من در یک دوره زمانی به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی پیشنهاد دادم مکتب فکری ایشان از طریق تدریس در کلاس‌های فقه حکومتی تدوین شود، قبول نکرد.

به گزارش جماران، روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:

مهندس محمد هاشمی برادر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، فردی دارای توانایی مدیریت در کارهای اجرایی است و شاید در میان اعضای خانواده به عنوان فردی که سال‌ها در کنار آیت‌الله بود، از دوران مبارزه گرفته تا مسئولیت‌های اجرایی و سیاسی بعد از پیروزی انقلاب، بیشترین مراوده و دلبستگی با ایشان را داشت و اکنون فقدان آیت‌الله بیشتر از هر فرد دیگر، او را متاثر می‌کند. در آستانه دومین سالگرد رحلت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی گفت‌وگویی با مهندس محمد هاشمی درباره شخصیت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی انجام داده‌ایم که به شرح زیر است.
 
*این اعتقاد وجود دارد که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بواسطه فعالیت‌ در حوزه‌های مختلف انقلاب، یک مکتب فکری خاصی از خود برجای گذاشت. البته عده‌ای هم با این اعتقاد به مخالفت و چه بسا به عناد برخاستند، شما ریشه این مخالفت‌ها و یا عناد را در چه چیزی می‌بینید؟
- آقای هاشمی به تعبیر امروز که این تعبیر بعد از دوم خرداد رایج شد، یک قرائتی از دین دارد که مکتب اهل‌بیت داشتند و این متفاوت است با قرائت بعضی از مسائل و چیزهای دیگر. اگر بخواهیم بعضی از موارد مربوط به ایشان را ذکر کنیم وجه تمایز و یا وجه اختلاف ایشان مشخص بوده است. فرض کنید در مورد همین دمکراسی و نقش مردم، خوب ایشان وقتی که آن خطبه‌ را خواندند، و در خطبه آخرشان مطرح کردند، آنجا صراحتاً مطرح کردند که حضرت امیر(ع) چرا حکومت را نمی‌پذیرفت و یا حضرت رسول(ص) چه چیزی را به حضرت امیر(ع) گفتند و یا مثلاً حق مردم چقدر بود و یا اینکه حکومت چه حقوقی دارد و چگونه است و امثال اینها، که خوب این یک وجه تمایزی بوده است. خوب این یکی از موارد جدی از وجه تمایز است که بعد ایشان در آن خطبه این حرف‌ها را زدند و عده‌ای هم آمدند و این نظرات ایشان را نقد کردند و این حرف‌ها را هم قبول ندارند. بنابراین روی نقش مردم و اختیارات مردم یک تفاوتی، بین آن تفکری که می‌گوید" ولی فقیه زمان - اکنون هرکسی که بخواهد باشد، کاری به آن فرد ندارم که چه کسی باید باشد- ایشان با اقتضای وضع موجود مطرح می‌کند که ولی‌فقیه لطف فرمودند و اجازه دادند که مردم در انتخابات شرکت کنند. این به خودی خود یک نظر است و نظر دیگر در مقابل این نظر است که شرکت کردن در انتخابات اصلاً حق مردم است و کسی نمی‌تواند این حق را از مردم بگیرد و حتی حضرت امیر(ع) تا وقتیکه مردم به صحنه نیامدند و از ایشان نخواستند و با ایشان بیعت نکردند، ایشان مسئولیت را نپذیرفتند. شما ببینید این دو نظر در واقع با هم 180 درجه تفاوت دارد. در این نوع موارد طبعاً اختلاف نظرهایی وجود دارد و حالا این اختلافات یا فکری است یا سیاسی است و آدم نمی‌داند اسم اینگونه اختلافات را چه چیزی بگذارد. در قرائتی که آقای هاشمی داشتند با دیگران این تفاوت‌ها وجود داشت و به همین دلایل یاد شده ایشان از طرف کسانی که دارای تریبون و امکانات بودند و یا بعدها در اختیارشان قرار گرفت مورد تهاجم بودند.
*عده‌ای معتقدند که این تمایز فکری در آقای هاشمی بعد از یک دوره خاصی بوجود آمد، آیا شما این نقل را قبول دارید؟
- نه این که نیست، آقای هاشمی خوب از اول هم به اصطلاح در سخنرانی‌ها و اندیشه‌ها که از ایشان باقی مانده وقتی به آنها مراجعه بشود مشاهده می‌شود که از اول زمینه‌های فکری‌اش به گونه‌ای بود که به اینگونه زمینه‌ها توجه داشت.از دلایل آن هم من فکر می‌کنم که حداقل آن چیزی است که ما آن را از آقای هاشمی دیده‌ایم و همین بحث که ایشان کاری را روی قرآن انجام دادند و یا بخشی از نهج‌البلاغه را در زندان انجام دادند. جمله‌ای را که آقای جوادی آملی فرمودند می‌تواند خیلی تعیین‌کننده باشد که این تفکر چگونه هست؟ آقای جواد آملی فرمودند: اینکه ما با نهج‌البلاغه انقلاب کردیم و با توضیح المسائل می‌خواهیم کشور را اداره کنیم. این وجه تمایز بین نهج‌البلاغه و توضیح‌المسائل است و آقای هاشمی تفکرش نهج‌البلاغه‌ای است. در دوران نهضت هم همین بود و بعد از نهضت و در دوران پیروزی هم به همین صورت بود و تا پایان عمرش هم صاحب همین تفکر بود. اما تفکر مقابل توضیح‌المسائل نبود و اگر از منظر فقهی بخواهیم بحث و بررسی بکنیم نیاز به بحث و صحبت‌های متعددی دارد. آگاهی‌های متفاوتی را در بر دارد یعنی باید مسائل مختلفی مطرح بشود ولی در سخن کوتاه این فقط وجه تمایز آقای هاشمی با دیگران بود و این هم مربوط به مثلاً سال‌های آخر زندگی‌شان و یا مربوط به دو دهه آخر عمرشان نبود و از اول این تمایز وجود داشت. نقطه مبدا پیدایش این فکر از کجا بود این است که ایشان توفیق داشت در زندان توانست هم قرآن را یک دوره مرور و تفسیر بکند و هم نهج‌البلاغه را. بعد از اینکه از زندان آزاد شد همه آنها جمع شده بود. بعد از اینکه من مسئولیت صداوسیما را برعهده گرفتم آنجا یک گروهی وجود داشتند که برروی نهج‌البلاغه و روی قرآن آقای هاشمی کار می‌کردند که بعداً این کارها یک مقدار توسعه یافت.
*موضوعی که اکنون بعنوان سوال افکار عمومی است این است که اگر امام در قید حیات بودند، روایت آقای هاشمی از حکومت را قبول داشتند یا برخی روایت‌های دیگر را؟
- من معتقدم امام روایت آقای هاشمی را از حکومت انجام می‌دادند، دلیل من هم این است که امام فرمودند «هاشمی زنده است: چون نهضت زنده است» یعنی آقای هاشمی را مترادف با نهضت می‌دانستند. رفتار آقای هاشمی و یا ایده آقای هاشمی در واقع همان ایده نهضت است. بنابر این اگر امروز هم امام زنده بودند شیوه و روش و منش آقای هاشمی را، قرائت آقای هاشمی را که قرائت خودشان هم بود قبول داشتند. من حتی به آقای هاشمی پیشنهاد دادم در چندین سال قبل و گفتم آقای هاشمی شما همین مکتب فکری را اشاعه دهید، گفتم ببینید شما یک شخص نیستید من وقتی به زندگی شما و وقتی به ایده‌های شما و بحث‌های شما مراجعه می‌کنم و نگاه می‌کنم شما دارای یک مکتب هستید بنام «مکتب هاشمی». شما اجازه بدهید که ما این مکتب را تدوین بکنیم بنام «مکتب هاشمی». ایشان اول گفتند خیلی خوب باشد. بعداً ما رفتیم و به اتفاق دو سه نفر از دوستان خودمان در این زمینه یک سری کارها را هم انجام دادیم و ویژه گی‌های «مکتب هاشمی» را نوشتیم و حتی در آن زمان می‌خواستیم وارد عمل بشویم و امتیازاتی هم برای انتشار آن قائل شویم و یک سری کارها را به مرحله اجرا در آوریم که ایشان جلوی این طرح را گرفت. من بعد به ایشان گفتم آقای هاشمی ببینید الآن مسائلی را که ما داریم بحث فقه حکومتی است بالاخره قبل از انقلاب و سال‌های قبل، روحانیت حکومت نداشته است فقط در مسائل طهارت و ربا و... مراجعه داشتند و در این مسائل بسیار هم موشکافانه عمل کردند. و مسائل حکومت مبتلابهشان نبوده، خیلی از مسائل هستند که ناشناخته هستند. شما بیایید فقه حکومتی را یک درسی برای شما دایر کنند و در این درس هم فقط طلبه نمی‌خواهیم از حوزه باشند از دانشگاه هم باشند و از مدیران اجرائی کشورهم باشند و یک ترکیب اینگونه باشد و در این گروهها شما بیایید فقه حکومتی را تدریس بکنید و ما اینها را تدوین بکنیم، چون باید به یک مجموعه‌ای برسیم. آقای هاشمی هم پذیرفت و گفت خیلی خوب انجام بدهید. ما رفتیم محل این کار را هم تعیین کردیم و ثبت‌نام هم کردیم و تعدادی افراد هم برای ثبت‌نام مراجعه کردند و مشخص کردیم از دانشگاه چه کسانی باشند و از مدیران اجرائی کشور چه کسانی باشد و از حوزه یک سری طلبه‌ها و زمان تشکیل کلاس‌ها را هم تعیین کردیم، اما آقای هاشمی آمدند و گفتند نه؛و قبول نکردند. من اعتقاد شخصی‌ام نسبت به آقای هاشمی این نیست که چون ما با هم برادریم این احساسات برادرانه را نسبت به یکدیگر داریم، البته من اطلاعاتم درباره آن مسائل کم است اما در حدی که حالا اطلاع و سابقه تحصیلات حوزوی داشته‌ام و تحصیلات علوم جدید داشته ام، آقای هاشمی و ایده‌هایش را خیلی نزدیک به نهج‌البلاغه می‌بینم. یعنی اینکه ایده نهج البلاغه‌ای دارد و مبتنی بر مکتب اهل‌بیت(ع) است. یعنی می‌خواهم بگویم من نسبت به این قضیه تعصب ندارم.


*در واقع تفکر آقای هاشمی را مبتنی بر مطالعه و فهم از نهج البلاغه می‌دانید؟


- بله، هم تفکر و هم اعتقاد. چون من ممکن است که این تفکر را داشته باشم اما اعتقادی به آن نداشته باشم. ولی آقای هاشمی واقعاً آدم معتقدی بود و رفتارش در خانواده، در جامعه و در هر جای دیگر همینگونه بود چون به این اعمالش اعتقاد داشت.


*دلیل اعتماد امام خمینی به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در برهه‌های مختلف را در چه می‌دانید؟


- البته در این زمینه شما خیلی بهتر از من می‌دانید لکن نکته‌ای را بگویم. سر قضیه مرحوم آیت‌الله منتظری، امام تصمیم می‌گیرند که به همراه نامه‌ای که نوشتند پیکی را بفرستند. وقتی سه چهار نفر خدمت حضرت امام رفتند که ازجمله آنها آقای هاشمی بودند، آقای هاشمی در آنجا به امام اصرار می‌کنند که نظر خودتان را عوض کنید. قرار می‌شود که شب نامه را ببرند. وقتی که می‌خواستند نامه را ببرند آقای هاشمی خیلی ناراحت بودند و بخاطر این ناراحت بودند که امام حاضر نشد آن نامه را عوض بکند و آن شب گذشت و شب آقای هاشمی و امام از همدیگر جدا شدند. فردا اذان صبح امام به منزل آقای هاشمی و به دنبال آقای هاشمی فرستادند و چون منزلشان نزدیک بود به آقای هاشمی گفتند چون شما دیشب ناراحت بودید خواستم به شما بگویم که من نامه اولیه را عوض کردم.
شما ببینید! من می‌گویم که بالاخره امام یک طوری دیگر به آقای هاشمی نگاه می‌کرد، یعنی ناراحتی آقای هاشمی هم برای امام معنا داشته است. این نبوده که بگوید خوب آقای هاشمی ناراحت هست که هست، به من چه؟ ولی امام نسبت به آقای هاشمی اینگونه بود. دلیلش این بود که برخورد‌های آقای هاشمی را از روی اخلاص و همفکری‌ها بین خودشان تعبیر می‌کردند. یا در رابطه با همان قضیه پذیرش قطعنامه 598 و آتش‌بس و امثال آنها خوب آقای هاشمی گفت من نزد امام می‌روم و امام هم این پیشنهاد را بپذیرند، دیگران طور دیگری حرف می‌زنند. اما آقای هاشمی می‌گوید من پیش امام می‌روم و بعنوان جانشین فرمانده کل قوا می‌پذیرم و شما هم دستور محاکمه من را بدهید. بالاخره این مسئله یک حرفی نیست که ما به راحتی بگوییم و این خیلی جرات و اعتماد به نفس می‌خواهد که یک نفر تصمیم بگیرد در برابر شخصی مثل امام این حرف را بزند و این ادعا را مطرح کند. ولی امام دیدید که گفتند نه و خودشان این مسئله را پذیرفتند.


*با در نظر گرفتن مجموع رویدادها و وقایع اخیر در رابطه با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و این شرایط موجود، شما آینده انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
- من درباره آینده انقلاب آنچه را بیشتر مربوط به تفکرات خودم هست بیان می‌کنم. من فکر می‌کنم ملت ایران با رهبری امام در این قرن راه خودشان را پیدا کرده‌اند و راه صحیح را که به تعبیر ما راه سعادت هست یافتند و مسائلی که اتفاق می‌افتد بسیاری از آن مسائل خودش تایید ‌بر درستی این راه است. کسانی که مخالفت می‌کنند و کسانی که مقاومت می‌کنند و به هرحال چون این راه، راه درستی است من آینده انقلاب را و آینده را برای ملت ایران خوب می‌بینم. یکی از مسائل هم این است که انقلابی که با امام شناخته می‌شود فقط در چارچوب ایران و در مرز ایران نیست. ما اوایل انقلاب اگر یادتان باشد، بحث صدور انقلاب را داشتیم. البته نظر امام و منظور امام از صدور انقلاب،‌صدور انقلاب با اسلحه نبود و فکر و اندیشه امام بود. نه اینکه با اسلحه بروند و انقلاب را صادر کنند. بر همین مبنا انقلاب که پیروز شد تعدادی از دانشگاه‌های معتبر دنیا کرسی‌های شیعه شناسی تشکیل دادند که شیعه را بشناسند و ببینند که شیعه به چه کسی می‌گویند و یا اینکه شیعه اصلاً چیست؟‌ فلسفه انتظار را که ما می‌گوییم چیست و یا فلسفه شهادت که می‌گوییم چیست؟ و امام حسین(ع) چه کارهایی کرده است؟ مثلاً از این قبیل چیزها و کرسی‌های شیعه‌شناسی بسیار زیاد شده است. و به همین دلیل فکر و یا اندیشه شیعه و یا مکتب شیعی از مرزهای ما خارج شده است و الان بسیاری در دنیا هستند که طرفدار شیعه و مکتب اهل‌بیت(ع) هستند و حتی شاید شیعه شده باشند یا نشده باشند را نمی‌دانم، ولی راه درست را همین می‌دانند. در جبهه مخالف ما، آنها هم مخالفتشان با همین مکتب اهل‌بیت(ع) است، چرا چون آنها می‌بینند که این راهی است که آنها را قبول ندارد و بر علیه خواسته‌های آنها است و بنابراین از این جهت من هیچ نگرانی ندارم و فکر می‌کنم قبلاً هم این مطلب را هم گفته ام.
مثالی بزنم، هفته آخری که حضرت امام تصمیم گرفته بودند از پاریس به ایران عزیمت نمایند، مجله «اکسپرس» یک عکس را روی جلدش چاپ می‌کرد و یک جمله هم که موضوع آن عکس بود را زیرش می‌نوشت و بعد این عکس را در قالب پوسترهایی با عرض یک متر و دو متر بزرگ می‌کرد و این پوستر را بر سر چهارراه‌های پاریس نصب می‌کرد، برروی شیشه کیوسک‌های مطبوعاتی واقع در سر چهارراه‌های پاریس نصب می‌کردند. در همان هفته عزیمت امام، عکس امام را چاپ کرده بودند و زیر عکس امام نوشته بودند «مردی که جهان را تکان داد.» بعد که امام به ایران آمدند و مسائل گوناگونی هم اتفاق افتاد و تبعات این تحولات هم مطرح شد، تعبیر من این شد که امام مسیر تاریخ را عوض کرده‌اند. چون ما در آن زمان در جهانی بودیم که جهان دو قطبی بود هردو قطب آن هم قطب باطل بودند هم کاپیتالیسم و سرمایه‌داری باطل بود و در این طرف هم سوسیالیسم و کمونیسم قرار داشت که آن هم باطل بود. اما امام که آمدند قطبی را بوجود آوردند به نظر من به نام "قطب حق " که در برابرش باطل بود. در واقع یک طرف حق قرار گرفت که امام بود و در طرف دیگر هم باطل قرار گرفت که با آمریکا و غرب یک نوع برخورد کردند و امام در آخر حیات و عمر خودشان نامه‌ای راهم به آقای گورباچف نوشتند و نامه امام به گورباچف از نظر معانی خیلی پربار است و امام آنجا می‌نویسند که آقای گورباچف امروز مشکل شما، آزادی و فساد نیست، بلکه مشکل شما ایجاد فاصله بین خدا و جوانان شما هست و در جامعه شما بین جوانان و خدا فاصله ایجاد شده است و شما باید به فکر حل این مشکل باشید. و یا اینکه امام در همان نامه اشاره کرد بعد از این هرکس می‌خواهد سراغ کمونیسم برود باید کمونیسم را در موزه‌های تاریخ مطالعه بکند. می‌بینید همین الان هم همینطور است.
در این مسیر، یک مسیر دیگری هم باز شده است. اینجا ممکن است اعتقادات شیعه و یا عده‌ای هم این باشد که منتظر برپایی حکومت حضرت مهدی (عج) هستیم. ولی راه اهل‌بیت، مکتب اهل‌بیت و مسئله امام حسین و مسئله امام صادق و مسئله حکومت حضرت امیر(ع) امروز از مسائل مطرح دنیا است. حتی در کشورهای سنی‌نشین و یا حتی مثلاً لائیک امروز نامه حضرت امیر(ع) به مالک اشتر ترجمه شده و به زبان‌های مختلف و این نامه بعنوان محور کارهایشان است،‌ نامه حضرت امیر(ع) به مالک اشتر یک «مانیفست» حکومتی است. که چگونه حکومت‌داری بکنیم و چگونه رعایا را بعنوان ملت تعریف کنیم. و وظیفه حاکم چه چیزی است و وظیفه یک کسی که حاکم نیست ولی بعنوان یک شهروند بشمار می‌رود وظیفه او چیست؟ بنابراین من شخصاً هم قلبم خیلی روشن است و هم خیلی مطمئن هستم که راه امام همچنان ادامه دارد و علیرغم برخی انحرافاتی که ما داریم و علیرغم مشکلاتی که ما داریم. این راه، راه روشنی هست و من شخصاً اینگونه فکر می‌کنم.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.