به گزارش جماران، نشریه «حریم امام» در شماره 351 خود به مناسبت صدور حکم تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی به بررسی جایگاه و نقش مرجعیت در جامعه در گفت و گو با آیت الله ابوالقاسم علیدوست، آیتالله مهدی هادوی تهرانی، آیتالله سید محمد واعظ موسوی، آیتالله مسلم داوری و حجت الاسلام والمسلمین محسن الویری پرداخته است.
مرجعیت و عناصر چهارگانه
متأسفانه در حوزههای علمیه و محافل حوزوی کمتر به بررسی و مطالعه مسائل اساسی حوزه پرداخته میشود و اگر مطالعه و تفکری به نشر رسالهای و کتابی بیانجامد و این مطالعه و افادات عالمانه ثمری داشته باشد، فقط منابع علمی و آموزشی ما را از نظر اصطلاحات و مفاهیم غنی میکند و بر سطح انتشارات حوزوی و آموزشی در حوزهها میافزاید.
پُرواضح است که اینگونه فعالیتهای ذهنی و فکری به تنهایی قادر به ایجاد ارزشهای اخلاقی و تأمین مسائل اساسی حوزه نیست و نمیتواند مسائل اساسی مورد نیاز را بر اساس تحولات مداوم و شرایط علمی مورد مطالعه و کاوش قرار بدهد. بر این اساس اگر بزرگان و دلسوزان حوزه، مسائل اساسی آن را در کنار مسائل علمی خود حس نکنند، هرگز نمیتوان به آیندهای روشن امیدوار بود.
جایگاه مرجعیت
از جمله مسائل اساسی و بسیار مهم حوزه توجه به مرجعیت و تبیین جایگاه و کارکردهای تاریخی و مؤثر آن در حراست از کیان تشیع و ضمانتی است که در قبال نگهداری و توسعة حوزههای علمیه داشته است.
برای آشنایی هر چه بیشتر و بهتر نسل امروز و نسلهای آینده با این مهم میبایست به عناصر ذیلالذکر توجه نمود:
1. عنصر پایداری
عنصر پایداری در حوزهها و در میان نهاد مرجعیت از عوامل اصلی و اساسی آزادی و استقلال اقتصادی و معیشتی و شرایط رشد علمی ـ معنوی و نفوذ اجتماعی در همة دورهها بوده است.
مسئلة اساسی امروز ما حفظ این عنصر ارزشمند است که نباید به هیچ قیمتی حتی به قیمت استقلال ظاهری از بین برود. زیرا هر آزادی خواه یا ناخواه با استقلال توأم است؛ اما هر استقلالی با آزادی همراه نیست!
اگر مرجعیت شیعه توانسته است در طول تاریخ آزادانه تصمیم بگیرد و آزادانه به انجام رسالتهای خود بپردازد و در عین حال استقلال حقیقی خود، یعنی عدم وابستگی مادی و معنوی به دولتها و حکومتها را حفظ نماید، ناشی از توجه عمیق آن به عنصر پایداری و آزادی اساسی و استقلال حقیقی بوده است.
2. عنصر خودباوری
از نظر اجتماعی، مهمترین عاملی که در عقبماندگی انسانها مؤثر بوده است، پرورش نیافتن قوة استقلال در افراد و اتکا بیش از حد آنها به امور و وسایل و اشخاص خارج از نفس خود بوده است. بنابراین برای اینکه حوزة علمیه بتواند در انجام رسالتهای مختلف موفق باشد و در بهبود وضع خود بکوشد می بایست طلاب و حوزویان متکی به نفس و مستقل، آزاد و امیدوار باشند.نقش تاریخی مرجعیت حکایت از اهتمام ویژه نسبت به ایجاد زمینههای استقلال درونی و مناعت طبع در حوزههای علمیه بوده است. مرجعیت بر این باور است که رشد و بالندگی علاوه بر مسائل و شرایط مناسب مادی و معنوی، محتاج داشتن شوق و داشتن روحیهای مستقل و مناسب در درون است.بی تردید زعامت برچنین حوزهای با چنین خصوصیاتی ضامن بقای حوزه و تداوم دین مبین اسلام است.
3. عنصر خودسازی از درون
بحمدالله سال به سال بر تعداد داوطلبان تحصیل در حوزهها افزوده میشود و به این ترتیب باید بر تعداد عوامل آموزشی، نظیر استاد، کتاب و مدرسه نیز افزوده گردد.
چنانچه این تغییر در همین حد مورد توجه و بررسی قرار گیرد، تنها به «تغییر کمی» بسنده شده است؛ در حالی که افزایش طلاب یا افزایش تعداد اساتید و مدارس و کتابها نشانة پیشرفت کیفی (خودسازی و معنوی) و در نتیجه تأثیر مثبت برنامهگذاری و رشد فرهنگ دینی جامعه به شمار نمیآید و در حقیقت بین تغییر کمی و تغییر کیفی تعادل وجود ندارد و حتی ممکن است تغییر کیفی آموزش تحتالشعاع تغییر کمی قرار بگیرد.
برآیند این تغییرات در خروجیها کاملاً قابل بحث و بررسی است. فقر حوزهها از نبود دروس اخلاق نظیر دروس اخلاقی که بزرگان در گذشته ارایه می دادند و عدم حضور اساتید برجستة اخلاقی و علمای عامل و عدم ارتباط مستمر محصلین علوم دینی با بزرگان و پیشکسوتان تربیت یافته در حوزه و برخی عوامل دیگر از خلأهای جدی نظام آموزشی و تربیتی امروز است.
برداشتهای سطحی از تحولات و راهحلها، عرصة تلاش ذهنی و خودسازی و تحول اخلاقی از درون را بر طالب علم تنگ نموده و او را در مرحلة خودسازی و آرایش درونی سردرگم و پریشان میسازد.
سنت اخلاقی رایج در حوزه و رسوم روزمره زندگی طلاب در کنار بزرگان در گذشته بهگونهای بود که هر طلبه ای از همان ابتدا، خود به خود در شعاع این تربیت علمی و خودسازی معنوی درمیآمد و با یک نوع خودسازی طبیعی به عنوان یک عامل موثر ترقی و پیشرفت می کرد و آن را به طور طبیعی به افراد جامعه تسری میداد و در نهایت جامعة دینی و متدین شکل میگرفت و جایگاه مرجعیت شیعه بهعنوان یک جایگاه بزرگ و مستقل و آزاد تثبیت و مطرح میشد. جایگاهی که هم از ناحیة احترام و حرمت عمومی و هم به لحاظ حمایت معنوی و مادی دارای عظمت و اقتدار خاصی بود.
4. عنصر ارتباط
همواره مرجعیت و حوزهها بهتبع آن، به هیچ قیمتی خود را از اجتماع جدا نکرده است و پیوسته با تکیه بر معارف بلند دینی و با کمک خودسازی و رستاخیز عاطفی و اخلاقی و فکری در شعاع وسیعی به صورت یک قطب جاذبه و کشش، پیشتاز هدایت و تبلیغ رسالت و منویات امامت و قرآن بوده است و با مایه هایی از ایمان و علم و گذشت و تواضع و بردباری و شجاعت و ساده زیستی و دفاع از دین و مردم در این مسیر گام برداشته و دیگران نیز بر این اساس به دنبال او رفتهاند.
مرجعیت شیعه در هر زمانی و در هر مقطعی بهعنوان بزرگترین حامی دین و مذهب و مردم، ایفای نقش نموده و به خوبی از عهدة کار برآمده است.
انتقاد از عملکرد حکومتها و مخالفت با اعمال ناپسند حاکمان و پشت منافع مردم ایستادن و از آن دفاع کردن، از مهمترین عوامل پیوند ارتباط مرجعیت و حوزههای علمیه با مردم بوده است.
روحیة استعمارستیزی مرجعیت و پیشینة تاریخی آن و تلاش برای بیداری و اتحاد مردم در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی و دفاع از زبان، قومیت، فرهنگ، وطن، استقلال و عقاید مردم از دیگر عوامل مهم شکل گیری عنصر ارتباط مردم و مرجعیت و روحانیت شیعی به شمار میآید.
مرجعیت شیعه بهقدری در مواجه با بیعدالتیها و خیانتها و ظلمها از خود حساسیت نشان داده است که گویی همة بیعدالتی را در تمام دنیا احساس کرده است. آنچنان احساسی که انگار همة ظلمها و خیانتها در آستانة اتاقش و در جلو چشمانش اتفاق افتاده است.
مرجعیت شیعه به درک و لمس دردهای بشری و بیعدالتیها بسنده نکرده و خاموش ننشسته است. اگر یارای عمل نداشته، زبان در کام نکشیده و اگر میدان سخن بر او بسته شده همرنگ جماعت نشده و به توجیه و تقیه نپرداخته است. دستاورد زندگی و سرنوشت را با صبغه جبر و تسلیم و رضا نیالوده است.
مرجعیت شیعه با تأسی از امامان معصوم علیهمالسلام هرگز خود را در زندان زمان و مکان و پدیدههای ناشی از آن محبوس نساخته و چون رودی بر بستر حوادث گذر کرده تا در یک نقطه نایستد و به تعفن در جاماندگان مبتلا نگردد.
حسن ختام ایجاب میکند تا از بنیانگذار و معمار کبیر انقلاب اسلامی و بهعنوان عصارهای سرافراز و نمونه روشنی از مرجعیت شیعه، یاد کنیم.
او که هرگز آزادی و حریت ضمیر خود را تسلیم نکرد؛ زیرا به قدرتهای برتر ایمانی نداشت و تنها یک قدرت را در عالم مؤثر میدانست که آن هم قدرت خداوند متعال است. در سعة وجودیاش قدرت و ظرفیت رنج بردن را به خاطر مردمش و تحمل همة سختیها را در راه دین و مذهبش آنچنان بالا برد که نه تنها با یک ملت، بلکه ملتهای جهان ارتباطی عمیق و خدایی برقرار کرد و نه تنها حوزههای علمیه و مرجعیت شیعه، بلکه اسلام را به جهانیان معرفی کرد.
آیت الله ابوالقاسم علیدوست: مرجعیت علمی و فقهی از قرآن شروع میشود
آنچه برای مرجعیت غیر از مسئلة اجتهاد و سواد و سیاست، ضروری است، حکمت میباشد
طبیعی است که هر چه مرجعیت ساحتهای بیشتری پیدا کند، هم اثرگذاری بیشتری خواهد داشت و هم عوامل افول آن بیشتر خواهد بود
پیشینه تاریخی مرجعیت و تبیین ساحتهای آن، عوامل افول جایگاه نهاد مرجعیت و ضرورت تکریم این جایگاه از نکاتی بود که آیت الله ابوالقاسم علیدوست به آن پرداخت.
در ابتدا پیشینة تاریخی از نهاد مرجعیت در مذهب تشیع برای ما ارائه بفرمایید.
ما در تراث اسلامی با نهادی مواجه هستیم که از خود قرآن شروع میشود و من نام آن را مرجعیت علمی و مرجعیت فقهی میگذارم. یعنی اینکه بخشی از مسلمانان مرجع بخش دیگری از مسلمانان در مسائل علمی از جمله فقه میشوند، از خود قرآن برمیخیزد. در سورة النساء این آیه آمده است: «یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلَالَةِ»؛ یعنی ای پیامبر، مردم از تو استفتاء میکنند. به آنها بگو که خداوند فتوای مناسب را خواهد داد؛ لذا منشأ واژة «استفتاء» از قرآن است. مرجعیت علمی و فقهی در عصر حضور امامان معصوم علیهمالسلام ادامه پیدا میکند. نه تنها خود ائمه مرجعیت دارند، بلکه صحابة بزرگوار ائمه، مانند زراره ابن اعین، یونس ابن عبدالرحمن، أبان ابن تغلب، محمد ابن مسلم، ابوبصیر و... مرجعیت علمی و فقهی و معرفتی مسلمانان، اعم از شیعیان و اهل سنت را داشتند. بگذریم از اینکه بعضی از ائمة مرجعیت کل بشریت را دارند و نه فقط مسلمانان. لذا در تبین معارف امام صادق علیهالسلام جنسیت، سِن، دین و مذهب، نژاد و... مطرح نیست. دانشگاه امام صادق علیهالسلام، دانشگاه بزرگ بشریت است و نه دانشگاه اسلامی و علومی خاص. این جریان در عصر غیبت هم مدنظر اهلبیت علیهمالسلام قرار میگیرد. ائمة برای عصر غیبت مرجعیت علمی، بهویژه فقهی اصحاب خود را در نظر میگیرند. لذا به پالایش کتابها دست میزنند. چون اگر کتاب ناپالایش شده باشد و در کنار آن معصوم حضور داشته باشد، مشکلی پیش نمیآید؛ اما چون بناست که عصر غیبت آغاز بشود، از امام کاظم، بهویژه امام هادی و امام حسن عسکری علیهمالسلام عصر پالایش شروع میشود. به عبارت دیگر ما دورههای مختلفی داشتهایم: از جمله عصر ریزش، عصر رویش، عصر بارش و عصر پالایش. در زمان ائمة متأخر، عصر پالایش شروع میشود تا خود کتابها مرجعیت علمی بشوند. البته در کنار تألیف کتابهای پالایش شده، بهعنوان مرجع علمی، نهاد مرجعیت هم تعریف میشود. در حدیث معروف امام عسکری بحث تقلید مردم از فقهیان مطرح میشود: «فَأمّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ ، وذلکَ لا یکونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّیعَةِ لا جَمیعَهُم...؛ اما هر فقیهى که خویشتندار و نگاهبان دین خود باشد و با هواى نفْسش بستیزد و مطیع فرمان مولایش باشد، بر عوام است که از او تقلید کنند و البته این ویژگیها را تنها برخى فقهاى شیعه دارا هستند ، نه همه آنها.»
همچنین امام زمان علیهالسلام در آن مکاتبة معروف به اسحاق ابن یعقوب، نهاد حکومت، قضاوت و فتوا را ذکر میفرماید. در واقع حاکمی که مدنظر ایشان است، هر سه شأن را باید داشته باشد؛ هم افتاء و هم قضاوت و هم حاکمیت و قدرت امارت داشتن ولو در سطحی محدود. در آن مکاتبه، امام رواتی را معرفی میکند که امروزه آنان را بهعنوان فقیه میشناسیم. چون راوی صرف روایت کننده احادیث نیست که نمیتواند روایات را مدیریت کند. بنابراین جریان مرجعیت علمی و فقهی از قرآن شروع میشود و در عصر حضور ادامه پیدا میکند و برای عصر غیبت هم مورد نظر قرار میگیرد. این رفتار از شارع و ائمة معصومین باعث میشود که ما در عصر غیبت با جریان سنگین مرجعیت علمی بهویژه فقهی مواجه بشویم. یعنی در اینجا مرجعیت در مرجعیت فقهی بهطور ملموس خودش را نشان میدهد. نمیخواهم منکر مرجعیتهای دیگر بشوم؛ اما عمدة مرجعیت در فقه متمرکز میشود. لذا در عصر غیبت کتابهای زیادی با عنوان جواب یا جوابات نوشته شده است؛ از جمله جواب اهل الرقه فی الاهله و العدد (از شیخ مفید)، جواب اهل موصل (از ابن حمزه)، جوابات الشیخ احمد العاملی (از شهید ثانی)، جوابات المسائل الشامیه (از شهید ثانی)، جوابات المسائل الفقهیه (از محقق ثانی).
چه تعداد از این گونه رسائل و کتب داریم؟
کتاب آقابزرگ را تورق میکردم و چهارصد و ده رساله و کتاب با عنوان جواب یا جوابات دیدم که بسیاری از اینها یا فقط جواب فقهی است یا در محتوای آنها جوابات فقهی هم هست. عناوین مشابه دیگری هم وجود دارند که محتوایشان پاسخ به مسائل فقهی است؛ از جمله المسائل بصریه، المسائل بهبهانیه، المسائل البغدادیه، المسائل الیاسیه، المسائل یزدیه، المسائل شیرازیه و... . وقتی این عناوین را شمردم، دیدم چهارصد و هفت رساله و کتاب را آقابزرگ ذکر کرده که البته قطعاً تعدادشان بیش از این مقدار است. بنابراین یک نهضت بعد از غیبت امام زمان علیهالسلام شروع میشود و تا الان هم ادامه دارد. چنین سنتی در راستای تلاش اهلبیت علیهمالسلام شروع میشود. عموم آنها هم به زبان عربی است.
د راین زمینه به فارسی هم مکتوباتی داریم؟
به زبان فارسی هم رسالههای متعددی داریم که چند نمونه از آنها را نام میبرم؛ چون وجود رسالهها نماد مرجعیت عالم است. یعنی وقتی جناب شیخ مفید جوابات اهل الرقه را نوشت، به این معناست که مردم رقه در سوریه سؤال میکنند و ایشان پاسخ میدهد تا به این فتواها عمل کنند. همچنین جوابات اهل موصل که ابن حمزه آن را نوشت؛ یعنی اهل موصل از ابن حمزه سؤال میکنند. بنابراین اینها حکایت از مرجعیت این افراد است. در زبان فارسی ترجمة النهایة شیخ طوسی را داریم. همانطور که میدانید در میان آثار شیخ طوسی، کتاب النهایه همان رسالة عملیه ایشان است. همان چیزی که امروزه بهعنوان توضیح المسائل میشناسیم. کتاب مبسوط یا الخلاف ایشان رسالة عملیه نیستند، اما النهایه رسالة عملیه است و در همان ایام هم ترجمه میشود. المختصر النافع از محقق حلی، در سال 696 اندکی پس از فوت ایشان به فارسی ترجمه شد. جامع عباسی از شیخ بهایی در همین راستا است. دیگر رسالههای فارسی عمدتاً مستقیماً به زبان فارسی تألیف شدهاند.
مرجعیت چند ساحت دارد و آیا میتوان گفت از نظر تاریخی رفته رفته مرجعیت فربهتر شده است؟
مرجعیت را میتوان به پنج مرحله تقسیم کرد. این تقسیمبندی بهنوعی تاریخی هم میتواند باشد؛ اما در اینجا قصدم از بُعد محتوایی آن است. اولین بخش مرجعیت ضمنی است؛ یعنی همان مرجعیت علمی است که مرجعیت فقهی ذیل آن تعریف میشود. برای مثال کسی از شیخ مفید یک سؤال اعتقادی و یک سؤال کلامی و یک سؤال فقهی میپرسید؛ این یک مرحلهای است که اولاً مرجعیت علمی میباشد؛ اما مرجعیت فقهی هم ذیل آن وجود دارد. در تاریخ مذهب ما این نوع مرجعیت بهوفور یافت میشود.
مرحلة دوم به نحوی است که مرجعیت فقهی پررنگتر و محسوستر میشود؛ بهطوری که وقتی واژة مرجعیت به کار برده میشود، مرجعیت فقهی در اذهان شکل میگیرد. گاهی هم واژة «تقلید» را به آن قید میکنند تا «مرجع تقلید» تلقی بشود و مراد مرجعیت فقهی را بهتر برساند. چون ما در غیر از فقه تقلید نداریم. در مرحلة دوم آنچه ضمنی بود، استقلال پیدا میکند. البته ممکن است از آن مرجع فقهی سؤال اعتقادی هم بشود، اما در جهت مرجعیت فقهی چندان به چشم نمیآید.
در مرحلة سوم مرجعیت از حالت فقهی محض خارج میشود و بهصورت مرجعیت فقهی ـ اجتماعی درمیآید. یعنی فقیه فقط نقش فقهی ندارد و مردم به او بماهو مفتی نگاه نمیکنند. مردم برای او شأن اجتماعی هم تعریف میکنند؛ لذا اگر نیاز مادی هم داشته باشد، به او مراجعه میکنند. مرادم از شأن اجتماعی، به معنای عام آن است که شأن قضایی را هم شامل میشود. در این مرحله اگر مردم از ناحیة حکومت ناراحتی داشته باشند، درِ خانة مرجع را میکوبند. عالمان دین در دوران قاجار غیر از مرجعیت دینی، نقش اجتماعی بسیار پُررنگی داشتند. در این مرحله مرجعیت وارد فاز اجتماعی میشود و در واقع یک مرجع میشود: بماهو قاضی، بماهو آمر به معروف، بماهو ناهی عن المنکر، بماهو مجری الحدود و... .
مرحلة چهارم مرجعیت فقهی ـ اجتماعی ـ سیاسی است. یک مرجع تقلید در این مرحله رسماً وارد فاز سیاست هم میشود. در جریان مشروطه بخشی از عالمان نجف مانند میرزای نائینی، آخوند خراسانی و در ایران عالمان تبریز رسماً وارد فاز سیاست شدند. نمیتوانیم بگوییم که این عالمان فقط شأن فقهی و اجتماعی داشتند. همچنین میرزای بزرگ در سامرا فقط عالم فقهی و اجتماعی محض نبود؛ بلکه در سیاست دخالت داشت. مرحوم کنی در تهران همینطور بود.
در نهایت به مرحلة پنجم مرجعیت فقهی ـ اجتماعی ـ سیاسی ـ مدیریتی و حکومتی میرسیم؛ یعنی مرجعیت رسماً در رأس حکومت قرار میگیرد و مدیریت جامعه را به دست میگیرد. البته میتوان حد محدود آن را هم در نظر بگیریم؛ چون بعضی از علما در برخی از شهرها حکومت میکردند. در دوران صفویه، اگرچه سلاطین حاکم بودند، اما عالمان نقش برجستهای در مدیریت حکومتی داشتند. در بُعد وسیعتر آن میتوان زمان مرحوم امام خمینی و پس از ایشان دورة فعلی توسط مقام معظم رهبری را در نظر گرفت.
بنابراین اگر بخواهیم مرجعیت را از نظر محتوایی مرحلهبندی کنیم، این پنج مرحله را میتوان ذکر کرد. البته از نظر تاریخی ممکن است این تقسیمبندی چندان دقیق نباشد. چون در هر دورهای ممکن است این مراحل با هم تلاقی کنند یا اشتراکات و افتراقاتی داشته باشند. از این رو این تقسیمبندی را باید از نظر محتوایی در نظر گرفت و نه تاریخی.
با توجه به این تقسیمبندیهای که بیان کردید، بفرمایید که مرجعیت در حال حاضر بیشتر در کدام دسته قرار میگیرد؟
با توجه به تقسیمبندی مراحلی که ذکر کردم، در حال حاضر با دو نوع مرجعیت مواجهه هستیم: مرجعیت فقهی ـ اجتماعی ـ سیاسی و مرجعیت علمی ـ فقهی ـ سیاسی ـ مدیریتی / حاکمیتی. یعنی الان مراجعی داریم که مراجع تقلید هستند و نقش اجتماعی دارند و حتی سیاسی هم هستند و اظهارنظر سیاسی میکنند و نظرشان تا حدودی مدنظر قرار میگیرد؛ اما در بدنة حکومت قرار ندارند. در مقابل مرجع تقلیدی مانند امام خمینی(ره) یا رهبری را داریم که در بدنة و در رأس حکومت قرار دارند. اما اگر بخواهیم از شخص بیرون بیایم و مرجعیت را یک بسته جامع در نظر بگیریم، این نقشهای چهارگانه را میتوانیم برای آن برشماریم: فقهی، اجتماعی، سیاسی، مدیریتی. هر کدام از اینها باز تقسیمهایی دارند. طبیعی است که هر چه مرجعیت ساحتهای بیشتری پیدا کند، هم اثرگذاری بیشتری خواهد داشت و هم عوامل افول آن بیشتر خواهد بود. وقتی مرجعیت به این شکل درمیآید، مسلماً در جامعه نقش برجستهای پیدا میکند. بلاتشبیه، دیگر خدای غایب نیست، بلکه خدای قائم است؛ یعنی مرجعیت در جامعه حضور دارد. اینطور نیست که در کنار سایر نهادها ضعیف تعریف بشود.
نکتة دیگر اینکه وقتی ساحتهای مرجعیت زیاد میشود، توقعات هم بالا میرود؛ یعنی اگر جامعه مشکل اجتماعی و سیاسی پیدا کند، مرجعیت ورود پیدا میکند. در واقع این جامعه است که از مرجعیت توقع پیدا میکند. چنان که بالا رفتن ساحت مرجعیت، آسیبها و تهدیدهای بیشتری را برای آن به وجود میآورد. یعنی این چند نکته: 1. برجسته شدن نقش مرجعیت، 2. بالا رفتن توقع مردم جامعه از مرجعیت، 3. زیاد شدن عوامل افول و تهدید و آسیب برای مرجعیت، از آثار آن ساحتها است.
چه عواملی باعث افول جایگاه نهاد مرجعیت و تضعیف نفوذ آن در جامعه و ساختار سیاسی کشور میشود؟
بدون تردید شمردن همة عوامل افول نه با وقت من ممکن است و نه ذکر همة آنها ضرورت دارد؛ بهویژه اینکه سلیقه هم در این باره فراوان است؛ چون بحث هستیشناسانه نیست، بلکه تحلیلی است. عوامل زیادی برای افول مرجعیت میتوان برشمرد و هر کدام از عوامل هم در یک رتبه نیستند. ممکن است برخی در هرم این عوامل افول باشند و ممکن است برخی در هرم نباشند. در این مجال ضرورت نمیبینم که به ترتیب عوامل را ذکر کنم. آنچه به نظرم میآید با شما در میان میگذارم.
اولین عامل افول تبلیغات دشمن است. اگر در طول تاریخ تشیع نگاه کنیم، در کنار آن سفارشها و روایات ائمه، جریانهای انحرافی، قلههای تشیع از جمله مرجعیت را هدف قرار میدادند. لازم نیست مستقیماً به سراغ مرجعیت بروند. جالب است بدانید که گاهی منشأهای قدرت مرجعیت را مورد حمله قرار میدهند. در جریانات انحرافی امثال یمانی، شیخیه، حتی صوفیه، بابیه و بهاییت میبینیم که نقطة مشترک همة آنها این است که روی مسئلة خمس دست میگذارند. مسئلة تقلید را نشانه میروند. این اتفاق حساب شده است و بدون تردید حساب شده است که مرجعیت را به این شکل مستقیماً یا غیرمستقیم تضعیف میکنند. اینکه فقه را تضعیف و شریعت را حداقلی تعریف میکنند، ممکن است در ظاهر بحث علمی و در زمینة فلسفة فقه باشد؛ اما وقتی بگویند که شریعت در حوزة دین حداقلترین است، قصد تضعیف خود دین را دارند. میگویند اصلاً ما چیزی به نام مدیریت دینی نداریم؛ چیزی به نام علوم انسانی دینی نداریم؛ چیزی به نام باید و نباید در معاملات نداریم؛ اینها را بشر باید اداره کند؛ آنچه هم در روایات آمده از آرای محموده است که متغیرهای زمانی در آن اثر میگذارد. در کل معاملات یک لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ داریم... . غرض از چنین سخنانی محدود کردن فقه است. در واقع مرجعیت فقهی تضعیف میشود. بنابراین اولین عامل، تبلیغات دشمنان بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم است.
دومین عامل، بالا بردن انتظار از فقه و فقاهت و بهتبع مرجعیت است. یک سخنران میگوید که سیستم اقتصادی را باید فقه ما ارائه کند؛ فقه ما باید جامعه را اداره کند. گروهی که بر این باورند که همة امور جامعه را باید از فقه مطالبه کرد، در مقابل آن گروه اول قرار دارند. یعنی به نحوی میخواهند بار فقه را بالا ببرند که حتی طراحی اقتصادی را هم از آن انتظار داشته باشند؛ حتی مسئلة تورم را حل کند. اخیراً یکی از سخنرانان گفته بود که فقه حوزه ناکارآمد است؛ چون مشکلات اقتصادی در جامعه وجود دارد. نکته این است که اینها دلسوز فقه نیستند، اینها میخواهند بار فقه را بالا ببرند و بعد به این نتیجه برسند که فقه جوابگو نیست. یعنی اگر الان ناکامی در بانکها وجود دارد، به خاطر فقه و ناکارآمدی کارگزاران نظام نیست؛ به خاطر ناکارآمدی نقشهها نیست؛ به خاطر شعارها نیست؛ به خاطر بلد نبودن ارتباط برقرار کردن نیست؛ به خاطر ضعف اخلاق نیست؛ بلکه به خاطر فقه است. این گفتهها بالا بردن نابهجای انتظارات است. جالب این است که عامل اول، بخش تفریطی قضیه است و عامل دوم بخش افراطی قضیه است.
در همین جریان اخیر FATF عدهای معتقدند که فقیه باید در این زمینه نظر بدهد. یعنی فقیه را میخواهند جای کارشناس بنشانند. برعکس گروه دیگر، وقتی فقیهی اظهارنظر میکند، میگویند این مسائل چه ارتباطی به فقیه دارد. در یک مصاحبهای این را گفتهام که این دو گروه مانند دو لبة قیچی هستند که هوای همدیگر را دارند و در این میان اعتدال را قیچی میکنند. همیشه افراط و تفریط دو لبة یک قیچی هستند. این دو عامل که عرض کردم، خارج از مرجعیت بودند.
سومین عامل به خود مرجعیت برمیگردد. آنچه برای مرجعیت غیر از مسئلة اجتهاد و سواد و سیاست، ضروری است، حکمت میباشد. حکمت امری است که در قرآن روی آن بسیار تأکید شده است. حکمت یعنی، بینش وسیع سیاسی؛ یعنی آگاهی. اینکه شخص دارای حکمت، بداند در کجا ورود کند و در کجا ورود نکند؛ چگونه ورود کند و چه بگوید و چه نگوید و در اظهارنظر عجله نکند و... . متأسفانه گاهی ما در این نهاد ورودهایی میبینیم که به مرجعیت ضربه میزند. این خیلی ناراحت کننده است که گروههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی تا میخواهند هدف خودشان را تأمین کنند، بیت یکی از مراجع را در نظر میگیرند. به هر حال برخی از مسائل کار کارشناسی وسیع میخواهند، فقیه حتی گاهی که لازم نیست ورود کند، اما ورود میکند، باعث افول مرجعیت میشود. به نظرم در این جهت مقداری زیادهروی داریم. البته ممکن است بعضی از بزرگان از باب اینکه باید در جامعه حضور داشته باشند، به مسائل ورود میکنند؛ اما باید این ورود تعریف بشود. چرا باید برخی از گروهها و جریانات بتوانند از مرجعیت آنچه را میخواهند به دست بیاورند؟ این مسئله باید فاکتور گرفته بشود. مثلاً مرجع بزرگوار ما وارد ساحتی بشود که هزاران ساعت کار روانشناسی و جامعهشناسی لازم دارد. چنین قضیهای نباید اتفاق بیفتد. این مسائل اتفاق میافتد آن هم در کشور ما که به سرعت نور مسائل را سیاسی میکنند. یعنی علمیترین مسئله تبدیل به مسئلة سیاسی میشود. این نکتهای است که باید مدنظر قرار بگیرد. ما در حالات بزرگان و مراجع داریم که بهندرت وارد مسائل میشوند. البته این نباید به معنای کنارهگیری مرجعیت از امور اجتماعی تلقی بشود؛ اما باید مراقب این جوانب هم باشیم.
عامل چهارم دیگر اینکه خداینکرده بتوان نهاد مرجعیت را کانالیزه کرد. گاهی کانالیزه کردن نهاد مرجعیت ملموس است و گاهی غیرمحسوس. یعنی بهگونهای تمام آنچه به مرجعیت میرسد راست ناقص باشد و به نحوی تعبیه بشود که بتوان آن را کانالیزه کنند. نهاد مرجعیت باید بتواند خودش بخش عمده را حدس بزند. اگر خبرها به هم نمیخورد، متوجه بشود. همچنین میتواند توصیه کند. یکی از مراجع تقلید ما سید عبدالهادی شیرازی بود. ایشان نابینا بود؛ ولی توصیه کرد هر نامهای که برسد، برای او بخوانند. در آن زمان تلفن نبود. یکبار یکی از روحانیون به آیتالله سید عبدالهادی شیرازی نامهای از تهران ارسال کرد و در آن نوشته بود: «میخواهم خانهای در تهران بخرم و صاحبخانه شرط گذاشته اگر آیتالله سید عبدالهادی شیرازی اجازه بدهد، نصف مقدار آن را میبخشد. من هم پول زیادی ندارم. این شد که به شما احتیاج پیدا کردم و نامه نوشتم.» آن شخص با اینکه روحانی بود، قدری بیادب هم بود و متکبرانه از ایشان گدایی کرد. وقتی نامه به نجف رسید، اطرافیان آیتالله سید عبدالهادی شیرازی مردد بودند که این نامه را برای ایشان بخوانند یا نخوانند. از طرفی توصیه مؤکد کرده بود که هر نامهای بیاید برایش بخوانند و از طرفی آن نامه قدری بیادبانه و متکبرانه بود. به هر ترتیبی که بود ناچار میشوند نامه را بخوانند. چون به هر حال در دفتر ایشان کار میکردند و بابت کارشان و اعتمادی که آیتالله سید عبدالهادی شیرازی به آنان داشته پول میگیرند. مجبور شدند و نامه را خواندند. آیتالله سید عبدالهادی شیرازی محتوای نامه را خوب گوش میکند و به آنها میگوید: «این که پول ندارد باقی پول خانه را از کجا بیاورد؟ در جواب نامه برای صاحبخانه بنویسید که کل پول را از او نگیرد.» این همان حکمت در نحوة ورود به مسائل است. گاهی ما در تعامل با دشمنیها دشمنتر میشویم. گاهی عدالت را از دست میدهیم و عداوت میکنیم. گاهی غیرمنطقی جواب میدهیم و گاهی عفو میکنیم و گاهی رفتار معکوس میکنیم. یک مرجع و یک حاکم باید بهگونهای باشد که نتوانند از او چیزی مخفی کنند؛ نه اینکه نخواهند. بنابراین کانالیزه کردن مرجعیت از خطرهایی است که ممکن است پیش بیاید.
عامل پنجم، ابهام در جایگاه است. الان در جمهوری اسلامی مرجعیت چه جایگاهی دارد؟ جایگاه رهبری معلوم است؛ اما مراجع دیگر چه جایگاهی در نظام جمهوری اسلامی دارند؟ حرفشان چقدر نافذ است؟ در اصل 167 قانون اساسی داریم که اگر قانون در مسئلهای ساکت بود، به فتواهای معتبر استناد بشود. اما عملاً این اصل در قانون اساسی عمل نمیشود. بنابراین ابهام در جایگاه از دیگر مسائل ما است. از طرفی میگویند مرجع تقلید باید سیاسی باشد و به مسائل ورود کند و مرجع اجتماعی باشد، چون ما مرجع غائب نمیخواهیم، بلکه مرجع قائم میخواهیم. از طرفی دیگر وقتی مرجع تقلید اظهارنظر میکند، اظهارات در مقام عمل چندان اجرایی نمیشوند. مگر در قضیة پنجشنبة مدرسة فیضیه دو تن از مراجع تقلید ورود نکردند؟ مگر آن سخنان را محکوم نکردند؟ چه اتفاقی افتاد؟ آن شخص بدون اینکه ذرهای احساس عقبنشینی و احساس شرم کند، راحت به فعالیتهایش و اظهاراتش در همان راستا ادامه میدهد و در تلویزیون هم خیلی راحت حضور پیدا میکند و چون احساس میکنند، این مقدار برای او کم است، تریبون نماز جمعه را هم به او میدهند. قطعاً پشت این قضیه فقط یک فرد نیست؛ این خیلی سادهاندیشی است. بنده نمیتوانم چنین چیزی را قبول کنم. البته از این مجال استفاده میکنم و این روایت از امام باقر علیهالسلام را یادآور میشوم. ایشان میفرماید: «کسی که خاک و غبار برمیانگیزد، در ابتدا خودش گرفتار آن میشود.» یقین داشته باشیم نهادهایی که به این قضایا دامن میزنند، در ابتدا خودشان را گرفتار آن میکنند؛ اما وقتی که کار از کار گذشته باشد. به هر حال به خاطر عدم تعریف جایگاهی مشخص برای نهاد مرجعیت این مشکلات به وجود میآید. در حال حاضر اگر رهبری سخنی بگوید، مطابق قانون اساسی است؛ اما در قبال مرجعیت اینگونه نیست. کسی میتواند به سخنان نهاد مرجعیت عمل کند و در مقابل شخص گستاخی جملهای از یک مرجع تقلید را میگیرد و آن را بزرگنمایی و منتشر میکند. به نظرم باید جایگاهی برای مرجعیت تعریف بشود. نمیخواهم بگویم که باید پست و مقام قانونی به مراجع تقلید داده بشود. کسی نباید از این سخنانم سوءاستفاده کند. اما به نظرم مرجعیت باید از این جایگاه کجدار مریز خارج بشود.
از نظر من اینها از عوامل افول مرجعیت است و هر کدام از اینها رفع بشود، جایگاه مرجعیت تثبیتتر میشود. لذا نیاز نداریم که بحث جداگانهای در باب عوامل تثبیت مرجعیت باز کنیم. اگرچه اگر بخواهیم به این موضوع ورود کنیم، ادبیات آن را میتوانیم تغییر بدهیم؛ اما به نظرم مقابله با عوامل افول مرجعیت میتواند موجب تثبیت مرجعیت بشود.
در پایان اگر نکتة خاصی دربارة موضوع جایگاه و شأن مرجعیت باقی مانده و ضرورت دارد گفته بشود، آن را به عنوان حُسن ختام گفتوگو بیان بفرمایید.
به نظرم به موضوع خوبی پرداختید؛ اما باید آن را یک شروع تلقی کنید. از همین رسانة شما به سایر رسانهها این پیشنهاد را میدهم که به این قضیه ورود کنند؛ مخصوصاً صداوسیما. بسیاری از مردم ما حتی نمیدانند اینکه فقیه فتوا میدهد، یعنی چه! گمان میکنند که فقیه از افکار خودش فتوا میدهد. به همین خاطر میگویند چرا میان فقها اختلاف است. بنشینند و با هم گفتوگو کنند. در دانشگاه شیراز یکی از دانشجویان سؤال کرد و گفت: «در زمان قدیم اسب و الاغ بود و برای چهل کیلومتر مسافت یک روز کامل وقت میگذاشتند. امروزه دنیا پیشرفت کرده و بشر سوار هواپیما میشود. چه نیازی به مراجع تقلید داریم که به ما بگویند چه کنیم و چه نکنیم.» به او گفتم: «به نظر تو فقهای ما نمیدانند که امروزه هواپیما وجود دارد و خودشان سوار هواپیما نمیشوند؟» برای او توضیح دادم که فقه چگونه میتواند در مسائل روز هم ورود کند. به نظرم صداوسیما باید به این موضوع ورود جدیتری داشته باشد و بهتبع آن رسانههای دیگر. تا قضیة مرجعیت و تقلید برای مردم به خوب تبیین بشود. مجدداً بر این نکته تأکید میکنم که این کار را یک آغاز خوب تلقی کنید و نه سرانجام. انشاءالله پس از مدتی در شمارههای بعدی با ابعاد دیگری به این موضوع بپردازید.
آیتالله مهدی هادوی تهرانی: مهمترین عامل تأثیرگذار بر جایگاه مرجعیت پذیرش و حمایت جامعة حوزوی و امت است
بزرگان حوزة نجف برای امت اسلامی و کشور عراق منشأ خیر بودند و هستند
بزرگترین کارکرد مرجعیت و علمای شیعه در طول تاریخ حفظ اصل مذهب تشیع و ارزشهای مکتب و علوم اهلبیت علیهمالسلام بوده است
شأن تاریخی مرجعیت، نحوه انتخاب مراجع تقلید و کارکرد تاریخی مرجعیت شیعه، محور گفتوگوی حریم امام با آیت الله مهدی هادوی تهرانی است.
از جایگاه و شأن مرجعیت در طول تاریخ تشیع مطالبی بیان بفرمایید.
مراجع بزرگ شیعه در طول تاریخ تشیع همواره بهعنوان جانشینان معصومین علیهمالسلام در عصر غیبت مسئولیت ادارة امت شیعی و امت اسلامی و تصدی امور حوزة علمیه بهعنوان قلب تپندة جامعة شیعی را بر عهده داشتهاند. شخصیتهایی که از یکسو به لحاظ علمی در قلة دانشهای مکتب اهلبیت علیهمالسلام هستند و از سوی دیگر به لحاظ عملی شخصیتهای وارسته و اهل ارتباط معنوی قوی با خداوند تبارک و تعالی.
به اعتقاد ما مراجع تقلید به نوعی توسط امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مورد تأیید و انتخاب واقع میشوند. این شخصیتهای برجسته که در طول تاریخ با زحمات فراوان آثار مکتب اهلبیت علیهمالسلام را حفظ کردهاند و نسل به نسل منتقل و در آثار و کتابهای خودشان ثبت کردهاند، همواره پرچمدار بزرگ این مکتب بودند و هستند. در واقع حفظ جایگاه مرجعیت، حفظ جایگاه حوزههای علمیه و در واقع حفظ جایگاه مکتب نورانی اهلبیت علیهمالسلام است که انشاءالله این پرچم تا ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف همچنان برافراشته باشد و به دست صاحب اصلیاش سپرده بشود.
انتخاب مراجع تقلید به این جایگاه چگونه صورت میگرفت؟
انتخاب مرجع در حوزههای علمیه مانند انتخاب اساتید در حوزههای علمیه به شیوة کاملاً طبیعی صورت میگرفت؛ به این معنا که طلبهای وارد حوزه میشد و تحصیل میکرد و کیفیت درس خواندن، کیفیت سیر و سلوک معنوی، رفتارش با دیگران و... به نحوی توسط همدرسها و اساتید او مورد ملاحظه و دقت قرار میگرفت و با توجه به لیاقتهایی که از خودش نشان میداد، میتوانست در حوزه رشد و ارتقاء پیدا کند و رفتهرفته جایگاه تدریس پیدا کند. تربیت شاگردان و تألیف کتب و مقالات و رسالهها نشانههایی از علمیت او بود که به گذر زمان رفته رفته رشد و ارتقا پیدا میکرد. مرجع تقلید کسی بود و هست که این سیر را بهصورت طبیعی انجام میداد و به قله میرسید؛ به جایگاهی که بسیاری از شخصیتهای حوزوی علمیت و تقوای او را میپذیرند. شاگردان و کتاب و تألیفات او نشانهای بر این دانش و بینش او خواهد بود. چنین شخصیتی رفته رفته توسط مردم به واسطة ارجاع همین علما و شاگردان و اساتید شناخته میشود. از گذشته تاکنون کسی نصب و عزلهای دستوری مراجع تقلید را از بیرون حوزه تحمل نمیکرد و همواره در درون ساختار حوزه با سیستم کاملاً طبیعی رشد و ارتقاء اتفاق میافتاد.
به هر حال وقتی کسی به جایگاه مرجعیت میرسد با مشکلات و مسائل بسیاری مواجه میشود و برای آنکه بتواند آنها را مدیریت کند نیاز به همکاری و همیاری سایر اقشار حوزوی دارد. وظیفة مدرسین و فضلا و طلاب است که هر کدام به شکلهای متفاوتی میتوانند از مرجع تقلید صالح حمایت کنند و امکان مدیریت حوزه و انجام وظایف مرجعیت را برای چنین شخصیتی فراهم نمایند. قطعاً با گذر زمان جایگاه چنین شخصیتی تثبیت خواهد شد. همچنان که ما نمونة بسیار بارز آن را در تاریخ انقلاب اسلامی در مرجعیت و سپس رهبری حضرت امام رضوان الله تعالی علیه دیدیم که چگونه بهصورت کاملاً طبیعی با تحصیل و تدریس و تألیف به جایگاه مرجعیت رسید و سپس در طول سالیان مبارزات و استقامتهای صورتگرفته، به جایگاه رهبری رسید و توانست انقلاب اسلامی را سامان بدهد و در ده سال اول کشور را در سختترین شرایط با حمایت حوزهها و علما و مردم مدیریت کند.
عوامل تأثیرگذار بر افول مرجعیت کداماند؟
مهمترین عامل تأثیرگذار بر جایگاه مرجعیت غیر از خصوصیات خود آن شخص مرجع و تواناییهای او، همین پذیرش و حمایت جامعة حوزوی و امت است. قطعاً اگر آن مرجع صلاحیتهای مرجعیت را نداشته باشد و به این روش که عرض کردم، رشد و ارتقاء پیدا نکرده باشد یا مورد حمایت مجموعههای حوزوی یا امت قرار نگیرد، مرجعیت او با بحران جدی مواجه میشود؛ بهخصوص اگر خدای نکرده دسیسههایی هم برای تضعیف جایگاه مرجعیت و حوزههای علمیه وجود داشته باشد.
مهمترین کارکرد مرجعیت در طول تاریخ چه بوده است؟
بزرگترین کارکرد مرجعیت و علمای شیعه در طول تاریخ حفظ اصل مذهب تشیع و ارزشهای مکتب و علوم اهلبیت علیهمالسلام بوده است. البته مراجع تقلید در کنار این، اقدامات ارزندة فراوانی داشتهاند؛ از جمله: ساماندهی امور شیعه، رسیدگی به وضعیت اقشار آسیبپذیر، ایجاد مراکزی برای تعلیم و تربیت، ایجاد مراکز بهداشتی و رفاهی برای اقشار نیازمند و... . اینها از جمله خدماتی است که در طول تاریخ از سوی مراجع تقلید و علمای بزرگ شیعه شاهد هستیم. البته این امور قبل از تصدی حکومت توسط مرجعیت صورت میگرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ادارة کل جامعه و تمام شئون حکومتی جامعه به دست مرجعیت افتاد.
در حال حاضر جایگاه مراجع تقلید در حوزة علمیة قم و نجف را چگونه ارزیابی میکنید؟
حوزة علمیة نجف به دلیل حملات سالهای طولانی بهخصوص در دورة تاریک رژیم بعث صدام آسیبهای فراوانی دید و البته پس از آن دوران تاکنون آسیبها در حال جبران است و انشاءالله جایگاه مرجعیت در حوزة نجف بیش از پیش تقویت خواهد شد. بزرگان حوزة نجف برای امت اسلامی و کشور عراق منشأ خیر بودند و هستند. حوزة قم بهویژه در دهههای اخیر بعد از انقلاب اسلامی به دلیل فضای که ایجاد شد، رشد و پویایی فوقالعادهای پیدا کرد و توسعة مراکز آموزشی و توسعة رشتههای آموزشی در حوزة علمیة قم یکی از نمودهای رشدی است که ما در حوزة علمیة قم بهخصوص در دهههای اخیر شاهد هستیم. امیدواریم انشاءالله که ارتباط حوزة علمیة قم با حوزة علمیة نجف بیش از پیش تقویت بشود و تواناییهای موجود در حوزة علمیة قم به نجف کمک کند تا نجف هم آن جایگاه واقعی خودش را بیش از پیش پیدا نماید.
چه اموری باعث قوام و پویایی حوزة علمیه میشود؟
قوام حوزه به حفظ ارزشهایی است که بهصورت سنتی از ابتدا توسط اهلبیت علیهمالسلام و سپس اصحاب آنها و سپس پیروان آنها و شخصیتهای برجسته تاریخ تشیع پایهریزی شده است. حفظ این اصول و ریشهها است که میتواند حوزه را حفظ کند. اگر قرار است حوزه بالنده و پویا باشد، باید ریشههای اصلی آن را حفظ کنیم و اگر قرار باشد پویایی و بالندگی حوزه به قیمت از دست دادن این اصالتها باشد، قطعاً در ادامه با بحران جدی مواجه میشویم.
آیتالله سید محمد واعظ موسوی: از دوران غیبت شخصیتهای مورد تأیید امام معصوم همواره محل رجوع مردم بودند
حرکتهای دقیق و سنجیده و همراه با مدیریت مرجع اعلای تشیع حضرت آیتالله سیستانی در عصر فعلی بر کسی پوشیده نیست
آیت الله سید محمد واعظ موسوی در این گفتوگو با اشاره به شرایط و ویژگیهای مرجعیت از جایگاه مراجع در نجف و حوزه علمیه قم سخن گفت.
دربارة جایگاه و شأن مرجعیت مطالبی بیان بفرمایید.
در هر رشتهای از رشتههای علمی اعم از علوم الهی یا علوم طبیعی، شایستگانی که با استفاده از تواناییهای خدادادی و پشتکار و تلاش، خود را به قلة آن رشتة تخصصی میرسانند، بهعنوان محل رجوع در آن علم معرفی میشوند و مسلماً حوزههای علمیه نیز که از علوم دیرپای بشری هستند از این قاعده مستثنا نیستند. همواره از زمان خود پیامبر و ائمة معصوم سلامالله علیهم اجمعین، شخصیتهای بارزی بهعنوان محل رجوع مردم بودند و خودشان را در معرض آنان قرار میدادند. در زمان خود پیامبر، شخص شخیص پیامبر مکرم اسلام محل رجوع و پاسخگوی سؤالات و معضلات مردم بود و سپس در زمان ائمة معصومین خودشان جنبههای مختلف نیازهای مردم را برطرف میکردند. با توجه به گستردگی کشورهای اسلامی و پیچیدگی علوم از یک طرف و عدم دسترسی به شخص معصوم بهوسیلة افراد مختلف از سوی دیگر، باعث شد که حتی در زمان خود ائمة معصومین افرادی بهعنوان وکلای ائمه و فقهای برجسته و فرهیختگان جامعه به خصیصین اصحاب ائمه معرفی بشوند تا مردم در صورت عدم دسترسی به خود معصومین علیهمالسلام بتوانند از آنان استفاده کنند. کما اینکه وقتی شخصی خدمت امام صادق علیهالسلام رسید و عرضه کرد: «یا ابن رسولالله، گاهی مسائلی پیش میآید که باید هر چه زودتر به پاسخ و رفع آنها برسم، اما دسترسی به شما ندارم. در این مواقع وظیفة من چیست؟» حضرت امام صادق علیهالسلام به یکی از یاران خود به نام زراره که در گوشهای نشسته و مشغول بحث بود اشاره کرد و فرمود: «علیک بهذا الجالس» یعنی برای برطرف کردن مشکلات علمی و فقهی خود به این شخص مراجعه کن. پس از دوران غیبت شخصیتهای مورد تأیید امام معصوم همواره محل رجوع مردم بودند. از این رو مرجعیت جایگاه ویژهای پیدا کرد چرا که ارتباط مستقیم مردم با معصوم علیهالسلام در دوران غیبت منقطع شد. در روایات ائمه علیهمالسلام بعضاً به برخی از ویژگیهای شخصیت مراجع و علما اشاره شده است. برای مثال اینکه از هوای نفس تبعیت نکنند و خود را در مقابل شیاطین جن و انس در امان نگه دارند. مراقبت کامل از دین و آیین را داشته باشند و در کنار آن از برجستگیهای علمی و توانمندیهای فقهی لازم برای پاسخگویی از مسائل را داشته باشند. چنین افرادی میتوانند بهعنوان مجتهد و پاسخگوی به سؤالات فقهی معرفی بشوند. قطعاً در هر عصری برای این ویژگیهای عام مصادیق بارز و روشنی وجود دارد؛ کما اینکه در عصر ما نیز عرصه از وجود چنین شخصیتهایی خالی نیست و به لطف الهی و عنایات حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف شخصیتهایی که از نظر علمی و عملی جایگاه بسیار بالا و مقبولیت حوزوی و مردمی دارند، بهعنوان مراجع دینی شناخته میشوند تا اقشار مردم و قاطبة مقلدین در مسائل مختلف به آنان مراجعه کنند. از این چنین شخصیتهایی «مرجع تقلید»، یعنی محل رجوع تعبیر میشوند.
مرجع تقلید باید چه شرایط و ویژگیهایی داشته باشد که به این جایگاه برسد؟
کسی که به جایگاه مرجعیت میرسد، شرایط و ویژگیهای ویژهای دارد؛ از جمله اینکه از نظر علمی بینظیر بوده و در اوج توانمندی علمی قرار گرفته است. از سوی دیگر در خودسازی و مبارزه با نفس و کشتن هواهای نفسانی و از بین بردن رذایل اخلاقی موفقیتهای چشمگیری به دست آورده و وجود خود را آراسته به فضایل اخلاقی کرده است. بهترین عامل برای جلب مردم به اشخاص داشتن این نوع ویژگیها است. انصافاً مراجع تقلید همواره چون سخن از خدا و دین و شریعت میگویند، در دل همة مردم اعم از پیر و جوان و تحصیل کرده و بیسواد نفوذ پیدا کردهاند. در کنار این شایستگیها و توانمندیهایی که در این شخصیتهای وجود دارد و تأثیرگذاری که در جامعه، مخصوصاً جامعة شیعی دارند، بارها و بارها نفوذ خودشان را به منصة ظهور رساندند و حرف خدا و پیامبر را بر ایدههای دیگران ترجیح داده و در اختیار مردم قرار دادهاند. دشمن و بهخصوص دنیاداران متوجه شدند که یکی از نقاط قوت تشیع در کنار ائمة معصومین و جریان عاشورا و مسئلة انتظار، جایگاه مرجعیت است که رابطة جامعه را با معصوم و رابطة جامعه را با خداوند تبارک و تعالی برقرار میکند. مرجع تقلید با استحکام این ارتباط میتواند فهم عمیق و دقیق از کتاب و سنت را در اختیار جامعه بگذارد و جامعه را به سمتی که مورد رضایت خداوند است، حرکت بدهد؛ بنابراین دشمن همواره در صدد توطئه برای تضعیف چنین جایگاهی والایی برآمده و گاهی با شایعات و گاهی با ایجاد مسائل حاشیهای در صدد به حاشیه راندن مراجع و ایجاد فاصله بین مرجعیت و مردم است که همواره با هوشیاری که قلههای علمی و عملی از یک طرف و مردم متدین از طرف دیگر، این توطئههای نقش بر آب شده و به لطف و فضل الهی دشمن تا امروز نتوانسته به آرزوی پلید خودش را که همان ایجاد فاصله میان مرجعیت و مردم است، دست پیدا کند.
جایگاه مراجع تقلید نجف را نسبت به مراجع تقلید قم چگونه ارزیابی میکنید؟
همچنان که انقلاب مقدس اسلامی ایران تحت زعامت مرجع تمام عیار، یعنی معمار بزرگ انقلاب حضرت امام راحل قدس الله نفسه الزکیه پایهگذاری و مدیریت و استمرار پیدا کرد و به دنبال آن وجود شاخصة مرجعیت در مقام معظم رهبری نقش تأثیرگذاری در ادامة این راه پرفراز و نشیب داشت، تأثیرگذاری مراجع نجف در نجات سرزمین عراق و حتی بقیة سرزمینهای اسلامی از زیر یوق دشمنان دین در لباسهای مختلف مانند داعش و النصره و ... بر کسی پوشیده نیست. حرکتهای دقیق و سنجیده و همراه با مدیریت مرجع اعلای تشیع حضرت آیتالله سیستانی در عصر فعلی بر کسی پوشیده نیست. ارتباط تنگاتنگی که همواره حوزههای علمیه با هم داشتند، باعث شده که مراجع موجود در نجف با حضرات مراجع موجود در قم و احیاناً در شهرهای دیگر از طرق مختلف با هم در ارتباط باشند. کما اینکه یک مرجع بصیر آگاه به زمان در قم خود را موظف میداند تا در رابطه با مسائل کشور و حتی مسائل منطقهای و بینالمللی اطلاعاتی داشته باشد و اظهارنظر کند، مراجع نجف یا مراجع موجود در سایر بلاد شیعی نیز از این قاعده مستثنا نیستند. مورد اطمینانترین راه ارتباط خود مراجع و دفاتر با همدیگر است که با زدن پل ارتباطی بین مراجع مختلف در اقصی نقاط مختلف دنیا، میتوانند از مسائل مختلف جهان اطلاع به دست بیاورند و تصمیمهای مناسبی بگیرند و اگر نیاز به اظهارنظر و صدور فتوا دارند، این کار صورت بگیرد که به صلاح جهان اسلام (عموماً) و جهان تشیع (خصوصاً) باشد و چون این جایگاه استثنایی و فوقالعادهای است و مردم آنان را نواب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و آگاه به مسائل و امور میدانند، با گام نهادن در مسیر تبعیت از آنان، صلاح دین و دنیای خودشان را به خوبی تشخیص میدهند و در مسیر عاقبت به خیری خودشان و اوج رساندن جوامع اسلامی قدم برمیدارند.
آیتالله مسلم داوری: مراجع تقلید منتخب امام عصر(عج) هستند
آیت الله مسلم داوری در این مصاحبه کوتاه، از منظر سنتی به تبیین جایگاه مرجعیت پرداخت.
نظر حضرتعالی دربارة جایگاه و شأن مرجعیت در طول تاریخ تشیع چیست؟
مرجعیت شیعه در زمان غیبت کبرا از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ چون پس از امام معصوم باید از فتاوای مراجع تقلید پیروی کرد. در واقع حکم شرعی مراجع تقلید برای همه حجت است.
انتخاب مراجع تقلید به این جایگاه با خود حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. ایشان وقتی کسی را برای این جایگاه انتخاب بفرمایند، مردم به این جایگاه گرایش پیدا میکنند. در واقع وقتی نظر حضرت به کسی باشد، امور به نحوی سامان مییابند که مردم به سمت آن شخص گرایش پیدا میکنند و او را مرجع امور شرعی خود به شمار میآورند.
وقتی مردم به سمت آن مرجع تقلید مورد عنایت امام زمان سوق پیدا کنند، جایگاه و شأن مرجعیت او هم تثبیت میشود.
در زمانی که مراجع تقلید متکثر باشند، چگونه میتوان تشخیص داد که نظر حضرت ولیعصر(عج) به کدام یک از آنان است؟
مرجع تقلیدی که مشهورتر بشود و مردم بیشتری به سمت او گرایش پیدا میکنند، نشانة آن است که نظر حضرت به آن شخص است.
جایگاه مراجع تقلید قم را در مقایسه با مراجع تقلید نجف چگونه ارزیابی میکنید؟
هر دو حوزه علمیه قم و نجف از جایگاه خوبی برخوردار هستند و طبیعتاً این دو نهاد با همدیگر ارتباط داشتند و دارند. ارتباط هر چه بیشتر این دو حوزه هم به مردم تأثیر بیشتری میگذارد چون مردم بیشتر از امور دینی پیروی میکنند. طبیعتاً مراجع تقلید هر دو حوزه هم از جایگاه ویژهای نزد اقشار جامعه برخوردار هستند.
چه عواملی باعث افول یک مرجع تقلید از شأن و جایگاهش میشود؟
مرجع تقلیدی که مستقیماً از سوی حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف انتخاب بشود، مراقب جایگاه و اطرافیان و وکلای خودش خواهد بود. همین که مرجع تقلیدی به این امور دقت نکند، افول پیدا میکند.
از نظر شما کدام قشر در جامعه باید بیشتر شأن مرجعیت را حفظ کند؟
همة اقشار جامعه باید جایگاه مرجعیت را محترم بدارند؛ با این حال از حوزویان انتظار بیشتری در این زمینه وجود دارد. مراجع تقلید باید نزد مردم محترم باشند و تقدس و جایگاهشان ثابت باشد.
مهمترین اقدامات مراجع تقلید در طول تاریخ تشیع چه بوده است؟
یکی از مهمترین کارهایی که مراجع در طول تاریخ تشیع انجام دادهاند، ادارة حوزههای علمیه است. با آثار و تألیفاتشان به بقا و رونق مذهب تشیع هم کمک بسیاری کردهاند. استقرار همین نظام جمهوری اسلامی محصول اقدامات و زحمات مراجع تقلید است.
حجت الاسلام والمسلمین محسن الویری: پیشینه حکم وجوب تقلید از اعلم به مدرسه حله برمیگردد
یکی از مهمترین کارکردهای نهاد مرجعیت هویتبخشی به سازمان روحانیت و حوزههای علمیه بوده است
کلمه مرجع تقلید تا پیش از آقاسیدابوالحسن اصفهانی رد پایی در منابع فقهی ندارد
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن الویری عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم، در این مصاحبه مکتوب از کارکردها تا تاریخ نگاری مرجعیت سخن به میان آورد و زمینه های پیدایش نهاد مرجعیت و بایسته های تاریخ نگاری آن را مورد بحث و بررسی قرار داد.
چه عوامل و زمینههایی موجب پیدایش نهاد مرجعیت شده است؟
مرجعیت به عنوان یک نهاد قدرتمند دینی به این صورت که نزد شیعیان وجود دارد در دیگر جوامع اسلامی نمونه ندارد. مرجِعیت به معنای محل رجوع بودن هر چند برای موضوعات مختلف به کار میرود ولی وقتی به صورت مطلق به کار رود انصراف به مرجعیت تقلید در احکام شرعی دارد.
عوامل و زمینههای پیدایش آن را میتوان در درجه نخست در آموزههای دینی مکتب اهل بیت علیهم السلام جستجو کرد. مجموعه روایاتی که در متون دینی و جوامع روایی ما در باره فضل العلماء و ثواب العالم و صفه العلماء و حق العالم و سؤال العالم و بذل العلم و مانند آن وجود دارد زمینه نظری لازم برای شکلگیری یک گروه ممتاز از علمای دین و دارای جایگاه ویژه را فراهم آورده است. همچنین سیره ائمه علیهم السلام برای معرفی افرادی شایسته که مردم در صورت دشواری دسترسی به امام معصوم علیه السلام، پاسخ پرسشهای دینی خود را از آنها بجویند و یا توثیق افرادی در این زمینه و یا حتی شکلگیری نظام وکالت و نظامِ "باب بودن" برای ائمه علیهم السلام هم که موجب جایگاه یافتن عدهای از عالمان برجسته به نیابت از معصومان علیهم السلام میشد در نقطههای آغاز فرایند پیدایش نهاد مرجعیت مؤثر بوده است.
ولی اگر خود واژه "مرجِع" مد نظر باشد، شاید کلمه "فارجعوا" در حدیث معروف وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا در پیدایش این اصطلاح مؤثر بوده است و میتوان حدس زد همین کلمه خاستگاه به کارگیری کلمه "مرجِع" شده باشد. همین جایگاه علمی و اجتماعی علما سبب شده بود که رسالهها و کتابهایی برای تعیین تکالیف شیعیان در امور فقهی بنویسند و این منابع را میتوان شکل اولیه رسالههای علمیه دانست. تبصره المتعلمین علامه حلی (هر چند با رویکرد آموزشی نوشته شده است)، جامع عباسی شیخ بهایی، و شارع النجاه محقق داماد (1041 ق.) را در زمره نخستین این رسالهها میتوان برشمرد (در این زمینه به مقاله "مراجع صاحب رساله" در شماره 56 و 57 مجله حوزه و نیز صفحات 294 ـ 295 کتاب تاریخ تقلید در شیعه رجوع کنید.). با این وجود و هر چند علمای دین از دیرباز همان نقش مرجعیت را ایفا میکردهاند، و کلمه تقلید هم احتمالا از زمان شیخ طوسی (460 ق.) به این سو کلمه در متون فقهی ما و شاید از زمان علامه حلی (726 ق.) در کتاب مبادیء الوصول الی علم الاصول در عنوان فصول منابع اصولی ما به کار رفته است، ولی کلمه مرجع تقلید در آن دوران به کار نمیرفته است.
با وجود این که مرحوم صاحب جواهر در سال 1262 ق. حکم مرجعیت عام یعنی نقطه کانونی و جایگاه مرکزی و عالی همه مجتهدان شیعه را یافت و چهار سال بعد به هنگام رحلت، آن را به شیخ انصاری (1281 ق.) سپرد و پس از وی نیز میرزای شیرازی (1312 ق.) بر این مسند تکیه زد و این فرایند همچنان تا زمان حاضر ادامه یافت، ولی با این وجود، ظاهرا تعبیر "مرجع تقلید" برای آنها هم به کار نرفته است. (ظاهرا تنها پژوهش مختصر در این زمینه همان کتاب معروف ادوار اجتهاد آیتالله آقای جناتی است که از ص 393 به بعد کتاب مطالبی در این زمینه نگاشتهاند.)
ظاهرا کلمه مرجع تقلید تا پیش از آقاسیدابوالحسن اصفهانی (1365ق.) رد پایی در منابع فقهی ندارد. ایشان در مسأله سوم مبحث الاجتهاد و التقلید این تعبیر را به کار بردهاند: یجب أن یکون المرجع للتقلید عالماً مجتهداً عادلًا ورعاً فی دین الله و پس از ایشان رفته رفته در منابع فقهی و افواه مردم کاربرد یافته است. به فاصله کمی از ایشان، مرحوم کاشف الغظاء (1373 ق.) در کتاب الفردوس الاعلی این تعبیر را به کار برده است.
عامل دیگری که به نظر میرسد در فرایند تبدیل مجتهد به مرجع و به بیانی دیگر در فرایند تبدیل تنوع تقلید از مجتهدان مختلف به یک مجتهد برتر و یا فرایند کاهش جایگاه علمای بلاد نسبت به رییس و زعیم شیعیان بیتأثیر نبوده است، فتوای وجوب مطلق یا احتیاطی تقلید از اعلم است که به صورت طبیعی همه نگاهها را به یک شخص داناتر و تمرکزگرایی در کسی که شایسته تقلید است جلب میکرده است. پیشینه حکم وجوب تقلید از اعلم هر چند به مدرسه حله برمیگردد ولی پس از رونق دوباره اصولگرایی به همت آقا وحید بهبهانی (1205 ق.) جایگاهی ویژه و برجستهتر یافت. (در این باره مقاله "تقلید از اعلم" در فرهنگنامه اصول فقه مفید است.) البته حکم به وجوب تقلید از اعلم جز در دورههایی کوتاه هیچگاه به انحصار و وحدت مرجعیت منجر نشده است و تنوع راهها برای تشخیص اعلم عملا به پیدایش مصادیق گوناگون و متعدد حتی در دوران شکلگیری جمهوری اسلامی ایران و قرار گرفتن یک فقیه در رأس حکومت انجامیده است.
از تعابیر علمایی مانند مرحوم آیتالله آقای آصفی در کتاب "الاجتهاد و التقلید و شؤون الفقیه" هم برداشت میشود که بروز و ظهور مرجعیت به مثابه یک قدرت سیاسی و اجتماعی را در قرن چهاردهم قمری میدانند.
این نگاه کلی در باره عوامل و زمینههای پیدایش مرجعیت کافی نیست و ما نیازمند پژوهشهایی نو در این زمینه هستیم و امید میرود دانشجویان و طلاب جوان دارای ذوق و توان پژوهشی در عرصههای تاریخ تشیع و تاریخ معاصر و تاریخ نهادهای دینی به این موضوع بپردازند.
در نگاهی تاریخی نهاد مرجعیت چه کارکردهایی داشته است؟
جامعهشناسان نقش اجتماعی افراد و نهادها را به دو دسته کارکرد محوَّل و محقَّق تقسیم میکنند. این تقسیمبندی قابل تعمیم به کارکردها هم هست. یعنی هر یک از افراد و ساختارها و نهادهای اجتماعی یک سلسله کارکردهای از قبل تعریف شده دارند که در حقیقت کارکرد اصلی مورد انتظار از آنهاست و جامعه آن را از آنها انتظار دارد و آنها هم به صورت طبیعی آن را انجام میدهند ولی همین افراد و نهادها در عمل کارکردهایی اغلب خودآگاهانه پیدا میکنند که هر چند با کارکرد اولیه آنها مرتبط است ولی به این صورت که تحقق یافته، قابل پیشبینی یا توقع نبوده است.
بر این اساس، کارکرد محوّل نهاد مرجعیت همان برآوردن نیاز مقلدان و مکلفان شیعه در عمل به احکام شرعی و محل رجوع مردم بودن در این زمینه است، ولی با نگاهی به تاریخ معاصر کارکرد محقق آنها بسیار فراتر از این بوده است. اگر بخواهیم از اصطلاحات و قالبهای مفهومی متعارف استفاده کنیم، حداقل پنج کارکرد زیر را هم برای مراجع تقلید در یکی دو سده اخیر میتوان برشمرد، هرچند مرزکشی دقیق بین این کارکردهای چندگانه ممکن نیست:
•کارکرد علمی و آموزشی ـ یک مرجع تقلید گرچه حسب تعریف میتواند تنها از طریق تحصیل و سپس پژوهش به این منصب دست یابد، ولی عملاً رسیدن به جایگاه مرجعیت در فرایند فعالیتهای آموزشی صورت میگرفته است و لذا یکی از مهمترین کارکردهای مرجعیت اهتمام به فعالیتهای آموزشی به صورت مشخص در دو دانش فقه و اصول فقه و گاه دیگر علوم وابسته به آن مانند علم رجال و حدیثشناسی بوده است. آثار علمی مراجع تقلید در حیطه این دو دانش هم برآمده از تدریس آنها و اغلب تقریرات درس آنهاست. مسأله اجازات هم در پیوند با آموزش بوده و مراجع تقلید اجازه اجتهاد را به شاگردان مورد تأیید خود میدادهاند. حوزه درسی مراجع تقلید و شاگردان آنها همواره یکی از شاخصهای ارزیابی و یکی از اصلیترین قلمروهای اثرگذاری آنها بوده است.
•کارکرد هویتبخشی به سازمان روحانیت ـ یکی دیگر از مهمترین کارکردهای نهاد مرجعیت هویتبخشی به سازمان روحانیت و حوزههای علمیه بوده است. نمونههای زیادی برای اهتمام مراجع تقلید به حفظ کیان حوزه و روحانیت در دو سده اخیر و حساسیت به خرج دادن نسبت به هر چه میتوانست بر سرنوشت حوزه اثرگذار باشد میتوان ذکر کرد. از این نمونهها در زمان سلطه عثمانیها بر عراق و عصر مشروطه و شروع اقدامات ضد روحانیت رضا شاه و عصر پهلوی دوم فراوان میتوان ذکر کرد. در ماده دوم قانون متحد الشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخله مملکت (مصوب 1307 ش.) مجتهدین دارای اجازه از مراجع تقلید مسلم که اشتغال به امور روحانی داشته باشند در زمره مستثنیات قرار گرفته بودند. و در ماده هشتم این قانون این مراجع تقلید اینگونه تعیین شده بودند: "اشخاصی که مرجعیت و قبول عامه آنها حیّاَ و میتاَ مسلم باشد از قبیل مرحومین آیات الله شیرازی و خراسانی و مازندرانی و یزدی و حضرات آیات الله نائینی و اصفهانی و آقا شیخ عبدالکریم." بر همین اساس آن دسته از مجتهدان که تمایلی به تغییر لباس نداشتند، به دنبال کسب اجازه از مراجع تقلید سهگانه بودند. به عنوان نمونه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی در پاسخ به استجازه مربوط به حجه الاسلام آقای آقاسیدعلی نجفآبادی چنین نوشتهاند:
بسم الله الرحمن الرحیم ـ احقر جناب آقای معظم له را به نحو یقین مجتهد میدانم و تعجب است که اجتهاد جناب ایشان مورد شبهه شده است و محتاج به تصدیق این ضعیف گردیده، کثر الله امثاله من المسلمین بحث محمد و آله الطاهرین. (سیاست و لباس، ص 13)
•کارکرد (خدمات) اجتماعی ـ یکی دیگر از کارکردهای محقق مراجع بزرگوار تقلید در دوران معاصر خدمات گسترده و قابل توجه اجتماعی آنها در ساخت و تعمیر مراکز درمانی و آبراهها و دیگر عرصههای عام المنفعه است. به یقین اگر فهرستی از این خدمات به صورت مستند فراهم آید، ابعادی کاملا نو و شاید باورنکردنی از نقش اجتماعی مراجع به دست آید. یک نمونه جالب در این زمینه نقش مراجع در انسجام اجتماعی و همگرایی دینی است به گونهای که در ماجرای رحلت آقاسید ابوالحسن اصفهانی در سال 1365 ق. آن گونه که عبدالله مستوفی در ص 499 جلد سوم خاطرات خود نقل کرده است حتی یهودیهای تهران دسته عزاداری به راه انداختند و "خاخام آنها از جلو و باقی از عقب واویلا صد واویلا ـ ستون دین نه پیدا" خواندند. مستوفی بر این باور است که " شک نیست که مرحوم سیدبزرگوار (آقاسیدابوالحسن اصفهانی) اعلم علمای شیعه ... مقامی بس ارجمند داشت و مردم واقعا از فوت او متأسف بودند، ولی نمایشهای بیسابقه و بینظیری که در تمام ایران در این واقعه داده شد بیشتر برای اظهار علاقه به دینداری و نشان دادن وحدت ملی و مخصوصا برای تظاهر در ضدیت با حزب توده بود ..."(شرح زندگانی من، ص 431)
•کارکرد سیاسی ـ نقش و کارکرد سیاسی مراجع بزرگوار هم آشکارتر از خورشید در یک ظهر آفتابی است. نمونههای مربوط به عصر مشروطه و تحریم تنباکو و نهضت ملی شدن نفت و پیروزی انقلاب اسلامی بسیار گفته و شنیده شده است. نگاهی به سخنان امام خمینی و نیز رهبر معظم انقلاب در این زمینه بسیار راهگشاست.
•کارکرد فرهنگی و ارشادی ـ دیگر کارکرد نهاد مرجعیت را در عرصه تبلیغ امور دینی و وعظ و اثرگذاری در عرصه فرهنگ باید جستجو کرد که فرصتی برای ذکر نمونههایی در این زمینه نیست، هر چند که متأسفانه در این زمینه نیز هنوز اقدامی درخور برای گردآوری مستندات صورت نگرفته است.
شما هم در پاسخ به پرسش اول و هم پرسش دوم از ضرورت انجام پژوهشهای تاریخی در باره فرایند تحول و کارکردهای نهاد مرجعیت اشاره کردید، علت این اصرار چیست؟ چرا ما باید به تاریخنگاری مرجعیت بپردازیم؟
علت همان است که در پاسخ پرسشهای پیش بیان شد، یعنی ما هنوز متأسفانه هیچ گزارش مستند یکپارچه در باره نقش و کارکرد نهاد مرجعیت نداریم، افزون بر این در باره خود این مراجع و زیستنامه آنها و سیر تحول نقشآفرینی آنها هنوز پژوهشی درخور صورت نگرفته است. اگر بخواهم مقداری گستردهتر و روشنتر در این باره صحبت کنم باید عرض کنم که انبوهی از اطلاعات مربوط به آنها در لابلای اسناد دولتی و غیردولتی، شرح حالها، منابع تاریخ معاصر به ویژه تاریخ ایران و عراق، مقدمه کتابهای علمی، خاطرات مشاهیر، سفرنامه جهانگردان وجود دارد که باید استخراج و بازخوانی و دستهبندی شود..اینها تازه برای یک درک اولیه و آگاهی اولیه تاریخی است، اگر قرار باشد این آگاهی تاریخی وجه تحلیلی و تبیینی هم پیدا کند، نیاز به این پژوهشها خیلی بیشتر حس خواهد شد.
از سوی دیگر بی هیچ تردیدی اصلیترین پشتوانه پیروزی شگفت زودرس، با صلابت، کم هزینه، و مردمی انقلاب اسلامی مرجعیت بود، به چنگ آمدن این ظرفیت برای مرجعیت هم که یک باره اتفاق نیفتاد. فهم چگونگی به دست آمدن این ظرفیت هم که از بایستگیهای فهم انقلاب اسلامی است، نیازمند مطالعات تاریخی است.
مناسب میدانم به وجه سومی هم برای ضرورت تاریخنگاری مرجعیت اشاره کنم و آن شناخت به قول آقای محمدرضا حکیمی هویت صنفی مرجعیت است، شناخت این هویت و پاسخ به چیستی مرجعیت که شرط اول درک درست موقعیت کنونی مرجعیت است، در گروی شناخت درست پیشینه تاریخی آنهاست.
بایستههای تاریخنگاری مرجعیت چیست؟
این پرسشی مهم است که شاید پاسخ کوتاه به آن همه ملاحظات و نکات لازم را در برنداشته باشد. امیدوارم تاریخپژوهان حوزه و روحانیت برای پاسخ به این پرسش یک یا چند هماندیشی گفتگومحور برگزار کنند. آن چه در اینجا به اختصار میتوانم عرض کنم این چند نکته است:
•مشخص ساختن تبار دانشی تاریخنگاری مرجعیت ـ این که تاریخنگاری مرجعیت بر اساس اصول و ضوابط کدام شاخه از تاریخنگاری باید نگاشته شود یک پرسش بنیادی و دارای پیامد بسیار است. توضیح در این باره را باید به فرصتی دیگر وانهاد ولی اجمالا گمان میکنم مناسبترین تبار برای این کار بسیار مهم، تاریخ اجتماعی است.
•همهجانبهنگری ـ تاریخنگاری مرجعیت تنها مشخص ساختن نام مراجع و بیان شرح حال آنها و ذکر خدمات آنها نیست، بلکه گسترهای فراخ از مباحث و مسائل را در برمیگیرد که سزاوار نیست هیچ یک از آنها فروگذار شود، مسائلی مانند: روند انتخاب مراجع تقلید و سیر تحول آن (گفته میشود که شیخ انصاری در سن 52 سالگی و میرزای شیرازی در سن 51 سالگی به مرجعیت عام رسیدند، این سن برای مرجعیت امروزه به آسانی پذیرفته نمیشود)، فعالیتهای مرتبط با تثبیت مرجعیت یک مرجع و یا گسترش دایره نفوذ مرجعیت وی، سنجش دقیق کارکردهای محول و محققی که برشمرده شد، بیوتات مراجع و هم نکات مرتبط با آنها، ارتباط مرجعیت با علمای بلاد و وجوه روحانیان و طلبهها، پیامدهای تکثر فتوا در موضوعات عام البلوی، وجوهات شرعی و سازکار دریافت، نگهداری و مصرف آن، تعامل انگیزه فردی و درخواست پیرامونی برای قرار گرفتن در مسیر مرجعیت، ساختار دستگاههای مرجعیت و شؤون و وظایف مسؤولان و کارکنان آن، تفاوتها و تشابههای دو حوزه مرجعخیز نجف و قم، تعاملات دستگاههای سیاسی و امنیتی غربی با دستگاه مرجعیت، تأثیر قومیتها در گرایش یه یک مرجع تقلید و پیامدهای شکلگیری مفهوم ملیت در دوران معاصر بر این موضوع، مناسبات قدرتهای سیاسی با نهاد مرجعیت، و مقاومتهای اجتماعی در برابر مرجعیت و شیوه مراجع در مواجهه با آن. در باره این موضوع اخیر ذکر این خاطره از زبان شهید مطهری میتواند سودمند باشد:
مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم اعلی الله مقامه مؤسس حوزه علمیه قم به فکر افتادند یک عده از طلاب را به زبان خارجی و بعضی علوم مقدماتی مجهز کنند تا بتوانند اسلام را در محیطهای تحصیل کرده جدید بلکه در کشورهای خارج تبلیغ کنند، وقتی که این خبر منتشر شد، گروهی از عوام بازار تهران به قم رفتند و رسما اظهار داشتند که این پولی که ما به عنوان سهم امام میدهیم برای این نیست که طلاب زبان کفار را یاد بگیرند، اگر این وضع ادامه پیدا کند ما به شما سهم امام نخواهیم داد،آن مرحوم هم دید که ادامه این کار موجب انحلال حوزه علمیه و خراب شدن اساس کار است، از اهداف عالی خود صرف نظر کرد. (مرجعیت و روحانیت، ص 188)
•وفاداری به صدق تاریخی و پرهیز از تحمیل تمایلات امروزی به گذشته ـ وفاداری به صدق تاریخی از جمله شرایط اولیه هر نوع تاریخنگاری است. پارهای کوششها برای به مرجعیت رسیدن یک نفر و یا ممانعت از مرجعیت فرد دیگر و گسترش یا محدود ساختن قلمرو نفوذ او، نقش برخی مراجع در تثبیت پادشاهی رضا خان، سوء استفاده برخی از اطرافیان مراجع از وجوهات که مرحوم شهید مطهری در صفحه 194 همان مقاله چاپ شده در کتاب مرجعیت و روحانیت به آن اشاره میکنند و مسائلی از این دست از جمله اموری است که پرداختن به آنها در شرایط کنونی چه بسا دستآویز برخی بدخواهان شود و خوشایند نباشد، ولی پایبندی مورخ به صدق تاریخی ایجاب میکند که این موارد هم با حوصله تمام مورد بررسی قرار گیرد و گزارش شود. دوام استواری نهاد مرجعیت بالمآل در گروی برخورد صادقانه با واقعیتهاست و بدخواهی بدخواهان خیلی زود زائل خواهد شد.
•بهرهگیری از روشهای مناسب گردآوری و پردازش اطلاعات ـ افزون بر روشهای متعارف سندپژوهی امروزه بهرهگیری از روشهایی مانند تاریخ شفاهی برای اجرای بهینه تاریخنگاری مرجعیت گریزناپذیر است. شرح این موضوع را نیز باید به فرصتی دیگر وانهاد.