محمد حسین خوشوقت مدیر کل اسبق مطبوعات و رسانه های خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در گفت وگویی، شرایط تحصیلی در دانشگاه امام صادق، اساتید و دانشجویان آن، دیدگاه های جبهه پایداری در خصوص سیاست خارجه و نظر پدر خود در خصوص احمدی نژاد را تشریح کرد

مدیرکل اسبق مطبوعات و رسانه های خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مسوول پایگاه خبری «فرارو» و پسر ارشد مرحوم آیت الله عزیز خوشوقت.

  حیات فکری آقای محمدحسین خوشوقت چطور شکل گرفت؟ 
خوشوقت: من در بهمن 1340 در یک خانواده روحانی به دنیا آمدم. پدر از شاگردان فقه و اصول آیت الله بروجردی و امام خمینی و فلسفه و تفسیر علامه طباطبایی بودند.
از نظر معرفتی و اخلاقی بسیار تحت تاثیر علامه طباطبایی بودند. مشی تفسیری ایشان هم همان مشی علامه یعنی تفسیر قرآن به قرآن بود.
خیلی نزدیک به علامه طباطبایی بودند. علامه طباطبایی هر بخشی از تفسیر المیزان را که می نوشت در بین گروهی از شاگردان ممتاز خود که پدر من عضو آن گروه بود ، به بحث می گذاشت و وقتی که منقح می شد آن را برای چاپ می فرستاد.
پدر تاکید بسیاری بر عرفان عملی به جای عرفان نظری داشت و فردی خودساخته و مردی الهی بود. طوری که علامه طباطبایی بسیاری از افرادی را که برای یادگیری عرفان عملی نزد ایشان می آمدند به پدر ارجاع می دادند.
پدر عرفان نظری را برای عموم اصلا توصیه نمی کرد. استدلالش این بود که «عرفان نظری لزوما کسی را به کمال نمی رساند. کسانی هستند که در عرفان نظری بسیار خبره و مشهور هستند، اما اهل عمل نیستند. ممکن است بعضی شان حتی نماز هم نخوانند. افکار و آرای محی الدین عربی را خیلی خوب می دانند اما بهره و توشه ای از عمل ندارند و نزد خدا هم جایگاهی ندارند و گمراهند. عرفان عملی یعنی این که انسان به عنوان مملوک و مخلوق پروردگار باید بنده خدا هم باشد. بنده هم یعنی بدون چون و چرا مطیع پروردگار خود باشد. خدا هر چه را که واجب کرده است باید به آن عمل کرد و هر چه را که نهی کرده است باید از آن اجتناب کرد که این «تقوا» خوانده می شود.کسی که تقوای کامل را رعایت کند تبدیل به یک عارف واقعی می شود. هر کس هم نزد ایشان برای یادگیری عرفان می آمد هم از این باب وارد می شد. 
خداوند به عنوان مالک انسان خیر و صلاح دنیا و آخرت آفریده خود را بهتر از هر موجود دیگری می داند. چون عالم مطلق و خیر مطلق و لطف مطلق است همه دستوراتی که برای سعادت دنیوی و اخروی انسان صادر کرده است ، باید تبعیت کند تا به رشد و کمال برسد که هدف خلقت است. اکثر تفاسیری که ملاحظه بفرمایید ترجمه آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین را فقط تو را می پرستیم ترجمه می کنند اما ایشان نعبد را فقط به معنای عبودیت می گرفتند یعنی فقط بنده توهستیم و تنها از تو پیروی می کنیم و یکی از مصادیق پیروی پرستش است.» مشی پدر بر این بود.
نظرشان این بود که «اصل تقوا باید درست شود یعنی عمل به واجبات و ترک محرمات. تا این اصل درست نشود اگر شخص هزاران مستحب را هم انجام دهد رشد نمی کند و به کمال نمی رسد. این فونداسیون تقوا را باید به درستی ریخت و مکارم اخلاقی و اعمال صالح را روی آن بنا کرد. هر چه شما بیشتر عمل صالح انجام دهید بیشتر رشد می کنید. اما اگر کنار کار خوب، گناه انجام بدهید هیچ وقت موجب رشد شما نمی شود.»
ایشان می فرمودند «مثلا می بینیم اشخاص 60 سال است دارند نماز می خوانند و روزه می گیرند و حج می روند اما چون گناه می کنند وضعیت کنونی آنها با 60 سال قبلشان هیچ تفاوتی ندارد. اما اگر شخص تقوا داشته باشد یک نماز شب می خواند کلی رشد می کند یک روزه مستحبی می گیرد خیلی رشد می کند صدقه می دهد رشد می کند.»
چون برخی خدمت ایشان می رسیدند آقا به ما کارها و اذکاری یاد دهید که چشم برزخی ما باز شود یا کارهای خارق العاده بتوانیم بکنیم. 
ایشان می خندیدند به این درخواست ها. می گفتند «این ها همه باعث گمراهی است. بعضی مرتاض های هندی و دراویش گمراه هم بر اثر نخوردن و نخوابیدن و سختی کشیدن های جسمانی به این جاها می رسند. شما بیایید رعایت تقوا را بکنید که ریاضت اصلی است. خیلی هم سخت است که آدم بداند نفع بسیار بزرگی دارد به شرط اینکه دروغی را بگوید اما دروغ نگوید. اگر تقوا رعایت شود هم رشد و کمال و سعادت دو عالم در انتظار شما است هم چشم برزخی شما باز می شود و از اسرار غیبی مطلع می شوید. این ها کاه هستند وقتی کشاورزی با زحمت زیاد گندم می کارد و آن را درو می کند کاه هم به دست می آورد اما اصل چیزی که به دست می آورد گندم است. هیچ کشاورزی برای به دست آوردن کاه گندم نمی کارد. تقوا همان گندم است».
پدر به شدت مخالف بودند اگر کسی به این چیزها دست پیدا کرد آن را برای دیگران بیان کند. می گفتند« کسانی که می آیند این توانایی های خود را اظهار می کنند عمدتا فریبکار و گمراه هستند و دکان باز کرده اند. وگرنه آدم باتقوا اگر به این قدرتها هم دست پیدا کرد آنها را نمی فروشد».
همچنین معتقد بودند که «ساخته شدن انسان از طفولیت شروع می شود. مادر و پدر مراعات کنند و حلال بخورند و اهل تقوا باشند که روی جنین اثر می گذارد. فرزند که متولد شد به او لقمه حلال بدهند. او را با مظاهر گناه آشنا نکنند. یکی از موارد خیلی مهمی که در امر تربیت فرزند بعد از سلامت خانواده مطرح است محیط مدرسه است».
برای همین با وجود درآمد کمی که ایشان به عنوان یک روحانی داشتند و در عسرت زندگی می کردند هزینه قابل توجهی صرف مدرسه بچه ها می کردند که مدرسه اسلامی باشد و معلم ها و محیط خوب باشد تا فرزندانشان در محیط سالم تربیت شوند.

 جنابعالی در کدام مدرسه درس خواندید؟
خوشوقت: مدرسه علوی که توسط علامه کرباسچیان تاسیس شده بود که از شاگردان آیت الله العظمی بروجردی و صاحب توضیح المسائل بودند. 
علامه کرباسچیان برای اولین بار توضیح المسائل را تدوین کردند. قبل از انتشار این توضیح المسائل بر اثر فتوای آیت الله بروجردی رساله ای وجود نداشت. اگر کسی می خواست احکام شرعی را بداند باید به علما مراجعه می کرد و از آنها می پرسید.
آرای فقهی در کتب عربی بود. علامه کرباسچیان آمدند مسائل مبتلابه عموم را استخراج کردند. اصطلاحات بغرنج اصولی و فقهی را به فارسی ترجمه کردند. فصل بندی کردند. به صورتی که اکنون در رساله ها می بینیم. فتاوای آیت الله بروجردی را به صورت کتاب بدون غلط درآوردند.
شما یادتان نمی آید همه کتابهایی که منتشر می شد داخلش یک غلط نامه هم بود. پر از غلط بود. این اولین کتابی بود که بدون غلط و به زبان فارسی سلیس منتشر شد.
این کار علامه کرباسچیان در حوزه علمیه قم خیلی سر و صدا کرد. آینده خیلی خوبی در انتظار ایشان بود. اگر قم می ماندند در زمره مراجع در می آمدند. اما به تهران آمدند تا مدرسه تاسیس کنند و آدم بسازند. گفتند مشکل ما نداشتن آدم است. ما باید آدم داشته باشیم تا جامعه و حکومتمان درست باشد. 
ایشان مدرسه علوی را تاسیس کرد که الان به 60 مدرسه با نامهای مختلف تبدیل شده است. بزرگانی از این مدرسه فارغ التحصیل شده اند. هر جا در این کشور شما بروید رد پایی از این فارغ االتحصیل ها می بینید. هم روحانی در این فارغ التحصیلان است هم استادان برجسته دانشگاهی داخل ایران و خارج ایران. امثال آقای دکتر سروش، دکتر حدادعادل، شهید قندی و غیره. رهبران انقلاب هم همگی فرزندانشان در مدرسه اقماری علوی درس خواندند. قابل اعتمادترین محیط آموزشی همین مدرسه بود.
من در این مدرسه فارغ التحصیل شدم. سال 60 بود که دیپلم گرفتم. آن موقع مطلع شدم دانشگاه امام صادق(ع) به مدیریت آیت الله مهدوی کنی دانشجو می پذیرد برای من که علاقه مند توام به علوم اسلامی و علوم روز بودم. معتقد بودم برای اداره جامعه اسلامی بعد از انقلاب نیازمند کسانی هستیم که خبره و دانشمند علوم انسانی باشند. همچنین به علوم اسلامی و معارف اسلامی هم آگاهی کامل داشته باشند تا بتوانند در عصر نوین جامعه را بر اساس آموزه های اسلامی اداره کنند.
بنابراین با اینکه به رشته پزشکی علاقه داشتم و دانش آموز خیلی درس خوانی هم بودم اما برای اینکه وسوسه نشوم در کنکور سراسری هم شرکت نکردم. بلکه در کنکور دانشگاه امام صادق(ع) شرکت کردم و در سال 61 وارد این دانشگاه شدم. من ورودی یک این دانشگاه هستم. یعنی اولین دوره ورودی های این دانشگاه. دانشجویان خیلی خوبی در این دوره وجود داشت. عده زیادی هم در کنکور سراسری و دانشگاههای معتبر کشور قبول شده بودند اما آن را رها کرده و در کنکوردانشگاه امام صادق شرکت کرده و وارد آن شده بودند.
من با محیط این دانشگاه به واسطه درس خواندن در مدرسه علوی آشنا بودم.
آقای مهدوی کنی خیلی سخت نمی گرفت. برخلاف محیطی که در مدرسه علوی در زمان شاه برقرار بود. ایشان آزادی هایی به ما می داد. فرد باز و روشنی نسبت به سایر علمایی که اهل سیاست بودند فرد به روزی محسوب می شد. در این محیط ما هم افرادی با گرایش های چپ داشتیم و هم افرادی با گرایش های راست که در کنار هم درس می خواندند و زندگی می کردند.
چون یکی از مقررات دانشگاه امام صادق این بود که در 4 سال اول دانشگاه دانشجویان مجرد حتما باید شبانه روزی در دانشگاه می ماندند. 

  دانشجویان مجرد حق نداشتند از محیط دانشگاه خارج شوند؟
خوشوقت: خیر. دانشگاه خوابگاه داشت. خوابگاه ها کنار دانشکده ها بود. عصر چهارشنبه ها دانشجویان می توانستند از دانشگاه بیرون بروند و صبح شنبه ساعت 7 باید در دانشگاه حاضر می شدند. اما شنبه تا چهارشنبه حق خروج از دانشگاه را نداشتند. چون نظام حوزوی هم بر شیوه یادگیری حاکم بود و دانشجویان باید از طریق مباحثه دروس را یاد می گرفتند. زبان و سایر درس ها را.

 ظاهرا خیلی مباحثه در یادگیری تاثیر دارد؟
خوشوقت: بله. وقتی شما با مباحثه شروع به یاد دادن مطلب می کنید تازه می فهمید کجا را نفهمیده اید و خودتان را اصلاح می کنید. کمک زیادی به عمق بخشیدن به درک مطالب می کند. من گرایش علوم سیاسی را انتخاب کردم.

  البته رشته «معارف اسلامی و علوم سیاسی» را؟ چون ابتدای هر رشته دانشگاه امام صادق(ع) کلمه معارف اسلامی هم می آید؟
خوشوقت: بله. زبان عربی و معارف اسلامی اجباری بود. یک زبان هم باید خود شخص برای یادگیری انتخاب می کرد بین دو زبان انگلیسی و فرانسه.
معارف اسلامی که تمام می شد شامل فقه و اصول و فلسفه اسلامی و تاریخ اسلام. دروس جدید بر اساس گرایشی که فرد انتخاب کرده بود عرضه می شد. من علوم سیاسی را انتخاب کردم.
آیت الله مهدوی کنی در جذب اساتید سخت گیری هم نمی کرد. برخی اساتیدی را که در دانشگاه تهران و شهید بهشتی پاکسازی شده بودند، دعوت به همکاری می کرد. اشخاصی مثل استادعلی اکبر که استاد علوم سیاسی بودند. هرمیداس باوند، حسین بشیریه، قوام، مولانا، چنگیز پهلوان.

 دانشگاه امام صادق قبل از انقلاب دانشکده مدیریت و علوم اقتصادی دانشگاه هاروارد بود. از اساتید آنجا کسی حضور داشت؟
خوشوقت: خیر. آنجا تعطیل شد و همه استادان آمریکایی و غیرآمریکایی آن رفتند. 

 دانشجوی دختر که نداشت؟
خوشوقت: چند سال اول که فقط پسرانه بود. سال 65 فکر کنم دانشکده دخترانه ای با فاصله یک کیلومتری دانشگاه امام صادق افتتاح شد. رشته هایش هم محدود بود تبلیغ، مشاوره، فقه و از این دست.
اما در دانشگاه پسران علوم سیاسی، اقتصاد و تبلیغ بود که بعدها حقوق و مدیریت هم به آن اضافه شد که هنوز هم ادامه دارد.

  استادان سخت گیر بودند؟
خوشوقت: استادان بسیار سخت گیری می کردند هم در زمینه حضور دانشجویان در کلاس و هم در امتحانات. سخت گیرترین دانشگاه بعد از انقلاب دانشگاه امام صادق بود.
چون بعد از انقلاب یک جو احساسی و التهابی ایجاد شده بود و محیط دانشگاه ها چندان محیط درس خواندن نبود. دانشجوها معمولا وقتشان را صرف کارهایی غیر از درس خواندن می کردند. کارهایی مانند فعالیت های سیاسی.
در دانشگاه امام صادق بنا بر این بود که دانشجویان درس بخوانند اما روی مسائل اخلاقی هم خیلی تاکید می شد.بخش فرهنگی دانشگاه، معاونت دانشجویی آن برنامه هایی برای تربیت دانشجویان داشت. اما از نظر سیاسی فضا فضای نسبتا بازی بود. 
بعد از کلاس درس اخلاق آیت الله مهدوی کنی نیم ساعتی به پرسش و پاسخ مسائل سیاسی می گذشت.

  کلاس های اخلاق آقای کنی به صورت مجزا برگزار می شد یا برای همه دانشجویان بود؟
خوشوقت: در نمازخانه و برای همه دانشجویان تشکیل می شد.

 شرکت در این کلاس اجباری بود؟
خوشوقت: بله. شنبه ها برگزار می شد و حضور و غیاب هم صورت می گرفت.

 اساتید هم می آمدند؟
خوشوقت: بله بعضی شان می آمدند.
در این جلسات پرسش و پاسخ ما می دیدیم که دانشجویان به راحتی و خیلی باز سوال های خود را مطرح می کردند. سوالات تندی هم می شد. ایشان هم با سعه صدر پاسخ می دادند. 

 دانشجویانی که از جناح چپ اسلامی بودند و سوالات تند می پرسیدند مورد عتاب قرار نمی گرفتند؟
خوشوقت: خیر. اصلا. 

نماز جماعت اجباری بود؟
خوشوقت: خیر. ولی چون دانشجویان گزینش شده بودند و گزینش هم بر اساس شرایط فردی و خانوادگی دانشجویان صورت گرفته بود همه از دانشجویان متدین و مذهبی بودند. 

 چپ به معنای مارکسیستی که نداشتید؟
خوشوقت: نه. چپ های اسلامی بودند.

 پذیرش ملی- مذهبی ها خط قرمز بود؟
خوشوقت: خیر. کم بودند اما دانشجویان با گرایش های ملی - مذهبی هم وارد می شدند. 

گزینش دانشگاه چگونه عمل می کرد؟ شنیده هایتان را بگویید؟ همین طور درباره حراست دانشگاه امام صادق(ع). یک مقدار فضای این دانشگاه امنیتی به نظر می رسید؟
خوشوقت: حراست نداشت. جوش امنیتی نبود. اما به خاطر جو اسلامی که مسوولان دانشگاه مقید بودند که دانشگاه داشته باشد اجازه نمی دادند هر کسی وارد دانشگاه شود. مانند سایر دانشگاه ها در باز نبود.

  معیارشان برای گزینش دانشجو چه بود؟
خوشوقت: اولا فرد عامل به احکام اسلامی از قبیل نماز و روزه باشد. در ثانی معلومات اسلامی خوبی داشته باشد و آدم بیگانه ای نسبت به اسلام و آموزه های اسلامی نباشد و خانواده همراهی در این زمینه داشته باشد.
بنابراین گزینش علاوه بر سوالاتی که از متقاضی می کرد محققینی را هم داشت که برای تحقیق محلی به محل سکونت فرد می فرستاد تا راجع به خود فرد و خانواده اش تحقیق کنند. 

  استعلام هم در کار بود؟
خوشوقت: قاعدتا از وزارت اطلاعات هم استعلام می شد.

  زمان شما کسی از دانشجویانی که در گزینش قبول شده بود در طول تحصیل اخراج شد؟
خوشوقت: نه. دوره ما چنین اتفاقی نیفتاد. ولی بودند افرادی که خودشان بعد از ترم های اول یا دوم دانشگاه را رها کردند و رفتند.

  چرا؟
خوشوقت: از محیط این دانشگاه خوششان نمی آمد. یک محیط طلبگی بود و خیلی سختگیرانه اداره می شد. برخی نمی توانستند این فضا را تحمل کنند و می رفتند.

 آشنایی دانشجویان با علوم حوزوی در چه حدی بود؟ 
خوشوقت: در حد یک طلبه با معلومات متوسط حوزوی. البته برخی دانشجویان همزمان با تحصیل در دانشگاه یا پس از آن به تحصیلات حوزوی تا مقطع خارج فقه و اصول ادامه دادند. اما بعد که دوره دکتری در این دانشگاه تاسیس شد عده ای از فارغ التحصیلان موسسه آقای مصباح یزدی یا دیگر طلاب برای درس خواندن در رشته های حقوق یا علوم سیاسی پذیرش شدند و درس خواندند و دکتری گرفتند. 

 چطور چهره هایی مثل بشیریه و پهلوان آنجا درس می دادند؟ خودشان را با محیط آن جا تطبیق می دادند یا این که حرف های خود را آزادانه سر کلاس ها می زدند و دانشگاه سعه صدر به خرج می داد؟
خوشوقت: دانشگاه سعه صدر داشت. البته در بعضی موارد که مدیریت دانشگاه مطلع می شد که استادی سر کلاس مطالبی مطرح کرده است که مورد تایید گفتمان انقلاب اسلامی نیست یا اسلامی نبوده است به او تذکر داده می شد. یا این که در جلسه ای دیگر به مناسبتی تعریضی به حرف های آن استاد زده می شد و توضیحاتی از سوی مسوولین دانشگاه درباره آن داده می شد. 
و سعی می شد دانشجوها در معرض افکار مختلف قرار بگیرند و این جور نباشد که استادی بخواهد یک سویه سخنی را القا کند. 
فکر می کنم خود آقایان اساتیدی که خط شان جدا از خط انقلاب بود مراعات می کردند و خیلی واضح و آشکار و صریح صحبتی نمی کردند. اما مواردی بود. یادم هست یکی از این اساتید گاهی اوقات شوخی های اهانت آمیزی نسبت به بعضی از مسوولان عالی رتبه جمهوری اسلامی هم می کرد.

کدام استاد؟
خوشوقت: خدا رحمتشان کند آقای دکتر اکبر گاهی وقت ها سر کلاس توهین هایی هم در قالب شوخی می کرد اما این ها تحمل می شد. یا یادم هست می گفت یادش بخیر من زمانی که استاد دانشگاه «شهید ملی» بودم چنین می کردم. 

  شخصا با دیدگاه های امثال دکتر بشیریه در سر کلاس مشکل نداشتید؟
خوشوقت: در کلاس های ایشان آرا و افکار اندیشمندان سیاسی غرب تدریس و تبیین می شد. ایشان تعریضی به اندیشه های اسلامی نمی زد و کار خود را می کرد. درگیری کلامی هم ایجاد نمی شد. چون ایشان نظر دانشمندان غربی را می گفت نظر خودش را که مطرح نمی کرد که بخواهد تعارضی در کلاس ایجاد شود. به یاد نمی آورم که برخوردی صورت گرفته باشد. ما هم درس هایی داشتیم که در آن با اندیشه های سیاسی متفکران غربی آشنا می شدیم و هم دروسی داشتیم که با اندیشه های سیاسی متفکران اسلامی آشنا می شدیم.

 خود شما راضی بودید که اشخاصی مانند آقایان بشیریه و پهلوان به شما درس بدهند. با توجه به افکاری که داشتند؟
خوشوقت: هم مدیریت دانشگاه و هم ما دانشجویان متفق بودیم که آن چه که قرار است بیاموزیم به خوبی بیاموزیم. بنابراین کاری نداشتیم که سابقه این استاد چه بوده است و گرایش شخصی و سیاسی او کدام است؟
دانشگاه مقید بود که از بهترین استادان دعوت کند. استادان مطرح در هر رشته تحصیلی. آن ها می آمدند و درسشان را می دادند و ما هم تلاش خود را می کردیم.

 احتمالا حق الزحمه خوبی هم به آنها می دادند؟
خوشوقت: قاعدتا باید حق الزحمه خوبی به آنها داده می شد. البته یکی از دلایل علاقه مندی این اساتید به تدریس در دانشگاه امام صادق محیط علمی آن بود. این اساتید با یک محیط کاملا مذهبی با دانشجویان انقلابی اهل جبهه روبرو شده بودند که هم خوب درس می خواندند هم خوب اندیشه های دیگر را تحمل می کردند هم خوب سوال می کردند. یعنی یک محیط واقعا علمی بود نه یک محیط سیاسی. قرار نبود در این دانشگاه با علم شعاری برخورد شود. کار سیاسی در این دانشگاه انجام نمی شد. هم دانشجو راضی بود هم استاد.

 خاطره ای آقای علم الهدی هم دارید؟
خوشوقت: ایشان از بدو تاسیس معاون آموزشی دانشگاه امام صادق بود تا زمانی که به امامت جمعه مشهد منصوب شد. خیلی زحمت می کشید. ایشان علیرغم آن گرایش های تند سیاسی که داشت وجود امثال دکتر اکبر و پهلوان را تحمل می کرد.

  آقای علم الهدی معاون آموزشی بود. یعنی ایشان باید درباره تدریس این اساتید در دانشگاه نظر می داد؟
خوشوقت: بله. اما اراده آیت الله مهدوی کنی غالب بر اراده ایشان بود. اگر تصمیم به خود آقای علم الهدی ختم می شد هیچ وقت اجازه نمی داد که امثال دکتر اکبر و بشیریه آن جا تدریس کنند.

شنیده بودید دانشجویانی نزد آقایان علم الهدی یا مهدوی کنی بروند و از حرف های استادها گله کنند؟


خوشوقت: بله. برخی دانشجویان که تحملشان خیلی کم بود این کار را می کردند. مشخصا این کار در مورد آقای دکتراکبر صورت می گرفت چون در بیان حرفهایش ملاحظه هم نمی کرد. ایشان تاریخ اندیشه های سیاسی غرب و جامعه شناسی سیاسی را درس می داد. 
اما خوب تحمل می شدند و اخراج نشدند. ولی شنیده بودم آقای علم الهدی چند بار گفته بودند که اگر من تصمیم گیرنده بودم دانشکده علوم سیاسی دانشگاه امام صادق را منحل می کردم چون این استادان گمراه می آیند ذهن بچه های مسلمان را با اندیشه های کفرآمیز پر می کنند و آنها را منحرف می کنند. ولی خوب زورشان به آقای مهدوی کنی نرسید.

 در جلسات درس اخلاق و پرسش و پاسخ آقای مهدوی کنی هیچ وقت دانشجویی این اساتید را مورد انتقاد قرار داد؟


خوشوقت: خیر. در این جلسات هیچ وقت هیچ دانشجویی درباره هیچ استادی صحبت نمی کرد. اما در کنار نگاه نسبتا بازی که آقای مهدوی کنی داشت، مساله دیگری هم بود. آن این که ما فرد دیگری را جز این افراد برای تدریس نداشتیم. دانشگاه امام صادق می خواست اندیشمندانی به جامعه عرضه کند که هم با علوم جدید و اندیشه های غربی آشنا هستند و هم با معارف اسلامی. برای این که بر اندیشه های غربی مسلط شوند باید همین استادان خوبی که در این رشته تحصیل کرده اند جذب دانشگاه می شدند. چاره دیگری نبود. یعنی دانشگاه مجبور بود از این اساتید استفاده کند. اما بعدها که دانشگاه امام صادق فارغ التحصیلانی بیرون داد ، گروهی از آنان برای دکتری به کانادا و انگلیس و استرالیا رفتند و پس از بازگشت جذب این دانشگاه شدند. 
دیگر استادانی که از بیرون دانشگاه می آمدند و برخی شان مساله دار هم بودند دیگر دعوت به همکاری نشدند و نیروهای خودی هم جای آنها را گرفتند. الان هم نود درصد کادرعلمی دانشگاه امام صادق از فارغ التحصیلان خود این دانشگاه تشکیل شده است.

  آیا دانشگاه امام صادق توانست از نظر علمی اساتیدی هم پای اساتید که نام برده شد تربیت کند؟ 
خوشوقت: خیر.

  آیا سطح علمی دانشگاه پایین نیامد؟
خوشوقت: سطح علمی دانشگاه امام صادق هر چه از سال 61 فاصله گرفتیم به ویژه از دهه 70 به بعد رفته رفته تنزل کرد. 

 چرا؟
خوشوقت: یک مقدار به خاطر این که فضای این دانشگاه هم سیاسی شد. بعد از 1376 در دانشگاه بسیج دانشجویی تشکیل شد. این تشکل شروع به فعالیت سیاسی کرد. قبل از آن چنین تشکلی در این دانشگاه وجود نداشت. این تشکل دانشجویان این دانشگاه را وارد معرکه سیاسی کرد. بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق خیلی فعال شد. از دانشگاه بیرون آمد و وارد فعالیت های بیرون از دانشگاه شد. در خیلی جاها ابتکار عمل را به شیوه ای تند در دست گرفت. 
علاوه بر این انگیزه برای درس خواندن و با سوادشدن در سراسر کشور کاهش پیدا کرد که منحصر به این دانشگاه هم نبود.

  چرا؟
خوشوقت: میل به اخذ مدرک برای گذران معیشت آفت علم شد. در دانشگاه های دیگر هم می دیدم که دانشجویان به ویژه در رشته های علوم انسانی برای درس خواندن و کسب دانش به دانشگاه نمی آیند، بلکه بیشتر دنبال گرفتن مدرک و استخدام شدن و ازدواج کردن با مدرک تحصیلی دانشگاهی هستند از لیسانس گرفته تا دکتری.
مدرک ابزار معیشت شد. اما در ابتدای انقلاب دانشجویان واقعا با انگیزه درس می خواندند تا بتوانند بعدا به جامعه خدمت کنند.

  در سال ۱۳۷۵ کتابی از شما با عنوان 'تجزیه و تحلیل تصمیم گیری در سیاست خارجی' توسط انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه به چاپ رسید که گویی تز دکتری شما بوده است. این کتاب چه می گوید؟ 
 

خوشوقت: در این کتاب کوشیده ام سیاست خارجی و سیاست بین الملل را که مجموعه ای از تصمیمات و اجرای تصمیمات بازیگران بین المللی است، به کمک تئوری تصمیم گیری، تبیین و تحلیل کنم.
بررسی پارامترهای تصمیم گیری به ما کمک می کند تا بفهمیم یک تصمیم خاص چرا و چگونه از سوی یک بازیگر بین المللی اتخاذ شده است. هر چه مطالعه ما علمی تر باشد، یعنی مشاهده و توصیف و نیز تبیین یک تصمیم عینی تر و جزئی تر و شامل تر و کمّی تر باشد، توفیق پیش بینی ما در مورد تصمیمات آینده یک فرد یا سیستم بیشتر خواهد بود.
در سیاست خارجی و سیاست بین الملل، پارامترهای تصمیم گیری عبارتند از ویژگی های روانی و ذهنی و خُلقی تصمیم گیرنده، اطلاعات و برداشت و تصور او از خود و محیط، ارزش هایی که تصمیم گیرنده پایبند آن هاست که همین ارزش ها هستند که او را وادار به تعیین اهداف و استراتژی های خاص می کنند، نقش رسمی و قانونی ای که تصمیم گیرنده دارد، بالاخره الزامات و فشارهای داخلی و خارجی.
دستگاه تصمیم گیرنده ی سیاست خارجی، در واقع در دو محیط روان شناختی و عملیاتی ناچار است تصمیم گیری کند.
برای تصمیم گیری، مدل هایی می توان متصور بود از جمله مدل عقلایی.
در این مدل، تصمیم گیرنده، ابتدا مسئله خود را به روشنی شناسایی می کند. سپس برای حل مسئله، اهداف روشن و جامع و مانعی را وضع می کند و آن ها را بر حسب اهمیت، رتبه بندی می کند. آن گاه تمامی راه های ممکنی که او را به هدف می رساند مشخص می سازد.
بعد، هزینه و سود یا نتیجه هر راه حل را به دقت محاسبه می کند و در انتها، بهترین مجموعه ' هدف و راه' را بر می گزیند. بهترین مجموعه یعنی آن که کم ترین هزینه و بالاترین و مطلوب ترین نتیجه را دارد.
در این مدل، میزان دقت و صحت تصمیم، تابعی است از میزان علمی و کمّی بودن مطالعات تصمیم گیرنده؛ و این یعنی در اختیار داشتن منابع گسترده لازم و کافی اطلاعات در خصوص محیط روانشناختی و عملیاتی.
اما این شرایط آرمانی، اکثرا در عمل به وقوع نمی پیوندد؛ یعنی عدم امکان دسترسی به تمامی اطلاعات لازم و کافی در خصوص استراتژی ها و تاکتیک ها و هزینه و سود هر یک و همچنین رفتارهای انگیزشی و ارزشی که اجزای دستگاه تصمیم گیرنده، بدون اعتنا به تابع هزینه - سود نشان می دهند و فرایند دموکراتیک تصمیم گیری و سایر محدودیت ها، عقلانی محض بودن تصمیم گیری را عموما منتفی می سازند.
بنابراین، تصمیم گیری سیاست خارجی، در اکثر قریب به اتفاق موارد، بر اساس مدل دیگری اتفاق می افتد که به مدل ' رضایت بخش' معروف است.
در این مدل، تصمیم گیری بر اسای عقلانیت محدود صورت می گیرد تا به اهدافی رضایت بخش و نه 'ایده آل' دست یافته شود.
به هر حال، مطالعه تصمیمات یک انسان، به عنوان یک موجود عاقل دارای اراده، بسیار سخت است و سخت تر از آن، تصمیمات یک سیستم انسانی است!

 با آقای سعید جلیلی و علی باقری هم کلاس بودید؟
خوشوقت: خیر. فکر کنم آنها سه سال بعد از من وارد شدند.

 در میان دانشجویان دانشگاه امام صادق کدام نگاه به سیاست خارجی غالب بود نگاه عقلایی یا راضی کننده؟ مثلا طرفداران جبهه پایداری این دانشگاه از جمله آقایان سعیدجلیلی را می توان حامی مدل عقلایی دانست؟
خوشوقت: اعتقاد من این است عزیزان جبهه پایداری یا محیط بیرونی را درست نشناخته اند و قدرت واقعی خود و کشورهای دیگر را نمی دانند. منظورم از قدرت مجموعه ای از قدرت اقتصادی گرفته تا قدرت نظامی و انسجام اجتماعی و از این دست است. 
یا در تشخیص قدرت خود مشکل دارند یا در تشخیص قدرت خارجی.
البته یک مساله هم وجود دارد و آن این که ما بعد از 40 سال هنوز به یک وفاق کامل و مشخصی درباره تعریف منافع ملی پیدا نکرده ایم.
هنوز خیلی جاها نمی دانیم منافع ملی مان چیست. در صورتی که دیگر کشورها تعریف روشنی از منافع ملی خود دارند. مثلا فلان کشور منافع ملی اصلی خود را اقتصادی و پیشتازی در رشد و توسعه اقتصادی می داند و برای اجرای آن سیاست خارجی و داخلی خود را متناسب با آن بسیج می کند. 

 بحث منافع ملی و منافع امت مطرح نیست؟
خوشوقت: چرا دیگر. بعضی از این آقایان جبهه پایداری و دیگران که رفتارهایی از آنها سر می زند که غیرواقع بینانه به نظر می رسد تعریفشان از منافع ملی فرق می کند. این آقایان می گویند اصلا برای ما ملیت مهم نیست ما اول از همه مسلمانیم. برای ما منافع امت اسلام در درجه اول اهمیت قرار دارد.

  این افراد بیشتر بر اساس منافع خود حرف می زنند یا واقعا اعتقادتشان این است. به تازگی مطلبی در سایت فرارو متعلق به جنابعالی دیدم که به سرکوب وسیع مسلمانان در چین اشاره کرده بود. چرا امثال جبهه پایداری به این موارد اشاره نمی کنند؟ یا سرکوب مسلمان چچن توسط دولت روسیه؟ تا حالا از این افراد پرسیده اید وقتی صحبت از منافع امت اسلام می کنند مسلمانان چین و روسیه را به حساب نمی آورند؟
خوشوقت: بله. گاهی با این آقایان در این باره صحبت کرده ام. همچنین آرا و افکار بزرگان این آقایان را هم مطالعه کرده ایم. مثلا آقای مصباح یزدی که خدا حفظشان کند تا چند سال پیش چنین تلقی داشتند. الان هم ظاهرا باید همین نگرش را داشته باشند. یا برخی دیگر در حوزه چنین دیدگاهی را دارند و به تبع آن برخی نیروهای تندرو هم بر چنین باوری هستند. این ها می گویند این مرزها جعلیات هستند و حقیقت ندارند. می تواند بعدها عوض شود. آن چه حقیقت دارد امت اسلام است. ما منافع امت اسلام را در درجه اول باید محفوظ بداریم و در مقابل امت کفر تقویت کنیم. 
اگر منافع امت اسلام محفوظ ماند و ارتقا یافت. آن وقت منافع مردم ایران هم که در این چاردیواری گرد هم جمع شده اند تامین خواهد شد.
اما این که چه فرقی بین آن چچنی مسلمان و مظلوم با آن مسلمان مظلوم فلسطینی است این ها پاسخ می دهند که این ها در خاورمیانه و غرب آسیا و به نوعی همسایه ما هستند و حدود و صغوری که حق این ها غصب شده مکان مقدسی به نام بیت المقدس است. ارزش دینی و الهی دارد. خاستگاه شمار عمده ای از انبیای الهی است. ما اول باید مشکل این ها را حل و اسرائیل را نابود کنیم. 

 پس چرا جبهه پایداری معتقد است به مسائل کشورهای اسلامی که دارای اماکن مقدس هم نیستند باید ورود پیدا کرد؟
 

خوشوقت: در پاسخ به این سوال می مانند. آن مقدار انرژی و هزینه هنگفتی که کرده ایم و البته من نمی گویم ناحق است بلکه حق است و ما طبق قانون اساسی و آموزه های اسلام نمی توانیم نسبت به ظلمی که به مسلمانان می شود ساکت باشیم. اما چرا همه توجه ما معطوف به مظلومین فلسطین است. چرا مسلمانان مظلوم میانمار و چین و چچن مورد توجه ما نیستند؟!
این عزیزان جبهه پایداری و امثالهم به دو دسته تقسیم می شوند. گروهی از آنها واقعا اعتقادشان این است. یعنی حاضرند جان خود را بر سر این راه بگذارند.

  مشخصا نام می برید؟
خوشوقت: چون این یک داوری و قضاوت است و باید خیلی یقین داشته باشم. اما از قرائن و صحبت هایی که شنیده ام، می گویم برخی از این آقایان واقعا اعتقاد دارند و برداشت و تلقی شان از اسلام همین است. این ها می گویند ما باید هر چه در امکان داریم برای آزادسازی فلسطین هزینه کنیم.
اما گروهی از این آقایان که فعالان و کنشگران عمده سیاسی جبهه پایداری هستند به دنبال مطامع سیاسی خود برای کسب قدرت در این اردوگاه خیمه زده اند. اگر امر دایر شود بین این که در این اردوگاه باشند اما به قدرت نرسند ولی اگر به اردوگاه مقابل بروند به قدرت برسند حتما به اردوگاه مقابل کوچ خواهند کرد. رنگ عوض می کنند چرا که هدفشان کسب قدرت است. برخی از این آقایان می بینند هیچ جایی غیر از این اردوگاه ندارند و برای ماندن در این اردوگاه باید شعارهای آن را تکرار کنند، بنابراین از روی بی میلی و علیرغم عدم اعتقاد به این شعارها آن را فریاد می زنند.
اما اعتقاد من این است این عزیزان هم وقتی قدرت را در دست بگیرند و وارد عرصه مدیریت کشور شوند و مجبور شوند با دنیا تعامل و مراوده داشته باشند این ها هم مجبورند از تصلب و جمود و دگماتیزم فاصله بگیرند. چون ممکن است شما بخواهید منافع امت را پیگیری کنید اما اگر بخواهید بر همین راه بمانید به جایی می رسید که خودتان هم نانی برای خوردن پیدا نکنید. چون مشکلات جهان اسلام که یکی دو تا نیست.الان فلسطین است بعد می شود مسلمانان چین، بعد می شود میانمار، بعد بحرین و غیره. نمی شود در هر کدام از این ها این قدر هزینه کرد.
عقل عملی اقتضا می کند که در تصمیمات سیاست خارجی از مدل رضایتبخش استفاده کنید. این عقل عملی می گوید شما اول خودت و خانواده ات را محکم و منسجم و قدرتمند کن. پولدار بشو. امکانات لازم را کسب کن . بعد به داد همسایه ات برس.

  آیا این نگرشی که می گویید مبتنی بر آموزه های اسلام است؟
خوشوقت: بله. اولا عقل سلیم این طور حکم می کند. شما وقتی توانایی بلند کردن یک وزنه 40 کیلویی را دارید نمی توانید ادعا کنید من وزنه 540 کیلویی را بلند می کنم. این خلاف عقل و نشدنی است.
در قرآن کریم چقدر سفارش پرودگار را به مسلمین و مومنین درباره ضرورت انفاق کردن می بینید؟ بسیار زیاد. اما جایی هم خدا به پیامبر می فرماید در انقاق آن قدر گشاده دستی نکنی که بعدا حسرت زده و پشیمان شوی؟! 
خداوند به عنوان بزرگترین نعمت درونی به انسان عقل داده است و شما موظفید از آن به درستی استفاده کنید.
عقل سلیم می گوید اگر شما یک میلیون تومان برای انفاق به دیگران دادی، نمی توانی تعهد کنی که 100 میلیون به دیگران کمک کنی. اگر چنین تعهدی کنی مجبور می شوی بروی خانه ات را بفروشی و خودت بروی گدایی کنی.
این هم غیرعقلایی است هم غیرمشروع. خدا در قرآن می فرماید :لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها. خدا بیشتر از وسع کسی از او تکلیف نمی خواهد.
امیرالمومنین(ع) فرمودند خدا رحمت کند انسانی که قدر و اندازه خود رابشناسد. 
من نوعی باید بفهمم چقدر قدرت دارم بر اساس قدرت و اندازه ام به تعهدات عقلی و شرعی خود عمل می کنم.
ما اگر می خواهیم ملت مظلوم فلسطین را نجات دهیم باید طوری عمل کنیم که خودمان دچار مشکلات جدی و جبران ناپذیر نشویم. عجله هم نباید کرد.
منتهی ما وظیفه داریم تلاش کنیم که وسعمان افزایش یابد و بر اساس میزانی که قدرتمان افزایش پیدا می کند به همان میزان هم به کمک دیگران می رویم.
این را برخی آقایان از آن غافلند. متاسفانه جوی هم درست شده که اگر فردی بگوید چرا چراغی را که به منزل رواست برمی داری می روی در مسجدی نصب می کنی که در آن نمازگزارهم نیست، مورد هجمه قرار می گیرد.
البته از بعد دیگر هم باید نگاه کرد. مساله فقط بعد و قرب جغرافیایی نیست. اسرائیل به عنوان مجموعه و تشکیلاتی که حق ملت مظلوم فلسطین را غصب کرده است برای ما هم برنامه دارد. تلاش دارد می کند که جمهوری اسلامی را هم سرنگون کند و برای ملت و سرزمین ایران مشکل درست کند. چون نزدیک ما هم است باید توجه ویژه ای هم به آن داشته باشیم. منتهی تا آن جا که مربوط به حق غصب شده ملت و مردم مظلوم فلسطین می شود باید به آموزه های اخلاقی، اسلامی و قانونی مان متناسب با توانایی خود عمل کنیم نه بیشتر.
البته باید مواظب باشیم برخی هم می گویند برای ما ملیت مهم است و کاری به همسایه ام که مورد ظلم قرار گرفته و گرسنه است ندارم این دیدگاه هم درست نیست. 

  نظر مرحوم آیت الله خوشوقت را درباره صحبت هایی که آقای سعیدی درباره تولد مقام معظم رهبری فرمودند را سوال کردید؟
خوشوقت: برخی آقایان حرف هایی را می شنوند و آنها را مورد بررسی عقلی هم قرار نمی دهند. شاید شدت ارادت مانع از این بررسی شده باشد. بله. من با مرحوم پدر درباره نقل قولی که آقای سعیدی کرده بودند صحبت کردم. پدر خیلی خیلی ناراحت شدند و گفتند این حرف ها حرف های باطلی است و اصلا نباید زده شود. حالت استهزا نسبت به این مطلب داشتند که این حرف ها از کجا آمده است؟!
پدر به شدت مخالف خرافات بودند.

 پدر به طور مشخص مخالف چه خرافات دیگری بودند؟
خوشوقت: خوشبختانه مردم ایران به شدت برخی ملت های اروپایی و آمریکایی و آسیای جنوب شرقی خرافاتی نیستند. اما مرحوم پدر با چیزهایی مانند سبزه گره زدن، شگون داشتن سبزی پلوماهی خوردن شب عید، در مسجد زدن به شدت مخالف بودند.
با این که خودشان به شدت مقید بودند و رونق گرفتن مجالس روضه برای امام حسین(ع) را خیلی تشویق و ترغیب می کردند و خودشان هم به این کار مقید بودند. اما با این تصور که هر گناهی در طول سال کردیم یک روضه برای امام حسین(ع) بگیریم و گریه کنیم خدا گناهان ما را می بخشد و مثل زمان تولد می شویم به شدت مخالف بود. 
پدر می گفتند اصلا این گونه نیست. کار خدا حساب و کتاب دارد. خداوند می فرماید اگر می خواهی نزد من گرامی باشی باید تقوا داشته باشی نه این که بروی گناه کنی و بعد بیایی برای امام حسین(ع) گریه کنی و گناهانت پاک شوی. امام حسین(ع) برای این خون خود و فرزندان و اصحابش را در راه خدا داد که اسلام حفظ شود و اسلام یعنی تقوی و اطاعت بی چون و چرا از خدا. 
عزادار حسین(ع) برای کسی گریه می کند که خونش را در راه اسلام داده است پس چگونه چنین کسی می تواند تقوا را با گناه کردن لگدمال کند و سپس فکر کند با گریه گناهانش پاک می شود.

  نظر مرحوم خوشوقت درباره موضع گیری سیاسی مداحان چه بود؟
خوشوقت: ایشان مخالف این قضیه بودند. می گفتند بهتر است وارد مسائل سیاسی نشوند چون بساط و دستگاه امام حسین(ع) متعلق به خدا و اسلام است. اگر مسائل مربوط به رقابت های سیاسی در این جلسات مطرح شود، این جلسات را خراب می کند. 

 پدر درباره مسائل روز جامعه هم صحبتی داشتند؟
خوشوقت: ایشان با استناد به قرآن و برخی روایات و آیه شریفه «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس» یعنی فساد در آب و خشکی ظاهر شد به خاطر آن چه مردم انجام دادند.
همچنین برخی روایات که گناهانی خاص باعث بروز بعضی گرفتاری ها برای مردم می شود، پدر می فرمودند اگر مردم تقوا را رعایت کنند زندگی دنیایشان هم آباد می شود.
ایشان اشاره به رفتار برخی رقبای سیاسی در کشور می کردند و می گفتند اگر تقوا بود شاهد این رفتارها نبودیم. این که دروغ بگویند و آبروی همدیگر را ببرند و هر کاری انجام دهند تا رقیب از میدان به در شود. 
می گفتند من تعجب می کنم این دو روزه دنیا چه ارزشی دارد که آدم نانش را در خون بزند و بخورد. این نامزدها این همه خرج می کنند و گناه می کنند تا رییس جمهور یا نماینده مجلس شوند. این تازه اول گرفتاری آنهاست. نه شب دارند نه روز. بهتر از این می شود زندگی کرد. چه اصراری دارند این همه وامدار و بدهکار برخی محافل و جریان ها شوند برای این که 4 سال نماینده مجلس باشند.

  این که آقای احمدی نژاد مدعی بود آیت الله خوشوقت در انتخابات ریاست جمهوری از ایشان حمایت کرده است واقعیت داشت؟
خوشوقت: مرحوم پدر صفای باطن خیلی زیادی داشتند. علمای ربانی معمولا صفای باطن دارند؛ بازیگران سیاسی را عرض نمی کنم. 
محیط پرورش پدر محیط سالمی بود و رفقایشان همه اهل تقوا بودند. با آدم هایی خوب حشر و نشر داشتند. از طلبگی یاد گرفته بودند که اصل بر برائت است مگر این که خلافش اثبات شود.
من شخصی را دیده ام که متدین است و تا آن جایی که من می دانم سابقه خوبی هم دارد، حرف های خیلی خوبی هم می زند، از انقلاب و اسلام و خون شهدا دفاع می کند، مخالف با اشرافیت است، ضد آمریکا و ضد ظلم است. تا خلاف این ثابت نشده است باید اصل را بر این بگذارم که همین طور است. 
بسیاری از علما این گونه هستند. 
آقای احمدی نژاد هم در دوره ای که شهردار بود با معاونین خود هر چند یک وقت بار برای درس اخلاق خدمت پدر می آمدند. فرد بسیار زحمت کشی هم بود. خادم مردم بود. زحماتی که برای مردم می کشید خیلی عیان بود. پدر هم این ها را می دیدند و تاییدش می کردند.
پدر با مظاهر اشرافیت خیلی مخالف بود و از این که مسوولی از موقعیت اجتماعی و سیاسی خود سواستفاده کند و رانت خواری کند و بعد از رسیدن به قدرت مردم را فراموش کند خیلی ناراحت می شد. 
آقای احمدی نژاد هم ظاهر خیلی خوبی از نظر مبارزه با اشرافیت داشت.

  آقای احمدی نژاد با چه کسانی در جلسات درس اخلاق مرحوم پدر شرکت می کرد؟ این جلسات خصوصی بود؟
خوشوقت: بله. برای آقایان احمدی نژاد و همراهانش تشکیل می شد. به غیر از معاونان، بعضی از کسانی که امروز به جبهه پایداری هم معروفند همراه ایشان می آمدند. این جبهه پایداری ها خیلی تلاش کردند تا آقای احمدی نژاد رای بیاورد و جز اعوان و انصار او بودند. برخی از این اعضای جبهه پایداری به مسجد پدر زیاد رفت و آمد داشتند.
در مجموع متدینین بسیاری از نامزدی آقای احمدی نژاد حمایت کردند و پدر هم یکی از آنها بود. اما اواسط دوره دوم آقای احمدی نژاد نظر پدر درباره احمدی نژاد عوض شد و البته به نظر من یک مقدار هم دیر این اتفاق افتاد.
من از همان اواسط دوره اول احمدی نژاد با مرحوم پدر خیلی خاضعانه و خاکسارانه گاهی اوقات بحث می کردم که حاجاقا این جریان دارد از نام شما سوءاستفاده می کند. این جریان آن چیزی که می گوید نیست و کارهای دیگری دارد می کند. 
اما چون مشی پدر بر این بود که تا یقین پیدا نمی کرد قضاوتی نمی کرد صبر کرد تا اطلاعاتش کامل شود.
اما در اواسط دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد من یکبار با پدر صحبت کردم. دیدم از اقدامات احمدی نژاد خیلی ناراحتند.
از ایشان سوال کردم آقا جان شما تصور می کنید آقای احمدی نژاد از ابتدا همینی بوده است که الان بروز داده است و قبل از آن ریاکارانه رفتار کرده و حالا دستش رو شده است یا این که احمدی نژاد اول خوب بود و الان منحرف شده است ایشان فرمودند من برداشتم این است که ایشان از اول همین بود و ما فریب خوردیم. 
بعد از درگیری که آقای احمدی نژاد با رییس قوه قضاییه بر سر بازدید از زندان اوین پیدا کرد که درگیری این دو رییس قوه به رسانه و مطبوعات کشیده شد. مقام معظم رهبری صحبتی فرمودند که کوتاه بیایید و ماجرا را تمام کنید.
آقای لاریجانی نامه ای به مقام معظم رهبری نوشت که سمعا و طاعتا.
اما آقای احمدی نژاد تا 3 روز هیچ نامه ای ننوشت. سه روز بعد یک نامه ای به مقام معظم رهبری نوشت که نامه خیلی سنگین و خارج از پروتکلی بود. در آن نامه سه چهارخطی استناد به قانون اساسی کرد که من قانونا می توانم بروم از زندان اوین بازدید کنم و آخر نامه هم نوشته بود عزت زیاد.
من فردای روزی که این نامه پخش شد خدمت پدر رفتم و از ایشان سوال کردم: این نامه را ملاحظه فرمودید؟ 
پدر گفتند: بله. 
گفتم: من تصورم این است که آقای احمدی نژاد بوی بنی صدر گرفته است. پدر سری تکان دادند و لبخندی زدند و فرمودند: بابا جان! بنی صدر هر چه بود لات نبود و رعایت ادب را می کرد.
به هر حال نظرشان کاملا نسبت به آقای احمدی نژاد برگشته بود.

 آن جریان زلزله تهران چه بود؟ احمدی نژاد مدعی شده بود عالمی به من گفته است به زودی زلزله ای عظیم در تهران می آید؟
خوشوقت: آقای احمدی نژاد بدون این که نام ببرد منظورش از آن عالم پدر من بود. من در این باره با مرحوم پدر صحبت کردم و گفتم آقای احمدی نژاد چننی ادعایی کرده است آیا شما به ایشان چنین مطلبی را فرموده اید؟
پدر گفتند: نه. من مضمون یک روایت از امام صادق(ع) را بیان کردم . من پیش بینی زلزله نکردم. زلزله را کسی نمی تواند پیش بینی کند. و چون گناه دارد در جامعه شایع می شود باید نگران بود.

 ظاهرا عده ای از سکنه تهران این ادعای احمدی نژاد را جدی گرفته بودند؟
خوشوقت: بله. عده ای می رفتند و شبها در پارک ها می خوابیدند. این ادعای احمدی نژاد خیلی بد بود. این بازی با اعتقادات مردم است. انشاالله که آقای احمدی نژاد از روی جهل این حرف ها را زده است.

 درباره مشی مرحوم پدر مطلب دیگری دارید؟ 
خوشوقت: یکی از ویژگی های پدر شخصیت مستقل ایشان بود. تلاش ایشان اصولا این بود که هیچ وقت وامدار کسی نباشد. شخصی مستقل باشد که هر زمان تشخیص داد کاری را باید انجام دهد به راحتی این کار را بکند. بنابراین وامدار کسی یا جایی نبود.
من هم تا حدود زیادی از این اخلاق و مشی ایشان سعی کردم تبعیت کنم که بعدها خواهم گفت که در کار وزارت ارشاد و فرارو خودش را نشان داد. ایشان اخلاق بسیار خوبی داشت، می توانست در قم بماند یا مرجع تقلید و صاحب کرسی در فلسفه و فقه و عرفان شود، رساله چاپ کند و شاگردان زیادی داشته باشد، ولی چنین نکرد.
اما تلقی ایشان این بود که الحمدالله تعداد کسانی که به این جا برسند زیاد است و همین تعداد مرجع و فلسفه دان هم مومنین را کفایت می کند. 
پدر قائل به تربیت از نزدیک و چهره به چهره بودند. ارتباطی که با جوان ها داشتند خیلی جذب کننده بود و جوان ها عاشق ایشان می شدند. چون روحانیونی که متواضع و اهل شوخی باشند و با جوان ها راه بیاید طوری که محضرشان برای جوان ها شیرین باشد خیلی نفوذ کلام و رفتار دارند.

  درباره آیت الله مهدوی کنی هم می فرمایید؟
خوشوقت: ایشان سعه صدر داشتند. اگر کسی برخلاف میل و تشخیص ایشان رفتاری می کرد برخورد تند نمی کردند. پدری می کرد برای همه. ما می دیدم که برخی چهره های چپ و راست با ایشان رفیق و نزدیک بودند. خدا رحمتشان کند. جایشان خیلی خالی است. در بین جناح راست جای ایشان بسیار بسیار خالی است. عمود معنوی و روحانی جناح راست بودند. با حضور ایشان هر کسی در این جناح نمی توانست به خود اجازه انجام هر کاری را بدهد. متاسفانه جایگزینی برای ایشان در جناح راست وجود ندارد و بعید می دانم حالاحالاها کسی بتواند جای ایشان را پر کند

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.