر من شکست خوردن بهتر از تصمیم نگرفتن در صحنه است. سیاستمدار و شخصیت سیاسی و احزاب تأثیرگذار اگر نتوانند تصمیم بگیرند این یک ضعف است.
بسیاری به من گفتند ترکیب همتی رئیسی جزء بازی نظام است. فرض کنیم آقای همتی دقیقاً مثل آقای رئیسی است و عنصر نظام است. بین دو عنصر نظام آن کسی که بیشتر برای اداره کشور مناسب است کدام است؟ اینکه به عنوان عنصر سیاسی نتوانیم بین آقای رئیسی و آقای همتی انتخاب کنیم این نقص است؛ ولی شکست خوردن طبیعی است. سیاست حزب ما این نیست که بدون قید و شرط در هر انتخاباتی شرکت کند. ما عقیده داریم نباید دایره «انتخاب کردن» و «انتخاب شدن» برای مردم محدود باشد. هر چه دایره انتخاب بازتر باشد انتخابات باشکوهتر میشود این سیاست ما است و ما از انتخابات با حضور حداکثری مردم حمایت میکنیم.
ما محدود کردن و ایجاد فیلتر را خلاف جمهوریت و قانون اساسی میدانیم. عدهای هستند که علاقه دارند جمهوری اسلامی را به حکومت اسلامی تبدیل کنند؛ یعنی اول شورای نگهبان کاندیداها را انتخاب کند و بعد مردم را به سراغ «خم رنگرزی» به نام انتخابات بفرستند و اسامی نهایی از صندوق درآید. ما این شیوه را نمیپسندیم و تأیید هم نمیکنیم؛ ولی تا جاییکه قدرت انتخاب باشد دست به انتخاب میزنیم.
اگر آقای همتی امروز رئیسجمهور ایران بود کابینهای میچید و آدمهایی را به کار میگرفت که با کابینه آقای رئیسی بسیار متفاوت و به لحاظ اقتصادی و سیاسی بهتر و به نفع مردم بود.
آقای مرعشی من به خاطر دارم که شما در مصاحبهای درباره مجلس دهم از 156 نفر لیست امید حرف زدید. این افراد بعد از ورود به مجلس به دنبال کار خود رفتند.
جبهه پایداری مدتها به دنبال آوردن قانون منع بهکارگیری بازنشستگان بود که همین جوانان که جزو لیست امید بودند آن قانون را تصویب کردند و باتجربهها از گردونه اداره کشور حذف شدند یا آقای کدخدایی که ید طولانی در رد صلاحیت اصلاحطلبان داشت مورد اقبال امیدیها قرار گرفت. اقدامات مجلس دهم باعث سرخوردگی مردم از اصلاحطلبان لیست امید شد.
ما در انتخابات مجلس دهم سیاستی روشن داشتیم و موفق هم شدیم. سیاست این بود که تعداد نیروهای پایداری را به حداقل برسانیم. ارادهای شکلگرفته بود که پایداریها 180 کرسی مجلس را بگیرند. ما این کرسیها را به 60 کرسی رساندیم. مجلس دهم چند مشکل بنیادی داشت اول اینکه بین آقای عارف و آقای لاریجانی بر سر ریاست مجلس اختلاف افتاد. نه آقای خاتمی مداخله کردند و نه آقای روحانی کاری کرد. آقای روحانی و آقای خاتمی میتوانستند بر سر ریاست لاریجانی یا عارف توافق کنند تا مجلس بهتر اداره شود. اگر مجلس دهم مدیریت میشد یکی از بهترین مجالس ایران میشد. این یک اشتباه بود و اشتباه دوم این بود که آقای واعظی و دوستانی که دور آقای روحانی بودند فراکسیون سومی با نام اعتدال و مستقلین در مجلس ایجاد کردند. تفکیک بین فراکسیون امید و فراکسیون اعتدال و مستقلین منافع مجلس را متوجه جبهه پایداری کرد که با اقلیت بازی میکرد.
اینکه اصلاحطلبان ترکیب مجلس دهم را شکل داد؛ اما از آن بهره نبرد اشتباه بود. به نظر من در شکلگیری مشکلی نبود و سیاست درست بود.
آیا سهم دادن به جوانان و زنان در مجلس دهم و شورای پنجم سیاست درستی بود؟
سهم دادن در شورای پنجم اتفاق افتاد. در مجلس ما کاندید بهاندازه کافی نداشتیم. ما از 30 نفر تهران به جز چندنفری که از اول میشناختیم بقیه را نمیشناختیم. محمود صادقی را کسی نمیشناخت. فتاحی را کسی نمیشناخت. غلامرضا حیدری را کشف کرده بودیم. این وضعیت اشکالی نداشت. به یاد داشته باشید که هر جبهه سیاسی چه پیروز و چه شکست بخورد نباید بدون مدیریت رها شود.
رهبری مجلس دهم را شما چگونه ارزیابی میکنید؟
رفتار احزاب اصلاحطلب و رفتار شخصیتهای اصلاحطلب و رفتار بزرگان اصلاحات قبل از مجلس دهم و بعد از مجلس دهم یکسان بود. قبل از روی کار آمدن آقای روحانی و بعد از روی کار آمدن او هم یکسان بود. قبل از داشتن 21 کرسی شورای شهر پنجم و شورای ششم که هیچ کرسی نداریم رفتارها مساوی است. 21 نفر در شورای پنجم وارد شورا شدند و کرسیهای شورای شهر تهران در اختیار اصلاحطلبان بود. اصلاحطلبان از همان ابتدا باید میدانستند که 4 سال بیشتر وقت ندارند. اگر یک شهردار قدر در دوره پنجم مدیریت شهری برای تهران انتخاب میشد و تهران متحول میشد در سال 1400 حرفی برای گفتن داشتیم و میتوانستیم به مردم بگوییم بیایید و به ما رأی بدهید.
در مورد شورای شهر با وجود اینکه افراد با سابقه و خوبی وجود داشت، اما خروجی شورا بیشتر به جای اینکه با تجربهها باشد جوان ها شدند؛ چرا؟ باتجربهها را کنار گذاشتند؟
به نظر من شورای پنجم شورای خوبی بود. در شورای پنجم اختلاف و فساد مالی پیش نیامد و از جبهه اصلاحات حرفشنوی داشت، ولی جبهه نتوانست این شورا را برای انتخاب شهرداری خوب هدایت کند و این ضعف مدیریت جبهه اصلاحات بود.
آقای مرعشی! آقای عارف به من گفت که من برخی از فهرست شورای پنجم را که در لیست امید بودند را نمیشناسم...
آقای عارف در جلسهای که فهرست لیست امید برای شورای پنجم بسته میشد رئیس جلسه بود و رئیس بود و به فهرست که مورد اجماع بود رأی داد. البته شوراها و شهرداران میتوانستند مسئولانه و بهتر از آنچه انجام دادند عمل کنند که نکردند.