مصاحبه کننده:امیر مسعود جمشیدپور
در باور عمومی افزایش مهاجرت به داخل کشور(اعم از اتباع افغانی و...) منجر به کاهش فرصتهای سرمایهگذاری و تخریب منابع طبیعی، افزایش بیکاری در میان جوانان ایرانی، استفاده رایگان از هزینههای دولت در بخش عمومی و... میشود. این درحالی است که به گمان برخی دیگر، تمایل کارفرمایان به استفاده از مهاجرین به جای نیروی کار ایرانی، بیانگر بهرهوری و ارزش افزوده بالای آنان برای اقتصاد ملی قلمداد میشود و کسانی آنان را سازندگان بینام و نشان ایران میدانند. با توجه به اینکه بحث مهاجرت در هر کشوری میتواند تاثیرات دو سویه بر اقتصاد ملی داشته باشد،که یک سوی آن بهره گیری از نیروی کار مهاجران در جهت رشد و آبادانی هر چه بیشتر کشور است و سوی دیگر آن بی کاری نیروی کار بومی و همچنین عوارض اقتصادی جانبی ناشی از اقامت آنها در یک کشور می باشد،بحث مهاجرت همواره یکی از دغدغه های مهم در میان مردم و مسئولان دولتی کشورهای مهاجر پذیر می باشد. برای بررسی این مهم به سراغ دکتر سعید عیسی زاده، عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه بوعلی سینا همدان رفتیم و با وی در این باره به گفتوگو پرداختیم.
از دیدگاه اقتصادی در زمینه تاثیر مثبت مهاجرت بر جامعه هدف، دو دیدگاه مدافع و مخالف وجود دارد به نظر شما کدام دسته از استدلالها منطقیتر و کدام دسته فاقد مبانی علمی لازم است؟
برای پاسخ به سوال فوق باید به بازار کار و مهاجرین به صورت دقیق نگاهی بیاندازیم. در بازار کار کشورمان علیرغم اختلاف نظر در خصوص فرصتهای شغلی ایجاد شده و نرخ بیکاری رسمی اعلام شده از طرف مرکز آمار ایران، بالاترین نرخ بیکاری مربوط است به گروه با تحصیلات عالی و جوانان در سن 15 تا 24 سال(تازه واردین به بازار کار). از طرفی اطلاعات موجود در خصوص مهاجرین افغانی نشانگر این است که اکثریت مهاجرین فاقد تحصیلات و سواد هستند و اتفاقا در زمره گروهی هستند که کمترین نرخ بیکاری مربوط به این گروه از کارگران ایرانی میباشد.
تحقیقات قبلی صورت گرفته در خصوص تاثیر حضور ایشان در بازار کار ایران نشان میدهد مهاجرین افغانی در مشاغل خاص مربوط به گروه فاقد مهارت مثل کارگر ساده در امور ساختمان و مشاغل وابسته (سنگبریها و چاه کن و . . . ) جایگزین کارگرهای بومی شدهاند.
البته اگر بررسیها به صورت سیستمی و به صورت تحلیل تعادل عمومی صورت بگیرد، چه بسا وجود این گروه از جنبه دیگر مثل کاهش هزینه تولید در بخشهای مورد بررسی باعث تحریک اقتصاد و ایجاد شغل در اقتصاد بشود. ولی متاسفانه در این خصوص بررسی جامعی صورت نگرفته است.
البته وجود انواع سوبسیدهای آشکار و پنهان در اقتصاد ایران در سالهای گذشته مانع از بهرهمندی مهاجرین از این موهبت نشده است. چه بسا مصرف این گروه در اقتصاد ایران بر خلاف مصرف اقلیتهای موجود در سایر کشورها( مثل ایرانیهای موجود در امریکا) آثار القایی در اقتصاد ایران نداشته بلکه بیشتر در گروه کالاهایی متمرکز بوده است که در آنها دولت مجبور به پرداخت یارانه بوده است. قطعا برنامه هدفمندی یارانههای دولت مصرف این گروه را بیش از سایر مصرف کنندگان، از حیث هزینه، تحت تاثیر قرار خواهد داد. البته جای خالی این بررسیها کاملا مشهود است.
در خصوص کیفیت و بهره وری کارگران افغانی مطالعه علمی و دقیق صورت نگرفته است ولی تحقیقات میدانی نگارنده در سالهای قبل و مشاهدات عینی و مصاحبههای انجام شده نشان از بهره وری بالای این گروه در مقایسه با هم قطاران بومی شان در بخش های مورد بررسی دارد. البته این پدیدهای شایع در بین اقلیتهای مهاجر است. به دلیل شرایط ناامن شغلی تمام تلاش و سعی خود را برای انجام بهتر کارها ارائه میکنند. همانند کارگران ایرانی شاغل در سایر کشورها. این مسئله در کنار هزینههای پایین به کارگیری این گروه از جمله هزینههای بیمه از طرف کارفرمایان و عدم پیگیری جدی قانون منع به کارگیری خارجیها و فساد موجود در خصوص بازرسی های مرتبط حداقل در سالهای گذشته، انگیزه کافی برای به کار گیری مهاجرین در مشاغل مختلف را فراهم کرده است.
پدیده مهاجرت، توزیع درآمد در میان خود ایرانیان را چگونه دستخوش تغییر میکند؟
وجود افغانی ها در مشاغل خاص موجب کاهش دستمزدها برای کارگران شاغل در آن بخش میشود. به دلیل وجود رقیب کارا در کنار کارگر بومی مانع از افزایش دستمزدها در آن بخش شده است.
چرا دولت با ترتیب دادن اخذ مالیات از مهاجرین، مخارج آنان از هزینههای بخش عمومی را تامین نمیکند و از این طریق اجازه نمیدهد که دست نامرئی بازار فرآیند مهاجرت را کنترل کند؟ به خصوص اکنون که با اجرای سیاست هدفمندی یارانهها امکان استفاده مهاجرین از منابع عمومی کشور ممتنع گشته است؟
شاید مهمترین دلیل این کار، عدم شناخت کافی از این گروه میباشد و وجود کثیر کارگر غیرقانونی مانع از شناسایی دقیق آنها شده است. البته سیاست هدفمندی یارانهها عملاً همان کارکرد را برای ایشان داشته است.
بسیاری از شرکتهای موفق اتومبیلسازی مانند تویوتا و.... با راهاندازی خط تولید خود در کشورهایی مثل هند، از هزینه اندک دستمزد نیروی کار، کارگر هندی استفاده میکنند، این موضوع چه تفاوتی با پذیرش همین کارگران در کشور ژاپن دارد؟ آیا میتوان پدیده افزایش مهاجرت افاغنه به ایران، برای تصاحب جایگاه نیروی کار را در حرکت ایران به سوی انقلاب دانایی به فال نیک گرفت؟
از آنجایی که مهاجرین افغانی موجود در ایران فاقد دانش و تحصیلات کافی برای انجام امور مربوط به مشاغل با تکنولوژِی بالا هستند، لذا مهاجرین موجود در ایران قابل مقایسه با پدیده مکان زدایی فرایند تولید نمیباشد. بنابراین، نمیتوان این دو پدیده را حداقل در خصوص اقتصاد ایران با هم مقایسه کرد.
در فرایند تولید، وجود نیروهای رقیب مانع از به کارگیری نیروی دیگر میشود. در اقتصاد ایران در بخشهای ساختمان و تا حدودی کشاورزی در برخی مناطق، مهاجرین افغانی به نیرو های بومی ترجیح داده میشوند و این مسئله وضعیت رفاهی کارگران بومی را تحت تاثیر قرار میدهد. البته همانطور که در سوال اول پاسخ داده شد نیاز به بررسی تعادل کلی هست. ممکن است وجود همین افراد باعث تولید بیشتر و مشاغل بیشتر در اقتصاد شده باشد.
در یک نمای کلی میتوان مهاجرت را به دو دسته مهاجرت اجباری و مهاجرت اختیاری تقسیم کرد، ارزیابی شما از این دو نوع مهاجرت چیست و از روند مهاجرت های صورت گرفته به کشورمان چه درسهایی میتوان گرفت؟
در مهاجرتهای اختیاری به دلیل وجود مهارتهای بالای مهاجرین (که البته از طرف کشور میزبان دیکته میشود) آثار اقتصادی مثبت بیشتری در کشور میزبان خواهد داشت. در حالیکه در مهاجرتهای اجباری بیشتر آثار منفی در اقتصاد میزبان دارد، به خصوص اگر کنترلی بر اسکان و استقرار آنها نشود. به نظرم یکی از مهم ترین آموخته های این جریان این است که با برنامه و ایجاد کمپهای مشخص از ورود بی رویه و بدون حساب و کتاب مهاجرین جلوگیری کرد و برای این شرایط برنامه ای مدون داشت و در کنار آن از حداقل کمکهای بینالمللی متناسب با خدمات ارائه شده بهرهمند شد.