گروه فرهنگی شهید «ابراهیم هادی» کتاب را نوشته اند و آن را به چهارمین سپهر آسمان امامت، حضرت علی ابن الحسین زین العابدین(ع) تقدیم کرده اند.
۵۰ خاطره و روایت از این شهید در کتاب جای دارد اما نکته ای در این بین، گمنامی و بی نشانی شهید شهبازی را بیشتر نمایان می کند.
پدر و مادر به فاصله کوتاهی از شهادت فرزند از دنیا می روند، خواهران و برادرانش نیز. بیشتر دوستان و همرزمان گمنام جبهه ها نیز شهید شده اند.
محمود شهبازی در بهمن ماه ۱۳۳۷ در محله ای حوالی دروازه تهران اصفهان در خانواده ای مذهبی متولد می شود. از همان دوران کودکی جسور و زرنگ است و شخصیت رهبری و مدیریت دارد. محکم دست می دهد و مسوولیت های ریز و درشت را می پذیرد.
بزرگتر که می شود علاقمند به مباحث عقیدتی و معرفتی است و اُنس و اُلفت خاصی با اصول کافی شیخ کلینی دارد.
پیرو و دوستدار شخصیت هایی همچون شهید مطهری و بهشتی است و گاهی تا بامداد سرش به مطالعه و خواندن قرآن گرم بود.
وارد دبیرستان که می شود با مرحوم سیدعلی اکبر پرورش و حجت الاسلام اژه ای آشنا می شود. او این سال ها عاشق نهج البلاغه و قرآن کریم است و مرتب در مسجد حاج رسولی های اصفهان حضور موثر دارد.
انبار خانه برادر بزرگترش عباس که بعدها به آمریکا می رود، محل نگهداری و توزیع اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام خمینی(ره) است. محصل رشته ریاضی فیزیک، در دبیرستان احمدیه اصفهان است و سال ۱۳۵۶ در رشته مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت قبول می شود.
در محیط دانشگاه هم فعال و پر جنب وجوش است و چندین بار به رییس شاه دوست دانشگاه نامه هایی از سر تکلیف و اسلام خواهی می نویسد و حتی اعتصاب و اعتراض های دانشجویی را هم در این سال کلید می زند.
نامه شهید به برادرش که آن سال ها در آمریکا بوده است در صفحه ۲۴ کتاب منتشر شده و در بخشی از آن آمده است: « برادر جان در سه محل است که چهره حقیقی انسان نمود پیدا می کند؛ یکی در سلول و زندان، دیگری در بستر مرگ و دیگری در هجرت. پس کوشش کن که همواره به یاد خدا باشی...»
سال ۱۳۵۷ با گره توحیدی «صف» آشنا می شود. گروهی که ضد رژیم پهلوی فعالیت دارد. محمد بروجردی پل ارتباطی محمود با این گروه است.
زمانی که امام راحل(ره) وارد بهشت زهرا می شوند، محمود شهبازی مسوول تأمین امنیت و حفاظت فیزیکی است.
او وصیت نامه اش را هم دو روز قبل از ورود امام به ایران نوشته بود.
در دوران دانشجویی همراه با دانشجویان انقلابی علم و صنعت به روستاهای دورافتاده استان سمنان می روند و اردوهای جهادی برپا می کنند.
کمی بعد وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می شود و از این پادگان به آن پادگان، از ایلام به سیستان و بلوچیستان و بعد هم به کردستان و جبهه غرب و در نهایت نیز به همدان می رود.
محمود شهبازی در جریان تسخیر لانه شیطان بزرگ حضوری فعال داشته و از عناصر برجسته مسلمان پیرو خط امام است.
سال ۱۳۵۹ و بعد از اینکه برادر طایفه به اسارت بعثی ها در می آید، فرماندهی سپاه استان همدان را بر عهده دار می شود.
شهید شهبازی همیشه بر اساس نهج البلاغه و قرآن مشاوره می دهد و بر حفظ جایگاه روحانیت و ارتباط با آنها تاکید زیادی دارد.
فرمانده است، اما هر روز بامداد محوطه پادگان را آب و جارو می کند، سیب زمینی بار می زند و نیمه شب سرویس های بهداشتی را نظافت می کند.
نگهبان پادگان خاطره ای شنیدنی دارد. می گوید: «پدر شهید شهبازی از اصفهان به ملاقات محمودش آمده بود. گفت با محمود کار دارم. ظاهرا اینجا باغبان است!»
زمانی که بنی صدر عزم سفر به سنندج و مریوان دارد رزمندگان اسلام به او اجازه ورود نمی دهند و وقتی هم که خبر می رسد قرار است وارد همدان شود، محمود شهبازی، پارچه نوشته ای بزرگ با عنوان «مرگ بر ضد ولایت فقیه» بر سر در پادگان نصب می کند.
خبر که به بنی صدر می رسد از رفتن به همدان هم منصرف می شود.
حسین همدانی تعریف می کند: «نحوه فرماندهی او عجیب است. در شرایط مختلف شهبازی فرمانده سپاه همدان با شهبازی جبهه ها قابل مقایسه نیست.»
مهرماه سال ۱۳۶۰ به همراه جمعی از سپاهیان اسلامی سفر حج ابراهیمی می شوند. زمانی که در این سفر مشغول تبلیغ برای اسلام و انقلاب است وارد چادر مصری ها می شود و مرتب از امام سخن می گوید و تکیه کلامش هم امام ما امام ما است.
جوانان مصری اشک در چشم هایشان حلقه زده است. یکی از آنان به شدت منقلب می شود و می گوید: «اینقدر نگویید امام ما امام ما! خمینی(ره) فقط امام شما نیست. او امام همه مسلمانان و امام ما نیز هست.»
دی ماه سال ۶۰ تیپ محمد رسول الله به فرماندهی احمد متوسلیان شکل می گیرد و محمود شهبازی به عنوان جانشین تیپ انتخاب می شود.
چند خاطره کتاب مربوط به این تیپ و عملیات بیت المقدس، کارهای اولیه شناساسی و فتح خرمشهر است.
شهید شهبازی در همین روزهای سخت جنگ، یک روزه به اصفهان می آید و بعد از دیدن مادر بر می گردد. مادر اما انگار می داند بازگشتی در کار نیست.
آزادسازی خرمشهر عملیات سخت و پیچیده ای است. ابراهیم همت یک روز قبل از آزادی این شهر، می گوید: بغض گلوی او را گرفته بود. حالا حاجتی که در مدینه منوره از خدا طلب کرده بود روا شد.
خرمشهر در آستانه آزادسازی است و فتح خود را مدیون درایت همین سرداران گمنام می داند.
گلوله کاتیوشا اما بقدری شدید است که جسم مطهر محمود شهبازی را از زمین بلند می کند و آن طرف خاکریز می اندازد.
مادر اما کیلومترها آنسوتر در خانه نشسته و خبر شهادت فرزندش را از زبان امام جمعه تهران می شنود ولی باور نمی کند و می گوید: پسرم که فرمانده نبود. باغبان پادگان بود...
محمود جبهه ها حالا «مهاجر الی الله» است. او شش ماه قبل از شهادت در آبان ماه ۱۳۶۰ وصیت نامه اش را نوشته بود.
وصیتی که در آن بر اهمیت دادن به روحانیت، کتاب، کتابخانه و بویژه کتاب های شهیدان بهشتی ومطهری و تکریم پدر و مادرش تاکید دارد و جمله پایانی بر درود خدا بر شهیدان اسلام، به خصوص شهید مظلوم آیت الله بهشتی و اهتزار پرچم مقدس ایران اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) اشاره شده است.
حالا اگر رفتید همدان، سری هم به باغ موزه بی نظیر دفاع مقدس این خطه هم بزنید. صدای ملکوتی شهید شهبازی در پیچ اول دوم ورودی باغ موزه شنیدنی است. سنسورهای صوتی ناگهان فعال می شوند:
«بسم رب الشُهدا و الصّدیقین... صدا صدای سردار شهید محمود شهبازی فرمانده سپاه استان همدان در دوران جنگ تحمیلی و در زمانه تشییع پیکرهای ۱۸۰ شهید این استان است و ضریح زیبای شهید گمنامی که قسمتش آرام گرفتن در گوشه همین پیچ تاریخی ماندگار باغ موزه دفاع است...»
کتاب های «راز نگین سرخ» و ترجمه آن به سه زبان انگلیسی، عربی و اردو، «عطر شب بوها» به قلم حمید حسام، «اولین فاتح» نوشته سعید معتمدی و «بینشان» نوشته زهره یوسفی نیکخو نیز در این سال ها درباره شهید محمود شهبازی دستجردی چاپ شده اند.
کتاب مهاجر از سوی انتشارات امینان، چند نوبت تجدید چاپ شده است.
۷۱۴۷/۶۰۲۶/