هرمزان از سرداران نامآور ایرانی بود که وقت فتوحات مسلمانان در نواحی شوشتر با سپاه عربی جنگید اما نتوانست کاری از پیش ببرد و اسیر شد. او را که نزد خلیفه دوم میبرند قصه جانبدربردنش شنیدنی است.
به گزارش جماران؛ احمد مسجد جامعی؛ عضو شورای شهر تهران، در یادداشتی به مناسبت عید غدیر خم در روزنامه همشهری نوشت: «حتما نام خیابان هرمزان را شنیدهاید، خیلی از اهالی فرهنگ و هنر، در این خیابان خانه دارند. هرمزان از سرداران نامآور ایرانی بود که وقت فتوحات مسلمانان در نواحی شوشتر با سپاه عربی جنگید اما نتوانست کاری از پیش ببرد و اسیر شد. او را که نزد خلیفه دوم میبرند قصه جانبدربردنش شنیدنی است. در روایات اینطور آمده که هرمزان بر جان خود بیمناک بوده و لب به سخن باز نمیکرده. آنقدر مرگ خودش را قطعی میدانسته که بالاخره یکبار به حرف میآید و میگوید مرده صحبت نمیکند.
در این اثنا طلب آب میکند، اما برخلاف انتظار یک جرعه هم نمینوشد. وقتی میپرسند چرا نمیخوری جواب میدهد میترسم حین آب خوردن مرا بکشید. خلیفه میگوید قتل و عطش با هم اتفاق نمیافتد و تا زمانی که آب ننوشیدهای جان تو در امان است. هرمزان هم فرصت را غنیمت میشمرد و کاسه چوبی آب را زمین میاندازد. این رفتار خشم گروهی از حاضران را برمیانگیزد؛ اینکه کار هرمزان توهینآمیز بوده و در واقع خلیفه را فریب داده، بیشتر بر قتلش تأکید میکنند چراکه یکی دو تن از فرماندهان سپاه مسلمانان هم در جنگ با سپاه هرمزان کشته شده بودند. اما در این میان یکی از هرمزان دفاع میکند؛ علی امیرالمومنین(ع). حضرت اماندادن خلیفه را گوشزد میکند و اینکه به هر ترتیب خلیفه باید بر سر پیمانش بماند. با منطق و وساطت امیر، جان این سردار ایرانی حفظ میشود. امیر در مواردی به خلیفه مشورت میداد و بارها شنیده بودند که خلیفه گفته بود اگر علی نبود عمر هلاک میشد.
از آن روز هرمزان با نامی عربی همراه خلیفه میشود. در مدینه آن روز، همه میدانستند هرمزان از خاندانی اصیل و ایرانی است و فرماندهی توانا در کارزار. به هر حال همراهی او بر هیبت خلیفه میافزود.
اما این پایان ماجرای سردار ایرانی نیست. مدتی بعد که خلیفه ترور میشود یکی از فرزندانش، عبیدالله بن عمر، براساس ظن و گمان متعرض هرمزان میشود و غافلگیرانه او را به قتل میرساند. هرمزان در شناخت اسب خبره بوده و به همین بهانه عبیدالله او را به منزل خود میبرد تا درباره بیماری اسبش از او چارهجویی کند. هرمزان تا سراغ اسب میرود عبیدالله با شمشیر به قتلش میرساند. هرمزان سربازی آزموده و جنگآور بود و عبیدالله رو در رو از عهده او بر نمیآمد.
این قتل ناجوانمردانه امیر (ع) را برمیآشوبد و به جد سوگند یاد میکند انتقام خون او را بستاند. به شهادت امیر (ع)، هرمزان مسلمان بود و هیچ مدرکی از مشارکت او در قتل خلیفه در دست نبود. حالا قتلی مظلومانه در مدینه اتفاق افتاده بود. یعنی یک سردار ایرانی مسلمان براساس شک و گمان کشته شده و کسی هم برای خونخواهی او پا پیش نگذاشته بود. از این رو، علی امیرالمومنین(ع)، خونخواهی او را بر عهده گرفت و در این تصمیم حتی با خلیفه بعدی به مشاجره پرداخت و از او خواست برای قصاص اقدام کند.
عبیدالله 20 سال بعد، در اوایل خلافت امیر، فرمانده سپاهش یعنی مالک اشتر را واسطه کرد تا پس از گذشت این همه سال علی به او امان دهد، اما حضرت نپذیرفت و بر قصاص تأکید کرد. عبیدالله به شام گریخت و سرانجام در صفین کشته شد.
در آن ماجرای ترور خلیفه، جز هرمزان تنی چند از ایرانیان مدینه ازجمله دختر خردسال ابولولوء هم بیهیچ دلیلی کشته شدند. شاید بهخاطر همه اینها بود که امیر پس از ضربت خوردن وصیت کرد جز قاتل او را نکشند و به نام قتل خلیفه، بلوا برپا نسازند.»