به گزارش جماران، احمد مسجدجامعی در روزنامه ایران نوشت: 

جنگ 8 ساله اگر درست‌تر بگوییم دفاع هشت ساله از سرزمین ایران در هم شدن زندگی از شعر، نقاشی، موسیقی، حجم سینما و از جمله داستان تأثیر گذاشته است و تقریباً هیچ هنرمند و نویسنده‌ای نیست که از آن حادثه بزرگ تاریخ کشورمان متأثر نشده باشد و هر چه می‌گذرد بیشتر این تأثیر و تأثر خود را می‌نمایاند حتی برای کسانی که ظاهراً هیچ دخالتی در این حماسه نداشتند و خود را کنار می‌کشیدند.
یکی از شخصیت‌های همزمان با آن حماسه اسماعیل فصیح است که کارمند شرکت نفت و استاد دانشکده نفت بود. شاید همین شغل موجب می‌شد که ابعاد پنهان جنگ اقتصادی را نیز بهتر دریابد. جنگ در آثار فصیح جای ویژه‌ای دارد. او نویسنده تهرانی و متولد و درگذشته تهران است. در دوره جنگ دو نشریه پرآوازه ادبی-هنری منتشر می‌شد که یکی از آنها ماهنامه آدینه بود که فصیح از همکاران آن جمع بود و داستان‌های کوتاه در آن می‌نوشت. یکی از خواندنی‌ترین داستان‌هایش، ذوق‌آزمایی او با حادثه‌ای است که می‌گوید در اصفهان روی داده است.در این قصه، مردی که او را نمی‌شناسیم و از پیشینه او هیچ نمی‌دانیم، می‌میرد. او را هنگام غروب به سردخانه آرامستانی در اصفهان می‌برند که فردایش به خاک بسپارند. اما پیش از فردا، در نیمه شب مرده از جای برمی خیزد و با همان جامۀ از کفن به سراغ نگهبان می‌رود و خبر می‌دهد که او سکته ناقص داشته و زنده است و شماره تلفن خانم خود را می‌دهد تا به بستگانش خبر دهد. نگهبان که سخت وحشت کرده بود، خود را باز می‌یابد و خانواده مرد درگذشته را از این پیش آمد آگاه می‌کند. خانواده آن مرد، هم خویشان را خبر می‌کنند و شادی‌کنان با یک مینی بوس به سوی آرامستان می‌روند. آنگاه همگی همراه با شادی و شادمانی از عمر دوباره و بازگشت به زندگی متوفی به سمت خانه می‌آیند. در نظر بگیرید که دیروز همه گریه می‌کردند، امروز همه شادمان و خندان‌اند. اما این شادمانی چندان نمی‌پاید، موشک عراقی از آسمان سر می‌رسد و به وسط مینی بوس می‌خورد و نه از تاک نشان می‌ماند و نه از تاک نشان. دیگر نه کسی مانده که غم اندوهی داشته باشد و نه کسی مانده که شادمانی کند.داستان کوتاه برشی از زندگی است. یک حادثه از تمام زندگی است. این نیز نمونه‌ای از روحیه ایرانیان است که با آنکه از جنگ بیزارند، اما وقتی در معرض تجاوز قرار گیرند، برای دفاع از صلح و سرزمین دلیرانه می‌جنگند. داستان بلند ثریا در اغما روایت زندگی دختری است که از دوچرخه می‌افتد و به کما می‌رود. ادامه درمان ثریا در پاریس. شبی که پدر ثریا در جمعی می‌نشیند یک ژنرال ایرانی، که کشورش را در آن شرایط دشوار رها کرده، از او می‌پرسد که آخر این جنگ به کجا می‌کشد؟ و پدر ثریا پیش خود با دلخوری می‌گوید تو اهل رزمی. چرا از من می‌پرسی؟

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.